فریاد زندانیان
479 subscribers
23.7K photos
8.85K videos
153 files
10.5K links
هموطنان عزیز،
صدای بازداشتیهای ۱۴۰۱ باشیم آنها اکنون بیش ازهر زمان دیگری به کمک ما نیاز دارند.
با سپاس از شما 🌺✌️

@CHZIR
♦️ارتباط با ادمین:
👉 @salehamiri1396
👉 @f_soltani2019
Download Telegram
♦️امروز ۲۵۱ امین روز انفرادی برادران افکاری است و در تمام این ۸ماه محروم از درمان و تماس هستند.

♦️برغم شکنجه و فشار در زندان آنها نگران خانواده شان هستند.

♦️سعید افکاری: گمان میکردیم وحید و حبیب رو توی انفرادی گروگان گرفتن، ولی فهمیدیم ما هم گروگان گرفته شدیم
#نوید_افکاری #برادران_افکاری #نه_به_زندان #نه_به_شکنجه #آزادشان_کنید #تحریم_انتخابات #مرگ_بر_دیکتاتور
♦️ به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR
برای هر جلسه دادگاهی که داشتند، گاهی تا پنجاه - شصت تا برگه هم می‌نوشت. اما صبح که حاضر و آماده می‌شد برای دادگاه، اجازه بردن دادنامه‌هایش را به او نمی‌دادند. نه به او و نه به برادرانش.

دو سه ساعتی طول کشید تا فرصت کردم دو سه جمله‌ای با او صحبت کنم. گفتم: حبیب به خدای احد و واحد، این ستم‌ها بر هیچ‌کس از صبح تا شب عاشورا، روا نشده است. پسر خوب چرا این همه بیداد را فریاد نمی‌کنید؟ یا خودت غمت را فریاد کن یا بگو تا ما فریادش کنیم.

بالاتر گفتم، حبیب، خیلی خیلی محجوب بود. فقط سرش را کرد بالا و گفت: «آقا معلم عزیز، اول، تمام راه‌های قانونی را می‌رویم. بعد هم توکل می‌کنیم بر خدا. خدای‌مان هم خیلی کریم است.»

سوگند به خدای عدل و داد که داد جهان پهلوان شیراز نوید افکاری، تا کره ماه هم رفت. اما نه صدای‌اش به گوش عدالت اسلامی رسید و نه حتی جسد مقدَس‌اش زنده به پای دار کشید. وحید، هم در طول شکنجه‌های قرون وسطایی که بر سرش آورده بودند، آن‌قدر مقاومت کرد، تا نَفَس طاقت‌اش طاق شد و تا دو بار هم دست به خودکشی زد.

حبیب و وحید هم، با احتساب همین اردیبهشت‌ماه سیاه نحس، بیش از دویست و پنجاه روز است که در انفرادی هستند. حال و روز و روزگارشان بر هیچ آشنایی معلوم نیست.

حالم از شنیدن شکنجه‌هایی که بر این سه برادر رفته بود، دچار آشوبی تلخ شده بود. برگشتم که از اتاق بیرون بروم. به حبیب گفتم: «حبیب جانم، توقعِ اجرای عدالت انسانی و داشتن یک زندگیِ شرافت‌مندانه، در یک حکومت ایدئولوژیک، تجسم باغِ گیلاس است، در کویر شهداد. دوباره خنده ملیحی کرد و سرش رفت روی کاغذها. چقدر این پِسر، قشنگ می‌خندید.

شروع به پیاده‌روی در راهروی واحد که کردم؛ همه‌اش توی دلم به خودم می‌گفتم، حتما تا آزاد شدم، بروم خانه‌شان. دست پدر و مادرشان را ببوسم. پدر و مادری که چنین جوانان غیرت‌مند و شرافت‌مداری را تربیت کرده‌اند. غیور مردانی که سهم‌ناک‌ترین شکنجه‌ها را تحمل می‌کنند، اما تن به بیداد اتهام و افترا نمی‌دهند. رفتم. ولی، صد افسوس، خیلی دیر رفتم، چون نوید دیگر نبود.ـ»

#SaveAfkariBrothers
#برادران_افکاری #وحید_افکاری #حبیب_افکاری #نوید_افکاری
#مرگ_بر_دیکتاتور #تحریم_انتخابات
https://t.me/CHZIR/23776
♦️ به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR