🔘 تئاتر عاشورا
🔅نویسنده: اسد کوشا
✨ برای مطالعه کامل این مقاله instant view را در پایین پست لمس کنید.
@PublicExit
bit.ly/2K4jhk9
🔅نویسنده: اسد کوشا
✨ برای مطالعه کامل این مقاله instant view را در پایین پست لمس کنید.
@PublicExit
bit.ly/2K4jhk9
Telegraph
تئاتر عاشورا
۱. هر نوع آگاهی که از معبر پیشفرضهای ایدئولوژیک حاصل گردد، "آگاهی کاذب" است. آگاهی کاذب بر عکس آگاهیِ عینیِ تاریخی، آگاهیِ ایدئولوژیک و آگاهیِ سادهلوح است. به سخن دیگر، آگاهیِ ایدئولوژیک، آگاهی است که با پیشفرضهای ایدئولوژیک به فهم واقعیتهای تاریخی…
ایمان داشتن به قرآن چیزی است که شما را تبدیل به یک مسلمان میکند. فهمیدن قرآن چیزی است که شما را تبدیل به یک ناباور میکند!
@PublicExit
@PublicExit
خشونت در قرآن (جلال ایجادی، استاد جامعهشناسی دانشگاه پاریس)
خشونت در قرآن یک امر ساختاری است. قرآن میگوید: "هر جا مشرکان را یافتید بکشید و از شهر و دیارشان برانید..." (آیه ۱۹۱ سوره بقره). همین حکم در تاریخ اسلام اجرا شده است. آنچه که در زمان پیامبر اسلام برای سلطه بر دیگران اجرا شد مجموعهای از غزوات و سر بریدن و دار زدن و ایجاد وحشت بود.
همین سنت خونریزی و وحشتآفرینی با چهار خلیفه ادامه یافت. علی و یارانش در یک روز ۲۵۰۰ نفر از خاندان "ازد" را سر بریدند (مروج الذهب، جلد اول، برگ ۷۲۹). علی در نبردی بنام "لیله الحریر" تعداد ۵۰۰ تا ۹۰۰ نفر را از دم تیغ گذراند (منتهی الامال، جلد یکم، برگ ۱۵۳).
به علاوه تجاوز قوای اسلام به سرزمین ایرانیان در زمان عمر خلیفه دوم، جز جنگ و کشتار و ترور و چپاول چیز دیگری نبود، هر چند که این تجاوز از جانب نواندیشان دینی شیعه و حکومتگران "فتوحات اسلامی" نامیده میشود. از جانب اسلامگرایان همین جنگطلبی امری "مقدس" معرفی میشود.
برخی میگویند در تاریخ و ادیان خشونت وجود دارد. بله، ولی چرا از بحث مشخص خشونت در اسلام میگریزند؟ ترور در تاریخ اسلام و در تاریخ فقه شیعه گناه نیست. در تاریخ معاصر ایران نیز ترورهای فدائیان اسلام و حمایت آیتاللهها و فقهای اسلام از آنها، یک واقعیت عریان است. کدام آیتالله و فقیه شیعه قتل احمد کسروی را "حرام" دانست و محکوم کرد؟
در تابستان ۱۳۵۹ شاپور بختیار به دستور حکومت آیتاللهها و مدافع اسلام شیعه ترور شد. در همان زمان حوزهها و آیتاللهها و فقها و نخبگان شیعه و روشناندیشان شیعه چه گفتند؟ ترور بختیار حرام بود یا حلال؟ همه این افراد برای ترور بختیار شادمانی نمودند.
تمام دوران جمهوری اسلامی با اعدام هزاران مخالف و شکنجه و تجاوز به زندانیان توام است. آیتالله خمینی بارها دستور اعدام مخالفان خود و منقدان اسلام را داد و حکم ترور شخصیتهای سیاسی و هنرمندان و نویسندگانی مانند سلمان رشدی را امضاء نمود.
خمینی در سخنرانی میلاد پیامبر اسلام در ۳۰/۹/۱۳۶۳ میگوید جنگهای محمد رسولالله همه "رحمت" بوده است و "مقاتله تا رفع فتنه" باید ادامه یابد و تأکید میکند که کشتار باید جهانی باشد و پیام قرآن "جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم" است.
خشونت اسلامی همیشه علیه دیگر اندیشان و دیگر باوران بوده است و این خط خشونت از پیامبر اسلام تا آیتالله خمینی و طالبان و داعش ادامه یافته است. اسلام ایدئولوژی خشونت است. در کتاب "مقدس" اسلام یعنی قرآن و در تاریخ اسلام، خشونت در همه جا حاضر است.
@PublicExit
خشونت در قرآن یک امر ساختاری است. قرآن میگوید: "هر جا مشرکان را یافتید بکشید و از شهر و دیارشان برانید..." (آیه ۱۹۱ سوره بقره). همین حکم در تاریخ اسلام اجرا شده است. آنچه که در زمان پیامبر اسلام برای سلطه بر دیگران اجرا شد مجموعهای از غزوات و سر بریدن و دار زدن و ایجاد وحشت بود.
همین سنت خونریزی و وحشتآفرینی با چهار خلیفه ادامه یافت. علی و یارانش در یک روز ۲۵۰۰ نفر از خاندان "ازد" را سر بریدند (مروج الذهب، جلد اول، برگ ۷۲۹). علی در نبردی بنام "لیله الحریر" تعداد ۵۰۰ تا ۹۰۰ نفر را از دم تیغ گذراند (منتهی الامال، جلد یکم، برگ ۱۵۳).
به علاوه تجاوز قوای اسلام به سرزمین ایرانیان در زمان عمر خلیفه دوم، جز جنگ و کشتار و ترور و چپاول چیز دیگری نبود، هر چند که این تجاوز از جانب نواندیشان دینی شیعه و حکومتگران "فتوحات اسلامی" نامیده میشود. از جانب اسلامگرایان همین جنگطلبی امری "مقدس" معرفی میشود.
برخی میگویند در تاریخ و ادیان خشونت وجود دارد. بله، ولی چرا از بحث مشخص خشونت در اسلام میگریزند؟ ترور در تاریخ اسلام و در تاریخ فقه شیعه گناه نیست. در تاریخ معاصر ایران نیز ترورهای فدائیان اسلام و حمایت آیتاللهها و فقهای اسلام از آنها، یک واقعیت عریان است. کدام آیتالله و فقیه شیعه قتل احمد کسروی را "حرام" دانست و محکوم کرد؟
در تابستان ۱۳۵۹ شاپور بختیار به دستور حکومت آیتاللهها و مدافع اسلام شیعه ترور شد. در همان زمان حوزهها و آیتاللهها و فقها و نخبگان شیعه و روشناندیشان شیعه چه گفتند؟ ترور بختیار حرام بود یا حلال؟ همه این افراد برای ترور بختیار شادمانی نمودند.
