📸 لیلا مهدوی، مادر #سیاوش_محمودی، در اینستاگرام خود نوشت:
«هربار از سیاوش گفتم از درد درونم اما اینبار از مادر می گویم
مادرای مثل من
با هزاران امید آرزو. یادمه وقتی واسه لباس عروسی رفته بودم پروو با خودم تو سالن دور می زدم که چین دامن وبف دامنمو ببینم.
اما بیخبر از سرگذشت تلخ خویش وارد زندگی شدم. با آدمی که هیچ بوی از انسانیت نبرده بود.
اوایل زندگی ما مثل همه زندگیها گذشت با تلخی شیرینی. اما بهناگهان متوجه میشی که دچار اشتباه شدی زندگی که ظلم و ناامیدی تمام در حقت شد اما سکوت، سکوت و سکوت
حالا یه پسر یه دختر داری خوشحالی میگی مهم نیست همهچیز درست میشه ولی نشد. فقط نمیدونم چرا در دیوار خونه دست پا داشتن یه بار صورت کبود یه بار تنت کبود. و همیشه در دیوار خانه مقصر بودن
کسی نفهمد تو چطور زندگی میکنی
محبت که از حد گذشت نادان خیال باطل کرد
بچهها شدن نقطه ضعف واسه آزار دادن
حق سخن نداشتی نمیدادن. اسلام این حق از تو میگیره چون تو طبق قانون باید همسر بخواد تا تو بتونی جدا بشی
تمام تلاش کردی چه سختیها چه دویدنها چه تلاشها.
بهشرط اگر از حقت بگذری بچهها مال تو
از حقت از مهرت نفقه همهچیز گذشتی تا تونستی در اوج ناباوری وای حضانت بگیری
شروع به زندگی کردی از صفر جنگیدی. جنگیدی تلاش کردی. چه آرامشی من بودم بچههام و یک خونه نقلی کنار هم باهم بودیم تمام وقت جوونی خوش زندگیمو گذاشتم واسه تربیت بچهها
رها شدیم برای همیشه. شدم هم پدر هم مادر. هم پدرانه کار میکردم هم مادرانه در خانه بودم.
بهترین وسیله واسه بچهها. کم نمیذاشتم. سیاوش درست بیپدر بود اما در حد توانم همهچیز داشت. دیگه پدر رفت خانواده پدری رفتن.
مهم نبود چون سیاوش داشتم چون ستایش داشتم
میم مثل..مادر
برای همین سیاوش فرزند لیلاست.
اینها ذرهای از درد من سختی من. تلاش من واسه بچههام بود
اما یه شب تمام آرزوهای مامان لیلا به نامردی تمام با شلیک گلوله به سر فرزندم از هم پاشید سیاوش یک مرد واقعی بود پسری که هم درس میخوند هم کار میکرد. پسری که هوای مامانش خیلی داشت و هم فکر خواهرش بود فهمیده بود درکش از مسائل خیلی زیاد بود. مرد خونه کوچک ما بود
جسور، شجاع، باغیرت …
همیشه میگفت مامان تو قهرمان منی
حال سیاوش قهرمان من است
#سیاوش_فرزند_لیلا
تقدیم به تمام مادرانی که در این سرزمین مورد ظلم قرار گرفتن اما هیچ قانونی از آنها حمایت نکرد»
@Farsi_Iranwire
«هربار از سیاوش گفتم از درد درونم اما اینبار از مادر می گویم
مادرای مثل من
با هزاران امید آرزو. یادمه وقتی واسه لباس عروسی رفته بودم پروو با خودم تو سالن دور می زدم که چین دامن وبف دامنمو ببینم.
اما بیخبر از سرگذشت تلخ خویش وارد زندگی شدم. با آدمی که هیچ بوی از انسانیت نبرده بود.
اوایل زندگی ما مثل همه زندگیها گذشت با تلخی شیرینی. اما بهناگهان متوجه میشی که دچار اشتباه شدی زندگی که ظلم و ناامیدی تمام در حقت شد اما سکوت، سکوت و سکوت
حالا یه پسر یه دختر داری خوشحالی میگی مهم نیست همهچیز درست میشه ولی نشد. فقط نمیدونم چرا در دیوار خونه دست پا داشتن یه بار صورت کبود یه بار تنت کبود. و همیشه در دیوار خانه مقصر بودن
کسی نفهمد تو چطور زندگی میکنی
محبت که از حد گذشت نادان خیال باطل کرد
بچهها شدن نقطه ضعف واسه آزار دادن
حق سخن نداشتی نمیدادن. اسلام این حق از تو میگیره چون تو طبق قانون باید همسر بخواد تا تو بتونی جدا بشی
تمام تلاش کردی چه سختیها چه دویدنها چه تلاشها.
بهشرط اگر از حقت بگذری بچهها مال تو
از حقت از مهرت نفقه همهچیز گذشتی تا تونستی در اوج ناباوری وای حضانت بگیری
شروع به زندگی کردی از صفر جنگیدی. جنگیدی تلاش کردی. چه آرامشی من بودم بچههام و یک خونه نقلی کنار هم باهم بودیم تمام وقت جوونی خوش زندگیمو گذاشتم واسه تربیت بچهها
رها شدیم برای همیشه. شدم هم پدر هم مادر. هم پدرانه کار میکردم هم مادرانه در خانه بودم.
بهترین وسیله واسه بچهها. کم نمیذاشتم. سیاوش درست بیپدر بود اما در حد توانم همهچیز داشت. دیگه پدر رفت خانواده پدری رفتن.
مهم نبود چون سیاوش داشتم چون ستایش داشتم
میم مثل..مادر
برای همین سیاوش فرزند لیلاست.
اینها ذرهای از درد من سختی من. تلاش من واسه بچههام بود
اما یه شب تمام آرزوهای مامان لیلا به نامردی تمام با شلیک گلوله به سر فرزندم از هم پاشید سیاوش یک مرد واقعی بود پسری که هم درس میخوند هم کار میکرد. پسری که هوای مامانش خیلی داشت و هم فکر خواهرش بود فهمیده بود درکش از مسائل خیلی زیاد بود. مرد خونه کوچک ما بود
جسور، شجاع، باغیرت …
همیشه میگفت مامان تو قهرمان منی
حال سیاوش قهرمان من است
#سیاوش_فرزند_لیلا
تقدیم به تمام مادرانی که در این سرزمین مورد ظلم قرار گرفتن اما هیچ قانونی از آنها حمایت نکرد»
@Farsi_Iranwire