Forwarded from رضــــــاشاه روحــــــت شاد
⏺ پرده بکارت؛ پاداش بازجویان و شکنجه گرها بود
با حاکم شرع، محمدرضا بروجردی، به طرف قم راه افتادیم، با جیپ آهوی آبی رنگ، راننده جواد معلم بود، راننده ای که بازجویی و شکنجه گری هم میکرد، البته بیشتر شکنجه گر بود، جوان بود و سنی حدود ۱۹ تا ۲۰ سال داشت. در قم جلسه مهم سراسری حکام شرع برگزار میشد. قبل از جلسه به دیدار #آیتالله_منتطری رفتیم، دیداری مستقل از آن جلسه بود. #آیتالله_گیلانی، #آیتالله_موسوی اردبیلی و #اسدالله_لاجوردی هم آنجا بودند. آقایان آمده بودند تا از آقای منتظری فتوایی در تایید ازاله بکارت دختران باکره محکوم به اعدام بگیرند. آیتالله منتظری با آوردن چند آیه و حدیث، کار را نادرست دانست و زیر بار نرفت و فتوا نداد. البته آقایان این کار را شروع کرده بودند، اما بهانه شرعی نداشتند و آمده بودند آن را دست و پا کنند. من خودم در شیراز و شهرهای دیگر شاهد این عمل جنایتکارانه بودم. سعی کرده بودند با توجیه های ساختگی این کار را شرعی نشان بدهند. مثلا میگفتند اگر دختر محارب یا باقی یا مرتد و کافر باکره اعدام شود به بهشت خواهد رفت، باید بکارت او را برداشت تا بهشتی نشود. اینها حرفهای من درآوردی این دست از آقایان بود. حتی در زمان جنگ هم چنین رفتاری با دشمن جایز نیست.
البته شایع است که بازجو یا شکنجه گر و یا زندانبان اول قربانی را عقد میکرد و بعد تجاوز و ازاله پرده بکارت انجام میداد، که این هم حرف درستی نیست. اینکه بعضی از بازجوها و شکنجه گرها و زندانبانان پس از اعدام قربانی با شیرینی سراغ خانواده قربانی رفتند و ماجرای عقدشان با دختر اعدامی را به اطلاع خانواده قربانی رساندند را هم من بعید میدانم واقعیت داشته باشد. تمام تلاش دست اندرکاران این بود که این موضوع رو نشود و صد درصد سری بماند.
واقعیت این بود که بازجوها و شکنجه گرها و زندانبانها اکثرا جوان و مجرد بودند، کار شاق و طاقت فرسای بازجویی و شکنجه گری پس از مدتی آنها را خرد و خسته میکرد. همانگونه که گفتم قصد موافقان ازاله بکارت دختران باکره قبل از اعدام، جلب رضایت بازجوها و شکنجه گرها و زندانبانهای جوان بود. در دستگیری های فله ای، دختران جوان ۱۳ تا ۱۴ ساله را دستگیر میکردند، زیاد هم بودند. فقط یک زندان هم که نبود، زندانهایی توی شهر، و حتی در مرکز شهر بود، که زندانهای بی نام بودند. دخترهای جوان را می بردند به زندانها و هر کاری که دلشان میخواست با آنها میکردند.
از بازجوها و شکنجه گرها جواد معلم بود، و یا محمد حسینی که ۲۰ سال داشت و محمدرضا جوانمردی که ۲۱ ساله بود و یا محمد نامجو اهل کرمانشاه که همین سن و سالها را داشت. جوان بودند. اینها حتی شلاق زدن و شکنجه کردن هم بلد نبودند. آنقدر میزدند تا اقرار بگیرند و از زندانی امضا بگیرند، که مثلا روزنامه فروخته، کمک مالی کرده و... وقتی دختر جوان محکوم به اعدام میشد، به پاداش خود که ازاله بکارت بود میرسیدند. فقط همین یک پاداش نبود، ترفیع هم میگرفتند. بازجوی خوب و شکنجه گر خوب کسی بود که آمار اعدامی هایش بیشتر بود. سال ۱۳۶۰ برای حکم اعدام بیشتر دادن و پرونده سازی علیه زندانی مسابقه بود، بازجوها سعی میکردند چیزی از پرونده ها و بازجویی ها (که گاه۵۰۰ تا ۶۰۰ صفحه بود) پیدا کنند و طرف را محکوم به اعدام کنند.
البته راههای دیگری هم برای سرگرم کردن و پر کردن وقت بازجوها و شکنجه گرها بود، مثلا برای سرگرم کردنشان حسابی مشغولشان میکردند. سهشنبه ها دعای توسل، شب جمعه دعای کمیل، صبح جمعه دعای ندبه، نمازهای مختلف و.... برنامه های دیگر. بعضی از شکنجه گرهای جوان آنقدر زیر فشار و عصبی بودند که سر نماز، به وقت سجده ضجه میزدند و گریه میکردند. به نظر من این جوانها هم به نوعی قربانی رژیم بودند. البته شکنجه گرانی بودند که از شکنجه کردن لذت میبردند و این کار را ثواب و اسباب رسیدن به بهشت میدانستند.