تمام دوران جمهوری اسلامی با اعدام هزاران مخالف و شکنجه و تجاوز به زندانیان توام است. آیتالله خمینی بارها دستور اعدام مخالفان خود و منقدان اسلام را داد و حکم ترور شخصیتهای سیاسی و هنرمندان و نویسندگانی مانند سلمان رشدی را امضاء نمود.
خمینی در سخنرانی میلاد پیامبر اسلام در ۳۰/۹/۱۳۶۳ میگوید جنگهای محمد رسولالله همه "رحمت" بوده است و "مقاتله تا رفع فتنه" باید ادامه یابد و تأکید میکند که کشتار باید جهانی باشد و پیام قرآن "جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم" است.
خشونت اسلامی همیشه علیه دیگر اندیشان و دیگر باوران بوده است و این خط خشونت از پیامبر اسلام تا آیتالله خمینی و طالبان و داعش ادامه یافته است. اسلام ایدئولوژی خشونت است. در کتاب "مقدس" اسلام یعنی قرآن و در تاریخ اسلام، خشونت در همه جا حاضر است.
@PublicExit
خدا مدتها پیش یک نقشه الهی طراحی کرد. پیرامون آن خیلی فکر کرد و تصمیم گرفت که این نقشه خوب را عملی کند. نقشه الهی زمانِ بسیار زیادی به خوبی کار میکرد.
حالا تو میآیی و برای یک چیزی دعا میکنی. خُب فرض کن این چیزی که تو میخواهی در نقشه الهی نباشد، چه انتظاری از خدا داری؟
نقشهاش را تغییر بدهد؟ فقط برای دلخوشیِ تو؟ به نظرت کمی خودخواهانه نیست؟ این یک نقشه الهی است. پس فایده خدا بودن در چیست اگر هر احمقی با یک کتاب ارزان قیمتِ دعا بتواند گند بزند به نقشهات؟
@PublicExit
حالا تو میآیی و برای یک چیزی دعا میکنی. خُب فرض کن این چیزی که تو میخواهی در نقشه الهی نباشد، چه انتظاری از خدا داری؟
نقشهاش را تغییر بدهد؟ فقط برای دلخوشیِ تو؟ به نظرت کمی خودخواهانه نیست؟ این یک نقشه الهی است. پس فایده خدا بودن در چیست اگر هر احمقی با یک کتاب ارزان قیمتِ دعا بتواند گند بزند به نقشهات؟
@PublicExit
تکذیب و نفی معجزات
◆ دلایلِ تکذیب و نفی معجزات را به دو گروهِ بروندینی و دروندینی میتوان مقولهبندی کرد. در بخشِ بروندینی اگر خدایی نباشد معجزه هم منتفی است. در بخشِ دروندینی هم معجزه قابلِ نفی است. برخی از فیلسوفاِن نامدارِ خداباور معتقدند که اگر خدا جهان را با نظم و قاعده خلق کرده باشد معجزه غیر ممکن است. اسپینوزا میگفت: خدا قوانینِ طبیعت را برای نقضِ آنها نیافریده است. ولتر میگفت: در هر صورت باورِ عقلانی به معجزه غیر ممکن است.
◆ فراتر از دینداری یا غیر دینداری اگر بخواهیم بر مبنای تجربه فردی یا شهادتِ افراد (قیاسی) به اعتبارِ معجزه بپردازیم میتوان گفت: شهادتِ باورمندان وجود خارجی ندارد یا به احتمالِ زیاد راست نیست چون با باور در آمیخته است. بينه معجزه شهادت باورمندان است. در نتیجه شاهدِ معجزه راست نیست.
◆ اگر بخواهیم بر مبنای احتمالات حکم کنیم میتوان گفت: معجزه بنا به تعریف غير محتمل است یا احتمالِ معجزه نزدیک به صفر است. مورخ نمیتواند بر این نوع گزارهها اتکاء کند. مورخ نمیتواند وقوع معجزه را گزارش کند.
● هیچ معجزهای در تاریخ نیست که توسط جمعی متنوع از افراد قابل اطمینان تأیید شده باشد: مثلِ معلمان، پزشکان و بازرگانان مورد اعتماد، تا رافع هر نوع تردید باشد. اگر تواتری وجود داشته باشد (که دیده نشده) تواتر در نقل دینداران است. در هیچ سندی به طور دقیق نام افرادی که معجزهای را دیده و شهادت به رویداد داده باشند فهرست نشده است. افراد گفتهاند که به معجزهای باور دارند اما تفاوت است میان باور و شهادت به وقوع.
● به دلیل وجه روایی و داستانی معجزات امکانِ داستانسرایی در این حوزه بسیار بالاست. معجزات احساساتِ انسانها را قلقلک میکنند و از این جهت نقل آنها تحریک کننده است، همان طور که والدین داستانهای جن و پری و غول را برای فرزندانشان از یک نسل به نسلِ دیگر منتقل میکنند، داستانِ معجزه نیز در میانِ دینداران نقل شده است.
● رابطه مستقیمی میانِ باور به معجزه و سطحِ فرهنگ و سوادِ جوامع وجود دارد. هر چه جامعه عقبماندهتر از حیثِ دانش باشد، باور بیشتری به معجزات وجود دارد. البته در جوامعِ توسعه یافته هنوز کسانی هستند (حتی در میان تحصیل کردگان) که به معجزه فراتر از عقلانی بودن یا عقلانی نبودن باور دارند.
● ادیانی که دروغین شمرده میشوند نیز با همان منطق و با همان نوع شواهد ادعای معجزه دارند.
@PublicExit
◆ دلایلِ تکذیب و نفی معجزات را به دو گروهِ بروندینی و دروندینی میتوان مقولهبندی کرد. در بخشِ بروندینی اگر خدایی نباشد معجزه هم منتفی است. در بخشِ دروندینی هم معجزه قابلِ نفی است. برخی از فیلسوفاِن نامدارِ خداباور معتقدند که اگر خدا جهان را با نظم و قاعده خلق کرده باشد معجزه غیر ممکن است. اسپینوزا میگفت: خدا قوانینِ طبیعت را برای نقضِ آنها نیافریده است. ولتر میگفت: در هر صورت باورِ عقلانی به معجزه غیر ممکن است.
