سایت محمدجعفر مصفا
5.35K subscribers
1.16K photos
635 videos
45 files
351 links
کانال رسمی وب‌سایت محمدجعفر مصفا

سایت رسمی:
www.mossaffa.com

ادمین:
@PanevisAdmin

صفحهٔ اینستاگرام:
https://www.instagram.com/mjmossaffa

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

کانال کریشنامورتی:
@Krishnamurti

نیکول لپرا:
@NicoleLePera
Download Telegram
‌‌
حیلت

«خود» بعد از حاکمیت و برای استمرار حاکمیتش، از اینکه صریحاً درک و حس کند که اسیر چه رنج‌ها و بدبختی‌هایی شده است، پرهیز می‌کند؛ طفره می‌رود.

یکی از خصوصیات و کیفیت‌های عقل جزئی و تشکیل‌دهندهٔ «خود» این است که فوق‌العاده زیرک، زرنگ و حیله‌گر است. و از استمرار حیله‌گری و زرنگی خودش احساس نوعی غرور و لذت می‌کند. حال برای چنین پدیدهٔ مغرور به زرنگی و حیله‌گری، بسیار سخت است که به خودش اعتراف کند که گذشته‌اش همه در رنج و پوچی و اِدبار گذشته و هم‌اکنون نیز می‌گذرد.

کتاب «با پیر بلخ»
محمدجعفر مصفا

@Mossaffadotcom
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

شاید یکی از علل ناتوانی انسان در جریان مبارزه با "خود" این است که هنوز به روشنی و مشخصاً ماهیت آن و چگونگی تشکیل و نحوۀ عملکرد آن را نشناخته است. و بدیهی است تا جنس و ماهیت مسأله مشخص و روشن نباشد انسان نمی‌تواند یک رابطۀ روشن، دقیق، و صحیح با آن برقرار کند؛ زیرا نمی‌داند مسأله‌ای را که می‌خواهد حل کند، یا بشناسد چیست.

"خود" برای انسان همیشه یک پدیدۀ مبهم، موهوم، و نامشخص بوده است. بررسی این موضوع که "خود" چیست، به چه علت و با چه مکانیسمی تشکیل شده است اولاً ماهیت آن را روشن می‌کند؛ ثانیاً به دلیل روشن بودن ماهیت آن انسان می‌تواند یک برخورد و رابطۀ صحیح با آن داشته باشد.

کتاب «آگاهی»
محمدجعفر مصفا

@Mossaffadotcom
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

ارادت

‌ یکی از لم‌های بسیار مؤثر این است که به تمام ابعاد هستی ارادت پیدا کنی، شوق و رغبت پیدا کنی؛ آنها را عزیز بداری. چطور است که با آن لبخند ترس‌آلود و به حکم نقش "شخصیت" به من می‌گویی "ارادتمندم" - به منی که از او می‌ترسی، به موجودی که با یک آره و نه می‌تواند حیات پوشالی تو را زیرورو کند - و به تجربه دیده‌ای که می‌کند، و تمام وجودت نگران اوست و هزار خاطرۀ تلخ از او داری - به این موجود می‌گویی ارادتمندم، ولی به این صبح شکوهمند و بی‌آزار ارادت نداری؟! چرا درونت نسبت به عظمت این صبح پاک احساس احترام و ارادت نمی‌کند؟!

کتاب «رابطه»
محمدجعفر مصفا

@Mossaffadotcom
‌‌
تقویت فکر، تضعیف حس

‌ ضرورت مقایسه و رقابت بر سر "چیزی شدن"، و نتیجتاً فکر را وسیلۀ تحقق آن "چیز" قرار دادن، باعث شده است که فکر بیش از آنچه لازم باشد تقویت بشود و به صورت یک عامل نجات‌دهنده و کارساز درآید. و به همان نسبت کیفیت‌های روحی، احساس و عواطف رشد‌نکرده، بی‌مصرف، بی‌نقش و عاطل و باطل بماند.

کتاب «رابطه»
محمدجعفر مصفا

@Mossaffadotcom

یک ذهن سالم و خارج‌نشده از نقش طبیعی دانسته‌هـایی را در حافظه دارد که هر وقت ضرورتی ایجاب کند آنها را به بخش مشعرِ ذهن می‌آورد و برحسب ضرورت به آنها می‌اندیشد. وقتی چنین ضرورتی مطرح نیست، زندگی را فقط نگاه می‌کند ـ بـدون هرگونه معیار، اعم از زشت یا زیبا. و چـون از طریق معيـار ـ که عين تصویر است ـ نگاه نمی‌کند، همه چیز را به صورت یک "شدن" و خلق نو می‌بیند.

