✍️ ... پس بنابراین به عنوان هشیاری یا امتداد خدا که توانایی صنع دارد، آفرینش دارد، ما میآییم یک جسم جدیدی خلق میکنیم خودمان به نام من ذهنی
و آن به این ترتیب به وجود میآید که چیزهای مهم را که جامعه یا خانواده به ما میگوید اینها برای بقای تو مهم هستند، تجسم میکنیم و به آنها با همان کیفیت و توانایی آفرینندگیمان حس هویت تزریق میکنیم و آنها را عینک میکنیم
بنابراین میتوانیم جسم را در این جهان بشناسیم و اگر جسم را نشناسیم و همین طور لخت هشیاری بمانیم، نمیتوانیم در این جهان باقی بمانیم.
بنابراین هشیاری، امتداد خدا یا ما وارد این جهان میشویم، یک پوستهای درست میکنیم، یک خانهای درست میکنیم به نام ذهن، میرویم آن داخل،
در آنجا ما با عینکهای همانیدگی مثل پول، مثل همسر، مثل بچه، مثل باورها از هر نوع، مثل درد به جهان نگاه میکنیم
و در اثر عبور از فکر چیزهای مختلف که با سرعت زیاد درست میشود، یک من درست میشود، یک تصویر ذهنی پویا درست میشود که مرتب تغییر میکند. آن اسمش من ذهنی است،
معمولاً حال ما آن حال من ذهنی است و مولانا میخواهد بگوید که این من ذهنی گرچه که به نظر میآید ما هستیم و حالش را هم قبول داریم و هی میخواهیم حالش را بهتر کنیم ما نیستیم.
بنابراین یک مقایسه میکند با اصل ما، اصل ما کِی به وجود میآید؟ اصل ما دوباره خودش را به ما نشان میدهد و ما آن را کشف میکنیم در صورتی که اگر در اطراف وضعیتهای این لحظه که ذهنمان نشان میدهد، فضاگشایی کنیم یا به کاری به نام تسلیم دست بزنیم.
وقتی که اتفاق این لحظه را که ذهن نشان میدهد، کاملاً میپذیریم، نه اینکه موافقت کنیم این وضعیت ما ثابت بماند، چون وضعیتها ثابت نمیمانند، ما بخواهیم هم نمیمانند. ... 🙏
✅ بخشی از برنامه ۹۲۵ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
و آن به این ترتیب به وجود میآید که چیزهای مهم را که جامعه یا خانواده به ما میگوید اینها برای بقای تو مهم هستند، تجسم میکنیم و به آنها با همان کیفیت و توانایی آفرینندگیمان حس هویت تزریق میکنیم و آنها را عینک میکنیم
بنابراین میتوانیم جسم را در این جهان بشناسیم و اگر جسم را نشناسیم و همین طور لخت هشیاری بمانیم، نمیتوانیم در این جهان باقی بمانیم.
بنابراین هشیاری، امتداد خدا یا ما وارد این جهان میشویم، یک پوستهای درست میکنیم، یک خانهای درست میکنیم به نام ذهن، میرویم آن داخل،
در آنجا ما با عینکهای همانیدگی مثل پول، مثل همسر، مثل بچه، مثل باورها از هر نوع، مثل درد به جهان نگاه میکنیم
و در اثر عبور از فکر چیزهای مختلف که با سرعت زیاد درست میشود، یک من درست میشود، یک تصویر ذهنی پویا درست میشود که مرتب تغییر میکند. آن اسمش من ذهنی است،
معمولاً حال ما آن حال من ذهنی است و مولانا میخواهد بگوید که این من ذهنی گرچه که به نظر میآید ما هستیم و حالش را هم قبول داریم و هی میخواهیم حالش را بهتر کنیم ما نیستیم.
بنابراین یک مقایسه میکند با اصل ما، اصل ما کِی به وجود میآید؟ اصل ما دوباره خودش را به ما نشان میدهد و ما آن را کشف میکنیم در صورتی که اگر در اطراف وضعیتهای این لحظه که ذهنمان نشان میدهد، فضاگشایی کنیم یا به کاری به نام تسلیم دست بزنیم.
وقتی که اتفاق این لحظه را که ذهن نشان میدهد، کاملاً میپذیریم، نه اینکه موافقت کنیم این وضعیت ما ثابت بماند، چون وضعیتها ثابت نمیمانند، ما بخواهیم هم نمیمانند. ... 🙏
✅ بخشی از برنامه ۹۲۵ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
✍️ ... توجه کنید ما بیت کم نخواندیم، بیتها را شما باید تکرار کنید، در یک طرحی که شما در ذهنتان میسازید تا بتوانید اثر بپذیرید
یعنی شما باید یک تجسمی از خودتان بکنید به عنوان حضور ناظر که من چه موجودیم الان، چه اشکالی دارم، در چه وضعی هستم، حالم چطور است،
و در این طرحی که به اصطلاح میریزید که من این طور هستیم، این بیتها را در آن طرح خودتان بگذارید
اگر طرح ندارید، همین طرحی که من الان ارائه میکنم، بگیرید و ابیات را بخوانید. میبینید که طرح از اینجا شروع شد، بیت اول را خواندم، این چهار تا دایره را به شما نشان دادم با بیت اول که ایجاب میکند که حتماً ما باید تبدیل بشویم.
