کتابخانه تلگرام
79K subscribers
2.87K photos
703 videos
10.5K files
1.95K links
انواع کتاب کمیاب و ممنوعه
رمان، داستان
علمی، تخیلی، آموزشی
تاریخی، سیاسی
مطالب و داستانهای آموزنده و ...

ارتباط با ادمین:⬇️
@Library_Telegram_Bot

صفحه اینستاگرام کانال⬇️
https://www.instagram.com/library_telegram/
Download Telegram
#ارسالی

کشوری را می‌شناسم که مردمانش بطور کامل توسط حکومت کنترل می‌شوند؛
مردم این کشور جرأت ندارند تا همانند مردم کشورهای متمدن حرفهایشان را حتی در فضای مجازی بزنند!
آنها گاهی با هویت‌های جعلی و با پنهانکاری و ترس از گرفتاری در فضای مجازی حرف‌هایشان را می‌زنند.

والدین همیشه نگران هستند که مبادا از دهان فرزندشان در مدرسه، دانشگاه و یا محیط کار حرفی بیرون بیاید و گرفتار دستگاه‌های امنیتی شوند.

هنرمندان، نویسندگان، شاعران، روزنامه‌نگاران و خبرنگاران آزاد و حتی وزرا و وکلای مجلس نیز از این خودسانسوری در امان نیستند.

همه انرژی حکومت صرف کنترل، رصد و سرکوب مردم می‌شود.

امکانات و بودجه‌های کلان برای نیروهای ضدشورش، تجهیز مزدوران بسیجی در دورافتاده‌ترین جاهایی که چند نفر زندگی می‌کنند چه معنایی غیر از این دارد؟

در این کشور، مردم باید خیلی مراقب باشند تا زبان سرخ، سر سبزشان را بر باد ندهد.

در این کشور به هر قیمتی که شده، مردمانش از مطالعه و تفکر باز داشته می‌شوند، از سانسور و ممیزی کتاب‌ها و سینما گرفته تا امواج پارازیت و فیلترینگ.

در این کشور، مردمانش در پی یک لقمه نان صبح را به شب می‌رسانند و شباهنگام، جسم بی‌رمق‌شان را گوشه‌ای می‌اندازند تا برای تکرار روزمرگی یا در واقع روزمردگی‌شان آماده شوند.

چشم‌های بی‌فروغ، نگاه‌های سرد و نگران، دستان لرزان و قلب‌های ناامید...

حالی تباه و آینده‌ای سیاه...

سفره‌های پر از خالی و دیدگان سرشار از حسرت و گلوهای تشنه به آه...

بغض‌های فروخورده و دل‌های پر از کینه و احساسی پر از نفرت...

این کشور را همه می‌شناسیم!

@Library_Telegram
#ارسالی

در زندگی دو موهبت وجود دارد : کتاب و دوست
و این دو باید از لحاظ تعداد ، دقیقاً عکس هم باشند ! تعداد زیادی کتاب و عدۀ انگشت‌شماری دوست ...

👤 الیف شافاک

@Library_Telegram
#ارسالی

💢 پهلوی کجا اشتباه کرد؟!!

این مقاله را نه برای تطهیر حکومت سابق ، بلکه برای برخی علل عقب ماندگی و اشتباهات خودمان در هنگام انقلاب در مقایسه با سایر کشورها تحریر شده است.

پهلوی هرچه خودش دوست داشت برای منِ ایرانی هم میخواست و این اشتباه تاریخی باعث شکست هردوی ما شد

آیا توسعه و پیشرفت اقتصادی یک جامعه نباید به موازات توسعه و پیشرفت فرهنگ یک جامعه باشد؟

اگر توسعه و پیشرفت اقتصادی جلوتر از جامعه باشد چه اتفاقی میافتد؟

در زمانی که رضا شاه پل میساخت ، راه آهن ایجاد میکرد ، جاده میساخت ، بیمارستان احداث میکرد ، چادر از سر زن ایرانی به زور آژان برمیداشت ، هنوز درخاورمیانه زن را سوارشتر نمیکردند ، بلکه مرد سوار میشد و زن دنبال شتر راه میرفت!!

در زمانیکه قمر الملوک وزیری کاست گرامافون پر میکرد ، زن ایرانی از پشت درب ، دست در دهان میکرد و حرف میزد که مرد نامحرم صدای او را نشنود!!

نمیشود از درشکه و گاری پیاده شد و سوار اتوبوس دو طبقه شد!!
نمیشود هم در کوچه "شهرفرنگ" دوره گردها را تماشا کرد و هم "سینما مهتاب" و "سینما رادیو سیتی" را افتتاح کرد!

نیویورک غول اقتصادی دنیا اگر ساخته شد به موازات آن فرهنگ جامعه را ساختند.
تا دهه ۱۹۵۰ زنهای ایرانی با مایو دریا نمیرفتند ، در هر رستورانی به زنها مشروب نمیدادند.
در ایران ۲۰ سال بود "کازینو آب علی" و "کازینو رامسر" افتتاح شده بود اما زنان ایرانی تا درب کازینو با چادر میرفتند ، بعد چادر از سر برمیداشتند و داخل میشدند!!!

ولی حالا میخواهند به زور وارد ورزشگاه بشوند و در کنار دریا مایو بپوشند و در کازینو روی مردان را کم کنند

در دو جنگ جهانی اول و دوم زنان همسو با مردان در جبهه های جنگ بودند.
اما در هر دو جنگ زن ایرانی سر نماز بود و مرد ایرانی پای منقل!!

نمیشود یکباره از کاروانسرا و مسافرخانه به "هتل هیلتون" و "هتل شرایتون" رفت!!

نمیشود از قهوه خانه های "سید اسمال" به "کاباره باکارا" رفت!!

نمیشود از "ماشین دودی" ناگهان پرواز مستقیم به نیویورک داشت ، اما در داخل هواپیما برای رفاه حال مسافران سماور داشت!!

نمیشود دانشگاه هاروارد را به شیراز آورد ، در زمانیکه ۸۰ در صد دختران هنوز چادری هستند و تا سیکل بیشتر نمیخوانند!!

اینها ایراد پهلوی نیست ایراد ما هم نبود.
این همه سرعت در پیشرفت اقتصادی یک جامعه اگر همسو با پیشرفت فرهنگ یک جامعه نباشد به انفجار یا انقلاب منجر میشود.

خیلی چیز ها برای منِ ایرانی زود بود ، زود بود ببینم که همه خوشحال باشند

پهلوی به زنان ایران ده سال زودتر از زنان سوئیس حق رای داد ، اما کسی نپرسید آیا منِ ایرانی شعور رای دادن داشتم؟

پهلوی هرچه خودش دوست داشت میخواست من هم داشته باشم

اما برای من که هنوز با توپ پلاستیکی در کوچه های خاکی فوتبال بازی میکردم و توی کوچه کُشتی میگرفتم ، استادیوم آریامهر زود بود.

به زور نمیشود فرهنگی مدرن را به جامعه توهم زده و سنتی تزریق کرد.

ما ۲۰۰ سال پیش در کوچه و خیابان در دسته سینه زنی و عزاداری و قمه زنی بودیم و هنوز هم در قرن بیست و یکم به همان ترتیب در مراسم عزاداری پشت سر هم در صف عاشقان حسین هستیم و سرگردان در صحرای کربلا!!