◆ فراتر از دینداری یا غیر دینداری اگر بخواهیم بر مبنای تجربه فردی یا شهادتِ افراد (قیاسی) به اعتبارِ معجزه بپردازیم میتوان گفت: شهادتِ باورمندان وجود خارجی ندارد یا به احتمالِ زیاد راست نیست چون با باور در آمیخته است. بينه معجزه شهادت باورمندان است. در نتیجه شاهدِ معجزه راست نیست.
◆ اگر بخواهیم بر مبنای احتمالات حکم کنیم میتوان گفت: معجزه بنا به تعریف غير محتمل است یا احتمالِ معجزه نزدیک به صفر است. مورخ نمیتواند بر این نوع گزارهها اتکاء کند. مورخ نمیتواند وقوع معجزه را گزارش کند.
● هیچ معجزهای در تاریخ نیست که توسط جمعی متنوع از افراد قابل اطمینان تأیید شده باشد: مثلِ معلمان، پزشکان و بازرگانان مورد اعتماد، تا رافع هر نوع تردید باشد. اگر تواتری وجود داشته باشد (که دیده نشده) تواتر در نقل دینداران است. در هیچ سندی به طور دقیق نام افرادی که معجزهای را دیده و شهادت به رویداد داده باشند فهرست نشده است. افراد گفتهاند که به معجزهای باور دارند اما تفاوت است میان باور و شهادت به وقوع.
● به دلیل وجه روایی و داستانی معجزات امکانِ داستانسرایی در این حوزه بسیار بالاست. معجزات احساساتِ انسانها را قلقلک میکنند و از این جهت نقل آنها تحریک کننده است، همان طور که والدین داستانهای جن و پری و غول را برای فرزندانشان از یک نسل به نسلِ دیگر منتقل میکنند، داستانِ معجزه نیز در میانِ دینداران نقل شده است.
● رابطه مستقیمی میانِ باور به معجزه و سطحِ فرهنگ و سوادِ جوامع وجود دارد. هر چه جامعه عقبماندهتر از حیثِ دانش باشد، باور بیشتری به معجزات وجود دارد. البته در جوامعِ توسعه یافته هنوز کسانی هستند (حتی در میان تحصیل کردگان) که به معجزه فراتر از عقلانی بودن یا عقلانی نبودن باور دارند.
● ادیانی که دروغین شمرده میشوند نیز با همان منطق و با همان نوع شواهد ادعای معجزه دارند.
@PublicExit
آن مردمی که فرگشت را سادهلوحانه میدانند و مسخره میکنند، همانها باور دارند که "یک مار یک دختر را قانع کرد که یک میوه بخورد" هیچ چیز احمقانهای هم در این داستان نیست!
@PublicExit
@PublicExit
🔆 امام زمان خدای شیعیان
🔅 نویسنده: هوشنگ معینزاده
✨ برای مطالعه کامل این مقاله instant view را در پایین پست لمس کنید.
@PublicExit
adbilty.me/QkG0
🔅 نویسنده: هوشنگ معینزاده
✨ برای مطالعه کامل این مقاله instant view را در پایین پست لمس کنید.
@PublicExit
adbilty.me/QkG0
Telegraph
امام زمان خدای شیعیان
هماوردی تشیع با اسلام: محمد خود را پیغمبر و رسولِ نادیدهای معرفی میکرد به نام "الله اکبر" یعنی بزرگترین خدا. او با هوشیاریِ کامل و بر خلاف انبیاء دین یهود که برای تأیید ادعای نبوت خود، اکثراً دیدار و گفتگو با خدا را مطرح میکردند و به همین علت هم ناچار…
بیش از چهل سال است که از بزها نگهداری میکنم. اکنون زمانش رسیده که کتابی در توضیحِ چگونگیِ به وجود آمدنِ جهان و چگونه زندگی کردن بنویسم!
@PublicExit
@PublicExit
روشنفکران اسلامی (لاسیدن با مدرنیته)
روشنفکران مسلمان با واژه "اصلاح" تأمین معاش میکنند. به خصوص وقتی در پسِ این واژه اسلام قرار گیرد، چون در جهانِ امروز ترکیب "اصلاح اسلام" آهنگی بسیار سکسی دارد.
روشنفکران اسلامی مانند بنیادگرایانِ مذهبی نیز مسحورِ قرآن هستند. وقتی تروریستها در کتاب مقدس به دنبال توجیه خشونت خود هستند و آن را پیدا هم میکنند، روشنفکران اسلامی نیز به دنبال آیههای آشتیجویانه میگردند تا بدین طریق همزیستیِ مسالمتآمیز را نوید بدهند.
هر دو دسته به این ترتیب مرجعیت و اتوریته کتابی را تأکید میکنند که برای یک جماعت پیشامدرن در قرن هفتم تدوین شده و جایگاهی در سده بیستویکم ندارد. این روشنفکران فاقد این پیگیری و شجاعت هستند که قدرت را از قرآن سلب کنند و آن را از دستور کار گفتمان سیاسی خارج نمایند.
کلیسای کاتولیک نه فقط خود را از درون اصلاح کرد بلکه به واسطه فشارهای وارده از خارج خود را تغییر داد. تازه پس از آن که کلیسا قدرت خود را از دست داد، از موضعِ ضعف نقشِ نوین خود را در جامعه باز اندیشی کرد.
کسانی که خود را روشنفکر اسلامی مینامند تلاش میکنند برداشتی متناسب با زمان از قرآن ارائه دهند تا از این راه به جهان مدرن نقب بزنند، آنها همواره بر این تأکید میکنند که حاضر نیستند استقلال سنتی و فرهنگی خود را قربانی نمایند.
روشنفکران اسلامی در راه پله بین شرق و غرب میرقصند. آنها کسانی را که در پائین هستند نمیبینند و کسانی که در بالا هستند چیزی از رقص آنها مشاهده نمیکنند، با مدرنیته لاس میزنند، دوست دارند بدون استفاده از کاندوم با مدرنیته یک سکس عنانبریده داشته باشند ولی از آن آبستن نشوند!
@PublicExit
روشنفکران مسلمان با واژه "اصلاح" تأمین معاش میکنند. به خصوص وقتی در پسِ این واژه اسلام قرار گیرد، چون در جهانِ امروز ترکیب "اصلاح اسلام" آهنگی بسیار سکسی دارد.
روشنفکران اسلامی مانند بنیادگرایانِ مذهبی نیز مسحورِ قرآن هستند. وقتی تروریستها در کتاب مقدس به دنبال توجیه خشونت خود هستند و آن را پیدا هم میکنند، روشنفکران اسلامی نیز به دنبال آیههای آشتیجویانه میگردند تا بدین طریق همزیستیِ مسالمتآمیز را نوید بدهند.