غروبی که در این لحظه موضوع نگرش است یک غروب بی‌سابقه اسـت؛ غیـر از غروب دیروز و حتی غروب یک لحظه پیش است. ولی در نگرش از طریق “هستی“ ـ "هستی"ای که علت، به معنای خلق‌کننده، در آن مفقود اسـت ـ همـه چیـز بـه صـورت یک معلـول ثابت، کهنه و مرده دیده می‌شـود؛ ذهـن فـقـط الگوهـای خـود را در شكل معلول می‌بیند. و این معلول‌ها ـ كه عين وهم و پندارند ـ علـت کهنگی نگرش هستند.

کتاب «هله»
محمدجعفر مصفا

@Mossaffadotcom

انتزاعی‌اندیشی

اگر بگوییم تنها مسألۀ انسان انتزاعی‌اندیشی است، به هیچ وجه مبالغـه نکرده‌ایـم. وقتـی مـادرم بـه مـن می‌گویـد تـو حقیر و بی‌عرضه‌ای، واقعاً چه صفتی به من داده است؟ او فقـط ذهـن مـرا درگیر مبهم‌اندیشی یا انتزاعی‌اندیشی کرده است!

انتزاعی‌اندیشی یعنی اندیشه‌ای که برای آن، موضوع و معادل واقعی وجود ندارد.

اکنون مهم‌تریـن مـانـع مـا در طریق آگاهی، عـادت طولانی به انتزاعی‌اندیشی اسـت.

شـما وقتـی بـه چگونگی شـناخت "خـود" می‌اندیشید، یا حتی زمانی که می‌اندیشید که چگونه آن را نیندیشید، نفس این اندیشه‌ها حکایت بـر آن می‌کنـد کـه شـمـا قبـلاً "خـود" را اندیشیده‌اید. و هـر نـوع اندیشـه دربـارۀ "خـود" عيـن اسـتمرار انتزاعی‌اندیشی است. و انتزاعی‌اندیشی تنها مسألۀ انسان است.

کتاب «آگاهی»
محمدجعفر مصفا

@Mossaffadotcom
‌ سؤال: عاملی که بايد توجه کند کيست؟ به نظرم آن عامل هم خود "فکر" است. در حقيقت با يک فکر بايد فکر ديگری را دنبال کرد.

جواب: نمی‌شود گفت اينها دو فکر هستند که يکی ديگری را دنبال می‌کند. حالت آگاهی و توجه، فکر نيست. بلکه يک کيفيت "بينش" يا "بصيرت" است. "فکر"، ما به آن چيزهایی می‌گوئيم که از حافظه بر می‌خيزد. ولی در حالت بينش و آگاهی ذهن کيفيت حافظه‌انديشی ندارد. در چنين حالتی هيچ فکری از حافظه نمی‌جوشد. همين جريان دامی است که "من" در آن خفه می‌شود. به نظرم مولوی همين جريانات و فعل و انفعالات ذهنی را به "عقل جزئی" و "عقل کلّی" تعبير می‌کند.

عقل جزئی عشق را منکر بود
گر چه بنمايد که صاحب سر بود

زيرک و داناست اما نيست، نيست
تا فرشته لا نشد اهريمنی است

او به قول و فعل يار ما بود
چون به حکم حال آیی لا بود

منظور از "عقل جزئی"، تجزيه‌شدگی و تکه‌تکه‌انديشی ذهن است. قبل از اينکه ذهن لانۀ پندارهای تشکيل دهندۀ "من" قرار گيرد به صورت يک آينۀ تمام‌نما و يک واحد کل عمل می‌کند. اما بعد از تجزيه، هر جزء آن به اختيار يکی از "من"ها در می‌آيد و هميشه فقط به نمايندگی يکی از "من"ها عمل می‌کند. بنابراين ذهن در فعاليت خود هميشه کيفيت جزء بودن را دارد و به جزءها مشغول است. اين هم که می‌گويد "عقل جزئی عشق را منکر بود". به اين معناست که هر عقل و يا هر فکر جزئی از "من" بر می‌خيزد، سر نخ فکر جزئی به "من" بسته است. و هر فکری که وابسته به "من" باشد فاقد عشق است. فکر جزئی زيرک، دانا، نقشه‌کش و محيل است؛ ولی چون مثبت است، چون "نيست"، نيست، چون کيفيت "لا" بودن ندارد کيفيت اهريمنی و شيطانی دارد.

Q: Who is it that pays attention? It seems to me that the agent of attention is thought itself. One thought just follows another thought.

