کمپین بازگشت شاهزاده
خون بایست گریست برای کشوری که در دانشگاه های آن دانشی نیست . با دل و جان گوش کنید به سخنان عریان و بی پروای دکتر #نعمت_الله_فاضلی در مورد وضعیت دانشگاه های اسلامی تحویل گرفته از #عبدالکریم_سروش https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
چند روز پیش داشتم سخنرانی بی پروای استاد #نعمت_الله_فاضلی را که برای گروهی از استادان دانشگاه اسلامی شده به وسیله #عبدالکریم_سروش و در شناسنامه حسین حاج فرجالله دبّاغ در بیان بیسوادی استادان دانشگاه های اسلامی می گفت که این شاگردان بیسواد امروز و استادان نسل فردا سواد خواندن و حوصله یک برگ کتاب را و توانایی نبشتن بی غلط را هم ندارندووو...
یاد خاطره ای افتادم از پزشکی که سال ها پیش گاهی می دیدمش و این که کجاست هیچ نمی دانم به هر شکل هر کجا که هست امیدوارم به سلامت باشد هم چنان مفید برای بیمارانش برایم از بی سوادی دانشجویان این استادان گفته بود که :
این استادان بیسواد دانشجویان بی سواد هم به جامعه تحویل می دهند و می گفت من دانشجوی پزشکی بودم و دکتر #سیانی متخصص کودکان بود و در خارج از کشور استاد دانشگاه بود و او را روزهای شنبه و یکشنبه که اروپا تعطیل بود با هواپیمای سی ۱۳۰ به ایران می اوردند و شنبه ها در دانشگاه ملی تهران برای دانشجویان دانشگاه کلاس داشت و یکشنبه ها می رفت شیراز برای دانشجویان گندیشاپور( جندی شاپور) کلاس داشت و به آن ها درس می داد و پایان هر یکشنبه به خانه اش در اروپا باز می گشت ؛ یعنی اون استاد ها را به این بهانه می اوردند که دانشجویان چیزی یاد بگیرند با اون مشقت و هزینه و حالا معلومه هر دهکوره ای که یک دانشکده پزشکی باز کردهاند و استادی ندارند که آنجاها بگذارند و قوم و خویشانشان را به عنوان استاد می گذارند! ، خوب شاگردانی هم که می خواهند از این دانشگاه ها بیرون بیاید که چیزی یاد نمی گیرد ، استادی به خودش ندیده .
یک روز یکی از همین دانشجویان پزشکی اومده بود پیش من و من هم که به طور معمول ویزیت از دانشجویان نمی گیرم پرسیدم سال چند پزشکی هستی و گفت سال پنجم پزشکی یعنی یک سال دیگر انتر می شد و گفتم کدام دانشگاهی گفت دانشگاه پزشکی اردبیل . جوش صورت داشت یک سری آنتی بیوتیک بهش دادم و گفتم اگه مصرف کنی جوشای صورتت خوب میشه . آقای دانشجو داروها را مصرف کرد و ماه دیگه اومد پیشم و دیدم خوب نشده ، گفتم مگه آنتی بیوتیک ها را درست مصرف نکردی گفت چرا دکتر تمامش را خوردم و تازه اضافه بر آنتی بیوتیک یه مقدار پنی سیلین هم زدم و گفت اون مثل ضد هوایی! کار می کنه این مثل توپخونه!!، گفتم چرا پرت و پلا می گی چی میگی ضد هوایی چیه ، توپخونه چیه بمباران هوایی چیه ؟!؟
گفت آقای دکتر داروی شما بمباران هوایی بود وگفتم منم با توپخونه برم به جنگش!
گفتم این حرفا چیه میزنی تو یک سال دیگه دکتر میشی این درس ها رو سال اول پزشکی بهت گفتن که مصرف درهم چنین دارو هایی خاصیت هم را خنثی می کند گفت نه دکتر
گفتم علم را که نمی شود تفسیر کرد و ازش پرسیدم معدل دیپلم ات چند بوده ، گفت یازده و دو دهم!!
گفتم که چه جوری تونستی با این معدل وارد دانشگاه پزشکی بشی ؟، سهمیه ای بودی ؟
گفت سهمیه بودم ولی از ما یک امتحانی هم گرفتن
گفتم فردا که استاد دانشگاه بشی من نگران بچه ام هستم که بیاید شاگرد تو بشه
گفت آقای دکتر هیچ ناراحت نباشید الان شغل من هم تعیین شده و دکتر که شدم در شبکه گلوگاه قراره رییس شبکه بشم و گفتم خیلی خوب آن جا هم خود بخونی می توانی سه دانشگاه پزشکی را زیر پوشش به گیری ووو.