هر دو دسته به این ترتیب مرجعیت و اتوریته کتابی را تأکید میکنند که برای یک جماعت پیشامدرن در قرن هفتم تدوین شده و جایگاهی در سده بیستویکم ندارد. این روشنفکران فاقد این پیگیری و شجاعت هستند که قدرت را از قرآن سلب کنند و آن را از دستور کار گفتمان سیاسی خارج نمایند.
کلیسای کاتولیک نه فقط خود را از درون اصلاح کرد بلکه به واسطه فشارهای وارده از خارج خود را تغییر داد. تازه پس از آن که کلیسا قدرت خود را از دست داد، از موضعِ ضعف نقشِ نوین خود را در جامعه باز اندیشی کرد.
کسانی که خود را روشنفکر اسلامی مینامند تلاش میکنند برداشتی متناسب با زمان از قرآن ارائه دهند تا از این راه به جهان مدرن نقب بزنند، آنها همواره بر این تأکید میکنند که حاضر نیستند استقلال سنتی و فرهنگی خود را قربانی نمایند.
روشنفکران اسلامی در راه پله بین شرق و غرب میرقصند. آنها کسانی را که در پائین هستند نمیبینند و کسانی که در بالا هستند چیزی از رقص آنها مشاهده نمیکنند، با مدرنیته لاس میزنند، دوست دارند بدون استفاده از کاندوم با مدرنیته یک سکس عنانبریده داشته باشند ولی از آن آبستن نشوند!
@PublicExit
جدالِ جارى در جامعه ايران مقابله اسلامِ قساوت و اسلامِ تساهل نيست، جدالِ ولايت فقيه و قانون نيست، بلکه جدالِ آزادیخواهى با استبداد و ارتجاع و اسلام در همه اَشکال آن است!
@PublicExit
@PublicExit
🔆 زبان قرآن، زبان آتش
🔅 جلال ایجادی، استاد جامعهشناسی دانشگاه پاریس
✨ برای مطالعه کامل این مقاله instant view را در پایین پست لمس کنید.
@PublicExit
bit.ly/2VGydK5
🔅 جلال ایجادی، استاد جامعهشناسی دانشگاه پاریس
✨ برای مطالعه کامل این مقاله instant view را در پایین پست لمس کنید.
@PublicExit
bit.ly/2VGydK5
Telegraph
زبان قرآن، زبان آتش
نمیتوان گفت یگانه مسئله مرکزی جامعه ایران جایگاه و نقش اسلام است، اما میتوان گفت اسلام یکی از عوامل اصلی است که منجر به تیرهروزی جامعه ما، شکست فلسفه و ناتوانی خردگرایی شده است و جامعه روشنفکری باید به نقد آن بپردازد. ما چگونه میتوانیم در برابر یک ایدئولوژی…
محمد: عایشه عزیزم، تو فقط ده سال داری! هنوز برای زدنِ سینهبند خیلی جوان هستی!
عایشه میگوید: وقتی من شش ساله بودم پیامبر با من ازدواج کرد و زمانی که نه ساله بودم با من زفاف کرد.
● منبع: صحیح بخاری، روایت ۵۱۳۳ - ۵۱۳۴
@PublicExit
عایشه میگوید: وقتی من شش ساله بودم پیامبر با من ازدواج کرد و زمانی که نه ساله بودم با من زفاف کرد.
● منبع: صحیح بخاری، روایت ۵۱۳۳ - ۵۱۳۴
@PublicExit
ریشه تفخیذ در فقه شیعی
کسانی که ملاهای حنفی را ملامت میکنند، اگر از روی صداقت باشد، اسلام را نفهمیدهاند. بهتر است برای یکبار هم که شده به متونِ دینی و تاریخی و داستان ازدواج محمد ۵۴ ساله با عایشه ۷ ساله مراجعه کنند. توجیه برخی از موارد آسان است ولی مواردی چون موضوع ازدواج محمد با عایشه فقها را با یک بنبست روبهرو کرده است. یا ازدواج با کودک را حرام اعلام کنند و بپذیرند که محمد مرتکب امر حرام شده است یا به خاطر محمد ازدواج با کودک را امر شرعی بدانند. ناگزیر راه دوم را انتخاب کردهاند. بر اساس همین خطای محمد فقهای اسلامی تلاش کردهاند ازدواج و بهرهگیری جنسی از کودکان و دختران خردسال را توجیه کنند.
بر اساس روایتهای تاریخی، عایشه کودک بود. در دو سال اول توانایی جنسی را نداشت. محمد او را در آغوش میگرفت، اندام آن طفل معصوم را دست میزد و خودش را بر او میمالید. چون بر اساسِ اصولِ فقه "فعل نبی"، در صورتی که دليل متقنی بر اختصاصی بودن آن نداشته باشیم، اگر دال بر وجوب و استحباب نباشد، حداقل بر جواز دلالت دارد، بحث ازدواج با دختران خردسال و حتی "طفل شیرخوار" به یکی از بحثهای مهم اسلامی تبدیل شد.
موضوع بحث، جواز ادواج با کودک خرسال نیست، موضوع بحث این است که استمتاع جنسی از کودک "شیرخوار/ رضیعه" جایز است یا نه؟ درباره "عده" و "استبراء" کودک شیرخوار بحثهای زیادی شده است. اصطلاح "تفخیذ" در فقه شیعی ریشه در ازدواج محمد و عایشه دارد. معنای فقهی تفخیذ، مالیدنِ آلتِ تناسلی بر رانها و بازی جنسی به قسمی است که بیش از ختنهگاهِ مرد وارد قُبل یا دُبر طرف نشود. بحث تفخیذ در مرور زمان توسعه یافت و مصادیق متعدد پیدا کرد ولی در فقه شیعی یکی از کاربردهای آن جواز شرعی بازی جنسی با تن کودک است.
آیتالله خمینی در کتاب "تحریرالوسیله" میگوید: "کسی که زوجهای کمتر از نه سال دارد وطی او برای وی جایز نیست... اما سایر کامگیریها از قبیل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ اشکال ندارد هر چند شیرخواره باشد" (تحریرالوسیله، بابِ نکاح، صفحه ۴۳۰، مسئله ۱۲).