A: We cannot say that these are actually two thoughts, one following the other. The state of awareness and pure attention is not thought. Rather, it is an “insight” with a quality of intelligence. Mental contents that arise from memory are what we call thoughts; but in the state of insight awareness no thought is arising from the memory or referring to memory. This situation is like a trap that suffocates the “I.” Rumi describes these two processes and mental interactions as “partial intellect” and “whole intellect.”

The partial intellect denies love,
Though it pretends to own the self.

It thinks it is clever and wise but it is not,
So far from being an angel, it is the devil.

It stays with us by chatting and interaction,
When it comes to the present, it does not exist.

The “partial intellect” refers to the compartmentalization and fragmentation that goes on within the mind. Before the mind becomes a nest for delusional thoughts of an “I,” it functions as a full-length mirror and a whole unit. After partitioning, every part of the mind serves one of the “Is” by being a proxy for it. Therefore the mind keeps itself busy with pieces of the whole, thus its activities always have a fragmented quality. To say that “The partial intellect denies love” conveys that each part of the fragmented intellect or thought is rooted in and has arisen from the “I.” Further, every thought attached to the “I” is lacking love. The partial thought is clever, practiced, and tricky; but since it is “something” rather than “nothing,” since it does not have a “non-existent” quality, it has a foul or negative quality.

کتاب «تفکر زائد»
محمدجعفر مصفا
ترجمه: سعید امدادی

@Mossaffadotcom
رویکرد پالایش

سوال‌کننده: من نمی‌دانم این وجود پیچیده‌ای را که در آن انواع خصوصيات، عادات، رفتار، احساسات و تمایلات وجود دارد، شما چگونه می‌توانيد فقط با خودداری از تعبیر و توصیف مضمحل کنید؟!

جواب: ببینید، من یک مطلبی را به دلیل ظرافت و اهمیتی که دارد بارها و بارها در جاهای مختلف يادآوری کرده‌ام و گمان می‌کنم شما هنوز کنه آن مطلب را درک نکرده‌اید. بارها گفته‌ام "من" به معنایی که ما آن را بکار می‌بریم از احساسات، تمایلات و رفتار و حرکات ما تشکیل نشده است. بلکه از «توصیف» آنها و «برچسب نهادن» تشکیل شده است. به این مثال دقیق و مشخص خوب توجه کنید: یکی از خصوصيات اخلاقی من این است که در برابر خواسته‌های دیگران خیلی زود تسلیم می‌شوم. خب، این تسليم شدن فی‌نفسه برای من نه رنجی دارد و نه مسأله‌ای است. مسأله من در رابطه با تسلیم شدن وقتی شروع می‌شود که دیگران، یا خودم به علت تلقین دیگران، عمل واقعیِ تسلیم شدن را به بی‌عرضگی توصيف می‌کنیم. و توصیف «بی‌عرضه» است که تشکیل هویت فکری مرا می‌دهد، نه عمل تسلیم شدن.

من انواع عادات، حرکات، احساسات، تمایلات، و غرایز دارم. برای هر یک از آنها تعبیر و توصيفی قائل می‌شوم و ذهنم پر می‌شود از این توصیف‌ها. و این توصیف‌ها است که تشکیل "من" را می‌دهد. حال اگر ذهن من دست از حرکت تعبیرکنندگی بردارد، عادات، تمایلات، احساسات، رفتار و حرکات باقی می‌مانند، فقط "من" از آنها گرفته شده است. یعنی وجود من که عبارت از احساسات و تمایلات و غرایز و عادات و رفتار است یک کیفیت پالایش‌یافته پیدا می‌کند. پوشش توصیفی از روی آن برخاسته است و وجود ناب و خالص من باقی مانده است.

«انسان در اسارت فکر»
محمدجعفر مصفا

@MossaffaDotCom
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

کانال یوتیوب محمدجعفر مصفا:
YouTube.com/mossaffa

ویدیوهای تمام جلسات برگزارشده، بطور کامل، در کانال یوتیوب موجود است.

@Mossaffadotcom

مهم‌ترین عامل تلاش‌ها و تقلاها و حرکت‌های انسان احساس حقارت، و همزمان با آن احساس نفرت است. این‌دو به طور عجیبی انرژی‌زا هستند. مثل اینکه نفرت وجود انسان را شارژ می‌کند و به حرکت درمی‌آورد. شاید توجه کردی باشی که اگر در روز چند بار صحنه‌هایی را مجسم نکنی که در آنها به شکلی نسبت به کسی نفرت بورزی احساس مردگی، بی‌تحرکی و افسردگی می‌کنی. انگار وجود نداری، یا وجودت بی‌مصرف مانده است.