برای تبدیل این بیت را نشان دادم که اولین قدم را باید درست برداری، اگر غلط برداری، هیچ کار دیگری نمیتوانی بکنی. اما برای اینکه این اولین قدم را با فضاگشایی برداری، همیشه یک سری ابیات هم یادتان باشد، دیدید که نمیتوانید بردارید منبقض میشوید،
آنها را بخوانید حتماً، اگر حفظ باشید فوراً میتوانید بخوانید و آنها فضا را برای شما باز میکنند، آن حالت بد و ناراحتی و عصبانی و واکنش شما را خاموش میکنند، توجه میکنید؟ و اگر تکرار کنید همین که به یادشان میافتید حالتتان عوض میشود. بله
این چند بیتی که برایتان نشان میدهم، جزو طرح است، در این چند بیت که از یک غزل هست، مولانا میگوید که شما باید خودتان این بند را از پای خودتان باز کنید و
تجسمش این است که ما یک عقاب یا باز هستیم، یک کنده آهنی یا یک چیز سنگینی بر پای ما بسته شده که میخواهیم پرواز کنیم آن سنگینی میکند و این همان من ذهنی است، باورپرستی است، همهویتپرستی است که در مرکز ما هست،
اما میگوید که این بند آهن را باید شما خودتان باز کنید، یعنی شخص شما مال خودتان را باید شما باز کنید، کس دیگری نمیتواند باز کند
تو چو بازِ پای بسته، تنِ تو چو کُنده برپا
تو به چنگ خویش باید که گره ز پا گشایی
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۲۸۴۰)
✅ بخشی از برنامه ۹۲۵ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
یعنی شما باید یک تجسمی از خودتان بکنید به عنوان حضور ناظر که من چه موجودیم الان، چه اشکالی دارم، در چه وضعی هستم، حالم چطور است،
و در این طرحی که به اصطلاح میریزید که من این طور هستیم، این بیتها را در آن طرح خودتان بگذارید
اگر طرح ندارید، همین طرحی که من الان ارائه میکنم، بگیرید و ابیات را بخوانید. میبینید که طرح از اینجا شروع شد، بیت اول را خواندم، این چهار تا دایره را به شما نشان دادم با بیت اول که ایجاب میکند که حتماً ما باید تبدیل بشویم.
برای تبدیل این بیت را نشان دادم که اولین قدم را باید درست برداری، اگر غلط برداری، هیچ کار دیگری نمیتوانی بکنی. اما برای اینکه این اولین قدم را با فضاگشایی برداری، همیشه یک سری ابیات هم یادتان باشد، دیدید که نمیتوانید بردارید منبقض میشوید،
آنها را بخوانید حتماً، اگر حفظ باشید فوراً میتوانید بخوانید و آنها فضا را برای شما باز میکنند، آن حالت بد و ناراحتی و عصبانی و واکنش شما را خاموش میکنند، توجه میکنید؟ و اگر تکرار کنید همین که به یادشان میافتید حالتتان عوض میشود. بله
این چند بیتی که برایتان نشان میدهم، جزو طرح است، در این چند بیت که از یک غزل هست، مولانا میگوید که شما باید خودتان این بند را از پای خودتان باز کنید و
تجسمش این است که ما یک عقاب یا باز هستیم، یک کنده آهنی یا یک چیز سنگینی بر پای ما بسته شده که میخواهیم پرواز کنیم آن سنگینی میکند و این همان من ذهنی است، باورپرستی است، همهویتپرستی است که در مرکز ما هست،
اما میگوید که این بند آهن را باید شما خودتان باز کنید، یعنی شخص شما مال خودتان را باید شما باز کنید، کس دیگری نمیتواند باز کند
تو چو بازِ پای بسته، تنِ تو چو کُنده برپا
تو به چنگ خویش باید که گره ز پا گشایی
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۲۸۴۰)
✅ بخشی از برنامه ۹۲۵ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
✍️ ... اگر شما مقاومت کنید، قضاوت کنید، هُشیاری جسمی پیدا کنید، منذهنی را بهکار بیندازید و بخواهید منذهنی را نگه دارید میبینید که هُشیاری جسمی پیدا میکنید، منذهنی تولید میشود، پندار کمال تولید میشود، مرکزتان جسم است، زمانی که در آن هستید مجازی است یعنی گذشته و آینده هست و با سببهای ذهنی کار میکنید.
«سببهای ذهنی»، یعنی اینکه ما در ذهن هستیم و درست مثل اینکه مثلاً یک هدف میگذاریم میگوییم که این کار را بکنم یک پلّه نزدیک میشود، این کار را هم بکنم یک مرحله نزدیک میشود؛ اینها سببهای ذهنی است.
سببسازیِ ذهن، یعنی شما ذهناً میدانید چهکار باید بکنید به آن خواستهٔتان برسید. زنده شدن به خدا از طریق ذهن و سببسازی ذهن نیست. خواهیم دید که زنده شدن به خدا از طریق قَضا و کُنْفَکان هست.