از شما مسلمین میخواهیم در این فتوای خمینی اندکی تأمل نمائيد. اگر کودک شیرخوار دارید بازی جنسی یک مرد با او را در ذهن خود مجسم کنید تا دریابید که منادی اسلام چه میگوید. تصور کنید مردی پیری در لای پای دختر هفتسالهتان نشسته است. یا آلتِ تناسلیاش را به کودک شیرخوارتان میمالد! آیا کار زشتتر از این قابل تصور است؟ از هر منظر بنگریم، تصور بازی جنسی با طفلمعصوم و شیرخوار نفرتانگیز است ولی نفرتانگیزتر از آن پندار و رفتار کسانی است که چنین چیزهایی را امر مقدس میپندارند!
کاری زشتتر و قبیحتر از آن نیست که کسی درباره کودکِ شیرخوار خیالپردازی جنسی کند، چه رسد به آنکه عملاً چنین کاری را مرتکب شود! انحرافِ جنسی و جنون شهوت تا چه حد باشد که کسی عملاً یا در عالم خیال با دختر خردسال و یا "طفل شیرخوار" شهوتش را فرو نشاند!
بدتر اینکه هرگاه درباره شهوترانان دینی و فقهی حرف بزنیم، این ما هستیم که ملامت میشویم نه آنهایی که مردم را به تفخیذ و مالیدنِ آلتِ تناسلی به کودک شیرخوار دعوت میکنند! وقتی این همه بیاعتنایی به اسناد و احادیث و تجربه را میبينم، آشکار در میيابم که برخی در عوض وارسی و کندوکاو حقیقت در پیِ نفهمی و لجاجتاند!
#Asad_Buda
@PublicExit
کسانی که ملاهای حنفی را ملامت میکنند، اگر از روی صداقت باشد، اسلام را نفهمیدهاند. بهتر است برای یکبار هم که شده به متونِ دینی و تاریخی و داستان ازدواج محمد ۵۴ ساله با عایشه ۷ ساله مراجعه کنند. توجیه برخی از موارد آسان است ولی مواردی چون موضوع ازدواج محمد با عایشه فقها را با یک بنبست روبهرو کرده است. یا ازدواج با کودک را حرام اعلام کنند و بپذیرند که محمد مرتکب امر حرام شده است یا به خاطر محمد ازدواج با کودک را امر شرعی بدانند. ناگزیر راه دوم را انتخاب کردهاند. بر اساس همین خطای محمد فقهای اسلامی تلاش کردهاند ازدواج و بهرهگیری جنسی از کودکان و دختران خردسال را توجیه کنند.
بر اساس روایتهای تاریخی، عایشه کودک بود. در دو سال اول توانایی جنسی را نداشت. محمد او را در آغوش میگرفت، اندام آن طفل معصوم را دست میزد و خودش را بر او میمالید. چون بر اساسِ اصولِ فقه "فعل نبی"، در صورتی که دليل متقنی بر اختصاصی بودن آن نداشته باشیم، اگر دال بر وجوب و استحباب نباشد، حداقل بر جواز دلالت دارد، بحث ازدواج با دختران خردسال و حتی "طفل شیرخوار" به یکی از بحثهای مهم اسلامی تبدیل شد.
موضوع بحث، جواز ادواج با کودک خرسال نیست، موضوع بحث این است که استمتاع جنسی از کودک "شیرخوار/ رضیعه" جایز است یا نه؟ درباره "عده" و "استبراء" کودک شیرخوار بحثهای زیادی شده است. اصطلاح "تفخیذ" در فقه شیعی ریشه در ازدواج محمد و عایشه دارد. معنای فقهی تفخیذ، مالیدنِ آلتِ تناسلی بر رانها و بازی جنسی به قسمی است که بیش از ختنهگاهِ مرد وارد قُبل یا دُبر طرف نشود. بحث تفخیذ در مرور زمان توسعه یافت و مصادیق متعدد پیدا کرد ولی در فقه شیعی یکی از کاربردهای آن جواز شرعی بازی جنسی با تن کودک است.
آیتالله خمینی در کتاب "تحریرالوسیله" میگوید: "کسی که زوجهای کمتر از نه سال دارد وطی او برای وی جایز نیست... اما سایر کامگیریها از قبیل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ اشکال ندارد هر چند شیرخواره باشد" (تحریرالوسیله، بابِ نکاح، صفحه ۴۳۰، مسئله ۱۲).
از شما مسلمین میخواهیم در این فتوای خمینی اندکی تأمل نمائيد. اگر کودک شیرخوار دارید بازی جنسی یک مرد با او را در ذهن خود مجسم کنید تا دریابید که منادی اسلام چه میگوید. تصور کنید مردی پیری در لای پای دختر هفتسالهتان نشسته است. یا آلتِ تناسلیاش را به کودک شیرخوارتان میمالد! آیا کار زشتتر از این قابل تصور است؟ از هر منظر بنگریم، تصور بازی جنسی با طفلمعصوم و شیرخوار نفرتانگیز است ولی نفرتانگیزتر از آن پندار و رفتار کسانی است که چنین چیزهایی را امر مقدس میپندارند!
کاری زشتتر و قبیحتر از آن نیست که کسی درباره کودکِ شیرخوار خیالپردازی جنسی کند، چه رسد به آنکه عملاً چنین کاری را مرتکب شود! انحرافِ جنسی و جنون شهوت تا چه حد باشد که کسی عملاً یا در عالم خیال با دختر خردسال و یا "طفل شیرخوار" شهوتش را فرو نشاند!
بدتر اینکه هرگاه درباره شهوترانان دینی و فقهی حرف بزنیم، این ما هستیم که ملامت میشویم نه آنهایی که مردم را به تفخیذ و مالیدنِ آلتِ تناسلی به کودک شیرخوار دعوت میکنند! وقتی این همه بیاعتنایی به اسناد و احادیث و تجربه را میبينم، آشکار در میيابم که برخی در عوض وارسی و کندوکاو حقیقت در پیِ نفهمی و لجاجتاند!
#Asad_Buda
@PublicExit
صحابه محمد: ای پیامبر خدا بایست به شما هشدار بدهم که دشمنمان با داد زدن ما را فریب خواهد داد!
فریادهای دشمن: حوری حوری...
محمد و یاران: بدویم تا به حوریها برسیم!
@PublicExit
فریادهای دشمن: حوری حوری...
محمد و یاران: بدویم تا به حوریها برسیم!
@PublicExit
❈ سانسور سویههای زیباییشناختی قتل علی
🏷 نویسنده: اسد بودا
❈ برای مطالعه کامل این مقاله instant view را در پایین پست لمس کنید.
@PublicExit
bit.ly/2W2NaXu
🏷 نویسنده: اسد بودا
❈ برای مطالعه کامل این مقاله instant view را در پایین پست لمس کنید.