کتاب «رابطه»
محمدجعفر مصفا

@Mossaffadotcom
اخلاقِ کتابی

واقعیت اجتماعات این است که ما می‌بینیم چشم‌ها و دنده‌های آن بچۀ آفریقایی از گرسنگی بیرون زده است و دارد به پستان مادرش مک می‌زند و در آن هم قطره شیری نیست. و انگار با چشم‌هایش دارد از اعماق وجودش فریاد می‌زند، التماس می‌کند؛ و من و تو عمق این فاجعه را حس نمی‌کنیم. نسبت به آن بی‌تفاوتیم. اما از آن طرف در اخلاق کتابی، داستانِ

یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز بن عبدالعزیز

که بودش نگینی در انگشتری
فرومانده در قیمتش مشتری

را می‌خوانیم که می‌رسد به اینجا که می‌گوید من از بابت خودم مسئله‌ای ندارم، خود من توانگرم، ولی "رخ بی‌نوایان رخم زرد کرد". نتیجۀ روابط و اخلاق واقعی ما دنده‌های آن بچه است؛ اخلاق کتابی‌مان هم برای حفظ کردن و سخنرانی و انشاء است. ابراهیم پسر شانزده ساله‌ای‌ست که در همسایگی ما زندگی می‌کند. سه روز بود به خاطر نداشتن کفش به مدرسه نرفته بود. حالا به یکی از "ز بن عبدالعزیزها" بگو از کتاب بیرون بیایند و یک جفت کفش برایش بخرند.

تو کدام ثروتمند را می‌شناسی که چنگ در پیکر اجتماع فرو نکرده باشد و مدام از آن نکند؟! آن آقایی که غم رنگ زرد ابراهیم را می‌خورد در کتاب است، نه در اجتماع. فسادها و زشتی‌ها و تباهی‌ها همه در متن اجتماع است و زیبایی‌ها و نیکی‌ها و خوبی‌ها در کتاب.

کتاب «رابطه»
محمدجعفر مصفا

@Mossaffadotcom
تضاد

‌ این حقیقت را به وضوح می‌شود دید که نیکی‌های ما جزئی و نمایشی است. در یک گوشه نیکی می‌کنیم، ولی در یک سطح وسیع و کلی رفتار و زندگی ما رنگ دیگری دارد. و خود ما به علت تکه‌تکه‌اندیشی و گسسته‌بینی متوجه این حقیقت نمی‌شویم. یا می‌شویم و نمی‌خواهیم به روی خود بیاوریم. آقایی را دیدم که داشت با چنگال به سینه مرغ حمله می‌کرد و در همان حال به بچه‌اش می‌گفت "چرا آن زنبور را کشتی؟ گناه دارد!" رأفت‌ها و خیرخواهی‌های ما اینجوری است. مرغی که تا یک ساعت پیش جلوی چشم جوجه‌هایش می‌پلکید و از آنها مواظبت می‌کرد گناه ندارد. اما "بچه چرا زنبور را کشتی، گناه دارد!". علت این تضادها و تکه‌پارگی‌ها این است که رفتار ما از "عدم" برنمی‌خیزد، بلکه از لحاف چل‌تیکه برمی‌خیزد - از لحافی که بنیادش بر غیرنیکی است. در بعضی اجتماعات مد شده است که سگ را با چه احساسات سانتیمانتال مآبانه‌ای توجه و نوازش می‌کنند و آدم‌ها را می‌کُشند. نیکی‌های ما این شکلی است. نیکی‌ای که از "عدم"، یعنی از متن معنویت انسان برنمی‌خیزد وصله‌ای است که از لحاف "من" برخاسته است و بنابراین کیفیت "رنگ" دارد، کیفیت نمایش دارد، نه نیکی اصیل!

«انسان در اسارت فکر»
محمدجعفر مصفا

@Mossaffadotcom
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

‌ ‌ ‌‌ زندگی در سکوت، در غیبت فکر و لفظ و تصویر برای ما دلهره‌آور است. ما یک دنیای لفظی، فکری و تصویری از خود ساخته‌ایم و اکنون احساس می‌کنیم که اگر ساکت و بدون لفظ بمانیم، آن دنیای درونی که هستی ما را تشکیل می‌دهد، وجود ندارد.‌اگر خوب دقت کنی می‌بینی حرف‌های ما به هر شکل که باشد، جنبۀ اتوبیوگرافی دارد. یعنی ما به وسیلۀ حرف‌هایمان شخصیت خود را توضیح می‌دهیم؛ معرفی و عرضه می‌کنیم. وقتی من برای تو تعریف می‌کنم که مثلاً از فلان شخص، از فلان رژیم، از فلان ایدئولوژی، از فلان صفت یا حتی از فلان غذا خوشم می‌آید یا نمی‌آید، در حقیقت دارم نوع شخصیت خودم را برای تو توضیح می‌دهم و به تو معرفی می‌کنم. هیچ فکر و لفظی در ذهن ما نمی‌جوشد که به شکلی در ارتباط با شخصیت و در خدمت آن نباشد - حتی حرف‌های ظاهراً بی‌ارتباط با شخصیت. وقتی من می‌گویم سرم درد می‌کند، خسته‌ام، شاد یا افسرده‌ام، در واقع دارم زنده بودن خودم را به خودم و به تو یادآوری می‌کنم.