یعنی ما باید مرکز را عدم نگه داریم زندگی، خداوند با الآن خواهیم گفت قَضا و او بگوید «بشُو و میشود» و ما بتوانیم از این همانیدگیها، از اینجور دید که مثل اینکه جَبر است واقعاً مجبور هستیم اینطور زندگی کنیم از آن خلاص بشویم.
در اینجا است که شما باید حالا اوّلش معتقد باشید اگر هم اینکار را نمیکنید که این کار بهوسیلهٔ ذهن و سببسازی ذهن نمیتواند صورت بگیرد. در این مورد ما خیلی صحبت کردیم امروز هم صحبت خواهیم کرد. و اگر هر جلسه راجعبه گرفتاری ایجاد شده بهوسیلهٔ سببسازیِ ذهنی که ما شرطی شدیم سببسازی کنیم صحبت کنیم واقعاً رَوا است.
مثلاً بعضیها فکر میکنند که اگر بروند به یکجایی دست به یک مکانی بزنند به حضور میرسند، سببسازی ذهن است. فکر میکنند دست زدن به این مکان سبب زنده شدن به خداوند میشود! یعنی ما به حضور میرسیم.
مثلاً: اگر ما از تهران برویم به قونیه و قبر مولانا را آنجا زیارت کنیم و یک فاتحه بخوانیم و آنجا یک گریه کنیم این ما را به حضور میرساند پس دیگر هیچ غصّهای نداریم میرویم آنجا اینکار را میکنیم برمیگردیم میبینیم هیچّی نشد! چرا؟ شما از قضا و کُنْفَکان استفاده نکردین شما رفتین به حرف ذهنتان، یعنی منذهنیتان گوش کردید.
یکی میگوید شما بیا این مثلاً آیه را بخوان، این دعا را بخوان، این وِرد را بخوان به حضور میرسی، سببسازی ذهن است. ما میدانیم باید فضا را باز کنیم یک عامل دیگری را که ذهن ما نمیشناسد شما بگویید خدا یا زندگی آن را بیاوریم به زندگیمان.
این یک چیز تئوری و فقط ذهنی نیست که بگویید که این چه دارید میگویید شما الآن، اصلاً ما نمیفهمیم، این دست ما نیست. شما نمیتوانید بهوسیلهٔ یکجور فکر کردن، بعضی اعمال، حتّی اعمال خیر بروید مدرسه بسازید، پل بسازید، احسان کنید، اینها شما را به حضور نمیرسانند.
✅ بخشی از برنامه ۹۲۶ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
«سببهای ذهنی»، یعنی اینکه ما در ذهن هستیم و درست مثل اینکه مثلاً یک هدف میگذاریم میگوییم که این کار را بکنم یک پلّه نزدیک میشود، این کار را هم بکنم یک مرحله نزدیک میشود؛ اینها سببهای ذهنی است.
سببسازیِ ذهن، یعنی شما ذهناً میدانید چهکار باید بکنید به آن خواستهٔتان برسید. زنده شدن به خدا از طریق ذهن و سببسازی ذهن نیست. خواهیم دید که زنده شدن به خدا از طریق قَضا و کُنْفَکان هست.
یعنی ما باید مرکز را عدم نگه داریم زندگی، خداوند با الآن خواهیم گفت قَضا و او بگوید «بشُو و میشود» و ما بتوانیم از این همانیدگیها، از اینجور دید که مثل اینکه جَبر است واقعاً مجبور هستیم اینطور زندگی کنیم از آن خلاص بشویم.
در اینجا است که شما باید حالا اوّلش معتقد باشید اگر هم اینکار را نمیکنید که این کار بهوسیلهٔ ذهن و سببسازی ذهن نمیتواند صورت بگیرد. در این مورد ما خیلی صحبت کردیم امروز هم صحبت خواهیم کرد. و اگر هر جلسه راجعبه گرفتاری ایجاد شده بهوسیلهٔ سببسازیِ ذهنی که ما شرطی شدیم سببسازی کنیم صحبت کنیم واقعاً رَوا است.
مثلاً بعضیها فکر میکنند که اگر بروند به یکجایی دست به یک مکانی بزنند به حضور میرسند، سببسازی ذهن است. فکر میکنند دست زدن به این مکان سبب زنده شدن به خداوند میشود! یعنی ما به حضور میرسیم.
مثلاً: اگر ما از تهران برویم به قونیه و قبر مولانا را آنجا زیارت کنیم و یک فاتحه بخوانیم و آنجا یک گریه کنیم این ما را به حضور میرساند پس دیگر هیچ غصّهای نداریم میرویم آنجا اینکار را میکنیم برمیگردیم میبینیم هیچّی نشد! چرا؟ شما از قضا و کُنْفَکان استفاده نکردین شما رفتین به حرف ذهنتان، یعنی منذهنیتان گوش کردید.
یکی میگوید شما بیا این مثلاً آیه را بخوان، این دعا را بخوان، این وِرد را بخوان به حضور میرسی، سببسازی ذهن است. ما میدانیم باید فضا را باز کنیم یک عامل دیگری را که ذهن ما نمیشناسد شما بگویید خدا یا زندگی آن را بیاوریم به زندگیمان.
