✍️ ... اولین کاری که مولانا میخواهد ما بکنیم در این غزل میگوید که اول به خودت نگاه کن، آیا تو شکار هستی و داری شکار میشوی؟ یعنی تو من ذهنی داری و بر حسب همانیدگیها میبینی؟ مثلاً تو انتظار گرفتن یک چیزی از کسی داری و اگر ندهد میرنجی، این رنجش و خشم که آن را نتوانستی بدست بیاوری، شکار شدن است و تو داری شکار میشوی.
و میخواهد به طور ضمنی به ما بگوید که این شایسته مقام تو نیست که شکار بشوی. اگر درست به خودمان دقت بکنیم خواهیم دید که از ابتدا که وارد این جهان شدیم، در حالت شکار شدن بودیم، فکر کردیم داریم شکار میکنیم. این را بدست بیاورم، آن را بدست بیاورم، این شخص را بنده خودم میکنم، آن شخص را کنترل میکنم، این ملک را کنترل میکنم، ما داریم شکار میکنیم. در واقع داشتیم شکار میشدیم برای اینکه آن چیزها داشتند میآمدند مرکز ما. ... 🙏
✅ برنامه ۹۱۷ گنج حضور
#متن
و میخواهد به طور ضمنی به ما بگوید که این شایسته مقام تو نیست که شکار بشوی. اگر درست به خودمان دقت بکنیم خواهیم دید که از ابتدا که وارد این جهان شدیم، در حالت شکار شدن بودیم، فکر کردیم داریم شکار میکنیم. این را بدست بیاورم، آن را بدست بیاورم، این شخص را بنده خودم میکنم، آن شخص را کنترل میکنم، این ملک را کنترل میکنم، ما داریم شکار میکنیم. در واقع داشتیم شکار میشدیم برای اینکه آن چیزها داشتند میآمدند مرکز ما. ... 🙏
✅ برنامه ۹۱۷ گنج حضور
#متن
✍️ ... اگر درست کار کنیم ببینید مولانا میگوید این یک لحظه کار است. در غزل هم هست، یک زمان کار است بگزار و بتاز
مولانا میگوید این کارِ تبدیل یک لحظه است.
مردم به خودشان فرصت نمیدهند که ببینند در ذهنشان چه خبر است، عجله دارند، این درست نیست که این ابیات را بخوانید و دنبال ذهنتان بروید.
این ابیات برای تغییر منذهنی شما هستند.
اگر این ابیات را بخوانید با منذهنیتان تفسیر کنید هرچه اون میگوید به حرفش گوش بدهید یا به حرف منذهنی جمعی گوش بدهید اینها کار نمیکنند. «یک زمان کار است»
شما میگویید خیلی خُوب من تا حالا یکبار هم تسلیم کامل نشدهام، ... 🙏
✅ برنامه ۹۱۷ گنج حضور
#متن
مولانا میگوید این کارِ تبدیل یک لحظه است.
مردم به خودشان فرصت نمیدهند که ببینند در ذهنشان چه خبر است، عجله دارند، این درست نیست که این ابیات را بخوانید و دنبال ذهنتان بروید.
این ابیات برای تغییر منذهنی شما هستند.
اگر این ابیات را بخوانید با منذهنیتان تفسیر کنید هرچه اون میگوید به حرفش گوش بدهید یا به حرف منذهنی جمعی گوش بدهید اینها کار نمیکنند. «یک زمان کار است»
شما میگویید خیلی خُوب من تا حالا یکبار هم تسلیم کامل نشدهام، ... 🙏
✅ برنامه ۹۱۷ گنج حضور
#متن
✍️ ... هر جهت فکری همانیده را برویم، به درد میرسیم، وقتی به درد میرسیم، ناله نباید بکنیم، شکایت نباید بکنیم، بگوییم که بدشانس هستیم، بگوییم که در هر جهتی که ما به صورت همانیده میرویم، فکرمان میبرد که میخواهیم در آن جهت به زندگی برسیم نمیتوانیم برسیم. بنابراین در آن موقع یادمان میافتد که باید فضا را باز کنیم، آن موضوع را شناسایی کنیم بیندازیم، نه اینکه گله و شکایت کنیم، دنبال کسی بگردیم ملامت کنیم یا خودمان را ملامت کنیم، یا برخی خاصیتهای من ذهنی را مثل پشیمانی، اظهار تاسف، احساس گناه و ملامت خود، ملامت خود که من چقدر بیعقلم یا برچسبهای دیگر به خودمان زدن یا به دیگران زدن نباید صورت بگیرد.