@PublicExit
bit.ly/2W2NaXu
Telegraph
سانسور سویههای زیباییشناختی قتل علی
شمشیر ابن ملجم یکی از کاراترین ضربهها در تاریخ اسلام است. این شمشیر تومار زندگی سرشار از کین و خشونت و کشتار علی را برچید. تاریخنگاران معمولاً اهمیت سیاسی شمشیر ابن ملجم را انکار کردهاند و یا کمرنگ نشان دادهاند. این برداشت فروکاستگرایانه از ضربتِ ابن…
میخواهی درباره قرآن بیشتر بدانی؟ پس با یک آتئیست درباره آن صحبت کن! زیرا ناباوران بسیار عمیقتر و متفکرانهتر از مسلمانان قرآن را خواندهاند و دقیقاً این همان علتی است که قرآن را باور ندارند!
@PublicExit
@PublicExit
خلافت عقل یا خلافت نقل؟
تصویری که از عمر در روایتِ رسمیِ جمهوریِ اسلامی ایران ترسیم میکنند، خلافِ تمام متونِ اسلامی است. پایههای قدرتِ سیاسی اسلام را عمر استحکام بخشید و در عینِ حالی که تلاش کرد خلافتِ اسلامی را غیر میراثی کند با تمام توان کوشید که نظامِ اقتصادی آن زمان را که از راه تاراج و جزیه و بردهگیری سرزمینهای مفتوحه تأمین میشد، از انحصار جنگاوران بیرون کشیده و نوعی اقتصاد شهری را پایهگذاری کند.
در نهجالبلاغه علی بن ابیطالب در مدح عمر میگوید: "خدا شهرهاى فلان را بركت دهد و نگاهدار که كجى را راست نمود و بيمارى را معالجه كرد و سنت را بر پا داشت و تباهكارى را پشت سر انداخت. پاکجامه و كمعيب از دنيا رفت". [خطبه ۲۲۳ نهجالبلاغه - شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحديد، جلد ۱۲، صفحه ۳]. هر چند شهری که علی از آن ستایش میکند شهر غارتی و غیر تولیدی است ولی در هوشمندی و سیاستورزیِ عمر تقریباً همه اتفاق نظر دارند.
علی به امور دینی از عمر آگاهتر بود ولی در امور دولتداری خردمندی بر آگاهیِ دینی برتری دارد. به بیان روشنتر، تضاد عمر و علی به نحوی تضاد عقل و نقل است. "خلافتِ عقل" در برابر خلافتِ نقل برای عمر اولویت داشت. در نتیجه با توجه به شرحی که رفت میتوان عمر را برای امر خلافت شایستهتر دانست.
خردمندی عمر نسبت به علی با واقعیتهای تاریخی نیز همخوانی دارد. او در عینِ حالی که هیچوقت خودش را از مشورهدهی علی بینیاز نمیدانست، جنگِ داخلی را که پس از پیامبر احتمال وقوع آن زیاد بود، به طرز هوشمندانهای به جنگ با دشمنِ بیرونی تبدیل کرد و قلمرو امپراتوریِ تاراج و غارتهای شهری را تا خراسان گسترش داد.
آنطور که از متون صفحات تاریخ اسلام بر میآید، پس از درگذشت عمر و خلیفه سوم وقتی علی به خلافت رسید، نزد ائمه شیعه باور به حقِ خلافت و امامت بر مسلمین مبدل به یک امر خونی و ژنتیکی شده بود. (قطع نظر از اینکه ائمه شیعه نتوانستند به قدرت برسند، زیرا مردم خلافت آنها را نخواستند. دلیلشان هم این بود که اساس و بنیاد نظریه امامت را دروغ و یک سکت جعلی میدانستند). ولی مقابل آن در سیره خلفای راشدین و بالاخص عمر که محل بحث ما میباشد، خلافت به مثابه امری وراثتی هرگز مطرح نشده است. باری، زندانی کردن عقل و انطباق آن با اسلام غلط است ولی در غیر عقلی بودنِ ساختار سیاسیخاندانی شک و تردیدی نیست. حکومت عقلی در عوض خون و ژنتیک بر آگاهی و شایستگیها تکیه دارد.
بعد از گذشت قرنها ساختار سیاسیاقتصادی خاندانی و غیر عقلی تا هنوز در بسیاری کشورهای اسلامی مستقر میباشد. هم قدرتِ سیاسی میراثی است و هم اقتصاد غارتی و در انحصارِ جنگآوران. در جمهوریِ اسلامی اما نه فقط عمر خردمندتر از علی نیست، بلکه در اغلب خطابهها و کتابها قاتل فاطمه نیز محسوب شده است.
ماجرای باغِ فدک نیز در فرمول غیر میراثیسازیِ ثروت و قدرت قابل درک و تحلیل است. پیش از اسلام فدک یکی از باغهای حاصلخیز یهودیان خیبر بود. اهالی فدک از ترس و بدونِ درگیری به مسلمانان تسلیم شدند. پیامبر اما باغ فدک را تصاحب کرد. اهلِ فدک مجبور بودند در برابر کار برای پیامبر در باغِ خودشان امرار معاش کنند. پس از پیامبر فاطمه مدعی شد که این باغ میراثش میباشد و مطابق برخی روایتها حتی سندی را از سوی پیامبر مبنی بر اینکه این باغ میراثِ آنهاست، نشان داد. عمر ادعای فاطمه را نپذیرفت و گفت غنیمتِ اسلامی مال همه است و به شخص تعلق نمیگیرد. شیعیان اما نه درباره اصل مغصوب بودنِ فدک توسط مسلمانان خاموشاند، بلکه برنامه اقتصادی عمر را نیز جفا به آلِ پیامبر تصور نموده و از آن به عنوان پروژه غصب یاد میکنند.
به هر حال بر خلاف آنچه در متونِ شیعی آمده، عمر یگانه خلیفه اسلامی است که با بحران تناقضاتِ اقتصاد غارتیِ اسلام برخورد هوشمندانه داشت. در هوشمندی و از خودگذریِ او همینقدر بس که نه فقط برای خلیفه شدنِ فرزندان خود تلاش نکرد و مال و باغ و میراثی بجا نگذاشت، بلکه حتی برای دختر پیامبر هم امتیاز میراثی قائل نشد.