این یک چیز تئوری و فقط ذهنی نیست که بگویید که این چه دارید میگویید شما الآن، اصلاً ما نمیفهمیم، این دست ما نیست. شما نمیتوانید بهوسیلهٔ یکجور فکر کردن، بعضی اعمال، حتّی اعمال خیر بروید مدرسه بسازید، پل بسازید، احسان کنید، اینها شما را به حضور نمیرسانند.
✅ بخشی از برنامه ۹۲۶ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
✍️ ... پس ما گفتیم به صورت هشیاری میآییم به این جهان و وقتی وارد ذهن میشویم، چیزهای مهم را پدر و مادر ما به ما یاد میدهند و به ما یاد میدهند این چیزهایی که میتوانی با ذهنت تجسم کنی برای بقای تو مهم هستند
و ما به صورت هشیاری عدم یا حضور با اینها همانیده میشوی. همانیدن یعنی اینکه ما توانایی این را داریم به عنوان امتداد خدا چون توانایی صنع داریم، آفریدگاری داریم، حالت فکری اینها، ذهنی اینها را میگیریم مثل پول، مثل فرم پدر و مادرمان، صورت پدر و مادرمان، به آنها حس هویت تزریق میکنیم و آنها میشوند مرکز ما
درست مثل اینکه انسان وقتی وارد این جهان میشود، اول عینک بیرنگ به چشمش زده ، بعد عینکهایی به رنگهای مختلف به چشمش میزند، بعد هر لحظه این عینکها عوض میشوند
پس فکرهای همهویت شده مثل عینکهای رنگی هستند که با هر چه همهویت بشویم، عینک آن رنگ را به چشم عدم خودمان میزنیم و دنیا را بر حسب آن، با رنگ آن میبینیم و این رنگها در واقع همین فکری هستند، نه اینکه چشم بیرونیمان، چشم عدم مان
در مرکز ما اینها قرار میگیرند و ما بر حسب اینها میبینیم، و این شخص که اگر من ذهنی درست نکند و جهان فرم یا جسم را نشناسد، نمیتواند باقی بماند در این جهان
پس بنابراین ما هزار جور عینک را با هزار جور همانیدن با چیزها، به چشممان میزنیم و هر لحظه با یک عینکی میبینیم و دیدن بر حسب این شیشههای رنگی یک منی به وجود میآورد که یک من توهمی یا من ذهنی است
✅ بخشی از برنامه ۹۲۶ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
و ما به صورت هشیاری عدم یا حضور با اینها همانیده میشوی. همانیدن یعنی اینکه ما توانایی این را داریم به عنوان امتداد خدا چون توانایی صنع داریم، آفریدگاری داریم، حالت فکری اینها، ذهنی اینها را میگیریم مثل پول، مثل فرم پدر و مادرمان، صورت پدر و مادرمان، به آنها حس هویت تزریق میکنیم و آنها میشوند مرکز ما
درست مثل اینکه انسان وقتی وارد این جهان میشود، اول عینک بیرنگ به چشمش زده ، بعد عینکهایی به رنگهای مختلف به چشمش میزند، بعد هر لحظه این عینکها عوض میشوند
پس فکرهای همهویت شده مثل عینکهای رنگی هستند که با هر چه همهویت بشویم، عینک آن رنگ را به چشم عدم خودمان میزنیم و دنیا را بر حسب آن، با رنگ آن میبینیم و این رنگها در واقع همین فکری هستند، نه اینکه چشم بیرونیمان، چشم عدم مان
در مرکز ما اینها قرار میگیرند و ما بر حسب اینها میبینیم، و این شخص که اگر من ذهنی درست نکند و جهان فرم یا جسم را نشناسد، نمیتواند باقی بماند در این جهان
پس بنابراین ما هزار جور عینک را با هزار جور همانیدن با چیزها، به چشممان میزنیم و هر لحظه با یک عینکی میبینیم و دیدن بر حسب این شیشههای رنگی یک منی به وجود میآورد که یک من توهمی یا من ذهنی است
✅ بخشی از برنامه ۹۲۶ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
✍️ ... پس کار ما این است که ما مرتب فضاگشایی کنیم در اطراف اتفاق این لحظه که ذهنمان نشان میدهد تا مرکزمان عدم بشود تا هشیاری دیگری و عقل دیگری پیدا کنیم. همینکه مرکز ما عدم بشود، عقل ما، حس امنیت و هدایت و قدرتِ ما از خود زندگی یا خدا گرفته میشود و ما این تغییر را متوجه میشویم. تا اینقدر این کار را ادامه بدهیم که هیچ همانیدگی در مرکز ما نماند، نماند.
پس در این برنامه بنده با استفاده از اشعار مولانا میخواهم منذهنی را که همهمان بعد از ورود به این جهان ایجاد میکنیم، بشناسیم، با هم بشناسیم و بفهمیم که این بافتْ بسیار مضر است، هم به ما لطمه میزند هم به دیگران لطمه میزند. و ما میدانیم دراثر این دید که دید همانیدگیهاست، ما به موجودی مضر تبدیل میشویم، به موجودی زیانکار تبدیل میشویم و به تمام جنبههای زندگیمان لطمه میزنیم و این کار برای این است که ما بفهمیم ما این بافت ذهنی نیستیم، این بافت ذهنی را کنار بگذاریم.