ما الان شناسایی میکنیم که در هر جهتی برویم بلا صورت میگیرد برای اینکه طرح زندگی این است که خودش را پس از مدتی در مرکز ما قرار بدهد و ما به بینهایت و ابدیت او زنده شویم و بیاییم به این لحظه ابدی و آگاه از این لحظه ابدی تا ابد زندگی کنیم و بفهمیم که من ذهنی موقتی بوده. ... 🙏
✅ برنامه ۹۱۸ گنج حضور
#متن
ما الان شناسایی میکنیم که در هر جهتی برویم بلا صورت میگیرد برای اینکه طرح زندگی این است که خودش را پس از مدتی در مرکز ما قرار بدهد و ما به بینهایت و ابدیت او زنده شویم و بیاییم به این لحظه ابدی و آگاه از این لحظه ابدی تا ابد زندگی کنیم و بفهمیم که من ذهنی موقتی بوده. ... 🙏
✅ برنامه ۹۱۸ گنج حضور
#متن
✍️ ... ولی وقتی وارد این جهان میشویم، همین هشیاری مرکز عدم را از دست میدهد و مرکز عدم خودش خیلی تیز است اما از خودش آگاه نیست، نمیتواند روی خودش آگاه بشود.
در انسان یک اتفاق میافتد، اول به خواب همانیدگیها میرود، همانیدگی یعنی چی؟ همانیدگی یا همانیدن یعنی اینکه وقتی ما وارد این جهان میشویم و از جنس هشیاری بیفرم هستیم، به وسیله فکرمان چیزهایی را که برای ما مهم است، چه چیزی مهم است؟ آن چیزی که کمک میکند ما در این جهان باقی بمانیم، به زندگی ادامه بدهیم، از گرسنگی نمیریم و خودمان را حفظ کنیم، این اسمش بقاست.
پدر و مادرمان و جامعه به ما یاد میدهند که اینها چه چیزهایی هستند. معمولاً اینها مجموعه همین چیزهایی است که داخل این دایره است مثل پدر و مادرمان که از ما مواظبت میکنند، باورهایی که باید یاد بگیریم آنها را به کار ببریم، چه میدانم پول و بقیه ابزارهایی که پدر و مادرمان میگویند اینها مهم هستند.
ما شکل فکری اینها را میگیریم و به اینها حس هویت تزریق میکنیم و اینها میشوند عینک دید ما، مرکز ما عوض میشود، مرکز ما الان در واقع همانیدگی میشود. همانیدگی شبیه عینکی است که هشیاری الان دیگر با نور بیرنگ نمیبیند، هشیاری از طریق این چیزها میبیند.
چرا از طریق این چیزها میبیند؟ برای اینکه بشناسد این چیزها، جهان ماده را بشناسد، وقتی بر حسب اینها میبیند، هشیاری جسمی پیدا میکند و در ذهنش چیزها را تجسم میکند و آنها را میشناسد. تمام آن چیزهایی که برای بقایش مهم هستند آنها را میشناسد، از پدر و مادرش یک شکل خاصی تجسم میکند بر اساس من ذهنی خودش، پس بنابراین یک تصویر ذهنی از خودش میسازد.