محمدرضا شاه میخواست تا قبل از دهه ۱۹۸۰ ایران را جلو تر از اروپا ببرد ، درحالی که آرزوی مردم ایران برگشت به ۱۴۰۰ سال پیش بود!!

پهلوی منِ ایرانی را نمیشناخت و ملتی که افکار پوسیده و سنتهای غلط از قرنها پیش مغز و روحشان را به گند و کثافت کشیده است را با مردم سوییس و سوئد اشتباه گرفته بود

و این اشتباه تاریخی باعث شکست هردوی ما شد
هم من و هم پهلوی

و البته نام پهلوی بعنوان خدمتگزارن ایران به نیکی یاد میشود

@Library_Telegram
خطاب به دکترنوبخت...

مردم کمک کنند که شما چکار کنید؟
مگر روحانی نگفت ما در هر شرایطی به فلسطین و لبنان کمک میکنیم...

چطور در هر شرایطی میشود به آنها کمک کرد و به مردم خودمان نمی شود!

اکنون دست گدایی برای چه به ملت دراز میکنید؟

پرداخت ها به حزب الله عقب افتاده؟

امریکا و اسرائیل تجهیزات شما را در سوریه دود هوا کردند !!!
و نیاز به سرمایه گذاری مجدد دارید!؟

پول برای ساخت موشک جهت تحویل به حوثی های یمن کم دارید!!!

برادران و برادرخوانده های شما که با وثیقه آزادند نیازمند منابع جدید جهت اختلاسند!!!!

بودجه گشت‌ارشاد و هزار و یک مرکز فرهنگی که کاری غیر تخریب فرهنگ و ازار و بی آبرور کردن این ملت نکرده اند کم آمده است!ّ!!

برای این ملت چه کردید که اکنون دست نیاز به سمت آنها دراز میکنید...

چرا باید کسانی که چهل سال جیب آنها را زده اید امروز آخرین قطره های جام های تهی خود را در گلوی شما بریزند!!!

بروید یاد بگیرد که روی موشک نمیشود حساب کرد...
یاد بگیرید که روی موشک اسم دیگر کشور ها را ننویسید...
یاد بگیرید که حرمت کشور های همسایه را حفظ کنید...
یاد بگیرد با دیگران تعامل کنید ...
یاد بگیرید حسینه کردن کاخ سفید یک شعار پوچ است
وقتی نوسانِ دلارِ کاخ سفید شما را به فنا میدهد...
شما هنوز با ماشین جنگی امریکا روبه رو نشده اید..
دارند با شما شوخی اقتصادی میکنند و به زانو افتاده اید!

به فرماندهان خود یاد بدهید تکنولوژی دست چندم روسیه را در تهدید شیلک هزارتایی موشک به رخ دنیا نکشند...
خود روسیه نوع اتمی این تجهیزات را داشت اما فرصت شلیک یکی را پیدا نکرد و از درون متلاشی شد...
به دلیل فسادی مشابه انچه که اکنون دامن گیر شماست...
الگو پذیری از کشورهای کمونیستی ،عاقبت و سرنوشتی هم چون کره شمالی، ونزوئلا، کوبا و...در انتظارش نیست...

مردم پول بدهند شما رودخانه ها را خشک، جنگل را حذف، کشاورزی و اقتصاد را نابود کنید...
بعد فرزندان شما با خودرو های میلیاردی به آنها فخر بفروشند که ما ژن برتریم!

چگونه شد که اختلاس ها هر بار در رکورد زدن هزار میلیاردی افزایش پیدا میکرد...
چه شد آن ثروت ها که امروز مردم باید حمایت کنند تا چرخ شما بچرخد؟

آقای دکتر چه کسی به شما و دیگر حکومتی ها گفت که در چند جبهه در عراق و سوریه و لبنان و یمن ، چهار جبهه ی جدید باز کنید و ارز مملکت را در چاه ویل آنها بریزد؟

آقای دکتر ،حکومت بجای گدایی کردن از مردم فقیر ،
بروید به بزرگان حاکمیت حالی کنید که دیگر شعار های پوچ ندهند که هنگام دفع مجبور به التماس و نرمش قهرمانانه و غیر قهرمانانه نباشند...

آقا دکتر به مقامات عالی رتبه کشور بگویید که این بار کج است...
اگر بجای ملت ایران، همه ملت دنیا هم به شما پول و طلا بدهند، بار شما به منزل نمیرسد...

آقای نوبخت این (ملا های) حکومتی که هرکدام ۸۰ - ۹۰ سال عمر کردند ، چیزی برای ازدست دادن ندارند، یک پای آنها بر لبه ی گور و پای دیگر خود را در خیالاتشان در بهشت برین می بینند...

اما این کشور در معرض تهدید جدی و از دست رفتن و تکه تکه شدن است...
بخود آیید!!!

همین امروز، حتی فردا خیلی دیر است...

