دوستی از بندرعباس پیام داده:
«انفجار بین سوله های بتا و سینا اتفاق افتاده.
در سوله سینا ۳۵۰ نفر و در سوله بتا ۲۴۵ نفر مشغول به کار بودند و تا الان کسی نتونسته نزدیک به سولهها بشه».
حجم فاجعه #بندرعباس خیلی بیشتر از چیزی است که گفته میشود.
#بندر_عباس #بندر_رجایی
🔗 Saeed Hafezi سعید حافظی (@SaeedHafezi631)
@C_B_SHAHZADEH
«انفجار بین سوله های بتا و سینا اتفاق افتاده.
در سوله سینا ۳۵۰ نفر و در سوله بتا ۲۴۵ نفر مشغول به کار بودند و تا الان کسی نتونسته نزدیک به سولهها بشه».
حجم فاجعه #بندرعباس خیلی بیشتر از چیزی است که گفته میشود.
#بندر_عباس #بندر_رجایی
🔗 Saeed Hafezi سعید حافظی (@SaeedHafezi631)
@C_B_SHAHZADEH
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کارگر شاغل در اسکله #بندر_عباس
به ما گفتن کانتینر خالی هستش اما بعد فهمیدیم محموله سلاح برای ارسال به یمن بوده
@C_B_SHAHZADEH
به ما گفتن کانتینر خالی هستش اما بعد فهمیدیم محموله سلاح برای ارسال به یمن بوده
@C_B_SHAHZADEH
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خواسته ها و آرزوهای یک بانوی جنوبی ...
#بندر_عباس 🖤🤍🖤🤍🖤
#وطن 💚🤍💔
#ایران
#پهلویسم
#جاوید_شاه #👑
#خدا_شاه_میهن
@C_B_SHAHZADEH
#بندر_عباس 🖤🤍🖤🤍🖤
#وطن 💚🤍💔
#ایران
#پهلویسم
#جاوید_شاه #👑
#خدا_شاه_میهن
@C_B_SHAHZADEH
ملیگرایی مجاز در خدمت شر
فاجعهی #بندر_عباس و مانور قدرت پروپاگاندای حکومتی پس از آن، تبدیل چرنوبیلِ ۵۷ی به چالش ابراز همبستگی ملی، و چیزی جز تلاشی هماهنگ برای سلب مسئولیت از حکومتی جنایتکار نبود؛ با برگزاری مسابقهی اهدای خون (آخوند شیعه هم با لبخند بر لب در آن شرکت کرد) و رژهی کامیونها، ملت بهجای اعتراض، به ایفای نقش در سناریویی از پیش نوشتهشده دعوت شد.
چند روز بیشتر نگذشت، و دیگر کسی از نقش رژیم در به آتش کشیدن ایران چیزی نمیگوید. شهروند، هدایتشده توسط رسانهها، چه درونمرز، چه برونمرز، محو تماشای صحنهای بهنام «ملیگرایی مجاز» است؛ یک تئاتر با چاشنی میهندوستی که هدفش نه ابراز همدلی، که تطهیر فاجعه است. در بزنگاهی که سوگ باید موتور خشم باشد، غم و شادی سازمانیافته و نمادپرستیِ نمایشی جای حقیقت را میگیرند.
ملیگرایی مجاز، فرزند خلف نظامهای تمامیتخواه است؛ ابزاری آزمودهشده برای خفهکردن ملت در همان لحظهای که باید فریاد بزند؛ این پدیده، در نظامهای ضدملی، آنجا کاربردی میشود که حکومت، نه بر پایه مشروعیت، که بر پایه تصویرسازی زنده است. جمهوری اسلامی، با الهام از میراث شوروی، چین و کره شمالی، خوب میداند چگونه خشم عمومی را لابهلای رژه و سرود و عزاداری دفن کند.
در اتحاد جماهیر شوروی، پس از قحطی ساختگی اوکراین در دههی ۱۹۳۰ (هولودومور) و پاکسازیهای خونین استالینی، مردم را نه به گورستانها، بلکه به میدان سرخ کشاندند. شعارها در دهانها چپانده شدند. روزنامه پراودا نوشت: «دشمنان انقلاب از گرسنگی مُردند، نه فرزندان مادر وطن». اَنا آخماتُوا، شاعر تبعیدی و ممنوعالقلم، بعدها نوشت: «در صفوف اعدام، زبانها بسته بود. نه از سر ترس؛ از بیهودگیِ کلمات.»
در چینِ مائو، پس از «جهش بزرگ به پیش» که جان بیش از ۴۰ میلیون نفر را گرفت، حزب کمونیست بهجای عذرخواهی، «انقلاب فرهنگی» به راه انداخت؛ جوانان گرسنه را به خیابان فرستاد تا شعار بدهند، دشمنان فرضی را شلاق بزنند، و حافظه عمومی را پاک کنند. در بیانیهای از کمیته مرکزی حزب آمده بود: «در رنج بزرگ، روح ملت پالایش مییابد.»
