#اندکی_تفکر
دشمن ایران یا دشمن نظام؟
چند پرسش ساده از حکومت اسلامی:
اگر دشمنان شما خارجی هستند، چرا همه تمرکز خودتان را بر مزدوران بسیج در کوی و برزن و تجهیز آنها علیه مردم کردید؟
چرا همانند شاه فقید که ارتش را تجهیز و بهروز کرده بود تا امنیت مرزها و مردم را تضمین کند، شما ارتش و ارتشیان را در فلاکت رها کردید؟
اگر شما دشمن خارجی داشتید، چرا علیه آن متحدی در جهان برای خود پیدا نکردید؟ منظورم چین و روسیه نیست! چرا که بر همگان آشکار است که نه شما متحد آنها هستید و نه آنها متحد شما، فقط به آنها از کیسه مردم باج و خراج میدهید تا به راحتی مردم را سرکوب کنید و به تاراج ثروت آنها بپردازید.
اگر خود را با غرب در حال رقابت میدانید، چرا فرهنگ و هنر این کشور را نابود کردید؟
چرا به جای سرمایهگذاری دانشگاهها و مراکز علمی و هنری، آنها را با سهمیهها و گزینشهای قرونوسطایی به قهقرا بردید؟
اندیشمندان، دانشمندان، نویسندگان، هنرمندان و اساتید برجسته دانشگاه را یا زندانی، یا خانهنشین و یا مجبور به جلای وطن و مهاجرتشان کردید؟
کدام کشوری را سراغ دارید که اینهمه نیرو برای کنترل و سرکوب مردمانش در کوچه و خیابان تجهیز و تسلیح کند؟
کدام کشوری را سراغ دارید که علیه مردمش به طرز گسترده از پارازیت، فیلترینگ و قطع اینترنت گرفته تا کنترل پوشش و ایجاد فضای رعب و وحشت به هر بهانهای استفاده کند؟
آیا جز این است که مردم را دشمن خود و آگاهی آنان را پاشنه آشیل حکومت ستمگرانه خود میدانید؟
#ارسالی
@Library_Telegram
دشمن ایران یا دشمن نظام؟
چند پرسش ساده از حکومت اسلامی:
اگر دشمنان شما خارجی هستند، چرا همه تمرکز خودتان را بر مزدوران بسیج در کوی و برزن و تجهیز آنها علیه مردم کردید؟
چرا همانند شاه فقید که ارتش را تجهیز و بهروز کرده بود تا امنیت مرزها و مردم را تضمین کند، شما ارتش و ارتشیان را در فلاکت رها کردید؟
اگر شما دشمن خارجی داشتید، چرا علیه آن متحدی در جهان برای خود پیدا نکردید؟ منظورم چین و روسیه نیست! چرا که بر همگان آشکار است که نه شما متحد آنها هستید و نه آنها متحد شما، فقط به آنها از کیسه مردم باج و خراج میدهید تا به راحتی مردم را سرکوب کنید و به تاراج ثروت آنها بپردازید.
اگر خود را با غرب در حال رقابت میدانید، چرا فرهنگ و هنر این کشور را نابود کردید؟
چرا به جای سرمایهگذاری دانشگاهها و مراکز علمی و هنری، آنها را با سهمیهها و گزینشهای قرونوسطایی به قهقرا بردید؟
اندیشمندان، دانشمندان، نویسندگان، هنرمندان و اساتید برجسته دانشگاه را یا زندانی، یا خانهنشین و یا مجبور به جلای وطن و مهاجرتشان کردید؟
کدام کشوری را سراغ دارید که اینهمه نیرو برای کنترل و سرکوب مردمانش در کوچه و خیابان تجهیز و تسلیح کند؟
کدام کشوری را سراغ دارید که علیه مردمش به طرز گسترده از پارازیت، فیلترینگ و قطع اینترنت گرفته تا کنترل پوشش و ایجاد فضای رعب و وحشت به هر بهانهای استفاده کند؟
آیا جز این است که مردم را دشمن خود و آگاهی آنان را پاشنه آشیل حکومت ستمگرانه خود میدانید؟
#ارسالی
@Library_Telegram
💥لیموشو بدم هولولشو بدم، همهشو بده!
✍️ دکتر محسن زندی
«لیموشو بدم هولولشو بدم، همهشو بده» فقط یک تبلیغ نیست که در کنار گاج مارکت، مغز و اعصاب و روان ما را کامل سابیده است؛ بلکه یک آرمان است، یک مکتب است، یک فلسفه است، یک ایدئولوژی است.
گرچه این تبلیغ در مورد آبدوغ خیار و آب جو است و البته درست طبق خواستهی سازندگان، چیزهای قشنگتری در ذهن مخاطب جای میگیرد؛ ولی بهنظر من نشانگر کل زندگی است. زندگی یعنی یک انتخابِ تراژدیک بین هولوش و لیموش؛ که البته آدمیزاد همهاش را میخواهد. همهشو بده. ولی بدبختی آنجاست که نمیشود همهاش را ببری.