#ارسالی

@Library_Telegram
*انتقام مرد بلوچ!*

#ارسالی

در شلوغی‌های شهر شیراز داشتم رانندگی می‌کردم. حساب‌های زندگی‌ به‌هم ریخته‌ام را دودوتا چهارتا می‌کردم که ناگهان بر اثر حواس پرتی، خودروی من با خودروی دیگری برخورد کرد.
خیلی عصبی شدم. با حالت ناراحتی از ماشین پیاده شدم. راننده‌ی ماشین مقابل هم پیاده شده بود. از نحوی پوشش او متوجه شدم که غریبه هست، همین امر مرا جرأت و جسارت بیشتری داد. بنده خدا به ظاهر آدم با شخصیتی بود. خیلی محترمانه برخورد نمود؛ اما من به مقصر بودن خود و عذر خواهی‌های آن مرد توجه نکردم و یک سیلی محکمی زیر گوشش خواباندم. مردم آمدند ما را از هم جدا کردند و هر کسی به راه خود ادامه داد.
همان شب دیگر این حادثه را فراموش کردم.
سال‌ها گذشت و من اصلاً به آن ماجرا فکر نمی‌کردم، تا این‌که با اصرار خانواده قرار براین شد که نوروز را در منطقه‌ی زیبا و پر جاذبه و دیدنی و اما پر خطرِ چابهار واقع در بلوچستان بگذرانیم. اسباب سفر فراهم شده بود. بچه‌ها همه ذوق زده بودند. مسیر چند صد کیلومتری را آهسته طی کردیم تا این‌که نزدیک به غروب آفتاب تابلوی راهنما 5 کیلومتر به چابهار را نشانه کرده بود. دیگر نفس راحتی کشیدم که بلاخره رسیدیم.
در ورودی چابهار کنار ساحل تیس گوشه‌ای توقف نمودیم تا از آن منظره‌ی زیبا که خورشید داشت در دل دریای بی‌کران غروب می‌کرد و گویا از طی کردن مسیر طولانی چون ما خسته شده بود، نرم‌نرم و بی‌حوصله خودش را در آن سوی آب‌های دریا گم‌گور می‌کرد.
هم‌چنان که تماشا‌گر افول خورشید درخشان بودم و در افکار مختلف و برنامه ریزی‌های سفر غرق شده بودم، که ناگهان یک مرد بلوچ با پوشش مخصوص خود به من سلام کرد. متوجه او شدم. دیدم او با خانواده‌اش آمده تا از این منظره دیدن کند.
احوال پرسی گرمی کرد. خانواده‌اش با خانواده‌ی من خوش و بشی کردند و با اصرار ما را به خانه‌ی خود دعوت کردند، ما فکر می‌کردیم شاید یک تعارف ساده و زبانی هست، اما آن‌ها کاملا جدی بودند. بالاخره شب ما را با خود به خانه‌ی زیبا و مجلل خود بردند. یک شام مفصل و سفره‌ی رنگارنگی برای ما تدارک دیدند. رسمشان براین بود که زن و مرد کاملا از هم جدا باشند. زن‌های بلوچ با مردان بیگانه بر یک سفره حاضر نمی‌شدند. به علت خستگی سفر زود خوابیدم. صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم که صبحانه آماده و با انواع خوراکی‌های محلی آماده به پذیرایی هستند. صبحانه را میل کردیم و از آن‌ها اجازه گرفتیم تا دیگر رفع زحمت کرده باشیم. گفتند اصلاً امکان ندارد، من از اداره مرخصی گرفته‌ام تا این چند روز را با شما باشیم اماکن گردشگری و تفریحی را به شما نشان بدهیم.
چند روز گذشت و هم‌چنان با خوبی‌های خود ما را شرمنده می‌کردند. هر لحظه میزبان را می‌دیدم به یاد آن حادثه‌ی چند سال قبل در شیراز که یک راننده را سیلی زده بودم، می‌افتادم و مرا اذیت می‌کرد. آخه اون هم بلوچ بود. من قبل از این سفر نگاه خوبی به بلوچ‌ها نداشتم. آن‌ها را مردمان بد و آدم کش فرض می‌کردم. اما دیگر نظرم عوض شده بود. بلوچ‌ها آدمانی خون‌ گرم، مهمان‌نواز و غیرتی هستند.
آخرین روز سفر ما بود، میزبان عزیز و مجسمه‌ی مردانگی و پاکبازی، باخرید هدایای سنگین و با ارزش بر خوبی‌های خود سنگ تمام گذاشت.
لحظه‌ی آخر بود. باید حرکت می‌کردیم که دیدم میزبان می‌پرسد واقعاً مرا نمی‌شناسی؟ آیا جایی دیگه مرا ندیده‌ای؟
گفتم: نه! به یاد ندارم. اولین باری است که شما را می‌بینم.
گفت: خوب فکر کن. خوب نگاه کن. من شبیه همون کسی نیستم که چند سال پیش شیراز به خاطر یک تصادف ساده یک سیلی محکم به من زدی؟!
تا این حرف را شنیدم رنگ از چهره‌ام پرید. خیس عرق شدم و از شرمندگی آب شدم. ضربان قلبم به شدت می‌زد، یادم افتاد که بلوچ قوم انتقام گیری و دارای کینه‌ی شتری هستند. وای! چه بلایی سر من و زن و بچه‌ام می‌آورند؟! غرق در افکار منفی بودم که دست زد روی شانه‌ام و گفت لازم نیست نگران باشی، نزد ما بلوچ‌ها مهمان مقدس و با ارزش هست. هیچ‌گاه به مهمان بی‌حرمتی نمی‌کنیم. بروید به سلامت.
با کوله‌باری از شرمندگی و احساس خجالتی بلوچستان را به مقصد شیراز ترک کردیم.
(به نقل از یکی از دوستان عالم)

سعید درویش
4/اسفند/1398
مرکز تحقیقات اسلامی مداد
عین‌العلوم گشت/بلوچستان

@Library_Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ارسالی

روشهای مقابله با استرس ناشی از شیوع ویروس کرونا.

#وحدت_نیا

@Library_Telegram
#جهل‌مقدس

۴۱۱ سال پيش در ۱۷ فوريه ســـال ۱۶۰۰ ميلادی "جوردانو برونو" فيلسوف ايتاليايی پس از گذراندن ۸ ســـال در سياهچال‌های خوفناك دادگاه تفتيش عقايد در ميدان كامپودی فيوری شـــهر رم زنده زنده در آتش سوزانده شد
برونو كسی بود كه از حق تمام انسان‌ها برای انديشيدن بدان‌گونه كه دلشان میخواست دفاع میکرد

نوشته‌اند كه وقتی برونو را به يك ستون‌ آهنين بسته بودند و انبوهی از هيزم برای سوزاندن او جمع كرده بودند او هم ساكت بود و تسليم شده بود و چيزی نمیگفت ولی اتفاقی افتاد كه يك جمله‌ گفت كه در تاريخ ماندگار شد

آن اتفاق اين بود كه ناگهان ديدند پيرزنی نزديك شد و تكه هيزمی در دست داشت و با آوردن نام خدا بر لب آنرا روی هيزم‌ها انداخت
برونو سكوتش را شكست و گويی عمل اين پيرزن مغز استخوانش را سوزانده بود گفت: «لعنت بر اين #جهل_مقدست

مهمترين و يا لااقل يكی از اهم آفت‌های اجتماعی نه‌تنها در منطقه‌ی اسلامی بلكه شايد بتوان گفت در سراسر جهان که جوامع دينی از آن رنج میبرند #جهل‌مقدس است

در چنين جهلی شخص جاهل در جهل میسوزد ولی برای خدا میسوزد

گرسنگی، فقر، فلاكت، بيماری، جنگ و دشمنی، جنايت، آدمكشی، ايذا و آزار به همنوع، همه را به قصد قربت تحمل میکند و جالب اينست كه از هرگونه روشنگری هم میهراسد آنهم برای خدا

در جهل قدسی شخص جاهل با نهادی همراه می‌شود بنام «اعتقاد» یعنی براي چنين انسانی اعتقاد بجای تفكر مینشيند

اعتقاد از ريشه‌ «عقد» یعنی بستن است شخصی كه به امری معتقد میشود فكرش را گره زده و معتقداتش را خط قرمز خويش میسازد

كسانی كه به #جهل‌مقدس گرفتار میشوند جاهلانه برای خويشتن خدا میسازند خدايی كه ناخودآگاه مجموعه‌ای از خواسته‌های خود آنان است

#جهل‌مقدس همراه با اعتقادهاي دينی است ولی دينی كه نه براساس تعقل، بلكه براساس هواهای نفسانی، انسان معتقد میشود و بالاترين جنايت را ممكن است مرتكب شود درحاليكه خيال میکند براي خداست و متقرب الی‌الله میشود

جهلی كه قهرمانانش دست به مهمترين جنايات میزنند به خيال آنكه كاری كه میکنند مورد خواست خداست و آنان برای خدا تلاش می‌کنند.