📚 جنایت ها و خیانت های جمهوری اسلامی
✒ نوشته دکتر مسعود نقره کار
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
رضـــــا شـــــاه روحـــــت شـــاد
𓄂𓆃 @Rezapahlavism
با حاکم شرع، محمدرضا بروجردی، به طرف قم راه افتادیم، با جیپ آهوی آبی رنگ، راننده جواد معلم بود، راننده ای که بازجویی و شکنجه گری هم میکرد، البته بیشتر شکنجه گر بود، جوان بود و سنی حدود ۱۹ تا ۲۰ سال داشت. در قم جلسه مهم سراسری حکام شرع برگزار میشد. قبل از جلسه به دیدار #آیتالله_منتطری رفتیم، دیداری مستقل از آن جلسه بود. #آیتالله_گیلانی، #آیتالله_موسوی اردبیلی و #اسدالله_لاجوردی هم آنجا بودند. آقایان آمده بودند تا از آقای منتظری فتوایی در تایید ازاله بکارت دختران باکره محکوم به اعدام بگیرند. آیتالله منتظری با آوردن چند آیه و حدیث، کار را نادرست دانست و زیر بار نرفت و فتوا نداد. البته آقایان این کار را شروع کرده بودند، اما بهانه شرعی نداشتند و آمده بودند آن را دست و پا کنند. من خودم در شیراز و شهرهای دیگر شاهد این عمل جنایتکارانه بودم. سعی کرده بودند با توجیه های ساختگی این کار را شرعی نشان بدهند. مثلا میگفتند اگر دختر محارب یا باقی یا مرتد و کافر باکره اعدام شود به بهشت خواهد رفت، باید بکارت او را برداشت تا بهشتی نشود. اینها حرفهای من درآوردی این دست از آقایان بود. حتی در زمان جنگ هم چنین رفتاری با دشمن جایز نیست.
البته شایع است که بازجو یا شکنجه گر و یا زندانبان اول قربانی را عقد میکرد و بعد تجاوز و ازاله پرده بکارت انجام میداد، که این هم حرف درستی نیست. اینکه بعضی از بازجوها و شکنجه گرها و زندانبانان پس از اعدام قربانی با شیرینی سراغ خانواده قربانی رفتند و ماجرای عقدشان با دختر اعدامی را به اطلاع خانواده قربانی رساندند را هم من بعید میدانم واقعیت داشته باشد. تمام تلاش دست اندرکاران این بود که این موضوع رو نشود و صد درصد سری بماند.
واقعیت این بود که بازجوها و شکنجه گرها و زندانبانها اکثرا جوان و مجرد بودند، کار شاق و طاقت فرسای بازجویی و شکنجه گری پس از مدتی آنها را خرد و خسته میکرد. همانگونه که گفتم قصد موافقان ازاله بکارت دختران باکره قبل از اعدام، جلب رضایت بازجوها و شکنجه گرها و زندانبانهای جوان بود. در دستگیری های فله ای، دختران جوان ۱۳ تا ۱۴ ساله را دستگیر میکردند، زیاد هم بودند. فقط یک زندان هم که نبود، زندانهایی توی شهر، و حتی در مرکز شهر بود، که زندانهای بی نام بودند. دخترهای جوان را می بردند به زندانها و هر کاری که دلشان میخواست با آنها میکردند.
از بازجوها و شکنجه گرها جواد معلم بود، و یا محمد حسینی که ۲۰ سال داشت و محمدرضا جوانمردی که ۲۱ ساله بود و یا محمد نامجو اهل کرمانشاه که همین سن و سالها را داشت. جوان بودند. اینها حتی شلاق زدن و شکنجه کردن هم بلد نبودند. آنقدر میزدند تا اقرار بگیرند و از زندانی امضا بگیرند، که مثلا روزنامه فروخته، کمک مالی کرده و... وقتی دختر جوان محکوم به اعدام میشد، به پاداش خود که ازاله بکارت بود میرسیدند. فقط همین یک پاداش نبود، ترفیع هم میگرفتند. بازجوی خوب و شکنجه گر خوب کسی بود که آمار اعدامی هایش بیشتر بود. سال ۱۳۶۰ برای حکم اعدام بیشتر دادن و پرونده سازی علیه زندانی مسابقه بود، بازجوها سعی میکردند چیزی از پرونده ها و بازجویی ها (که گاه۵۰۰ تا ۶۰۰ صفحه بود) پیدا کنند و طرف را محکوم به اعدام کنند.
البته راههای دیگری هم برای سرگرم کردن و پر کردن وقت بازجوها و شکنجه گرها بود، مثلا برای سرگرم کردنشان حسابی مشغولشان میکردند. سهشنبه ها دعای توسل، شب جمعه دعای کمیل، صبح جمعه دعای ندبه، نمازهای مختلف و.... برنامه های دیگر. بعضی از شکنجه گرهای جوان آنقدر زیر فشار و عصبی بودند که سر نماز، به وقت سجده ضجه میزدند و گریه میکردند. به نظر من این جوانها هم به نوعی قربانی رژیم بودند. البته شکنجه گرانی بودند که از شکنجه کردن لذت میبردند و این کار را ثواب و اسباب رسیدن به بهشت میدانستند.
📚 جنایت ها و خیانت های جمهوری اسلامی
✒ نوشته دکتر مسعود نقره کار
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
رضـــــا شـــــاه روحـــــت شـــاد
𓄂𓆃 @Rezapahlavism