و در بیتی مولانا میگوید که حقیقتاً این پریدن از یک فکر همانیده به فکر همانیده سِحر است. بعد میگوید:
اینچنین ساحر درونِ توست و سِرّ
اِنَّ فِی الْوَسواسِ سِحْراً مُسْتَتِرّ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۴)
«چنین ساحری در باطن و درون تو نهان است، همانا در وسوسهگری نفس، سحری نهفته شده است.»
«چنین ساحری در باطن و درون تو نهان است»، یعنی همین منذهنی ما. «همانا در وسوسهگری نفس»، یعنی پریدن از یک فکر همانیده به فکر همانیدهٔ دیگر تندتند «سحری نهفته است». پس بنابراین این کار یعنی زیر نفوذِ یک سِحری قرار گرفتن و سِحر سبب میشود که ما درست نبینیم و چندتا بیت در این مورد میخوانیم. میگوید:
کارِ سِحر اینست کو دَم میزند
هر نَفَس، قلبِ حقایق میکند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۲)
میبینید که وقتی همانیده میشویم از طریق همانیدگیها میبینیم، خیلی حقایق قلب میشوند، یعنی برعکس میشوند. مثلاً شما دیروز یک نفر را ملاقات کردید، حالا فرض کن که مرد هستید یک خانمی را ملاقات کردید با او همانیده شدید. امروز فکر میکنید بدون او نمیتوانید زندگی کنید و شما همان آدم هستید، چطور در عرض مثلاً بیست و چهار ساعت شما اینقدر حقایق را عوض کردید؟! چطور الآن میگویید که من بدون این شخص نمیتوانم زندگی کنم؟! و یا به یک چیزی علاقهمند میشوید با آن همانیده میشوید، بهنظر میآید که بدون آن دیگر نمیتوانید زندگی کنید و دائماً فکرتان حول و حوش آن میگردد و خیلی چیزهای دیگر.
مثلاً ما در همین «قلبِ حقایق» و سِحر شدن بهوسیلهٔ همانیدگی، یعنی دیدن برحسب عینکهای همانیدگی متوجه میشویم که ما میتوانیم مثلاً برویم دور یک ساختمانی بگردیم و به خدا زنده بشویم، یا شخصی را ببینیم، به خدا زنده بشویم، یا مثلاً بعضی مکانها برای دعا کردن خیلی خوب است، دعا مستجاب میشود. بعضی زمانها همینطور، درحالیکه اینها همه اثرات این سِحر است و تمام تصورات مجازی ما از این سِحر است.
یعنی چه داریم میگوییم؟ داریم میگوییم وقتی بهصورت هشیاری وارد این جهان شدیم و به چیزها بهصورت فکر، حس هویت تزریق کردیم و اینها شدند عینک دیدِ ما، مجموعِ این دید غلط است و مضر است، اصلاً با حقیقت تطابقی ندارد. درنتیجه ما اگر بهوسیلهٔ همین دید که دید سِحر است برویم جلو، به هیچجا نمیرسیم. تنها راه این است که دوباره مرکزمان را عدم کنیم ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۱ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
پس در این برنامه بنده با استفاده از اشعار مولانا میخواهم منذهنی را که همهمان بعد از ورود به این جهان ایجاد میکنیم، بشناسیم، با هم بشناسیم و بفهمیم که این بافتْ بسیار مضر است، هم به ما لطمه میزند هم به دیگران لطمه میزند. و ما میدانیم دراثر این دید که دید همانیدگیهاست، ما به موجودی مضر تبدیل میشویم، به موجودی زیانکار تبدیل میشویم و به تمام جنبههای زندگیمان لطمه میزنیم و این کار برای این است که ما بفهمیم ما این بافت ذهنی نیستیم، این بافت ذهنی را کنار بگذاریم.
و در بیتی مولانا میگوید که حقیقتاً این پریدن از یک فکر همانیده به فکر همانیده سِحر است. بعد میگوید:
اینچنین ساحر درونِ توست و سِرّ
اِنَّ فِی الْوَسواسِ سِحْراً مُسْتَتِرّ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۴)
«چنین ساحری در باطن و درون تو نهان است، همانا در وسوسهگری نفس، سحری نهفته شده است.»
«چنین ساحری در باطن و درون تو نهان است»، یعنی همین منذهنی ما. «همانا در وسوسهگری نفس»، یعنی پریدن از یک فکر همانیده به فکر همانیدهٔ دیگر تندتند «سحری نهفته است». پس بنابراین این کار یعنی زیر نفوذِ یک سِحری قرار گرفتن و سِحر سبب میشود که ما درست نبینیم و چندتا بیت در این مورد میخوانیم. میگوید:
کارِ سِحر اینست کو دَم میزند
هر نَفَس، قلبِ حقایق میکند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۲)
میبینید که وقتی همانیده میشویم از طریق همانیدگیها میبینیم، خیلی حقایق قلب میشوند، یعنی برعکس میشوند. مثلاً شما دیروز یک نفر را ملاقات کردید، حالا فرض کن که مرد هستید یک خانمی را ملاقات کردید با او همانیده شدید. امروز فکر میکنید بدون او نمیتوانید زندگی کنید و شما همان آدم هستید، چطور در عرض مثلاً بیست و چهار ساعت شما اینقدر حقایق را عوض کردید؟! چطور الآن میگویید که من بدون این شخص نمیتوانم زندگی کنم؟! و یا به یک چیزی علاقهمند میشوید با آن همانیده میشوید، بهنظر میآید که بدون آن دیگر نمیتوانید زندگی کنید و دائماً فکرتان حول و حوش آن میگردد و خیلی چیزهای دیگر.
