راهبرد
11.8K subscribers
649 photos
104 videos
18 files
1.03K links
يادداشت هاي توسعه ایران

امیرحسین خالقی

تماس:

t.me/AmirHosseinKHQ
و
twitter.com/amirkhaleqi
و
joinclubhouse.com/@amirkhaleqi
و
instagram.com/amirhosseinkhqi

حمایت از راهبرد:

http://hamibash.com/rahbordchannel
Download Telegram
دولت فضول در اقتصاد، آزادی تان را هم خواهد دزدید! (به روایت آمار)


یک شاخص معتبر از موسسه کاتو (کیتو به زبان فرنگی ها) شاخص آزادی انسانی است که دو مولفه عمده دارد؛ آزادی اقتصادی و آزادی شخصی (فردی/اجتماعی)، رتبه ما در این شاخص هم مثل همیشه درخشان است، رتبه 154 از 162 کشور. نمودار بالا نشان می دهد میان آزادی شخصی و اقتصادی همبستگی مستقیم قوی وجود دارد!

همبستگی با علیت متفاوت است، ولی بعید است بدون آزادی اقتصادی (بخوانید "سرمایه داری") آزادی هم وجود داشته باشد، وقتی مداخله بیشتر دولت در اقتصاد و پول در آوردن مردم را به بهانه هایی مثل برابری و خیر عمومی تجویز می کنید، مواظب باشید که آزادی تان دارد به باد می رود و این البته اقتصادتان را هم در آینده نابود می کند، والله اعلم.

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
خیلی مراقب باشید، مطالبه "برابری" ما را اسیر تمامیت خواه ها می کند!


دیدم بعد از اعتراض های آبان که متاسفانه آسیب های جانی و مالی فراوان داشت، بعضی اهل فن دلسوزانه و یحتمل با نیت خیر، قضیه را برآمده از "نابرابری" و "فاصله طبقاتی" دانستند که در این سالها افزایش پیدا کرده است، مطالبه آنها هم افزایش "برابری" است، خواستم چیزی بنویسم، دیدم حضرت سالها پیش با زبانی شیوا شرح می دهد که دنبال کاهش "نابرابری" رفتن می تواند تا چه اندازه خطرناک باشد:

"از آن‌جا که مردم از نظر بسیاری از اوصاف که دولت نمی‌تواند تغییرشان دهد با هم فرق دارند، به‌ناچار دولت باید با آنان رفتاری کاملاً متفاوت داشته باشد تا همگی شرایط مادی یکسانی به دست آورند. درحقیقت برای تضمین موقعیت مادی یکسان برای مردمی شدیداً متفاوت از نظر توانایی، هوش، مهارت، دانش و پشتکار و نیز محیط مادی و اجتماعی‌شان، دولت برای جبران آن اوضاع نامناسب و کمبودهایی که نمی‌تواند مستقیماً تغییرشان دهد به‌وضوح باید با با آنان رفتاری بسیار متفاوت داشته باشد. از سوی دیگر برابری دقیق آن منافعی که دولت می‌تواند برای همه تأمین کند آشکارا به نابرابری موقعیت‌های مادی می‌انجامد.

ولی این تنها دلیل و حتی دلیل اصلی نیست بر اینکه دولتی که هدفش تضمین وضعیت‌های مادی برابر (یا هر الگوی تعیین‌شده‌ای از رفاه مادی) برای همۀ شهروندانش است رفتار بسیار نابرابر با شهروندان داشته باشد. دولت از این جهت ناگزیز است چنین کند که در چنین نظامی دولت باید برعهده گیرد که به مردم بگوید چه‌کاری باید بکنند. وقتی پاداش‌هایی که فرد می‌تواند انتظار داشته باشد دیگر نشانۀ مناسبی نباشند برای اینکه چگونه تلاش‌هایش را معطوف به جایی کند که بیش‌ترین نیاز به آن‌ها وجود دارد، چراکه این پاداش‌ها منطبق با ارزشی که خدمات وی برای همنوعان او دارند نیستند بلکه منطبق با شایستگی یا استحقاق اخلاقی‌ای است که به نظر می‌رسد که اشخاص کسب کرده‌اند، آنگاه این پاداش‌ها کارکرد هدایت‌کنندگی‌ای را که در نظم بازار دارند از دست می‌دهند و دستورات مقام رهبری‌کننده [دولت] باید جای آن‌ها را بگیرد.

