☪مختصری از تاریخ تحولات افغانستان معاصر.⭕️
#سقوط_کابل
🇦🇫🇦🇫
صد سال قبل از مجموع 52 کشور اسلامی کنونی، تنها سه کشور ایران، افغانستان و ترکیه دارای استقلال کامل بودند.
بقیه یا هنوز روی نقشه جغرافیا ظاهر نشده، یا مستعمره و تحت قیمومیت بودند.
جالب تر اینکه صد سال قبل شاه امان الله افغان همزمان با رضاشاه و آتاترک، کوشش های نوسازی و اصلاحات اجتماعی را آغاز کرد که با یک موج مقاومت محافظه کارانه متوقف شد.
افغانستان تا سال 1352 که سلطنت سقوط کرد، آرام و با ثبات بود. هرچند این آرامش معادل سکون و توقف در زمان و واپس ماندگی بود.
سردار داود نخستین رئیس جمهور، توسعه گرا و مصالحه جو بود. اما قربانی عدم توازن در سیاست خارجی و توطئه کمونیستها شد. پس از آن افغانستان مقهور رویارویی دو جریان سیاسی وارداتی شد که نیروهای اجتماعی این کشور سنتی و اصولا محافظه کار را به جنبش درآوردند:
اسلام گرایان و کمونیست ها که هریک نماینده طیفی از نیروهای اجتماعی متجدد این کشور بودند و دسته ای از قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای پشت هریک از اینها قرار گرفتند.
این مسیر تاریخی ویژه که افغانستان با کودتا علیه ظاهرشاه در آن قرار گرفت و با کودتای کمونیستی اردیبهشت 57 تکمیل گردید، نوعی پویایی خلق کرد که از آن می توان به امر " مدرن کننده غیر مدرن" همراه با تمام تضادهایش از آن نام برد.
در واقع مدرنیته ای که صد سال قبل با تجدد آمرانه امان الله خان آغاز شد و در سلطنت چهل ساله ظاهر شاه تن به رکود و جمود سپرد، پنجاه سال بعد لاجرم سر از دو جریان فکری اسلام سیاسی و چپگرایی در آورد و البته دچار اعوجاج و کژکارکردی گردید.
" مدرن کننده غیر مدرن" تمامی چالشها، معایب و مشکلات مدرنیته را داشت، بدون آنکه دارای هیچ یک از مزیت های آن باشد.
وارد کردن مردم به متن سیاست بدون وجود الزامات سیاست مدرن و دمکراتیک، مستلزم خشونت های ساختاری و کارکردی بی پایان بود که با کشتارهای سبعانه و جابجاییهای جمعیتی عظیم، پیامدهایی به مراتب مهم تر برای چند دهه آینده باقی گذاشت.
از دیگر ویژگیهای این اعوجاج مدرن می توان به زیست زمان پریشانه در جغرافیایی واحد اشاره کرد. مردمانی متعلق به قرون متفاوت همزمان در کشوری واحد به سر برده و قبیله و عصبیت ناشی از آن تنها، ملاط این معجون ناهمگون بود.
" افغانستان دمکراتیک " کمونیستها، امارت اسلامی طالبان و جمهوری اسلامی فعلی با ساز و کارهای انتخاباتی غربی، هر سه به درجاتی، الگوهایی بیگانه با آداب و سنن افغانستان و نامانوس با بخش های مهمی از جامعه شهری، جوامع روستایی ادغام شده در شهر و سرانجام قبایل و طوائف ساکن در دره ها و کوهپایه های دوردست بودند.
کمونیستها با هزیمت ارتش سرخ و فروپاشی شوروی به نیرویی کوچک و حاشیه ای تبدیل شدند. در غیاب آنها اسلام گرایان منقسم شدند و به نوعی مقهور پویایی مدرن کننده غیرمدرنی شدند که خود محصول آن بودند. از دل این پدیده، محافظه کارترین و زمان پریش ترین بخش جامعه یعنی طالبان مسلح و به ایدئولوژی جهاد مجهز شد.
شاید بتوان گفت بدترین رقیب افغانستان تقدیر و سرنوشت خاص آن در قرن بیستم و بدبیاریهای حاصل از آن بود. برای کشوری فقیر و منزوی این یک بدشانسی تمام عیار بود که یکباره در کانون جنگ سرد قرار گیرد و برای ابرقدرتهای آن زمان، ارزش استراتژیک و ژئوپولتیک بیابد.
اگر دچار اگر و اماهای غیر تاریخی نشویم، می توانیم بگوییم کاش اصلاحات آمرانه امان الله خان متوقف نمی شد. کاش سلطنت آرام ظاهر شاه، با قدری تحرک و توسعه همراه می شد و سرانجام قطار تحولات با کودتای داودخان که فردی ملی و عاقبت اندیش بود، متوقف و به کودتای خونبار کمونیستها نمی رسید.
اکنون اگر افغانستان شانس بیاورد و گرفتار یک جنگ داخلی تمام عیار نشود، فقط می توان آرزو کرد که سالها و دهه ها بگذرد و طالب ها شهری و متجدد شوند.