مثلاً ما در همین «قلبِ حقایق» و سِحر شدن بهوسیلهٔ همانیدگی، یعنی دیدن برحسب عینکهای همانیدگی متوجه میشویم که ما میتوانیم مثلاً برویم دور یک ساختمانی بگردیم و به خدا زنده بشویم، یا شخصی را ببینیم، به خدا زنده بشویم، یا مثلاً بعضی مکانها برای دعا کردن خیلی خوب است، دعا مستجاب میشود. بعضی زمانها همینطور، درحالیکه اینها همه اثرات این سِحر است و تمام تصورات مجازی ما از این سِحر است.
یعنی چه داریم میگوییم؟ داریم میگوییم وقتی بهصورت هشیاری وارد این جهان شدیم و به چیزها بهصورت فکر، حس هویت تزریق کردیم و اینها شدند عینک دیدِ ما، مجموعِ این دید غلط است و مضر است، اصلاً با حقیقت تطابقی ندارد. درنتیجه ما اگر بهوسیلهٔ همین دید که دید سِحر است برویم جلو، به هیچجا نمیرسیم. تنها راه این است که دوباره مرکزمان را عدم کنیم ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۱ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
🌹 ای خُنُک جانی که عیبِ خویش دید
هر که عیبی گفت، آن بر خود خرید
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت 3034)
✍️ ... خوشا به حال انسانی که عیب خودش را ببیند، بفهمد که همانیده است، بفهمد که دردهایش ناشی از همانیدگی است، بفهمد که دچار سحر است، برای اینکه دید من ذهنی است. بفهمد که دیدن بر حسب چیزهای همانیده شده انسان را کور و کر میکند، برای اینکه یک عینکی زده، یک عینک جسمی زده به چشمهای عدم، با عدم نمیبیند. ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۲ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
هر که عیبی گفت، آن بر خود خرید
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت 3034)
✍️ ... خوشا به حال انسانی که عیب خودش را ببیند، بفهمد که همانیده است، بفهمد که دردهایش ناشی از همانیدگی است، بفهمد که دچار سحر است، برای اینکه دید من ذهنی است. بفهمد که دیدن بر حسب چیزهای همانیده شده انسان را کور و کر میکند، برای اینکه یک عینکی زده، یک عینک جسمی زده به چشمهای عدم، با عدم نمیبیند. ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۲ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
✍️ ... فضاگشایی در اطراف آدمها و وضعیتهای آنها به آنها کمک میکند که واکنش نشان ندهند، ما من ذهنیشان را تایید نمیکنیم. شما میدانید در واقع من ذهنی ادامه پیدا میکند برای اینکه ما به همدیگر در تشکیل و قوام من ذهنی کمک میکنیم. ما من ذهنی همدیگر را با واکنش نشان دادن تایید میکنیم.
یعنی اگر شما در جایی زندگی کنید که هیچ کس برای شما خشمگین نشود، واکنش نشان ندهد، حرف بد نزند، من ذهنی شما سقوط میکند. کمااینکه میبینید که مثلاً شما در اطراف خشم یک نفر فضا باز میکنید، یک دفعه او آرام میشود. سکوت بیمقاومت، میبینید که یک نفر را آرام میکند، چرا؟ برای اینکه فضا باز میکنید، تایید نمیکنید این حالت را.
شما وقتی یک نفر به شما ناسزا میگوید، شما هم جوابش را میدهید خشمگین میشود، شما دارید تایید میکنید که این حالت شما معتبر است، این شما هستید و الان این هم من هستم، یعنی هر دویمان من ذهنی داریم، ما تایید میکنیم من ذهنی همدیگر را. این کار را نکنید. این کار یعنی همین حرف میتواند کاربرد در اصلاح خانواده داشته باشد. ما میتوانیم قرار بگذاریم اگر یکی خشمگین است در اطرافش فضا باز کنیم و آن شخص بفهمد که این کار غیرعادی است. ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۲ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
یعنی اگر شما در جایی زندگی کنید که هیچ کس برای شما خشمگین نشود، واکنش نشان ندهد، حرف بد نزند، من ذهنی شما سقوط میکند. کمااینکه میبینید که مثلاً شما در اطراف خشم یک نفر فضا باز میکنید، یک دفعه او آرام میشود. سکوت بیمقاومت، میبینید که یک نفر را آرام میکند، چرا؟ برای اینکه فضا باز میکنید، تایید نمیکنید این حالت را.
