Forwarded from آی قصه
🐘 قصهی «فیلی از فینکردن بدش میاد»
✍️ نوشتهی مرجان صادقی
👩🎨 تصویرگر: حسین توکلی
ـــــــــــــــ
🧚♂️ #آی_قصه
⭐️ https://t.me/iGhe3
✍️ نوشتهی مرجان صادقی
👩🎨 تصویرگر: حسین توکلی
ـــــــــــــــ
🧚♂️ #آی_قصه
⭐️ https://t.me/iGhe3
Telegram
آیقصه
Forwarded from آی قصه
🐘 قصهی «فیلی از فینکردن بدش میاومد»
✍️ نوشتهی مرجان صادقی
فیلی در رختخواب عطسه میکرد. سردش بود و آب دماغش آویزان میشد. مامان فیلی هر بار با یک دستمال کاغذی بالای سرش میآمد و میگفت: «فیلی کوچولو باید بری دستشویی و فینات رو خالی کنی».
فیلی اما از فین کردن چندشش میشد و دایم دماغش را میکشید.
متن کامل قصه رو اینجا بخونید
🧚♂️ #آی_قصه #متن_قصه
⭐️ https://t.me/iGhe3
http://bit.ly/2XuC9Pt
✍️ نوشتهی مرجان صادقی
فیلی در رختخواب عطسه میکرد. سردش بود و آب دماغش آویزان میشد. مامان فیلی هر بار با یک دستمال کاغذی بالای سرش میآمد و میگفت: «فیلی کوچولو باید بری دستشویی و فینات رو خالی کنی».
فیلی اما از فین کردن چندشش میشد و دایم دماغش را میکشید.
متن کامل قصه رو اینجا بخونید
🧚♂️ #آی_قصه #متن_قصه
⭐️ https://t.me/iGhe3
http://bit.ly/2XuC9Pt
Telegraph
قصهی «فیلی از فینکردن بدش میاد»
آسمان سیاه شده و توی دلش ابر سیاه و تپل بود. ابرها مدام با هم شوخی میکردند و به هم تنه میزدند. فیلی اما در رختخواب عطسه میکرد. سردش بود و آب دماغش آویزان میشد. مامان فیلی هر بار با یک دستمال کاغذی بالای سرش میآمد و میگفت: «فیلی کوچولو باید بری دستشویی…