#عزیز_نسین نویسنده نامی و طنز پرداز ترک که سال ها زندانی سیاسی در ترکیه بود و جانش را نیز بخاطر روشنگری های سیاسی و اجتماعی اش از دست داد ، در یکی از نوشته هایش می نویسد :
بعنوان یک خبرنگار سفری به هندوستان داشتم . سوار قطاری شده بودیم ، ناگهان قطار به طرز وحشتناکی ترمز کرد و ایستاد ، سراسیمه پایین آمدیم و من دیدم گاوی فربه روی ریل نشسته و مانع حرکت قطار شده...
به راهنمای هندی خودم گفتم چرا کسی #گاو را از روی ریل خارج نمی کند تا راه قطار باز شود ؟ او گفت : گاو #مقدس است و کسی نمیتواند مزاحمش شود!
گفتم پس چاره چیست !؟
گفت : باید آنقدر صبر کنیم تا گاو با میل خودش ریل را ترک کند !
گفتم یعنی یک گاو جلو حرکت قطاری را تا هر وقت بخواهد می گیرد و کسی مانعش نمی شود ؟
گفت : آری ، #گاو_مقدس_است
و من دانستم در #جوامع_عقب_مانده هم افراد و عقاید بظاهر #مقدس ، جلو ریل حرکت قطار جامعه شان نشسته اند و با وجود آنها ، هیچکس جرات نمی کند آنها را از روی ریل خارج سازد...
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
بعنوان یک خبرنگار سفری به هندوستان داشتم . سوار قطاری شده بودیم ، ناگهان قطار به طرز وحشتناکی ترمز کرد و ایستاد ، سراسیمه پایین آمدیم و من دیدم گاوی فربه روی ریل نشسته و مانع حرکت قطار شده...
به راهنمای هندی خودم گفتم چرا کسی #گاو را از روی ریل خارج نمی کند تا راه قطار باز شود ؟ او گفت : گاو #مقدس است و کسی نمیتواند مزاحمش شود!
گفتم پس چاره چیست !؟
گفت : باید آنقدر صبر کنیم تا گاو با میل خودش ریل را ترک کند !
گفتم یعنی یک گاو جلو حرکت قطاری را تا هر وقت بخواهد می گیرد و کسی مانعش نمی شود ؟
گفت : آری ، #گاو_مقدس_است
و من دانستم در #جوامع_عقب_مانده هم افراد و عقاید بظاهر #مقدس ، جلو ریل حرکت قطار جامعه شان نشسته اند و با وجود آنها ، هیچکس جرات نمی کند آنها را از روی ریل خارج سازد...
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