شما وقتی یک نفر به شما ناسزا میگوید، شما هم جوابش را میدهید خشمگین میشود، شما دارید تایید میکنید که این حالت شما معتبر است، این شما هستید و الان این هم من هستم، یعنی هر دویمان من ذهنی داریم، ما تایید میکنیم من ذهنی همدیگر را. این کار را نکنید. این کار یعنی همین حرف میتواند کاربرد در اصلاح خانواده داشته باشد. ما میتوانیم قرار بگذاریم اگر یکی خشمگین است در اطرافش فضا باز کنیم و آن شخص بفهمد که این کار غیرعادی است. ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۲ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
🌹 کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیر
بیسبب، بیواسطهٔ یاریِ غیر
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷)
✍️ ... چرا مردم از خدا غیر از خدا را میخواهند؟ برای اینکه فکر میکنند خدا کافی نیست. یعنی خردی که تمام کائنات را اداره میکند نمیتواند مرا اداره کند. من باید با عقل من ذهنیام همه چیز را کنترل کنم. شما کنترل کردهاید دیدهاید چه اتفاقی افتاده. حالا به هر حال شما یک سنی دارید. اگر میبینید که عقل من ذهنی کار نمیکند یک دفعه بیندازید دور دیگر. دیگر به این نتیجه برسید با استفاده از این ابیات این عقلی که من دارم به درد نمیخورد. من بیایم مولانا را مطالعه کنم این فضا را باز کنم یک عقل دیگری پیدا کنم. تا زمانی که ما به زندگی زنده نشدیم، واقعاً خردی که از انسانهایی مثل مولانا میگیریم به ما کمک میکند. میتواند الگوی فکر ما باشد یا عمل باشد. همین ابیات
کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیر
بیسبب، بیواسطهٔ یاریِ غیر
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷)
از زبان زندگی میگوید، خدا میگوید، کافیم برای تو، تو چیز دیگر نخواه، مرا بخواه، وصل بشو به من، این اتصال را گم مکن، من بدون سببسازی ذهن، بدون اینکه تو فکر کنی این را باید از این بگیرم، این را باید از آن بگیرم، نه، این کارها را نکن. من بیواسطه به یاری غیر، آنچه که ذهنت تجسم میکنی، بدون یاری تجسمات ذهنی یا آن آدمهایی که در ذهنت تجسم میکنی، من بدون یاری آنها، من به تو همه چیز میدهم. درست است. همه خیرها را میدهم. اصلاً تو خِیر خودت را نمیدانی. واقعاً من ذهنی نمیداند چه چیزی برایش خوب است. فقط میداند هر چه بیشتر بهتر ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۵ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
بیسبب، بیواسطهٔ یاریِ غیر
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷)
✍️ ... چرا مردم از خدا غیر از خدا را میخواهند؟ برای اینکه فکر میکنند خدا کافی نیست. یعنی خردی که تمام کائنات را اداره میکند نمیتواند مرا اداره کند. من باید با عقل من ذهنیام همه چیز را کنترل کنم. شما کنترل کردهاید دیدهاید چه اتفاقی افتاده. حالا به هر حال شما یک سنی دارید. اگر میبینید که عقل من ذهنی کار نمیکند یک دفعه بیندازید دور دیگر. دیگر به این نتیجه برسید با استفاده از این ابیات این عقلی که من دارم به درد نمیخورد. من بیایم مولانا را مطالعه کنم این فضا را باز کنم یک عقل دیگری پیدا کنم. تا زمانی که ما به زندگی زنده نشدیم، واقعاً خردی که از انسانهایی مثل مولانا میگیریم به ما کمک میکند. میتواند الگوی فکر ما باشد یا عمل باشد. همین ابیات
کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیر
بیسبب، بیواسطهٔ یاریِ غیر
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷)
از زبان زندگی میگوید، خدا میگوید، کافیم برای تو، تو چیز دیگر نخواه، مرا بخواه، وصل بشو به من، این اتصال را گم مکن، من بدون سببسازی ذهن، بدون اینکه تو فکر کنی این را باید از این بگیرم، این را باید از آن بگیرم، نه، این کارها را نکن. من بیواسطه به یاری غیر، آنچه که ذهنت تجسم میکنی، بدون یاری تجسمات ذهنی یا آن آدمهایی که در ذهنت تجسم میکنی، من بدون یاری آنها، من به تو همه چیز میدهم. درست است. همه خیرها را میدهم. اصلاً تو خِیر خودت را نمیدانی. واقعاً من ذهنی نمیداند چه چیزی برایش خوب است. فقط میداند هر چه بیشتر بهتر ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۵ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
✍️ ... به هر حال راهی که وجود دارد از مولانا و دین آمده فضاگشایی است. فضاگشایی در اطراف اتفاق این لحظه که ذهن نشان میدهد، از اینجا شروع میشود، هر منذهنی میتواند از اینجا شروع کند. در این لحظه فضاگشایی در اطراف اتفاق این لحظه و اختیارش دست شماست و این قدرت انتخاب را شما به عنوان انسان دارید.