این تصویر ذهنی که از پریدن هشیاری از فکری به فکر دیگر ایجاد میشود همان من ذهنی است ... 🙏
✅ برنامه ۹۱۹ گنج حضور
#متن
در انسان یک اتفاق میافتد، اول به خواب همانیدگیها میرود، همانیدگی یعنی چی؟ همانیدگی یا همانیدن یعنی اینکه وقتی ما وارد این جهان میشویم و از جنس هشیاری بیفرم هستیم، به وسیله فکرمان چیزهایی را که برای ما مهم است، چه چیزی مهم است؟ آن چیزی که کمک میکند ما در این جهان باقی بمانیم، به زندگی ادامه بدهیم، از گرسنگی نمیریم و خودمان را حفظ کنیم، این اسمش بقاست.
پدر و مادرمان و جامعه به ما یاد میدهند که اینها چه چیزهایی هستند. معمولاً اینها مجموعه همین چیزهایی است که داخل این دایره است مثل پدر و مادرمان که از ما مواظبت میکنند، باورهایی که باید یاد بگیریم آنها را به کار ببریم، چه میدانم پول و بقیه ابزارهایی که پدر و مادرمان میگویند اینها مهم هستند.
ما شکل فکری اینها را میگیریم و به اینها حس هویت تزریق میکنیم و اینها میشوند عینک دید ما، مرکز ما عوض میشود، مرکز ما الان در واقع همانیدگی میشود. همانیدگی شبیه عینکی است که هشیاری الان دیگر با نور بیرنگ نمیبیند، هشیاری از طریق این چیزها میبیند.
چرا از طریق این چیزها میبیند؟ برای اینکه بشناسد این چیزها، جهان ماده را بشناسد، وقتی بر حسب اینها میبیند، هشیاری جسمی پیدا میکند و در ذهنش چیزها را تجسم میکند و آنها را میشناسد. تمام آن چیزهایی که برای بقایش مهم هستند آنها را میشناسد، از پدر و مادرش یک شکل خاصی تجسم میکند بر اساس من ذهنی خودش، پس بنابراین یک تصویر ذهنی از خودش میسازد.
این تصویر ذهنی که از پریدن هشیاری از فکری به فکر دیگر ایجاد میشود همان من ذهنی است ... 🙏
✅ برنامه ۹۱۹ گنج حضور
#متن
کلیپهای گنج حضور pinned «✍️ ... ولی وقتی وارد این جهان میشویم، همین هشیاری مرکز عدم را از دست میدهد و مرکز عدم خودش خیلی تیز است اما از خودش آگاه نیست، نمیتواند روی خودش آگاه بشود. در انسان یک اتفاق میافتد، اول به خواب همانیدگیها میرود، همانیدگی یعنی چی؟ همانیدگی یا همانیدن…»
گفت: میدانم سبب این نیش را
میشناسم من گناهِ خویش را
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۷)
من شکستم حرمتِ اَیمانِ او
پس یمینم بُرد دادِستانِ او
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۸)
من شکستم عهد و، دانستم بَدست
تا رسید آن شومیِ جُرأت به دست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۹)
اَیْمانِ: جمع یمین، سوگند
یَمین: دست راست
✍️ ... شما سببِ این نیشها و دردهایی که به شما میرسد میدانید؟ گناه خودتان را میدانید که همانیده شدید؟
این بیتها را وقتی میکِشید از آن متن بیرون، به روی خودتان اِعمال میکنید، نوراَفکن روشن میشود. شما سؤال کنید، الآن درد میکشم من سبب این درد را میدانم؟ گناه خودم را میشناسم؟ گناهم این است که یک چیزی را آوردهام به مرکزم، این کار سبب شد که من حُرمت یا احترام قسم او را، تعهد به او را بشکنم.
برای اینکه ما روز اَلَست به زندگی یا خداوند قول دادیم، تعهد کردیم که از جنس او هستیم و این تعهد درواقع کِشتِ اولیه بود. الآن با کِشتهای ثانویه، زیرِ قولمان میزنیم، نشانهاش، نه گفتن به اتفاق این لحظه است. نشانهاش، زندگی خواستن از آن چیزیست که ذهن نشان میدهد که آن جسم است، نشانهاش جسمپرستی است.