صلاح الدین خدیو
@C_B_SHAHZADEH
#سقوط_کابل
🇦🇫🇦🇫
صد سال قبل از مجموع 52 کشور اسلامی کنونی، تنها سه کشور ایران، افغانستان و ترکیه دارای استقلال کامل بودند.
بقیه یا هنوز روی نقشه جغرافیا ظاهر نشده، یا مستعمره و تحت قیمومیت بودند.
جالب تر اینکه صد سال قبل شاه امان الله افغان همزمان با رضاشاه و آتاترک، کوشش های نوسازی و اصلاحات اجتماعی را آغاز کرد که با یک موج مقاومت محافظه کارانه متوقف شد.
افغانستان تا سال 1352 که سلطنت سقوط کرد، آرام و با ثبات بود. هرچند این آرامش معادل سکون و توقف در زمان و واپس ماندگی بود.
سردار داود نخستین رئیس جمهور، توسعه گرا و مصالحه جو بود. اما قربانی عدم توازن در سیاست خارجی و توطئه کمونیستها شد. پس از آن افغانستان مقهور رویارویی دو جریان سیاسی وارداتی شد که نیروهای اجتماعی این کشور سنتی و اصولا محافظه کار را به جنبش درآوردند:
اسلام گرایان و کمونیست ها که هریک نماینده طیفی از نیروهای اجتماعی متجدد این کشور بودند و دسته ای از قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای پشت هریک از اینها قرار گرفتند.
این مسیر تاریخی ویژه که افغانستان با کودتا علیه ظاهرشاه در آن قرار گرفت و با کودتای کمونیستی اردیبهشت 57 تکمیل گردید، نوعی پویایی خلق کرد که از آن می توان به امر " مدرن کننده غیر مدرن" همراه با تمام تضادهایش از آن نام برد.
در واقع مدرنیته ای که صد سال قبل با تجدد آمرانه امان الله خان آغاز شد و در سلطنت چهل ساله ظاهر شاه تن به رکود و جمود سپرد، پنجاه سال بعد لاجرم سر از دو جریان فکری اسلام سیاسی و چپگرایی در آورد و البته دچار اعوجاج و کژکارکردی گردید.
" مدرن کننده غیر مدرن" تمامی چالشها، معایب و مشکلات مدرنیته را داشت، بدون آنکه دارای هیچ یک از مزیت های آن باشد.
وارد کردن مردم به متن سیاست بدون وجود الزامات سیاست مدرن و دمکراتیک، مستلزم خشونت های ساختاری و کارکردی بی پایان بود که با کشتارهای سبعانه و جابجاییهای جمعیتی عظیم، پیامدهایی به مراتب مهم تر برای چند دهه آینده باقی گذاشت.
از دیگر ویژگیهای این اعوجاج مدرن می توان به زیست زمان پریشانه در جغرافیایی واحد اشاره کرد. مردمانی متعلق به قرون متفاوت همزمان در کشوری واحد به سر برده و قبیله و عصبیت ناشی از آن تنها، ملاط این معجون ناهمگون بود.
" افغانستان دمکراتیک " کمونیستها، امارت اسلامی طالبان و جمهوری اسلامی فعلی با ساز و کارهای انتخاباتی غربی، هر سه به درجاتی، الگوهایی بیگانه با آداب و سنن افغانستان و نامانوس با بخش های مهمی از جامعه شهری، جوامع روستایی ادغام شده در شهر و سرانجام قبایل و طوائف ساکن در دره ها و کوهپایه های دوردست بودند.
کمونیستها با هزیمت ارتش سرخ و فروپاشی شوروی به نیرویی کوچک و حاشیه ای تبدیل شدند. در غیاب آنها اسلام گرایان منقسم شدند و به نوعی مقهور پویایی مدرن کننده غیرمدرنی شدند که خود محصول آن بودند. از دل این پدیده، محافظه کارترین و زمان پریش ترین بخش جامعه یعنی طالبان مسلح و به ایدئولوژی جهاد مجهز شد.
شاید بتوان گفت بدترین رقیب افغانستان تقدیر و سرنوشت خاص آن در قرن بیستم و بدبیاریهای حاصل از آن بود. برای کشوری فقیر و منزوی این یک بدشانسی تمام عیار بود که یکباره در کانون جنگ سرد قرار گیرد و برای ابرقدرتهای آن زمان، ارزش استراتژیک و ژئوپولتیک بیابد.
اگر دچار اگر و اماهای غیر تاریخی نشویم، می توانیم بگوییم کاش اصلاحات آمرانه امان الله خان متوقف نمی شد. کاش سلطنت آرام ظاهر شاه، با قدری تحرک و توسعه همراه می شد و سرانجام قطار تحولات با کودتای داودخان که فردی ملی و عاقبت اندیش بود، متوقف و به کودتای خونبار کمونیستها نمی رسید.
اکنون اگر افغانستان شانس بیاورد و گرفتار یک جنگ داخلی تمام عیار نشود، فقط می توان آرزو کرد که سالها و دهه ها بگذرد و طالب ها شهری و متجدد شوند.
صلاح الدین خدیو
@C_B_SHAHZADEH