اما یک دفتر برنامه‌ریزی مرکزی باید فقط بر اساس مصلحت یا کارایی در مورد وظایف محوله به گروه‌ها یا افراد مختلف تصمیم‌گیری کند، و برای اینکه به اهداف خود نائل آید باید وظایف و بارهای بسیار مختلف بر افراد تحمیل کند. به این ترتیب، برخورد با افراد از نظر پرداخت پاداش می‌تواند یکسان باشد ولی این امر مسلماً در مورد انواع مختلف کارهایی که این افراد باید به انجام‌دادن آن‌ها وادار شوند امکان‌پذیر نخواهد بود. راهنمای مقام اصلی برنامه‌ریزی در تعیین وظایف مختلف مردم باید ملاحظات مربوط به کارایی و مصلحت باشد، و نه اصول عدالت یا برابری.

درست مانند نظم بازار، افراد، برای نفع عمومی نیز باید تسلیم نابرابری شدیدی شوند؛ تفاوت صرفاً در این است که آنچه موجب این نابرابری‌ها می‌شود تصمیم بی‌چون وچرا و غیرقابل اعتراض مقامات [دولت] است و نه تعامل مهارت‌های فردی در یک فرایند غیرشخصی.

چنان‌که در حوزه‌های روبه افزایش سیاست رفاهی کم‌کم روشن می‌شود، مقامی که وظیفه‌دار رسیدن به نتایج خاصی برای افراد است باید دارای اختیاراتی ذاتاً دلبخواهانه باشد تا افراد را مجبور به انجام آنچه برای رسیدن به نتیجۀ مورد نظر ضروری تشخیص داده شده است بکند. مساوات کامل، برای بیش‌ترین تعداد [از مردم]، ضرورتاً به معنای فرمانبرداری یکسان توده‌های وسیع مردم تحت فرمان نخبگانی است که امور آن‌ها را اداره می‌کنند. درحالی‌که برابری حقوق در حکومتی محدود [مشروطه] ممکن و شرط لازم آزادی فردی است، مطالبۀ برابری وضعیت مادی تنها با یک نظام سیاسی تمامیت‌خواه برآورده شدنی است".

خلاصه باید مراقب بود، در کشوری که هنوز آزادی فردی افراد وضعیت مطلوبی ندارد، مطالبه "برابری" (به معنای رایج) آب ریختن به آسیاب تمامیت خواهی است، شاید باید حواسمان جمع باشد راه حل پیشنهادی از خود مشکل بدتر نباشد، والله اعلم.

http://ketabrah.ir/go/b18381

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
در باب روانشناسی اهالی دولت در ایران

"معمولا مسئولان عالی رتبه کشور به صورت خصوصی در مورد ضرورت ادامه یا پایان جنگ صحبت می کردند. همه وزرا نیز عین همین صحبت را داشتند. تقریبا اکثر آنها نسبت به ادامه جنگ انتقادهای جدی داشتند اما در جلسات رسمی هیات دولت وقتی صحبت از جنگ به میان می آمد، همه به نحوی به ادامه جنگ رای می دادند و با شور و شوق متفق القول می شدند که باید جنگ را با شدت ادامه داد. آیه های قرآن و حدیث های معصومان و شعرهای حماسی را نیز چاشنی سخنان خود می کردند.

یک اتاقی در پشت محل برگزاری هیات دولت بود که وزرا برای تماس با دفتر یا منزلشان و یا رفع خستگی و کشیدن سیگار و نوشیدن چای به آنجا می رفتند. معمولا وقتی خبر و یا گزارشی از وضعیت جنگ ارائه می شد وزرا نظرات واقعی شان را در آن اتاق به خوبی بیان می کردند و به صورت خودمانی مخالف ادامه جنگ بودند.

اما وقتی ده متری از آن اتاق دور می شدند بر ضرورت تداوم جنگ سخن می گفتند. من واقعا نمی توانم قضاوت خودم را در این مورد بیان کنم. در حالی که شرایط و با موقعیتی که معاونان و وزرا داشتند باید به صورت شفاف به تجزیه و تحلیل مسائل و تصمیم گیری های نظام می پرداختیم که متاسفانه چنین نشد.