پس بنابراین اَیْمان یعنی قَسَم و جمع یَمین است بهمعنی سوگند. یمین هم یعنی دستِ راست به این معنی هم هست.
پس بنابراین شما از خودتان بپرسید آیا احترام سوگندِ خدا را شکستید یا نه؟ اگر به اتفاق این لحظه «نه» میگویید، اگر منذهنی دارید، بله. درنتیجه دادِستان او یعنی دادسِتان او، نیروی اجراکنندۀ عدلِ او که میگوید که غیر از من چیزی نباید مرکزِ تو باشد، اصلاً چیز نباید مرکز تو باشد، دست راستت را برد، یعنی فلج کرده شما را.
بهطور نمادین «یمینم برد» یعنی دستِ راستتان را برد و ما عهد را میشکنیم میدانیم بد است، مقاومت با اتفاق این لحظه، ستیزه با اتفاق این لحظه، بد است، ما میکنیم این کار را. ما میدانیم این لحظه باید فضاگشایی کنیم، از جنس زندگی باشیم، ولی عَهد را میشکنیم و میدانیم بد است و این جرأت است.
جرأت در مقابل خداوند یا زندگی، شومی دارد، بدشگونی است. «تا رسید آن شومی جرأت به دست» تا شومی و بدشگونی این جرأت کردن انسان که جسم را به مرکزش بگذارد، خداوند را نگذارد، به تمام امکاناتش رسیده، امکاناتی ندارد، به دست یعنی دستِ راستش که همۀ کارها را با آن انجام میدهد قطع شده است، فلج شده. پس میپرسیم آیا سبب این درد را میدانم؟ گناه خودم را میشناسم؟ جواب میدهد.
جوابش واضح است، سبب این درد همانیدگیست، گناه شما همانیدگیست. احترام سوگند به او که من از جنس تو هستم شکسته شده. پس بنابراین عدل او بزرگترین امکان را از شما گرفته. اتفاقاً بزرگترین امکان هُشیاری است، خِرد زندگیست که از ما گرفته شده و میدانید که عهدشکنیِ اَلَست بد است.
«من شکستم عهد و دانستم بَدَست»
آیا میدانید بد است؟ اینها همه شناسایی است. و این شومی دارد و این جرأت است؟
یعنی ما بهعنوان منذهنی بیاییم بالا، میگوییم که من رای خودم را دارم و به قضا و کُنفَکان تن درنمیدهیم. آن موقع حُکم خودمان را صادر میکنیم، قضاوت خودمان را میکنیم، با اتفاق این لحظه که بهوسیلۀ قضا بهوجود آمده میجنگیم، از اتفاق زندگی میخواهیم، اینها همه جرأت است.
بهعنوان زندگی، خودمان را زندگی شناسایی نمیکنیم، از وضعیتها و اتفاقات ذهنی زندگی میخواهیم، اینها همه جرأت است و شومی دارد، بدشگون است، بلا سرمان خواهد آمد ... 🙏
✅ بخشی از برنامه ۹۲۰ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
میشناسم من گناهِ خویش را
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۷)
من شکستم حرمتِ اَیمانِ او
پس یمینم بُرد دادِستانِ او
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۸)
من شکستم عهد و، دانستم بَدست
تا رسید آن شومیِ جُرأت به دست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۹)
اَیْمانِ: جمع یمین، سوگند
یَمین: دست راست
✍️ ... شما سببِ این نیشها و دردهایی که به شما میرسد میدانید؟ گناه خودتان را میدانید که همانیده شدید؟
این بیتها را وقتی میکِشید از آن متن بیرون، به روی خودتان اِعمال میکنید، نوراَفکن روشن میشود. شما سؤال کنید، الآن درد میکشم من سبب این درد را میدانم؟ گناه خودم را میشناسم؟ گناهم این است که یک چیزی را آوردهام به مرکزم، این کار سبب شد که من حُرمت یا احترام قسم او را، تعهد به او را بشکنم.
برای اینکه ما روز اَلَست به زندگی یا خداوند قول دادیم، تعهد کردیم که از جنس او هستیم و این تعهد درواقع کِشتِ اولیه بود. الآن با کِشتهای ثانویه، زیرِ قولمان میزنیم، نشانهاش، نه گفتن به اتفاق این لحظه است. نشانهاش، زندگی خواستن از آن چیزیست که ذهن نشان میدهد که آن جسم است، نشانهاش جسمپرستی است.
پس بنابراین اَیْمان یعنی قَسَم و جمع یَمین است بهمعنی سوگند. یمین هم یعنی دستِ راست به این معنی هم هست.
پس بنابراین شما از خودتان بپرسید آیا احترام سوگندِ خدا را شکستید یا نه؟ اگر به اتفاق این لحظه «نه» میگویید، اگر منذهنی دارید، بله. درنتیجه دادِستان او یعنی دادسِتان او، نیروی اجراکنندۀ عدلِ او که میگوید که غیر از من چیزی نباید مرکزِ تو باشد، اصلاً چیز نباید مرکز تو باشد، دست راستت را برد، یعنی فلج کرده شما را.
بهطور نمادین «یمینم برد» یعنی دستِ راستتان را برد و ما عهد را میشکنیم میدانیم بد است، مقاومت با اتفاق این لحظه، ستیزه با اتفاق این لحظه، بد است، ما میکنیم این کار را. ما میدانیم این لحظه باید فضاگشایی کنیم، از جنس زندگی باشیم، ولی عَهد را میشکنیم و میدانیم بد است و این جرأت است.
جرأت در مقابل خداوند یا زندگی، شومی دارد، بدشگونی است. «تا رسید آن شومی جرأت به دست» تا شومی و بدشگونی این جرأت کردن انسان که جسم را به مرکزش بگذارد، خداوند را نگذارد، به تمام امکاناتش رسیده، امکاناتی ندارد، به دست یعنی دستِ راستش که همۀ کارها را با آن انجام میدهد قطع شده است، فلج شده. پس میپرسیم آیا سبب این درد را میدانم؟ گناه خودم را میشناسم؟ جواب میدهد.
جوابش واضح است، سبب این درد همانیدگیست، گناه شما همانیدگیست. احترام سوگند به او که من از جنس تو هستم شکسته شده. پس بنابراین عدل او بزرگترین امکان را از شما گرفته. اتفاقاً بزرگترین امکان هُشیاری است، خِرد زندگیست که از ما گرفته شده و میدانید که عهدشکنیِ اَلَست بد است.
«من شکستم عهد و دانستم بَدَست»
آیا میدانید بد است؟ اینها همه شناسایی است. و این شومی دارد و این جرأت است؟
یعنی ما بهعنوان منذهنی بیاییم بالا، میگوییم که من رای خودم را دارم و به قضا و کُنفَکان تن درنمیدهیم. آن موقع حُکم خودمان را صادر میکنیم، قضاوت خودمان را میکنیم، با اتفاق این لحظه که بهوسیلۀ قضا بهوجود آمده میجنگیم، از اتفاق زندگی میخواهیم، اینها همه جرأت است.
بهعنوان زندگی، خودمان را زندگی شناسایی نمیکنیم، از وضعیتها و اتفاقات ذهنی زندگی میخواهیم، اینها همه جرأت است و شومی دارد، بدشگون است، بلا سرمان خواهد آمد ... 🙏
✅ بخشی از برنامه ۹۲۰ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
✍️ ... پس انسان بهصورت هشیاری بیفرم وارد این جهان میشود، پس به محض اینکه وارد این جهان میشود،
البته قبل از ورود به این جهان هم بُتش با او هست، یعنی خداوند با او هست، هم مبارکقدم است، هم شاد است، هم مراد دلش را بلد است، البته هشیار نیست به این چیزها که وارد جهان بیمرادی میشود،
وارد جهان انسانهایی میشود که اینها فکر میکنند مراد در بدست آوردن چیزهایی است که در مرکزشان هست و وقتی وارد میشود اصطلاحاً میگوییم همانیده میشود با چیزهایی که ذهنش نشان میدهد (شکل1) و
و این چیزها طبق نصیحتهای پدر و مادرش و خانوادهاش برای بقایش مهم هستند، مثل پول، مثل همین اعضای خانواده، بنابراین هشیاری این توانایی را دارد که به مفهوم ذهنی اینها که یک فکر است، حس وجود تزریق میکند و همین که حس وجود تزریق میکند آن میشود یک عینک دید
درست مثل اینکه آن هشیاری بیفرم از طریق یک عینک جدیدی که یک فکر است میبیند، یعنی برحسب آن میبیند و آن میشود عینکش، پس به تدریج همه آن چیزهای مهم را میگذارد مرکزش و از طریق آنها میبیند،
به یک فعالیتی دست میزند به نام فکر همانیده کردن یا فکر برحسب افکار همانیده و از پریدن فکر این همانیدگیها با سرعت زیاد به همدیگر، یک تصویر ذهنی پویا در حال حرکت به وجود میآید،
اسمش هست منذهنی، و چون مرکزش از عدم عوض شده، این دفعه عقل و حس امنیت و هدایت و قدرت را از این مفاهیم میگیرد و این چنین نگاه کردن به جهان اگر موقت باشد، اشکال ندارد،
ولی اگر طولانی بشود، انسان درد ایجاد میکند و هشیاریش میآید پایین و بالاخره فکر میکند که یک جسم است. ... 🙏
✅ بخشی از برنامه ۹۲۱ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
البته قبل از ورود به این جهان هم بُتش با او هست، یعنی خداوند با او هست، هم مبارکقدم است، هم شاد است، هم مراد دلش را بلد است، البته هشیار نیست به این چیزها که وارد جهان بیمرادی میشود،
وارد جهان انسانهایی میشود که اینها فکر میکنند مراد در بدست آوردن چیزهایی است که در مرکزشان هست و وقتی وارد میشود اصطلاحاً میگوییم همانیده میشود با چیزهایی که ذهنش نشان میدهد (شکل1) و
و این چیزها طبق نصیحتهای پدر و مادرش و خانوادهاش برای بقایش مهم هستند، مثل پول، مثل همین اعضای خانواده، بنابراین هشیاری این توانایی را دارد که به مفهوم ذهنی اینها که یک فکر است، حس وجود تزریق میکند و همین که حس وجود تزریق میکند آن میشود یک عینک دید
درست مثل اینکه آن هشیاری بیفرم از طریق یک عینک جدیدی که یک فکر است میبیند، یعنی برحسب آن میبیند و آن میشود عینکش، پس به تدریج همه آن چیزهای مهم را میگذارد مرکزش و از طریق آنها میبیند،
به یک فعالیتی دست میزند به نام فکر همانیده کردن یا فکر برحسب افکار همانیده و از پریدن فکر این همانیدگیها با سرعت زیاد به همدیگر، یک تصویر ذهنی پویا در حال حرکت به وجود میآید،
اسمش هست منذهنی، و چون مرکزش از عدم عوض شده، این دفعه عقل و حس امنیت و هدایت و قدرت را از این مفاهیم میگیرد و این چنین نگاه کردن به جهان اگر موقت باشد، اشکال ندارد،
ولی اگر طولانی بشود، انسان درد ایجاد میکند و هشیاریش میآید پایین و بالاخره فکر میکند که یک جسم است. ... 🙏
✅ بخشی از برنامه ۹۲۱ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
✍️ ... یعنی در اینجا مولانا میگوید که هشیاری این همانیدگی و این منذهنی را بهصورت صفت به خودش اضافه کرده و این صفت را میتواند از خودش جدا کند به آسانی،
کافی است فقط هشیار بشود که منذهنی نیست، بلکه آن هشیاری است که این را به وجود آورده و میتواند خودش را از این منذهنی یا این جور دیدن یا از این عینکها جدا کند و اینها را ببیند، یعنی ذهنش را تماشا کند.
هشیاری لازم نیست که اختیارش را بدهد به طرز فکر برحسب این همانیدگیها و متوجه بشود که این عقلی که الان دارد، عقل همانیدگیها است، حس امنیت را هم از زیاد و کم شدن این چیزها میگیرد و هدایتش هم برحسب فکر کردن به این همانیدگیها است
هر طرف که همانیدگیهایش زیادتر میشود، آن طرف میرود، قدرتش هم قدرت اینهاست، مثل قدرت پول، قدرت مقام، که این قدرت مال منذهنی است، متوجه بشود،
و میگوید که این جور زندگی کردن به درد منتهی میشود، به مقاومت منتهی میشود، به ستیزه منتهی میشود، به خرابکاری منتهی میشود و
و انسان این چاره را دارد که تشخیص بدهد که این چیز ذهنی نیست که آمده مرکزش و این بافت ذهنی که اسمش همین منذهنی است با وضعیتها کار دارد، از وضعیتها زندگی میخواهد و بنابراین میتواند بیاید به فنی دست بزند و آن فضاگشایی در اطراف اتفاق این لحظه است و متوجه شدن به اینکه وضعیتی که ذهن نشان میدهد این زندگی نیست، من نیستم و این به من نمیتواند زندگی بدهد، بنابراین مراد من نیست ... 🙏
✅ بخشی از برنامه ۹۲۱ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
کافی است فقط هشیار بشود که منذهنی نیست، بلکه آن هشیاری است که این را به وجود آورده و میتواند خودش را از این منذهنی یا این جور دیدن یا از این عینکها جدا کند و اینها را ببیند، یعنی ذهنش را تماشا کند.
هشیاری لازم نیست که اختیارش را بدهد به طرز فکر برحسب این همانیدگیها و متوجه بشود که این عقلی که الان دارد، عقل همانیدگیها است، حس امنیت را هم از زیاد و کم شدن این چیزها میگیرد و هدایتش هم برحسب فکر کردن به این همانیدگیها است
هر طرف که همانیدگیهایش زیادتر میشود، آن طرف میرود، قدرتش هم قدرت اینهاست، مثل قدرت پول، قدرت مقام، که این قدرت مال منذهنی است، متوجه بشود،
و میگوید که این جور زندگی کردن به درد منتهی میشود، به مقاومت منتهی میشود، به ستیزه منتهی میشود، به خرابکاری منتهی میشود و
و انسان این چاره را دارد که تشخیص بدهد که این چیز ذهنی نیست که آمده مرکزش و این بافت ذهنی که اسمش همین منذهنی است با وضعیتها کار دارد، از وضعیتها زندگی میخواهد و بنابراین میتواند بیاید به فنی دست بزند و آن فضاگشایی در اطراف اتفاق این لحظه است و متوجه شدن به اینکه وضعیتی که ذهن نشان میدهد این زندگی نیست، من نیستم و این به من نمیتواند زندگی بدهد، بنابراین مراد من نیست ... 🙏
✅ بخشی از برنامه ۹۲۱ گنج حضور
#متن_برنامه
@GanjehozourClips
کلیپهای گنج حضور pinned «✍️ ... پس انسان بهصورت هشیاری بیفرم وارد این جهان میشود، پس به محض اینکه وارد این جهان میشود، البته قبل از ورود به این جهان هم بُتش با او هست، یعنی خداوند با او هست، هم مبارکقدم است، هم شاد است، هم مراد دلش را بلد است، البته هشیار نیست به این چیزها…»