در کره شمالی، هر مرگی، هر سیلی، هر قحطی، فرصتی برای اجرای اپرای وفاداری است؛ رسانههای رسمی هنگام مرگ کیم جونگایل، اشکهایی را ثبت کردند که مردم اجازه نریختنشان را نداشتند.
مجسمهها برافراشته شد، سرودها نواخته شد، و حقیقت، برای همیشه به زیر خاک رفت. ویلیام جونز، خبرنگار بریتانیایی حاضر در پیونگیانگ، در خاطراتش نوشت: «مردم نه برای رهبر، که برای خودشان گریه میکردند. اما دوربین تفاتی قائل نبود.»
و حالا، جمهوری اسلامی، همان دفتر کنترل و هدایت از راه پروپاگاندا را ورق میزند. هر فاجعهای، از پلاسکو و متروپل تا سانچی، کرونا و بندرعباس، نه فرصتی برای اصلاح، که لحظهای برای برگزاری رژههای حکومتی است.
دشمنی که خون شهروند را میریزد، همان کسیست که با چفیه، پرچم و قرآن، بالای تابوت ایستاده است. مسابقهی اهدای خون، میکروفن در دست مجریان و گزارشگران صداوسیما، و لبخند یا اشک تحمیلی شهروند به دوربین، همه بخشی از سناریویی برای دفن فاجعه در لایههای نمایشی است.
این “ملیگرایی” دروغین است؛ یک اجبار جمعی به سکوت، تحت پوشش شعارهای همبستگی، با تکیه بر غیرت و شرافت “ملت عزیز ایران”. وقتی حکومت، ملت را وامیدارد تا بر خاک سوختهاش لبخند بزند، این دیگر ابراز همبستگی نیست، تحقیر است.
ملیگراییِ مجاز، وقتی خطرناکتر میشود که توسط جریانهایی از اپوزیسیون بیحافظه نیز تکرار شود. وقتی تکرار بازی نماد و سرود جای مطالبه، پرسش و اعتراض را بگیرد، حافظهی جمعی، نه از سوی حکومت، که از هر سو، در خطر زوال قرار میگیرد و این، همان سناریویی است که باید با تمام توان در برابرش ایستاد.
میهن و عشق به آن، اگر ابزار فراموشی درد و رنج واقعی وطن شوند، باید اطمینان داشت که با مهندسی افکار عمومی روبهرو شدهایم. باید از ملیگراییای ترسید که شهروند را به کف زدن برای قاتل و اشغالگر تشویق میکند. باید از حافظهی جمعی دفاع کرد، حتی وقتی همه به تماشای نمایش مشغولاند.
@C_B_SHAHZADEH
فاجعهی #بندر_عباس و مانور قدرت پروپاگاندای حکومتی پس از آن، تبدیل چرنوبیلِ ۵۷ی به چالش ابراز همبستگی ملی، و چیزی جز تلاشی هماهنگ برای سلب مسئولیت از حکومتی جنایتکار نبود؛ با برگزاری مسابقهی اهدای خون (آخوند شیعه هم با لبخند بر لب در آن شرکت کرد) و رژهی کامیونها، ملت بهجای اعتراض، به ایفای نقش در سناریویی از پیش نوشتهشده دعوت شد.
چند روز بیشتر نگذشت، و دیگر کسی از نقش رژیم در به آتش کشیدن ایران چیزی نمیگوید. شهروند، هدایتشده توسط رسانهها، چه درونمرز، چه برونمرز، محو تماشای صحنهای بهنام «ملیگرایی مجاز» است؛ یک تئاتر با چاشنی میهندوستی که هدفش نه ابراز همدلی، که تطهیر فاجعه است. در بزنگاهی که سوگ باید موتور خشم باشد، غم و شادی سازمانیافته و نمادپرستیِ نمایشی جای حقیقت را میگیرند.
ملیگرایی مجاز، فرزند خلف نظامهای تمامیتخواه است؛ ابزاری آزمودهشده برای خفهکردن ملت در همان لحظهای که باید فریاد بزند؛ این پدیده، در نظامهای ضدملی، آنجا کاربردی میشود که حکومت، نه بر پایه مشروعیت، که بر پایه تصویرسازی زنده است. جمهوری اسلامی، با الهام از میراث شوروی، چین و کره شمالی، خوب میداند چگونه خشم عمومی را لابهلای رژه و سرود و عزاداری دفن کند.