پینوشت: در این نوشته نسبتاً کوتاه تلاش بر این بوده از چشمانداز دینداران به مسئله بنگریم ولی در نگاه بیطرفانه بایست گفت عقلِ اسلامی ویرانگر و افسار گسیخته است که دنیا را فقط برای خود میخواهد و حق دیگری را از اساس به رسمیت نمیشناسد. استقرار خلافتِ عقل در اسلام محال است، زیرا اسلام هرچه هست نقل و حدیث و افسانه است. فقط با گذار از کودکی خودخواسته (دین) و استوار ساختنِ سیاست بر عقل خودآیین و تجربی است که خلافتِ عقل تحقق پیدا میکند.
@PublicExit
تصویری که از عمر در روایتِ رسمیِ جمهوریِ اسلامی ایران ترسیم میکنند، خلافِ تمام متونِ اسلامی است. پایههای قدرتِ سیاسی اسلام را عمر استحکام بخشید و در عینِ حالی که تلاش کرد خلافتِ اسلامی را غیر میراثی کند با تمام توان کوشید که نظامِ اقتصادی آن زمان را که از راه تاراج و جزیه و بردهگیری سرزمینهای مفتوحه تأمین میشد، از انحصار جنگاوران بیرون کشیده و نوعی اقتصاد شهری را پایهگذاری کند.
در نهجالبلاغه علی بن ابیطالب در مدح عمر میگوید: "خدا شهرهاى فلان را بركت دهد و نگاهدار که كجى را راست نمود و بيمارى را معالجه كرد و سنت را بر پا داشت و تباهكارى را پشت سر انداخت. پاکجامه و كمعيب از دنيا رفت". [خطبه ۲۲۳ نهجالبلاغه - شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحديد، جلد ۱۲، صفحه ۳]. هر چند شهری که علی از آن ستایش میکند شهر غارتی و غیر تولیدی است ولی در هوشمندی و سیاستورزیِ عمر تقریباً همه اتفاق نظر دارند.
علی به امور دینی از عمر آگاهتر بود ولی در امور دولتداری خردمندی بر آگاهیِ دینی برتری دارد. به بیان روشنتر، تضاد عمر و علی به نحوی تضاد عقل و نقل است. "خلافتِ عقل" در برابر خلافتِ نقل برای عمر اولویت داشت. در نتیجه با توجه به شرحی که رفت میتوان عمر را برای امر خلافت شایستهتر دانست.
خردمندی عمر نسبت به علی با واقعیتهای تاریخی نیز همخوانی دارد. او در عینِ حالی که هیچوقت خودش را از مشورهدهی علی بینیاز نمیدانست، جنگِ داخلی را که پس از پیامبر احتمال وقوع آن زیاد بود، به طرز هوشمندانهای به جنگ با دشمنِ بیرونی تبدیل کرد و قلمرو امپراتوریِ تاراج و غارتهای شهری را تا خراسان گسترش داد.
آنطور که از متون صفحات تاریخ اسلام بر میآید، پس از درگذشت عمر و خلیفه سوم وقتی علی به خلافت رسید، نزد ائمه شیعه باور به حقِ خلافت و امامت بر مسلمین مبدل به یک امر خونی و ژنتیکی شده بود. (قطع نظر از اینکه ائمه شیعه نتوانستند به قدرت برسند، زیرا مردم خلافت آنها را نخواستند. دلیلشان هم این بود که اساس و بنیاد نظریه امامت را دروغ و یک سکت جعلی میدانستند). ولی مقابل آن در سیره خلفای راشدین و بالاخص عمر که محل بحث ما میباشد، خلافت به مثابه امری وراثتی هرگز مطرح نشده است. باری، زندانی کردن عقل و انطباق آن با اسلام غلط است ولی در غیر عقلی بودنِ ساختار سیاسیخاندانی شک و تردیدی نیست. حکومت عقلی در عوض خون و ژنتیک بر آگاهی و شایستگیها تکیه دارد.
بعد از گذشت قرنها ساختار سیاسیاقتصادی خاندانی و غیر عقلی تا هنوز در بسیاری کشورهای اسلامی مستقر میباشد. هم قدرتِ سیاسی میراثی است و هم اقتصاد غارتی و در انحصارِ جنگآوران. در جمهوریِ اسلامی اما نه فقط عمر خردمندتر از علی نیست، بلکه در اغلب خطابهها و کتابها قاتل فاطمه نیز محسوب شده است.
ماجرای باغِ فدک نیز در فرمول غیر میراثیسازیِ ثروت و قدرت قابل درک و تحلیل است. پیش از اسلام فدک یکی از باغهای حاصلخیز یهودیان خیبر بود. اهالی فدک از ترس و بدونِ درگیری به مسلمانان تسلیم شدند. پیامبر اما باغ فدک را تصاحب کرد. اهلِ فدک مجبور بودند در برابر کار برای پیامبر در باغِ خودشان امرار معاش کنند. پس از پیامبر فاطمه مدعی شد که این باغ میراثش میباشد و مطابق برخی روایتها حتی سندی را از سوی پیامبر مبنی بر اینکه این باغ میراثِ آنهاست، نشان داد. عمر ادعای فاطمه را نپذیرفت و گفت غنیمتِ اسلامی مال همه است و به شخص تعلق نمیگیرد. شیعیان اما نه درباره اصل مغصوب بودنِ فدک توسط مسلمانان خاموشاند، بلکه برنامه اقتصادی عمر را نیز جفا به آلِ پیامبر تصور نموده و از آن به عنوان پروژه غصب یاد میکنند.
به هر حال بر خلاف آنچه در متونِ شیعی آمده، عمر یگانه خلیفه اسلامی است که با بحران تناقضاتِ اقتصاد غارتیِ اسلام برخورد هوشمندانه داشت. در هوشمندی و از خودگذریِ او همینقدر بس که نه فقط برای خلیفه شدنِ فرزندان خود تلاش نکرد و مال و باغ و میراثی بجا نگذاشت، بلکه حتی برای دختر پیامبر هم امتیاز میراثی قائل نشد.
پینوشت: در این نوشته نسبتاً کوتاه تلاش بر این بوده از چشمانداز دینداران به مسئله بنگریم ولی در نگاه بیطرفانه بایست گفت عقلِ اسلامی ویرانگر و افسار گسیخته است که دنیا را فقط برای خود میخواهد و حق دیگری را از اساس به رسمیت نمیشناسد. استقرار خلافتِ عقل در اسلام محال است، زیرا اسلام هرچه هست نقل و حدیث و افسانه است. فقط با گذار از کودکی خودخواسته (دین) و استوار ساختنِ سیاست بر عقل خودآیین و تجربی است که خلافتِ عقل تحقق پیدا میکند.