البته در مجلس هم همین طور بود، تمام نطق های پیش از دستور نمایندگان در دفاع از ادامه جنگ بود، اما وقتی با تک تک نمایندگان به صحبت می نشستی که با این همه حمله وضعیت مناطق جنگی امیدوار کننده نیست، وضعیت مادی این گونه است ،وضع آموزش نظامی نیروها نیز چنین است و تجهیزات کافی وجود ندارد آن نماینده هم ضرورت ادامه جنگ را به نقد می کشید و مخالفت می کرد. نمی دانم آیا این جزیی از روان شناسی جامعه ایران است که افراد هیچ وقت با صراحت حرف ها و نظرات خود را نمی زنند یا چیز دیگری است.این مساله موجب می شود که مسوولان نظام سیاسی کشور هم فریب بخورند."

این بخشی از مصاحبه آقای روغنی زنجانی در کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی است، توصیفی از اوضاع در دهه ۶۰ است که ایران درگیر جنگ با عراق بود، به طرز غریبی حس می کنم بعد از گذشت سی سال در میانه جنگی دیگر الان هم اوضاع متفاوت نیست، والله اعلم.

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
دزدی دزدی است، حتی اگر اسمش را عدالت اجتماعی بگذارید!

هنوز از مرگ غم انگیز دو جوان کولبر زمان زیادی نگذشته که ماهیگیری های سیاسی از این جریان شروع شده است، از جمله یکی از نامزدهای ورود به انتخابات مجلس نوشته است: ‌‏"با مالیاتی که از سلبریتی‌ها نمی‌گیریم می‌توان به بیش از ۱۰هزار ‎کولبر ماهیانه بیش از دو و نیم میلیون تومان حقوق پایه را پرداخت کرد. این البته کمتر از مالیات میلیاردی است که از پزشک ها و دلالان مسکن و خودرو و ... گرفته نمی شود".

این خصلت اهل سیاست است که با دامن زدن به شکاف ها دنبال جلب رای و کسب قدرت اند و فهم انگیزه های پس پروپاگاندای مالیات (هنرمندان، پزشکان و ...) دشوار نیست. سوالی که باید بپرسید این نیست که چرا فلان گروه مالیات نمی دهد؟ بلکه باید پرسید همین مالیات فعلی و ثروت عمومی چطور هزینه می شود؟ چطور می توانم مطمئن باشم پول مالیاتی که خواهم پرداخت واقعا در جهت خیر عمومی و نه ملاحظات سیاسی دولتی ها هزینه می شود؟

شاید باید به تمام کسانی که اینقدر راحت در مورد گرفتن دارایی و ثروت دیگران و خرج آن اظهار نظر می کنند، بدبین بود. والله اعلم.

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
دو پرده از واقعیت، حرف هایی که برایتان محبوبیت نمی خرد!

پرده اول، دوستی نادیده نوشته است: "به عنوان شخصى كه بخشى از عمرش را در پروژه هاى عمرانى اطراف آبادان و اهواز گذارنده است. يك نكته را بايد در نظر داشت و آن مردم منطقه است. كافيست از هر فردى كه در اينگونه پروژه ها دخيل بوده بپرسيد كه كار كردن با مردم آن منطقه چقدر مشكل است.

يك پيمانكار به علت مزيت اقتصادى در ابتدا سعى ميكند از نيروهاي بومي تامين پرسنل كند، اما اين اغاز ماجراست در آن منطقه به شدت با كارگران به مشكل بر می خوريد، يك دفعه ساعت ٩ به كيلومتر فلان خط لوله ابياری می روی مي بيني كه درازكش خوابيده اند و حالا جرات داري اعتراض كن. جواب می دهد : مگه نمی بينی دارم استراحت مي كنم! اعتراض و برخورد هم مساوی است با چماق کشی و كلاش و ...

در مرحله بعد با هزار مكافات نيرو را از اطراف تامين مي كنی، جلوي ماشين آلات را مي گيرند كه كار حق ماست و چند تا كارگر غير بومی لت و پار ميشوند. اين تازه بخشی از ماجراست.

در يكي از ابر پروژه هاي آبياری كشور دولت قصد داشت به رايگان نخلستانها را پاكسازی و خاك را شيرين و شبكه آبياری ايجاد كند. به خاطر قطع هر نخل كه قيمت ان بعضا چند بار پرداخت ميشد ، گاه حتی دو سه روز خط را تعطيل مي كردند. اگر فكر ميكنيد نخل درآمدزا بود بايد بگويم خير. اين كار روشی شده بود برای اخذ چند باره قيمت درختان! اين بود كه بسياری از شركت ها پروژه را نيمه كاره رها ميكردند و صرفا شركتهاي دولتی با هزينه كرد چند برابر زمان و ريال موفق مي شدند يك پروژه را به اتمام برسانند اين تازه اول ماجرا بود، تا بهره برداری دهها مورد تخريب و خرابكاري بايد دوباره تعمير مي شد. اينها بخشي مشكلات كار كردن در آنجاست، بايد با هموطنان ان مناطق سَر و كله زده باشى تا متوجه عمق مشكلات بشويد".

پرده دوم، زانیار کولبری است که دو برادر یعنی آزاد و فرهاد خسروی را در شب حادثه همراهی می کرده است در مصاحبه با همشهری می خوانیم: "هرچه می‌گذشت سرما بیشتر به عمق جان سه کولبر نوجوان نفوذ می‌کرد. در نیمه‌های شب تنها امیدشان این بود که شاید کمکی از راه برسد و آنها از مرگ نجات پیدا کنند. کمی که گذشت چند نفر از دور به آنها نزدیک شدند. آنها چند کولبر غریبه بودند که حاضر نشدند کوچکترین کمکی به آنها و آزاد از پا افتاده کنند.

زانیار می‌گوید: "چند کولبر که قاطر هم داشتند دیدم. صدای‌شان کردم. از آنها کمک خواستم اما توجهی نکردند. آنها را نمی‌شناختم. هرچقدر خواهش و التماس کردم که آزاد را با خودشان ببرند فایده‌ای نداشت". آنها تنها افرادی نبودند که وضعیت 3 پسر نوجوان را دیدند و چشمان‌شان را بر مصیبتی که آنها گرفتارش شده بودند بستند. چرا که در ادامه چند کولبر دیگر هم با نامهربانی آنها را در همان وضعیت رها کردند: "چند کولبر دیگر هم آمدند که باری نداشتند.رفتم دنبال‌شان از آنها خواهش کردم که آزاد را با خودشان ببرند. حتی گفتم حاضرم اگر آزاد را پایین ببرند یک میلیون تومان به آنها بدهم اما هیچ کمکی نکردند و رفتند".

اتفاقاتی نظیر مرگ دو برادر جوان کولبر و آنچه در ماه شهر رخ داد دردناک است و شاید دنبال مقصر فوری برای تسکین خود باشیم، دولت و نئولیبرالیسم و مافیا هم البته گزینه ها همیشه حاضرند و رندان هم از آنها به خوبی برای تحریک احساسات استفاده می کنند، ولی اجازه دهید در کنار همه آنها سهمی هم برای اوضاع فرهنگی و خود مردم قائل باشیم، قضیه را پیچیده تر ببینیم و کار را به تقابل خیر و شر تقلیل ندهیم. به قول محمد قائد رابطه بین مردم و دولت ها بر اساس قانون ظروف مرتبطه است یعنی نمی شود زمین تا آسمان با هم تفاوت سطح داشته باشند. اگر در "حاشیه" توسعه نیافتگی هست، علاوه بر دولتی ناکارآمد باید سهمی هم به خود مولفه های اجتماعی و فرهنگی داد. می فهمم که سرمایه‌گذاری دولتی در مناطق حاشیه ای به شدت متاثر از ملاحظات امنیتی است، اما خطاست فکر کنیم ایراد اینکه خوزستان یا کردستان یا بلوچستان بدل به سوئیس نشده است، فقط و فقط دولت است. برای بهتر کردن اوضاع باید بیش از دائم الطلبکار بودن در درجه اول واقع بین بود و این ژانر مردم معصوم، دولت جبار را کنار گذاشت. والا پیشنهادهایی نظیر اینکه پول را از بقیه بگیریم و به فقرا صدقه بدهیم بعید است دردی از آن دوا کند. دولت کار را خرابتر نکند، آن را بهبود نخواهد بخشید. والله اعلم.