در اتحاد جماهیر شوروی، پس از قحطی ساختگی اوکراین در دههی ۱۹۳۰ (هولودومور) و پاکسازیهای خونین استالینی، مردم را نه به گورستانها، بلکه به میدان سرخ کشاندند. شعارها در دهانها چپانده شدند. روزنامه پراودا نوشت: «دشمنان انقلاب از گرسنگی مُردند، نه فرزندان مادر وطن». اَنا آخماتُوا، شاعر تبعیدی و ممنوعالقلم، بعدها نوشت: «در صفوف اعدام، زبانها بسته بود. نه از سر ترس؛ از بیهودگیِ کلمات.»
در چینِ مائو، پس از «جهش بزرگ به پیش» که جان بیش از ۴۰ میلیون نفر را گرفت، حزب کمونیست بهجای عذرخواهی، «انقلاب فرهنگی» به راه انداخت؛ جوانان گرسنه را به خیابان فرستاد تا شعار بدهند، دشمنان فرضی را شلاق بزنند، و حافظه عمومی را پاک کنند. در بیانیهای از کمیته مرکزی حزب آمده بود: «در رنج بزرگ، روح ملت پالایش مییابد.»
در کره شمالی، هر مرگی، هر سیلی، هر قحطی، فرصتی برای اجرای اپرای وفاداری است؛ رسانههای رسمی هنگام مرگ کیم جونگایل، اشکهایی را ثبت کردند که مردم اجازه نریختنشان را نداشتند.
مجسمهها برافراشته شد، سرودها نواخته شد، و حقیقت، برای همیشه به زیر خاک رفت. ویلیام جونز، خبرنگار بریتانیایی حاضر در پیونگیانگ، در خاطراتش نوشت: «مردم نه برای رهبر، که برای خودشان گریه میکردند. اما دوربین تفاتی قائل نبود.»
و حالا، جمهوری اسلامی، همان دفتر کنترل و هدایت از راه پروپاگاندا را ورق میزند. هر فاجعهای، از پلاسکو و متروپل تا سانچی، کرونا و بندرعباس، نه فرصتی برای اصلاح، که لحظهای برای برگزاری رژههای حکومتی است.
دشمنی که خون شهروند را میریزد، همان کسیست که با چفیه، پرچم و قرآن، بالای تابوت ایستاده است. مسابقهی اهدای خون، میکروفن در دست مجریان و گزارشگران صداوسیما، و لبخند یا اشک تحمیلی شهروند به دوربین، همه بخشی از سناریویی برای دفن فاجعه در لایههای نمایشی است.
این “ملیگرایی” دروغین است؛ یک اجبار جمعی به سکوت، تحت پوشش شعارهای همبستگی، با تکیه بر غیرت و شرافت “ملت عزیز ایران”. وقتی حکومت، ملت را وامیدارد تا بر خاک سوختهاش لبخند بزند، این دیگر ابراز همبستگی نیست، تحقیر است.
ملیگراییِ مجاز، وقتی خطرناکتر میشود که توسط جریانهایی از اپوزیسیون بیحافظه نیز تکرار شود. وقتی تکرار بازی نماد و سرود جای مطالبه، پرسش و اعتراض را بگیرد، حافظهی جمعی، نه از سوی حکومت، که از هر سو، در خطر زوال قرار میگیرد و این، همان سناریویی است که باید با تمام توان در برابرش ایستاد.
میهن و عشق به آن، اگر ابزار فراموشی درد و رنج واقعی وطن شوند، باید اطمینان داشت که با مهندسی افکار عمومی روبهرو شدهایم. باید از ملیگراییای ترسید که شهروند را به کف زدن برای قاتل و اشغالگر تشویق میکند. باید از حافظهی جمعی دفاع کرد، حتی وقتی همه به تماشای نمایش مشغولاند.
@C_B_SHAHZADEH
🧵 Thread • FixupX
سیروس پارسا (@atheistcyrus)
ملیگرایی مجاز در خدمت شر
فاجعهی #بندر_عباس و مانور قدرت پروپاگاندای حکومتی پس از آن، تبدیل چرنوبیلِ ۵۷ی به چالش ابراز همبستگی ملی، و چیزی جز تلاشی هماهنگ برای سلب مسئولیت از حکومتی جنایتکار نبود؛ با برگزاری مسابقهی اهدای خون (آخوند شیعه هم با لبخند بر…
فاجعهی #بندر_عباس و مانور قدرت پروپاگاندای حکومتی پس از آن، تبدیل چرنوبیلِ ۵۷ی به چالش ابراز همبستگی ملی، و چیزی جز تلاشی هماهنگ برای سلب مسئولیت از حکومتی جنایتکار نبود؛ با برگزاری مسابقهی اهدای خون (آخوند شیعه هم با لبخند بر…