بعید میدانم تا حالا در مورد یک تبلیغ بازرگانی اینقدر مزخرف یکجا شنیده باشید. ولی خب خیلی از ساختارهای فکری عالم، از فلسفه و هنر و روانشناسی گرفته تا سیاست و اجتماع و اقتصاد و غیره از همین مزخرفات شروع میشود دیگر.
یکی یک مزخرف میگوید و بقیه جدی میگیرند و بعد یکهو میبینی همان در یک بازهی زمانی تبدیل به یک چیز جدی و مهم میشود. درست مثل این گالریها که یک چیز مزخرف یکهو چند میلیارد معامله میشود. دنیای آدمها، دنیای ارزشهای اسمی است، نه ارزشهای واقعی.
💡هولوشو بدم لیموشو بدم، همهشو بده؛ فقط یک فلسفه نیست. حتی ایدئولوژی هم هست.
ایدئولوژی مگر چیست؟ ایدئولوژی یعنی از قبل به جای آدم فکر کنند و بعدش هم طوری القا کنند که فقط همین است، و تو میتوانی آزادانه از بینشان انتخاب کنی. تو هم کیف میکنی از این همه آزادی و آگاهی کاذب. چه خوب. هم هولوش هست، هم لیموش و تو همهاش را انتخاب میکنی و کیفور میشوی.
همانطور در مزخرفبافی بالا گفتم، هولوشو بدم لیموشو بدم یک تراژدی فلسفی است. یک تراژدی که تو باید بین لیمو و هولو انتخاب کنی. هر کدام را هم که انتخاب کنی دیگری میپرَد. چارهای هم نداری؛ بالاخره باید یا لیمو را انتخاب کنی یا هولو را. هر کدام را که انتخاب کنی، دیگری را در آن لحظه از دست میدهی.
از دست دادنی که مجموعهاش میشود تراژدی زندگی. برای همین هرجور که زندگی کنی، بازهم تهش حسرت است که ای کاش طور دیگری زندگی کرده بودم. حتی اگر انیشتن هم باشی بازهم آخرِ عمرت افسردگی میگیری و میگویی کاش میشد طور دیگری زندگی کنم، ولی نکردم.
زندگی انسان با حسرت عجین است؛ چون با انتخاب هولوش، لیموشو از دست میدهی و با انتخاب لیموش، هولوشو. هایدگر، فیلسوف معروف آلمانی، در باب این وضعیت تراژدیک در انسان در کتاب هستی و زمان مفصل سخن رانده است. انسان تنها موجودی است که با امکانهای فراوان روبرو است، و انتخاب هر امکانی یعنی سوزاندن امکانهای دیگر.
همین مفهوم در علم اقتصاد نامش میشود هزینهی فرصت. شما هر چیزی را که انتخاب کنی، یک هزینه دارد؛ که آن هزینه همان از دست دادن فرصتهای دیگر است. منتها برخی هزینهها سنگین است و برخی سبکتر. مثلاً کسی که یک ازدواج اشتباه میکند یا رشتهی دانشگاهی اشتباهی میخواند، هزینهاش خیلی سنگینتر از کسی است که در رستوران به جای ماهی، کباب میخورد.
هزینهی فرصت در اقتصاد یعنی اگر یک فرد یا یک بنگاه، از میان چندین انتخاب متفاوت یکی را برگزیند، هزینهٔ فرصت این فرد یا بنگاه، معادل است با هزینهی مرتبط با بهترین انتخاب ممکن از بین سایر انتخابهای باقیمانده که از آن صرف نظر شدهاست. مثلاً اگر در بین چند طرح اقتصادی شما طرحی با 10% نرخ بازگشت انتخاب کرده اید و سودآورترین طرح 12% عایدی داشته، هزینه فرصت از دست رفته شما 2% است.
نتیجهی تفلسفات دوسیب هولو لیمویی که فرمودم این است که مواظب هزینهی فرصتهایتان باشید. سعی کنید با مشورت و عقلانیت، تصمیماتی بگیرید که هزینه فرصتهای کمتری داشته باشند؛ و وقتی هم چنین کردید بر خدا توکل کنید و پیش بروید و وسواسبازی و کمالطلبی درنیاورید، که زندگی پر از حسرت است و شما هر تصمیمی بگیرید بازهم میشد که تصمیات بهتری بگیرید.
و دیگر اینکه، هر وقت فهمیدید اشتباه کردهاید، با حفظ اخلاق و رعایت حقوق دیگران، شجاعت بازگشت داشته باشید. جلوی ضرر را هر وقت بگیرید منفعت است.
خودِ سازندگان هولوشو بدم لیموشو بدم هم فکر نمیکردند یک بیکارالدولهای اینهمه فلسفه در موردش ببافد...
#ارسالی
@Library_Telegram
✍️ دکتر محسن زندی
«لیموشو بدم هولولشو بدم، همهشو بده» فقط یک تبلیغ نیست که در کنار گاج مارکت، مغز و اعصاب و روان ما را کامل سابیده است؛ بلکه یک آرمان است، یک مکتب است، یک فلسفه است، یک ایدئولوژی است.