حکم حق گسترد بهر ما بِساط
که بگویید از طریق انبساط
(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰)
یعنی زندگی یا خداوند به ما میگوید که با من فقط از طریق انبساط، نه انقباض، نه واکنش صحبت کنید یا میتوانید صحبت کنید. راه دیگری وجود ندارد. پس هر اتفاقی باید شما را منبسط کند، این همان تعریف فضاگشایی است. هر اتفاقی میافتد شما باید منبسط شوید. انقباض یعنی بالا آمدن منذهنی و واکنش و فعال کردن یکی از الگوهای واکنشی شاید شرطیشدهٔ منذهنی. ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۵ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
حکم حق گسترد بهر ما بِساط
که بگویید از طریق انبساط
(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰)
یعنی زندگی یا خداوند به ما میگوید که با من فقط از طریق انبساط، نه انقباض، نه واکنش صحبت کنید یا میتوانید صحبت کنید. راه دیگری وجود ندارد. پس هر اتفاقی باید شما را منبسط کند، این همان تعریف فضاگشایی است. هر اتفاقی میافتد شما باید منبسط شوید. انقباض یعنی بالا آمدن منذهنی و واکنش و فعال کردن یکی از الگوهای واکنشی شاید شرطیشدهٔ منذهنی. ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۵ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
✍️ ... شما میخواهید درست ببینید و در بیرون زیبایی ببینید، جهان را آبادان کنید، نظم به آن بدهید، باید دیدتان دید زندگی باشد، هیچ راه دیگری ندارد. دید من ذهنی همیشه خراب میکند و کل غرض زندگی را که در واقع زنده شدن به بینهایت و ابدیت خداوند است و در این جهان خلق زیباییها است و سامان و نظم است، فقط در آن میتوانی پیدا کنی، یابی اندر دید او کل غرض. غرض یعنی مقصود. کل یعنی مقصود کلی.
مقصود کلی ما چه هست؟ دوتاست. یکی مرکزمان را عدم کنیم به او زنده شویم، یکی هم از آنجا خلق کنیم، بیافرینیم در جهتهای مادی. همین. دیگر غرضی نداریم. کلّش را در دید خدا باید پیدا کنیم ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۷ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
مقصود کلی ما چه هست؟ دوتاست. یکی مرکزمان را عدم کنیم به او زنده شویم، یکی هم از آنجا خلق کنیم، بیافرینیم در جهتهای مادی. همین. دیگر غرضی نداریم. کلّش را در دید خدا باید پیدا کنیم ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۷ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
✍️ ... از انسانها، یک عدهای مرکزشان را عدم میکنند و وقتی مرکز عدم است، انسان با عدالت رفتار میکند. وقتی مرکز جسم است، جفا میکند و ظلم میکند. این مطلب مهم است. شما ممکن است بگویید عدل و ظلم چه هست؟
عدل موقعی است که ما مرکزمان عدم است. هر کاری میکنیم عدل است. وقتی مرکز ما جسم است، ما ظلم میکنیم، جفا میکنیم. در واقع وقتی از جنس الست هستیم، عدل است، ولو اینکه ذهن بد نشان میدهد. اصلاً به دید ذهن توجه نکن. تمام حواس ما فضاگشایی است که این لحظه مرکز ما عدم باشد ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۷ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
عدل موقعی است که ما مرکزمان عدم است. هر کاری میکنیم عدل است. وقتی مرکز ما جسم است، ما ظلم میکنیم، جفا میکنیم. در واقع وقتی از جنس الست هستیم، عدل است، ولو اینکه ذهن بد نشان میدهد. اصلاً به دید ذهن توجه نکن. تمام حواس ما فضاگشایی است که این لحظه مرکز ما عدم باشد ...🌹
✅ بخشی از برنامه ۹۴۷ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
🌹شاد از وی شو، مشو از غیرِ وی
او بهارست و دگرها، ماهِ دی
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵٠٧)
✍️ ... شاد از وی شو یعنی شاد از زندگی شو که به صورت عدم میآید به مرکزتان. یادتان باشد بیت اول چه گفت، گفت سخت خوشست چشم تو، پس با چشم او ببین. شاد از وی شو، مشو از غیر وی. غیر وی همه همانیدگیهاست. او بهارست و دگرها ماه دی، پس دیدن بر حسب مرکز عدم یا خود زندگی میشود بهار و دگرها یعنی هر چه که ذهن نشان میدهد، یعنی اگر با آن ببینی، میشود ماه دی یعنی زمستان ...🙏
✅ بخشی از برنامه ۹۴۷ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
او بهارست و دگرها، ماهِ دی
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵٠٧)
✍️ ... شاد از وی شو یعنی شاد از زندگی شو که به صورت عدم میآید به مرکزتان. یادتان باشد بیت اول چه گفت، گفت سخت خوشست چشم تو، پس با چشم او ببین. شاد از وی شو، مشو از غیر وی. غیر وی همه همانیدگیهاست. او بهارست و دگرها ماه دی، پس دیدن بر حسب مرکز عدم یا خود زندگی میشود بهار و دگرها یعنی هر چه که ذهن نشان میدهد، یعنی اگر با آن ببینی، میشود ماه دی یعنی زمستان ...🙏
✅ بخشی از برنامه ۹۴۷ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips