[هشدار نامه]
467 subscribers
28K photos
21.8K videos
182 files
3.39K links
+مبادا که ترس از مردم، شما را از گفتن حقیقت باز دارد!
.

#حضرت_محمد(ص)

#شاهنشاه_رضاشاه_پهلوی:
@OfficialRezaPahlavi

کانال مرجع :
@Rastakhiz_Simorgh1339

کانالهای مرتبط:
@rakib_nameh
@rakik_nameh
🆔 @neshat_shirin

#با_ما_همراه_باشید
🌞
Download Telegram
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh

☀️ #حکایت


میرزا آقاخان کرمانی میگوید اگر یک جلد کتاب از ۲۴ جلد کتاب بحار الانوار علامه مجلسی را در هر کشوری انتشار بدهند، دیگر امید نجات برای آن ملت کم است حالا تصور کن هرگاه ۲۴ جلد از این کتاب در میان ملتی منتشر شود!

محض ازدیاد بصیرت یکی از حدیث های مهم این بحارالانوار را نقل میکنم که مُشت نمونه خروار باشد

علی علیه السلام در غزوه صفین، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود.
به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات، و از طرف من ماهی ای به نام کرکره را صدا کن، و از او محل عبور را بپرس.
نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره، بالفور هفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند، لبیک لبیک، چه میگویی؟
نصیر جواب داد، مولایم معبر فرات را میخواهد،
هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم.
نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید.
فرمود، برو کرکرة بن صرصره را بخوان.
برگشت و ندا داد.
این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستیم،
این عنایت در حق کدام شده است؟
نصیر برگشت و پرسید.
فرمودند، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان.
نصیر بازگشت و چنین کرد.
این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد.
برگشت و مولا گفت:
برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة را بخوان.
تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد،
ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة!
آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که ای نصیر، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است،
زیرا او خودش همه راه های دریا و معبر ها و دجله ها را از ماهیان بهتر میداند، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است.
نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد.
حضرت فرمودند، آری من به همه راه های آسمانها و زمین آگاهم.
پس نصیر صیحه زده غش کرد.
و چون به هوش آمد فریاد برآورد،
شهادت میدهم که تو همان خدای واحد قهاری.
و آنگاه حضرت فرمود:
چون نصیر کافر به خدا شده، قتلش واجب است.
آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد.
(حدیثی در بحارالانوار علامه مجلسی معتبرترین و بزرگترین منبع مذهبی شیعیان)

خردمند کاین داستان بشنود
به دانش گراید ز دین بگسلد


@rakik_nameh
🌞
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh


☀️ #حکایت


در يك شب زمستاني سرد ، ملا در رختخواش خوابيده بود كه يكباره صداي غوغا از كوچه بلند شد .
زن ملا به او گفت كه بيرون برود و ببيند كه چه خبر است .

ملا گفت : به ما چه ، بگير بخواب. زنش گفت : يعني چه كه به ما چه ؟ پس همسايگي به چه درد مي خورد .

سرو صدا ادامه يافت و ملا كه مي دانست بگو مگو كردن با زنش فايده اي ندارد . با بي ميلي لحاف را روي خودش انداخت و به كوچه رفت .

گويا دزدي به خانه يكي از همسايه ها رفته بود ولي صاحبخانه متوجه شده بود و دزد موفق نشده بود كه چيزي بردارد. دزد در كوچه قايم شده بود همين كه ديد كم كم همسايه ها به خانه اشان برگشتند و كوچه خلوت شد ، چشمش به ملا و لحافش افتاد و پيش خود فكر كرد كه از هيچي بهتر است . بطرف ملا دويد ، لحافش را دزدید و به سرعت دويد و در تاريكي گم شد.

وقتي ملا به خانه برگشت . زنش از او پرسيد : چه خبر بود ؟
ملا جواب داد : هيچي ، دعوا سر لحاف ملا بود


@rakik_nameh
🌞