در يونان باستان جنگ ميان خدايان بود و در ادوار بعد در قالب جنگ اديان شكل گرفت در تاريخ اسلام جنايات و خونريزی‌هايی كه ببار آمد عموما معلول همين نوع جهل است

امروز در جامعه‌ ايران نيز جهل مقدس گاه منشأ فاجعه میشود كه به ذكر يك نمونه بسنده می‌کنیم

در دادنامه‌ی ۱۷۲ ۱۶/۲/۱۳۸۲ پرونده‌ی كلاسـه‌ی ۱۱۳۱-۸۱-۹ دادگاه عمومی كرمان، از قول متهمين قتل‌های محفلی كرمان مكرراً اين مطلب آمده است كه در مورد برخی مقتولين با تسبيح استخاره گرفتيم و چون عدد ۶ آمد و عدد ۶ به معنای لزوم تعجيل در عمل است تصميم گرفتيم كه او را بكشيم و كشتيم!😳

گاهی اوقات جهل كه لباس تقدس می‌پوشد يك ملت را در تاريكی و جهنم ابدی فرو میبرد نمونه‌اش در عصر حاضر مردم كره‌شمالی هستند

در كشور كره شمالی مردمی زندگي میکنند كه از حداقل شرایط حيات يك انسان برخوردار نيستند ولی تبليغات حاكميت فكر آنان را چنان ساخته كه خيال میکنند در بهشت برين‌اند!

اين افراد در تاريكی هستند ولي قدرت مشت آهنين اجازه‌ روشنگری به هيچ فردی نمی‌دهد در كره شمالی تنها كسی كه حق فكر كردن دارد رهبر حكومت است كه فرمانده‌ بزرگ ناميده میشود وقتی فرمانده‌ بزرگ درباره‌ مسئله‌ای حرفی زد ديگر هيچكس حق ندارد در آن زمينه اظهارنظر كند!

چکیده‌ای از کتاب #جهل‌مقدس

#ارسالی

@Library_Telegram
#ارسالی_شما

👈سال ۱۹۰۵ در زمان شیوع وبا در ارومیه به توصیه‌ی میسیونرهای آمریکایی آب را می‌جوشاندند اما مسلمانان بر قضا و قدر و ائمه تکیه کردند، در نتیجه چهار هزار مسلمان و فقط پنج مسیحی مردند.
برخی از مسلمانان برای فریب دادن عزرائیل روی در خانه‌هایشان صلیب می‌گذاشتند!
‌‏

ایران را قرنطینه نکردند
۸.۵ میلیون نفر به مسافرت رفتند.
هفته آینده باز می‌گردند و با قدرت کرونا را در شهرها توزیع می‌کنند. ج.ا. امروز تماشا می‌کند.
‏هفته دیگر که آمار مبتلایان اوج گرفت، برایمان از حمله بیولوژیک دشمن و فتنه جن و انس سخن می‌گویند.
یک مشت ابله.

#فیروزه_عزیزیان

@Library_Telegram
وقتی ما هم یک سندروم بی‌قرار داریم

#ارسالی

♦️بهبود فریبا بعد از 5 سال اسارت در آفریقا به میان خانواده برگشته است. سوغات این سفر نحس «سندرم دست بی قرار» بود. بهبود در شرایط هیجانی و عصبی اختیار دست اش را از دست می‌دهد و ناخواسته اتفاقات تلخی را رقم می‌زند.

♦️او می‌داند که دچار چه بیماری عجیبی و غریبی شده است، آیا ما هم می‌دانیم که دچار چه سندرومی بی‌قراری هستیم؟

♦️نه، خیلی از ما خبر نداریم. نمی‌دانیم دچار چه بیماری‌های عجیب و غریبی هستیم که زمینه ساز رنجش مردم و اطرافیان خود می‌شود.

♦️خیلی از ما دچار سندروم غیبت و قضاوت هستیم. به راحتی شستن یک دست زیر شیر آب از ترس کرونا، پشت همدیگر حرف می‌زنیم و متاسفانه قضاوت می‌کنیم. بدون اینکه اطلاع داشته باشیم به طرف مقابل ما چه گذشته و او چه شرایطی را تجربه کرده است، می‌بریم و می‌دوزیم و چکش عدالت‌مان را هم روی میز می‌زنیم و حکم صادر می‌کنیم.

♦️خیلی از ما دچار سندروم بی‌انصافی هستیم. شرایط سخت مردم در جامعه را می‌بینیم اما تنها و تنها به فکر جیب خود و سود هستیم. می‌بینیم که مردم از دهان شیر پول در می‌آورند اما دولا پهنا حساب می‌کنیم که فقط خودمان برنده این بازی باشیم. شاید گاهی باید فکر کنیم که یک کارگر در شرایط سخت این روزها چگونه زندگی می‌کند. حاکمان به فکر نیستند ما چرا برای یکدیگر کاری نمی‌کنیم.

♦️خیلی از ما دچار سندروم دروغ هستیم. برای رسیدن به اهداف خود دروغ می‌گوییم. راست راست به دوربین زل می‌زنیم و دروغ می‌گوییم. دیگر گویا برای رسیدن به جاه و جلال باید دروغ گفت. گویا دیگر سکه راست‌گویی زیاد در کشور رواج ندارد. دروغ بگو و به مقام برس. متاسفانه جامعه هم به این روش عادت کرده است و هرکه بیشتر دروغ می‌گوید، بیشتر رای می‌آورد و عزیزتر است.

♦️به خاطر این سندروم‌های بی‌قرار، حال جامعه ما خوب نیست. گویی اخلاق، ته لنج‌زاری است که باید برای رسیدن به آن مانند آن کارگر خوزستانی دل به لجن‌ها بزنیم تا خوبی‌ها را از اعماق آن خارج کنیم.

♦️ چه جامعه‌ای را به آیندگان خود تحویل می‌دهیم؟ جامعه‌ای که در آن آدم‌های خوب متهم به «ساده بودن» می‌شوند و آدم‌ها بد،«زرنگ» خطاب می‌شوند و مورد احترام همه هم هستند.

♦️سبک زندگی در ایران به گونه‌ای شده است که آدم خوب بودن و خوب ماندن راحت نیست. آدم‌های خوب معمولا ضرر می‌کنند.

♦️در خلوت به رفتارهای خود فکر کنیم. کار سختی نیست. ببینم از وقتی بیدار شدیم چگونه رفتار کردیم و اگر این رفتارها با خودمان شده بود، چگونه برخورد می‌کردیم.

♦️ما همه یک سندروم بی‌قرار داریم و باید هرچه زودتر آن را کشف و راه درمان آن را پیدا کنیم.

✍️ مصطفی داننده

@Library_Telegram
#ارسالی

*باسمه تعالی*
*تاریخ: ۹۸/۱۲/۱۹*
*پیوست:ندارد*

*به : متولیان دین و مذهب*
*از: یک معلم بازنشسته سرپل ذهاب*
*فردا كه بحران كرونا تمام شود ، و امن و امان حاصل گردد ، نبينيم عده اى اعلام کنند ، که به کمک دعا و نماز ، فلان سید، یا به برکت یک بارگاهی و ضریحی یا مثلاً آیت اللهی در خواب فلان پیامبر و امام و خاصه صاحب الزمان ، و یا به واسطه نذر آش و پلوی فلان حاجی و مشهدی این بلا و گرفتاری برطرف شده!*
*از همین حالا میگم اگه راه کار دارید اعلام بفرمایید ، زیرا شکست و عقب نشینی شما برای همه محرز و ثابت گردیده ، و اماکن دینی شما که فقط و فقط نقش یک صندوق مالی درجهت منافع تان انجام وظیفه می نمودند کاری خاصی نداشته و ندارند.*


*رونوشت: به تمام حوزه‌ها دینی*

وقتی یک مسلمان مبتلا به کرونا می میرد و هیچ روحانی حاضر نیست در دفنش حضور یابد، مثل این است که پزشکان برای درمان یک بیمار کرونائی به دلیل ابتلا به بیماری، حاضر نشوند.