کتاب «رابطه»
محمدجعفر مصفا

@Mossaffadotcom
Forwarded from سایت پانویس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

مراقبه
تمثیل خواب
یأس، ناامیدی
پیش‌زمینهٔ آگاهی برای مدیتیشن ضروری‌ست.

محمدجعفر مصفا
برگرفته از جلسات سال ۱۳۸۴
فرهنگسرای اندیشه، تهران

@Mossaffadotcom
‌ این مهمان‌ها

‌‌ ‌ ‌ آشنای هر روزی، خورشید، از پشت کوه بالا آمد. حضور شکوهمندش را حس می‌کنی؟ حسن، راستی احساس نمی‌کنی که این آشنای توست؛ بیست سال است همزندگی توست؟ نه فقط خورشید، همه چیز. بیست سال است که به مهمانی زندگی آمده‌ای. آیا با صحنۀ مهمانی، با سایر مهمان‌ها، با این چشمه‌ای که هر روز از آن آب برمی‌داری، با این راهی که هر روز در آن قدم می‌نهی، با این پرندگان و با همه چیز آشنایی به هم رسانده‌ای؟ تو زندگی می‌کنی و چیزهایی هم دوروبر تو هست که با تو همزندگی هستند. آیا ادراکت از آنها و رابطه‌ات با آنها طوری هست که حس کنی اینها آشنای بیست سالۀ تو هستند و تو با آنها اخت هستی؟ اصولاً با زندگی قهری یا آشتی؟ دیده‌ای آدم‌هایی که از هم دلخوری دارند و با هم قهرند وقتی به هم می‌رسند با یک ژست و چهرۀ تلخ رویشان را از هم برمی‌گردانند و همدیگر را دیده و ندیده رد می‌شوند؟ ولی اگر آشتی باشند درنگ می‌کنند، می‌مانند، به هم تبسم می‌کنند، یکدیگر را در آغوش می‌گیرند. تو به زندگی اخم کرده‌ای، یا به آن تبسم می‌کنی؟ هر روز با چه احساس و چهرۀ روحی به استقبال زندگی می‌روی؛ وارد زندگی می‌شوی و در مهمانی شرکت می‌کنی؟ امروز صبح وقتی برای وضو به چشمه رفتی، احساس نکردی که می‌گوید: "خوب، پسر، امروز هم آمدی؟ خوش آمدی؛ بنشین، بشوی، نگاه کن، لمس کن، با من باش"؟

لابد می‌گویی باز هم زد به مخش؛ دیوانه شد و به ادبیات‌بافی افتاد؛ نه؟

کتاب «رابطه»
محمدجعفر مصفا

@Mossaffafotcom
Forwarded from Jiddu Krishnamurti
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

کریشنامورتی‌خوانی

دورهٔ دوم گروه جمع‌خوانی آثار جیدو کریشنامورتی

این گروه شامل بررسی گزیدهٔ آثار، بررسی گزیدهٔ نقدهای نوشته‌شده بر آثار و سخنان جیدو کریشنامورتی و نیز بحث و گفتگو دربارهٔ موضوعات نوشته‌ها و سخنان وی است.

این گروه بصورت تدریس نیست و معلم و مدرسی ندارد و بصورت آنلاین در محیط اپلیکیشن تلگرام برگزار می‌گردد و لزومی ندارد شرکت‌کنندگان سر ساعت مشخصی آنلاین باشند.

جزئیات بیشتر و ثبت‌نام:
0061413998055 صبا
جهت ثبت‌نام به شمارهٔ فوق فقط در واتس‌اپ پیام دهید.

پیام در کامنت‌ها پاسخ داده نمی‌شود.

@Krishnamurti

از کتاب «آگاهی»
محمدجعفر مصفا

+ قدردانی از صفحهٔ لئانشان جهت تهیهٔ عکس‌نوشته‌ها

آدرس لئانشان:
@Lea.Accessories

@Mossaffadotcom