گرچه این تبلیغ در مورد آبدوغ خیار و آب جو است و البته درست طبق خواستهی سازندگان، چیزهای قشنگتری در ذهن مخاطب جای میگیرد؛ ولی بهنظر من نشانگر کل زندگی است. زندگی یعنی یک انتخابِ تراژدیک بین هولوش و لیموش؛ که البته آدمیزاد همهاش را میخواهد. همهشو بده. ولی بدبختی آنجاست که نمیشود همهاش را ببری.
بعید میدانم تا حالا در مورد یک تبلیغ بازرگانی اینقدر مزخرف یکجا شنیده باشید. ولی خب خیلی از ساختارهای فکری عالم، از فلسفه و هنر و روانشناسی گرفته تا سیاست و اجتماع و اقتصاد و غیره از همین مزخرفات شروع میشود دیگر.
یکی یک مزخرف میگوید و بقیه جدی میگیرند و بعد یکهو میبینی همان در یک بازهی زمانی تبدیل به یک چیز جدی و مهم میشود. درست مثل این گالریها که یک چیز مزخرف یکهو چند میلیارد معامله میشود. دنیای آدمها، دنیای ارزشهای اسمی است، نه ارزشهای واقعی.
💡هولوشو بدم لیموشو بدم، همهشو بده؛ فقط یک فلسفه نیست. حتی ایدئولوژی هم هست.
ایدئولوژی مگر چیست؟ ایدئولوژی یعنی از قبل به جای آدم فکر کنند و بعدش هم طوری القا کنند که فقط همین است، و تو میتوانی آزادانه از بینشان انتخاب کنی. تو هم کیف میکنی از این همه آزادی و آگاهی کاذب. چه خوب. هم هولوش هست، هم لیموش و تو همهاش را انتخاب میکنی و کیفور میشوی.
همانطور در مزخرفبافی بالا گفتم، هولوشو بدم لیموشو بدم یک تراژدی فلسفی است. یک تراژدی که تو باید بین لیمو و هولو انتخاب کنی. هر کدام را هم که انتخاب کنی دیگری میپرَد. چارهای هم نداری؛ بالاخره باید یا لیمو را انتخاب کنی یا هولو را. هر کدام را که انتخاب کنی، دیگری را در آن لحظه از دست میدهی.
از دست دادنی که مجموعهاش میشود تراژدی زندگی. برای همین هرجور که زندگی کنی، بازهم تهش حسرت است که ای کاش طور دیگری زندگی کرده بودم. حتی اگر انیشتن هم باشی بازهم آخرِ عمرت افسردگی میگیری و میگویی کاش میشد طور دیگری زندگی کنم، ولی نکردم.
زندگی انسان با حسرت عجین است؛ چون با انتخاب هولوش، لیموشو از دست میدهی و با انتخاب لیموش، هولوشو. هایدگر، فیلسوف معروف آلمانی، در باب این وضعیت تراژدیک در انسان در کتاب هستی و زمان مفصل سخن رانده است. انسان تنها موجودی است که با امکانهای فراوان روبرو است، و انتخاب هر امکانی یعنی سوزاندن امکانهای دیگر.
همین مفهوم در علم اقتصاد نامش میشود هزینهی فرصت. شما هر چیزی را که انتخاب کنی، یک هزینه دارد؛ که آن هزینه همان از دست دادن فرصتهای دیگر است. منتها برخی هزینهها سنگین است و برخی سبکتر. مثلاً کسی که یک ازدواج اشتباه میکند یا رشتهی دانشگاهی اشتباهی میخواند، هزینهاش خیلی سنگینتر از کسی است که در رستوران به جای ماهی، کباب میخورد.
هزینهی فرصت در اقتصاد یعنی اگر یک فرد یا یک بنگاه، از میان چندین انتخاب متفاوت یکی را برگزیند، هزینهٔ فرصت این فرد یا بنگاه، معادل است با هزینهی مرتبط با بهترین انتخاب ممکن از بین سایر انتخابهای باقیمانده که از آن صرف نظر شدهاست. مثلاً اگر در بین چند طرح اقتصادی شما طرحی با 10% نرخ بازگشت انتخاب کرده اید و سودآورترین طرح 12% عایدی داشته، هزینه فرصت از دست رفته شما 2% است.
نتیجهی تفلسفات دوسیب هولو لیمویی که فرمودم این است که مواظب هزینهی فرصتهایتان باشید. سعی کنید با مشورت و عقلانیت، تصمیماتی بگیرید که هزینه فرصتهای کمتری داشته باشند؛ و وقتی هم چنین کردید بر خدا توکل کنید و پیش بروید و وسواسبازی و کمالطلبی درنیاورید، که زندگی پر از حسرت است و شما هر تصمیمی بگیرید بازهم میشد که تصمیات بهتری بگیرید.
و دیگر اینکه، هر وقت فهمیدید اشتباه کردهاید، با حفظ اخلاق و رعایت حقوق دیگران، شجاعت بازگشت داشته باشید. جلوی ضرر را هر وقت بگیرید منفعت است.
خودِ سازندگان هولوشو بدم لیموشو بدم هم فکر نمیکردند یک بیکارالدولهای اینهمه فلسفه در موردش ببافد...
#ارسالی
@Library_Telegram