*کدام خطرناک تر است؟حضور در قبرستان یا در بیمارستان؟*

دیدم که پزشکان همت کردند و حتی جان باختند.معلوم شد که پزشکان و پرستاران از شما مسلمانتر و انسانتر هستند.

اینها را فراموش نمیکنیم بخصوص وقتی اوضاع عادی شد و شما دوباره معرکه گیری و فریبکاری را در قبرستانها و منابر و نمازهای جمعه و تلویزیون و سخنرانیهایی که با آن ملت را گول میزنید، از سر میگیرید و فریاد نوعدوستی و انسانیت و حقوق بشر سر می دهید . *هرگز فراموش نخواهیم کرد*

از کتاب استحمار دکتر شریعتی
در حیرتم از کسانی‌ که کار نمیکنند!
سربازی نمیروند!
مالیات نمیدهند!
از دسترنج دیگران میخورند!
و خود را " روحانی " و مردم را " جسمانی " می نامند!

و حیرت انگیزتر آنکه خود را مرجع تقلید هم میدانند!
وتوقع دارند کارگران زحمتکش از آنها تقلید کنند.

من در دنیا هیچ کاری ناجوانمردانه تر از پول گرفتن، به خاطر نماز ندیده ام.
این که شما جلو بایستی و نماز بخوانی و دیگران به تو اقتدا بکنند و تو به خاطر همان نمازی که نماز یوميه خودت نیز هست ،از مردم پول بگیری! وحشتناکست.
دین فروشی است.
اگر از همین فردا اعلام شود که هیچ روحانی اجازه ی پول گرفتن ندارد و سخن خدا را باید مجانی
وبخاطر خدا در اختیار مردم بگذارد
می خواهم ببینم چند نفر روحانی باقی می ماند که این لباس را حفظ کند !؟
اینست استحمار یعنی خر کردن مردم.
✍🏻👍🏻
نشردهيد استحمار را

@Library_Telegram
🔺هنر و فلسفه

⬅️ دوستی تعریف میکرد دهه ی هفتاد "عبدالکریم سروش" جلساتی تحت عنوان "تفسیر مثنوی" در منزل "حمیدرضا جلایی پور" برگزار می کرد، شبی در میانه ی یکی از جلسات جوان بیست و یکی دوساله ای از میان جمع بلند شد و از سروش سوالی پرسید که از نگاه ها و طرز برخورد حاضران می شد حدس زد که خیلی باب طبع آن جمع و فضای جلسه نبود، جوان گفت که عاشق دختری بوده اما معشوقش بی خبر او را ترک کرده است و بعد از سروش پرسید عدالت و رحمانیت خدا کجاست که می پسندد بنده ی خاشع و مطیعش این چنین واله و شیدا و مجنون شود؟ جزییات پاسخ سروش درست در خاطرم نمانده است اما چیزهایی به این مضمون گفت که لزوما عدل خداوند با تعریفی که بندگانش از عدالت و رحمانیت دارند سازگار نیست و مشتی استدلال های فلسفی و عرفانی دیگر، اما آنچه من در چهره ی جوان پس از این پاسخ ها می دیدم از تنها چیزی که نشان نداشت اقناع بود و آرامش.

⬅️ یکی دو سال بعد در خانه یکی از دوستان مهمانی خصوصی برقرار بود و زنده یاد جلال ذوالفنون هم مهمان آن جمع. استاد آن شب چند قطعه را با شور و حال عجیبی نواخت، در پایان اجرای ایشان، دختری که ادبیات و ظاهرش تناسب چندانی با دیگر میهمانان حاضر در مجلس نداشت از انتهای سالن بلند شد و از ذوالفنون پرسید آیا امکان دارد برای او که به تازگی معشوقش را از دست داده است قطعه ای بنوازد؟ و استاد با فروتنی و مهربانی عجیبی شروع به بداهه نوازی کرد، اجرای ذوالفنون که تمام شد دختر جلوی پای استاد زانو زده بود، دست ایشان را گرفته و آرام آرام اشک می ریخت، نمی دانم با چه کلماتی می شود آن حال و هوا را توصیف کرد اما یادم هست تنها چیزی که در آن جمع پیدا نمی شد چشم خشک بود.
گاهی دست و زبان توانای هنر قادر به انجام کارهایی است که دین و فلسفه در انجامش ناتوانند.


#ارسالی

@Library_Telegram
بیماری نیامده است،
بیداری آمده است.
ویروس نیست اسرافیل است،
ناپیدا و نادیدنی؛
شهر به شهر و خاک به خاک،
و اقلیم به اقلیم می‌رود،
و در صورش می‌دمد تا بیدارشوند مردگانی که نامشان زندگان بود..

بهار نیست، رستاخیز است...

کرونا را شکست نخواهیم داد،
چون کرونا اصولا شکست ناپذیر است

کرونا "درد" نیست،
کرونا اصل" درمان "است

کرونا دارو نمیخواهد که خود،
" بهترین دارو " و دواست ..

هیچکس نمیتواند بگوید،
کرونا کی میرود.. اما قدر تک تک،
این لحظات طلایی را بدانید ..

کرونا کاری به اعضای بدن،
از جمله ریه و قلب و ... ندارد.
کرونا فقط،
" مغزها "را هدف قرار میدهد.
کرونا خود اکسیژن است.
کرونا اصل هوای پاک است...

کرونا ضدعفونی نمیخواهد،
که خود، برترین،
"ضدعفونی کننده پلیدی‌ها ست"

کرونا؛
با شستن دست ها از بین نمیرود
چرا که او برای "شستشوی مغزها "
آمده است ..

کرونا "پرهیز" نمیخواهد ،
"پرستش" میخواهد ..

کرونا ویروس نیست،
کرونا تاجدار است،
کرونا خود ارباب است!
کرونا بدون هیچ علامت خاص،
و لباس‌خاص و تیپ و قیافه‌خاص
آمده است ..
کرونا پست و عنوان و مقام،
و منصب ندارد،
کرونا کاخ و تخت و عبادتگاه،
و دفتر و دستک ندارد،
اما "خاصیت" دارد ..
کرونا اصل و اساس،
"دین انسانیت و عقیده پاک" است
کرونا اصل عدالت است

کرونا طلاست...

#ارسالی

@Library_Telegram
#اندکی_تفکر


❇️ در سال جدید جزو این جماعت نباشیم

🔰 نادانی در ندانستن نیست در مقاومت مقابل دانستن است. هر وقت و هرجا احساس کردیم به دانستن بیشتر نیاز نداریم یا در مقابل یک مطلب آموزنده و متفاوت مقاومت کردیم به نادانی لبخند زده ایم.

🔰 در سال 99 تمرین کنیم که یادمان نرود ما مردمی معمولی در دنیا هستیم. در هیچ کجا مسابقه ای برای انتخاب مهربان ترین و باهوش ترین و شجاع ترین مردم دنیا برگزار نشده که ما مدال طلای آن را به گردن خودمان انداخته ایم و برخی از ایرانیان حتی دنبال کشف شجره نامه #لیونل_مسی و #بیل_گیتس و #انشتین هستند که ثابت کنند ایرانی هستند. مگر می شود این همه خوب و موفق و درجه یک بود اما ایرانی نبود؟!