این خاطره تلخ را از آن پزشک که یادش گرامی باد به یاد داشتم و نبشتم و امید وارم اگر آن جناب دکتر این نبشته را دید از کم و کاستی و لغزش من در بازگو کردن آن من را به بخشد
#دریوش_بهمنی
بیست و نهم فروردین ۲۵۷۸.”
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
یاد خاطره ای افتادم از پزشکی که سال ها پیش گاهی می دیدمش و این که کجاست هیچ نمی دانم به هر شکل هر کجا که هست امیدوارم به سلامت باشد هم چنان مفید برای بیمارانش برایم از بی سوادی دانشجویان این استادان گفته بود که :
این استادان بیسواد دانشجویان بی سواد هم به جامعه تحویل می دهند و می گفت من دانشجوی پزشکی بودم و دکتر #سیانی متخصص کودکان بود و در خارج از کشور استاد دانشگاه بود و او را روزهای شنبه و یکشنبه که اروپا تعطیل بود با هواپیمای سی ۱۳۰ به ایران می اوردند و شنبه ها در دانشگاه ملی تهران برای دانشجویان دانشگاه کلاس داشت و یکشنبه ها می رفت شیراز برای دانشجویان گندیشاپور( جندی شاپور) کلاس داشت و به آن ها درس می داد و پایان هر یکشنبه به خانه اش در اروپا باز می گشت ؛ یعنی اون استاد ها را به این بهانه می اوردند که دانشجویان چیزی یاد بگیرند با اون مشقت و هزینه و حالا معلومه هر دهکوره ای که یک دانشکده پزشکی باز کردهاند و استادی ندارند که آنجاها بگذارند و قوم و خویشانشان را به عنوان استاد می گذارند! ، خوب شاگردانی هم که می خواهند از این دانشگاه ها بیرون بیاید که چیزی یاد نمی گیرد ، استادی به خودش ندیده .
یک روز یکی از همین دانشجویان پزشکی اومده بود پیش من و من هم که به طور معمول ویزیت از دانشجویان نمی گیرم پرسیدم سال چند پزشکی هستی و گفت سال پنجم پزشکی یعنی یک سال دیگر انتر می شد و گفتم کدام دانشگاهی گفت دانشگاه پزشکی اردبیل . جوش صورت داشت یک سری آنتی بیوتیک بهش دادم و گفتم اگه مصرف کنی جوشای صورتت خوب میشه . آقای دانشجو داروها را مصرف کرد و ماه دیگه اومد پیشم و دیدم خوب نشده ، گفتم مگه آنتی بیوتیک ها را درست مصرف نکردی گفت چرا دکتر تمامش را خوردم و تازه اضافه بر آنتی بیوتیک یه مقدار پنی سیلین هم زدم و گفت اون مثل ضد هوایی! کار می کنه این مثل توپخونه!!، گفتم چرا پرت و پلا می گی چی میگی ضد هوایی چیه ، توپخونه چیه بمباران هوایی چیه ؟!؟
گفت آقای دکتر داروی شما بمباران هوایی بود وگفتم منم با توپخونه برم به جنگش!
گفتم این حرفا چیه میزنی تو یک سال دیگه دکتر میشی این درس ها رو سال اول پزشکی بهت گفتن که مصرف درهم چنین دارو هایی خاصیت هم را خنثی می کند گفت نه دکتر
گفتم علم را که نمی شود تفسیر کرد و ازش پرسیدم معدل دیپلم ات چند بوده ، گفت یازده و دو دهم!!
گفتم که چه جوری تونستی با این معدل وارد دانشگاه پزشکی بشی ؟، سهمیه ای بودی ؟
گفت سهمیه بودم ولی از ما یک امتحانی هم گرفتن
گفتم فردا که استاد دانشگاه بشی من نگران بچه ام هستم که بیاید شاگرد تو بشه
گفت آقای دکتر هیچ ناراحت نباشید الان شغل من هم تعیین شده و دکتر که شدم در شبکه گلوگاه قراره رییس شبکه بشم و گفتم خیلی خوب آن جا هم خود بخونی می توانی سه دانشگاه پزشکی را زیر پوشش به گیری ووو.
این خاطره تلخ را از آن پزشک که یادش گرامی باد به یاد داشتم و نبشتم و امید وارم اگر آن جناب دکتر این نبشته را دید از کم و کاستی و لغزش من در بازگو کردن آن من را به بخشد
#دریوش_بهمنی
بیست و نهم فروردین ۲۵۷۸.”
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