@PublicExit
تهران دروغگوترين پايتختِ جهان است. با وجودی که اين روزها به عيد و خوشی و رستگاری تظاهر میكند، كارگران زيادی منتظر "هيچ" نشستهاند. سيمای غمگين و فلاكتزده اين كارگران، نفی و امتناعِ هر نوع شادی و رستگاری و "قاعده بودنِ روزه و گرسنگی" در اين شهر است و عيد را به عينیترين شكل ممكن تكذيب میكند. روزهداری امری "استثنايی" و يک ماهه نيست، حدود سی درصد مردم اين شهر در سراسر سال "گرسنه" و روزه دارند!
@PublicExit
@PublicExit
تا زمانی که پرسشها معطوف به انتحاری و داعش باشد، كشتار و انتحار همواره ادامه خواهد داشت. مردمی كه به پيشوايی محمد شک ندارند و قرآن را كلام خدا و صدای آسمان میدانند، سرنوشتی جز ترور و انتحار نخواهند داشت.
داعش كاری نكرده و نمیكند كه خلاف قرآن باشد و محمد و خلفايش آن را انجام نداده باشند. پرسش اين نيست كه چرا داعش و گروهکهای تروریستی اسلامگرا خون میريزند، پرسش اين است كه مردم چرا محمد و خلفای خونخوار و غارتگر و جلاد را مقدس میشمارند؟
@PublicExit
داعش كاری نكرده و نمیكند كه خلاف قرآن باشد و محمد و خلفايش آن را انجام نداده باشند. پرسش اين نيست كه چرا داعش و گروهکهای تروریستی اسلامگرا خون میريزند، پرسش اين است كه مردم چرا محمد و خلفای خونخوار و غارتگر و جلاد را مقدس میشمارند؟
@PublicExit
آیا تحقیری بیش از این؟
آیه ۱۴۱ سوره النساء: "الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا".
ترجمه آیه ۱۴۱ سوره النساء: "كسانى كه همواره مواظب شما هستند. پس اگر از جانب خدا فتحى نصيبتان گردد، مىگويند: مگر ما همراه شما نبوديم؟ اگر پيروزى نصيب كافران گردد، مىگويند: آيا نه چنان بود كه بر شما غلبه يافته بوديم و مؤمنان را از آسيب رساندن به شما بازداشتيم؟ در روز قيامت خدا ميان شما حكم مىكند و او هرگز براى كافران به زيان مسلمانان راهى نگشوده است".
مسلمانان کوچکترین حرفی در نقد اسلام را توهین به عقاید بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان میپندارند. از طنزهای تلخ روزگار این است که این یک و نیم میلیارد مسلمان که خداوند در قرآن سلطه کافران بر آنها را از اساس منتفی دانسته است، آنقدر بیپناهاند که مثلاً به جمعیت پنج و نیم میلیونی دانمارک پناه میبرند.
باز هم به روی خود نمیآورند. شاخ و شانه میکشند و در مسجدی که از سوی دولت دانمارک برای آنها ساخته شده، از شلاق و سنگسار زنان سخن میگویند. پاسخ جمعیت پنج و نیم میلیونی دانمارک به یک میلیارد و نیم مسلمان جهان اما این است: لگد زدن زیر دبر ملا و قرآن.
حالا مشکل کجاست؟ آیا یک میلیاد و نیم مسلمان آماری واقعیت دارد و دستش در پیشگاه دانمارکیها دراز است یا نامسلمانان خود را در صف مسلمانان جا زدهاند و جمعیت واقعی مسلمانان کمتر از جمعیت آماری آنها میباشد؟
اگر دومی درست است پس گیر ندهید که چرا به ارزشها و باورهای یک و نیم میلیارد مسلمان توهین میکنید؟ اگر اولی درست آیا حقارتی بیشتر از این میتوان تصور نمود که از ملا و قرآن این شکلی استقبال گردد؟
این یک و نیم میلیاد مسلمان کجاست؟ آیا جز کشتن همدیگر کار دیگری هم بلد هستند؟ آیا دوران آن نرسیده که برای همیشه قرآن را در زبالهدان تاریخ و میان سطلهای آشغال بیاندازیم؟ اساساً خدای مسلمانان با دیدن این صحنه به چه میاندیشد؟
@PublicExit
آیه ۱۴۱ سوره النساء: "الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا".
ترجمه آیه ۱۴۱ سوره النساء: "كسانى كه همواره مواظب شما هستند. پس اگر از جانب خدا فتحى نصيبتان گردد، مىگويند: مگر ما همراه شما نبوديم؟ اگر پيروزى نصيب كافران گردد، مىگويند: آيا نه چنان بود كه بر شما غلبه يافته بوديم و مؤمنان را از آسيب رساندن به شما بازداشتيم؟ در روز قيامت خدا ميان شما حكم مىكند و او هرگز براى كافران به زيان مسلمانان راهى نگشوده است".
مسلمانان کوچکترین حرفی در نقد اسلام را توهین به عقاید بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان میپندارند. از طنزهای تلخ روزگار این است که این یک و نیم میلیارد مسلمان که خداوند در قرآن سلطه کافران بر آنها را از اساس منتفی دانسته است، آنقدر بیپناهاند که مثلاً به جمعیت پنج و نیم میلیونی دانمارک پناه میبرند.
باز هم به روی خود نمیآورند. شاخ و شانه میکشند و در مسجدی که از سوی دولت دانمارک برای آنها ساخته شده، از شلاق و سنگسار زنان سخن میگویند. پاسخ جمعیت پنج و نیم میلیونی دانمارک به یک میلیارد و نیم مسلمان جهان اما این است: لگد زدن زیر دبر ملا و قرآن.
حالا مشکل کجاست؟ آیا یک میلیاد و نیم مسلمان آماری واقعیت دارد و دستش در پیشگاه دانمارکیها دراز است یا نامسلمانان خود را در صف مسلمانان جا زدهاند و جمعیت واقعی مسلمانان کمتر از جمعیت آماری آنها میباشد؟
اگر دومی درست است پس گیر ندهید که چرا به ارزشها و باورهای یک و نیم میلیارد مسلمان توهین میکنید؟ اگر اولی درست آیا حقارتی بیشتر از این میتوان تصور نمود که از ملا و قرآن این شکلی استقبال گردد؟
این یک و نیم میلیاد مسلمان کجاست؟ آیا جز کشتن همدیگر کار دیگری هم بلد هستند؟ آیا دوران آن نرسیده که برای همیشه قرآن را در زبالهدان تاریخ و میان سطلهای آشغال بیاندازیم؟ اساساً خدای مسلمانان با دیدن این صحنه به چه میاندیشد؟
@PublicExit