🔰 برای پیشرفت باید توهم ها و اغراق ها را کنار بگذاریم. ما مردمی هستیم مثل دیگر مردم دنیا، کمی بهتر، کمی بدتر. در برهه هایی فوق العاده ایم، در لحظه هایی ناامید کننده. برای بهتر شدن باید این نکته را عمیقا" باور کنیم.

🔰 _ آقا ما تاریخ چند هزارساله داریم این یعنی بهتریم!

#یونان باستان به مراتب از ایران باستان روی تاریخ اثر عمیق تری گذاشت. سقراط، افلاطون، ارسطو، تالس، فیثاغورس، اقلیدس، بقراط و ... در فلسفه و سیاست و طب و هنر و ریاضی و ... شاهکار آفرینش بودند. اما یونان چند سال پیش به درجه ای از فلاکت رسید که برای بقا حتی برخی پیشنهاد دادند قسمتی از خاکش را به کشور همسایه بفروشد!

#مصر هم تمدنی شگفت انگیز دارد اما این روزها گرفتار چند دستگی سیاسی، فساد اقتصادی و تنش های قومی شده است و اوضاعی رقت انگیز را بعد از یک انقلاب تجربه می کند.

🔰 گذشته گرایی با گذشته پرستی تفاوت دارد. «داشتم داشتم، حساب نیست، دارم دارم حسابه»! افتخار به گذشته و تاریخ باشکوه برای خوشبختی کفایت نمی کند.

🔰 باید بپذیریم که روزگار خوبی را نمی گذرانیم، نگاهی به گله و شکایت های پیرامون مان بیندازیم، این همه #زباله در خیابان و دریا و بیابان را شب ها که ما خواب هستیم #ترامپ می آورد و می ریزد؟

این همه قتل و عام جاده ای نتیجه مداخله #اسرائیل است؟ این تلاطم بازار و بی نظمی اقتصادی و دلال مسلکی کار #عربستان است؟ آن آقایی که دیروز در اتوبان پیش چشم من بطری شیشه ای دلستر را از ماشین بیرون پرت کرد و هزار تکه شد و نزدیک بود سرنشینان چند ماشین را به کُشتن بدهد #داماد_صدام بود؟

نخست وزیر #انگلیس هر سال نوروز می آید و برای یک جوجه کباب و یک چای آتشی هکتارها جنگل چند هزارساله را آتش می زند؟

🔰 باور کنیم که باید تعارف و تحسین های اغراق آمیز را کنار بگذاریم و بپذیریم جماعتی در این کشور زندگی می کنند که نه تنها نادان هستند بلکه در مقابل دانستن جانانه مقاومت می کنند. تلاش کنیم در این دسته قرار نگیریم.

🔰 این نوشتار در پی #خودزنی و سرقت اعتماد به نفس ملی نیست، بلکه یک یادآوری به خودمان است که باید دست از اغراق های معمول برداریم و با واقعیت های پیرامون مان مثل یک بیماری روبرو شویم. انکار و حاشا کردن بیماری نتیجه ای به مراتب دردناک تر از درمان دارد...

برای نجات این سرزمین لازم است به مردم بهتری تبدیل شویم.

#ارسالی

@Library_Telegram
#کودک_و_کرکس


در مارس ۱۹۹۳ و در جریان سفر «کوین کارتر» عکاس اهل آفریقای جنوبی به سودان، وی بطور اتفاقی امکان عکس‌برداری از یک لحظهٔ تکان‌دهنده از قحطی مرگبار سودان را پیدا کرد. در لحظه‌ای خاص، کودکی خردسال و گرسنه در تلاش برای رسیدن به یک مرکز تغذیه، از مراکز کمکهای غذایی سازمان ملل متحد، در نزدیکی این مرکز خسته و ناتوان از پای افتاد و درست در همین لحظه یک کرکس، در نزدیکی او بر زمین نشست، کرکسی که گویی انتظار مرگ کودک را می‌کشید.

در این لحظات کارتر برای ثبت و گزارش این لحظه کوشید و صحنه را با لنز دوربین خود شکار کرد.

عکس به «نیویورک تایمز» فروخته شد، و برای اولین بار در ۲۶ مارس سال ۱۹۹۳ میلادی در این نشریه انتشار یافت. بلافاصله پس از انتشار عکس، صدها نفر از مردم با دفتر روزنامه تماس گرفتند و جویای سرنوشت دختربچهٔ حاضر در عکس شدند. امّا هیچ‌کس از سرنوشت نهایی دختربچه اطلاعی نداشت. تنها گزارش ضمیمهٔ عکس حاکی از آن بود که این کودک در تلاش برای رسیدن به مرکز تغذیه بوده و این تنها نکتهٔ معلوم از سرنوشت وی بود.

عکس «کودک و کرکس» بعنوان عکس سال شناخته شد، بطور مکرر در نشریات و رسانه‌های مختلف انتشار یافت و بازتابهای و واکنشهای گسترده‌ای کسب کرد. همچنین در سال ۱۹۹۴، کارتر با این عکس برندهٔ جایزه «پولیتزر» در عکاسی شد.

از آن پس تا کنون، این عکس به یکی از تلخ‌ترین نمادهای قحطی و گرسنگی در جهان بدل گردیده است.

از بازتابهای مهم انتشار این عکس، انتقادات بسیار شدیدی بود که متوجه کوین کارتر شد، از سرنوشت دختربچه اطلاعی در دست نبود و از سوی بسیاری، کارتر به عنوان تنها فردی که امکان یاری کودک و پی‌گیری سرنوشت او را داشت، بخاطر این که برای کمک به دختربچه تلاشی نکرده و او را با کرکس به حال خویش رها ساخته ‌بود، مقصر شناخته می‌شد.

«سنت‌پترزبورگ تایمز» در فلوریدا دربارهٔ کارتر نوشت: «او مردی است که لنز دوربین خود را به دقت تنظیم کرد تا تصویری واقعی از درد و رنج کودکی را ثبت کند و ازاین‌روی او، به خوبی یک شکارچی یا صیّاد لحظه‌ها عمل کرد امّا حقیقت این است که او لاشخور دیگری است که در صحنه حضور دارد!»

در روز ۲۷ ژوئیه سال ۱۹۹۴ کارتر در اوج ناامیدی و استیصال به زندگی خویش خاتمه داد. وی سر شلنگی را بوسیلهٔ نوارچسب به لولهٔ اگزوز وانت خود وصل کرد و انتهای دیگر آن را به داخل پنجرهٔ سمت مسافر وارد و خودرو خویش را روشن کرد و بدین‌ترتیب بر اثر مسمومیت با مونوکسیدکربن درگذشت.

کارتر در هنگام مرگ ۳۳ سال داشت. در بخشهایی از یادداشتی که قبل از خودکشی از خود باقی گذاشت آمده‌است: «افسرده و ناامید بودم... بدون تلفن... بدون پول برای پرداخت اجاره... بدون پول برای حمایت از کودکان... بدون پول برای پرداخت بدهی... بدون پول!... ذهن من با خاطرات زنده‌ای از خشم و درد و کشتار و اجساد روی هم تلنبارشده و خانه‌های خالی از سکنه و کودکان گرسنه و رنجور انباشته شده... من اگر شانس بیاورم برای پیوستن به «کن»°° خواهم رفت.»

- پی‌نوشت:

°°مقصود «کن اوستربروک»، دوست و همکار کارتر است که اخیراً درگذشته بود.

#ارسالی: م۰اشک

@Library_Telegram
💕داستان کوتاه

"ضرب‌المثل دزد باش و مرد باش"

در دوران قدیم اقامت مسافران در کاروانسراها بود، نوع ساخت کاروانسراها در هر شهر متفاوت بودند...

در یکی از شهرهای بزرگ ایران کاروانسرایی معروف وجود داشت که دلیل شهرتش دیوارهای بلند و در بزرگ آهنی‌اش بود که از ورود هرگونه دزد و راهزن جلوگیری می‌کرد.

سه دزد که آوازه این کاروانسرا را شنیده بودند تصمیم گرفتند هر طور شده وارد آن شوند و به اموال بازرگانان دستبرد بزنند.

این سه نفر هرچه فکر کردند دیدند تنها راه ورود به کاروانسرا از زیرزمین است چون دیوارها خیلی بلند است و نمی‌توان از آن بالا رفت، در ورودی هم که از جنس آهن است، شروع به کندن زمین کردند.

پنهانی و دور از چشم مردم از زیرزمین تونلی را حفر کردند و از چاه وسط کاروانسرا خارج شدند.

آن سه نفر از تونل زیرزمینی وارد کاروانسرا شدند و اموال بعضی از بازرگانان را برداشتند و از همان تونل خارج شدند...

صبح خبر سرقت از کاروانسرا به سرعت در بین مردم پیچید و به قصر حاکم رسید، حاکم شهر که بسیار تعجب کرده بود، خودش تصمیم گرفت این موضوع را پی گیری کند.

به همین دلیل راه افتاد و به کاروانسرا رفت و دستور داد تا مأمورانش همه جا را بگردند تا ردپایی از دزدها پیدا کنند...

مأموران هر چه گشتند نشانه‌ای پیدا نکردند.

حاکم گفت: چون هیچ نشانه‌ای از دزد نیست پس دزد یکی از نگهبانان کاروانسرا است.

دزدها وقتی از تونل خارج شدند، به شهر بازگشتند تا ببینند اوضاع در چه حال است و هنگامی که دیدند نگهبانان بیچاره متهم به گناه شده‌اند، یکی از سه دزد گفت: این رسم جوانمردی نیست که چوب اعمال ما را نگهبانان بخورند.!

پس رفت و گفت: نزنید این دزدی کار من است. من از بیرون به داخل چاه وسط کاروانسرا تونلی کندم، دیشب از آنجا وارد شدم.

حاکم خودش سر چاه رفت و چون چیزی ندید گفت: شما دروغ می‌گویید!

دزد گفت: یک نفر را با طناب به داخل چاه بفرستید تا حفره‌ای میانه‌ی چاه را بتواند ببیند. هیچ کس قبول نکرد به وسط چاه رود تا از تونلی که معلوم نیست از کجا خارج می‌شود، بیرون بیاید.
مرد دزد که دید هیچ کس این کار را نمی‌کند خودش جلوی چشم همه از دهانه‌ی چاه وارد شد و از راه تونل فرار کرد...

مردم مدتی در کاروانسرا منتظر ماندند تا دزد از چاه بیرون بیاید ولی هرچه منتظر شدند، دزد بیرون نیامد چون به راحتی از راه تونل فرار کرده بود. همه فهمیدند که دزد راست گفته...

حاکم مجبور شد دستور دهد نگهبانان بیچاره را آزاد کنند.

در همان موقع یکی از تاجران که اموالش به سرقت رفته بود گفت: اموال من حلال دزد، دزدی که تا این حد جوانمرد باشد که محاکمه‌ی نگهبان بی‌گناه را نتواند طاقت بیاورد و خود را به خطر اندازد تا حق کسی ضایع نشود اموال دزدی نوش جانش.

* از آن به بعد برای کسی که کار اشتباهی می‌کند ولی اصول انسانیت را رعایت می‌کند این ضرب‌المثل را به کار می‌برند.*

#ارسالی

@Library_Telegram
📕 مدخل دانشنامه‌ی استنفورد با عنوان «خداناباوری و ندانم‌گرایی»

✍️ جی.جی.سی. اسمارت

🔃 زهیر باقری نوع‌پرست


سه مفهوم خداباوری، خداناباوری و ندانم‌گرایی در هم تنیده‌اند و برای فهم دقیق‌تر هر یک از این سه به فهم آن دو مفهوم دیگر نیاز داریم. در این مدخل دانشنامه استفورد، جی. جی. سی. اسمارت به بررسی دو مفهوم ندانم‌گرایی و خداناباوری می‌پردازد و ملاحظاتی را در رابطه با هر دوی آنها مطرح می‌کند.

#ارسالی

@Library_Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ارسالی

حتی اگه ایران گلستان هم شود دیگر برای ما فرقی ندارد....

از ما چیزی دزدیده شد بنام جوانی بنام آرزو بنام شوق بنام ذووق بنام اعتماد بنام انصاف بنام گذشت و ....

و چیزهایی یادمان دادند، بنام دزدی بنام چاپلوسی بنام تظاهر بنام حق کشی بنام کلاه برداری بنام پارتی بازی و.......

فاصله بین (مرگ بر شاه) و (برگرد شاه) عمر و جوانی و زندگی و آرزوهای ما بود که به حسرت گذشت، که در جنگ گذشت، که در تحریم گذشت که در تورم و گرانی گذشت که در نا امنی گذشت، که در خفقان گذشت، که در بی عدالتی گذشت که در اعدامهای دسته جمعی گذشت، در بستن روزنامه ها گذشت که در قتل های زنجیره ای گذشت که در فرار مغزها گذشت که در بیکاری جوانان گذشت که در اعتیاد و فساد جوانان گذشت، که در سیصد برابر شدن قیمتها گذشت که دروغ و خرافه پرستی گذشت و.......

برای کشتن یک پرنده چاقو لازم نیست کافیست پرهایش را قیچی کنید

" حسرت پرواز کاری با او خواهد کرد که هر روز آرزوی مرگ خواهد کرد "

این بلائی بود که نسل ۵۷ و مذهبی های خرافات زده ی متحجر بی فکر و بی وجدان سرما آوردند.

@Library_Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 ‌ پشت پرده فساد درشتخواران رژیم از جمله محمد باقر قالیباف، رییس مجلس در بورس

#ارسالی

@hychy
#اندکی_تفکر

*سرگذشت رهبر آزادیبخش فرانسه و یک درس سیاسی*

ژنرال شارل دوگل در جنگ جهانی دوم رهبر آزادی بخش فرانسه بود. بعد از جنگ به ریاست جمهوری رسید و غیر از تلاش‌هایی که برای آزادسازی فرانسه از اشغال آلمان نازی کرد، از اقدامات ارزشمند او آزاد سازی ۱۲ مستعمره آفریقایی فرانسه بود.
در سال ۱۹۶۹ رفراندومی برای اصلاحات قانونی و اجتماعی برگزار کرد. دوگل مدعی بود برای رفع مشکلاتی که اعتراضات وسیع سال ۱۹۶۸ یکی از نشانه هایش بود، رئیس جمهور قدرت و اختیارات بیشتری نیاز دارد. مردم فرانسه علی‌رغم احترامی که برای دوگل هنوز هم قائل هستند به رفراندوم رای منفی دادند و دوگل که نتوانسته بود اعتماد و موافقت مردم را جلب کند، از قدرت کناره‌گیری کرد.
درس بزرگ مردم فرانسه برای مردم دنیا این بود که سوابق جانفشانی و خدمت یک قهرمان توجیه کافی برای سپردن مقدرات زندگی یک ملت به دست آن قهرمان نیست. چون به سادگی امکان هیولا شدن را به قهرمان می‌دهد. دموکراسی متضمن برابری افراد مردم و تبعیت حاکم از ملت است، هیچ حاکم فرهمندی نباید اختیار بیابد اراده‌اش را بر ملت تحمیل کند.

در جامعه دموکراسی

هیچ کسی در هیچ مکانیزمی نباید اختیاراتی بر ملت بیابد که بعداً نتوان جز به جنگ و جبر از او پس گرفت.
اختیار و اقتدار باید موقت باشد و قدرت و سمت موقت، بدون درد و خونریزی قابل استرداد.
هیچ فضیلتی اعم از زهد و علم و قول و عهد، ضمانت نمی‌کند شخص منافع خودش یا صنف و گروهش را در پای حقیقت یا مردم قربانی کند.
پس قدرت باید محدود، موقت، قابل نظارت و قابل استرداد باشد.

این سر رشته ای است که اگر گم شود زندگی زندان و جهنم می‌شود و هر بار وعده تازه‌ای ما را به دنبال می‌کشد تا از جهنمی که خود ساخته‌ایم ما را نجات دهد.

در سال ۲۰۱۹ سارکوزی رئیس جمهور قبلی فرانسه به دلیل فساد مالی تحت تعقیب قرار گرفته است. اگر سال ۱۹۶۹ مردم طبق میل ژنرال دوگل رای داده بودند، احتمالاً امروز دوگل به شدت منفور بود. یکی مثل فرانکو، معمرقذافی، موگابه، صدام حسین و... تا آخر عمر دوگل رئیس جمهور می ماند و هرگز بدون جنگ داخلی و انقلاب و شورش نمی‌شد با پایان گرفتن دوران حکومت، قدرت را به منتخبی انتقال داد، چه رسد به تحت تعقیب قرار دادن رئیس جمهور مجرم یا جنایتکار.

درس گرفتن از تاریخ شرط عقل است و مجازات درس نگرفتن تکرار مصایب تمام تاریخ.۰۰

#ارسالی

@Library_Telegram
#ارسالی
🔴 ای وثوق الدوله ایران مْلک بابایت نبود...

هشدار
با قرارداد کثیفی که بادست آلوده ی فرزند میرزاهاشم لاریجانی و ظریف جاسوس امضاء شده و درواقع در راستای منافع تیم دموکرات بایدن تنظیم شده، پادگان‌ها و مراکز نظامی به رژیم خونخوار چین داده می شود!!!

حزب کمونیست که زمانی برعلیه ستم دنیای سرمایه داری شعار میداد، اکنون تبدیل به بنگاه اقتصادی شرکت‌های چندملیتی شده و قصد دارد با جارو کردن دریاهای ما و استخراج بیت کوین با استفاده از انرژی نفت و گاز ما و به بهای ازمیان رفتن یک ملت به سود سرشار دست یابد..

در آینده ی نزدیک ما و فرزندان مان برده ی چینی ها خواهند شد... یا باید روزی ۲۰ ساعت در اِزای یک وعده غذا در کارخانجات و مزارع چینی ها کار کنند و یا همانطور که با ملت اویغور رفتار کردند، نسل ایرانی ها از فارس و کرد و گیلک و مازنی و عرب و ترک و ترکمن و قشقایی و لر و بلوچ و... نابود می شوند تا مردمی چینی تبار ساکن این سرزمین شوند....

با اینترنت چینی ارتباط ما با جهان خارج قطع خواهد شد و مانند کره ی شمالی از گرسنگی به علفخوری رو خواهیم آورد.

با توجه به مسدود بودن مسیرهای مالی، چین نمیتواند هیچ پولی به ایران بفرستد. سرمایه گذاری چینی ها هم در اختیار و درحد منافع خودشان است.

اقساط بدهي وام های کلانی که صرف لفت و لیس ملاها و انگل زاده ها میشود، کشور را به تصرف و مالکیت چین درمی‌آورد.

هم وطنی که نمی خواهی در سیاست دخالت کنی، بیدار شو و پیش از آن که جان و مال و ناموس و خاکت به باد رود به پا خیز!

هم وطن فرصت زیادی باقی نمانده.
خلیج فارس را به جنایتکاران کمونیست دادند.
در مرحله ی بعدی دریای خزر را هم به روس ها می بخشند و کشور به چند تکه تقسیم می شود. روس‌ها هم در این قرارداد حضور دارند ولی به آن اشاره نمی شود.
هموطن، این خیانت در تاریخ ایران سابقه ندارد.
زیرا در واقعه ی ترکمانچای آذربایجانی ها و عباس میرزا در برابر قشون بسیار مجهز و توپخانه ی روسیه به تنهایی جنگیدند. چون بدلیل ساختار ممالک محروسه، جنگی محلی محسوب شد و هیچ استان دیگری به ترکها کمک نکرد.
اما در قرارداد ننگین آخوندی، کشورمان بدون درگیری و جنگ به چینی های جهانخوار هديه شده است.
بیاد بیاوریم، در سال‌های اخیر که دشمن بعثی با سلاح های روسی و چینی به ما حمله کرد، همه ی مردان و زنان کشور یکپارچه به پا خواستند و جانانه دفاع کردند.

به هوش باشید، اگر می خواهیم تاریخ از ما به نیکی یاد کند و نسل‌های بعدی به ما فحش و نفرین نفرستند، به پاخیزیم!

همه سر به سر گر به کشتن دهیم
از آن به که میهن به دشمن دهیم

اجداد ما در زمان شاه عباس پرتغالی ها را و بعدها انگلیسی ها را از خلیج بیرون راندند و نفت را از چنگال استعمار بریتانیا درآوردند.

اینجا سرزمین بابک خرمدین و ستارخان و باقرخان و رئیس علی بوشهری و دلاوران مشروطه و ایلات بختیاری و قشقایی است...

هموطن، با نق زدن، توهین به قومیت و مذهب دیگران، زیر و رو کردن تاریخ های بی اعتبار گذشته، کوچ کردن به خارج، نفرین کردن، بازیچه ی دعواهای سیاسی و رسانه ‌های داخل و خارج از کشور شدن، بازیچه قرار گرفتن دکانداران دین و یا سیاست، منتظر خارجی ها بودن، نظاره گربودن، درخانه نشستن و بایکوت کردن، چیزی گیرمان نمی آید ما را مشغول کرده اند تا ندانیم چه بر سرمان میاید.

با اعتراض کوبنده فضا را برای وطن فروشها و نوکران چین و روس و آمریکا ناامن کنیم!

دنیا و تاریخ نظاره گر ما هستند.

دریغ است ایران که ویران شود
کُنام شغالان و گرگان شود!

@Library_Telegram