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
یادی از رویاهای شاهانه و اقتصاد رشوه ای!

"در زمستان ۵۵، یک روز صبح کنار اتوبوسی در ابتدای جاده کرج از کارگران عازم محل کار دعوت می کردند هرکس مهارت فنی دارد سوار شود، و وعده دادند به جوشکار و فلزکار و برقکار و افرادی از این قبیل، دستمزدی بالاتر از آنچه اکنون می گیرند خواهند پرداخت. تحقيق اهل مطبوعات نشان داد کارخانه هایی کارگر ماهر کم دارند و این اقدام برای رقابت در جذب، یا در واقع ربودن، نیروی کار مجرب است. مدیران کارخانه های کارگر از دست داده برآشفتند و به مقامهای بالا شکایت بردند و دعوا همان روز در جلسه فوق العاده هیئت دولت مطرح شد. پیدا بود رشد سریع، یا در واقع انفجار اقتصادی، سبب شده برای آموزش شمار لازم کارگر ماهر فرصت نباشد.

مقامها لابد پیش خودشان فکر می کردند یکی دیگر از دسته گل هایی است که شاهنشاه به آب داده اند: برای تخلیه حجم عظیم واردات از کشتیها جا نیست، بعد برای حمل آنها از بندرها کامیون نیست، بعد راننده نیست، بعد جاده نیست، و حالا باید کارگر ماهر فارسی ندان هم از خارج وارد کرد. در هر حال، برای خود کارگران ماهر باید خوشایند بوده باشد که صاحبان صنایع برای استخدام آنها وارد رقابتی تا حد کارگر قابی شوند. این مسرت دیری نپایید. در پایان سال ۵۷، کارگران ماهر احساس می کردند ماه عسل به پایان رسیده است و دیگر خبری از مسابقه کارگر ربایی نخواهد بود.

با توجه به شرایط بازار کار در انتهای سال ۵۶ و لی لی گذاشتن کارفرمایان به لالای کارگران ماهر، منطقة عجیب به نظر می رسید که یک سال بعد تقریبا از تمام کارخانه ها غوغای ضدیت با مدیران برخیزد. در اینجا هم، مانند بقیه موارد، می توان گفت این یعنی انقلاب، و دنبال توضیح بیشتر نگشت. اما ادعاهای کارگران کارخانه ها علیه کارفرمایان به همین آسانی قابل توجیه نبود.

رژیم شاه از سالها پیش به وزارت کار دستور داده بود همیشه حق با کارگر است و به صاحبان صنایع گفته بود نه تنها بيمه کامل بلکه تسویه هر ادعایی از سوی کارگران را به حساب هزینه ها بگذارند. در واقعیت عددی، دعاوی مالی یک کارگر در برابر سود صنایع، افزایش بهای داراییها و اعتبارات سهل بانکها رقمی قابل ذکر نبود، تا چه رسد به قیاس با مخارج زندگی پر تجمل صاحبان صنایع و دارندگان سهام کارخانه ها. هر آنچه را کارگران فکر می کنند بعدها می توان با زور گرفت بهتر است هم اکنون با روی خوش به آنها داد تا فکر انقلاب در طبقه کارگر رشد نکند. | شرایطی که رژیم شاه، بخصوص با جهش قیمت نفت، برای کارگران صنایع در نظر داشت ترکیبی بود از بهترین های اروپای شرقی و غربی (البته بدون اجازه رشد اتحادیه های نیرومند کارگری به سبک دومی)، پیمان کار دسته جمعی، بیمه درمان و از کارافتادگی، مستمری بازنشستگی، و افزودن مزایایی چشمگیر به حقوق پایه کارگران.

اقتصاددانان حساب می کردند سالی دو بار پاداش دادن توجیه اقتصادی ندارد، و صاحبان صنایع می دیدند سهیم کردن کارگران در سود کارخانه توجیه اجتماعی ندارد. اما شاه (که عاشق فکرهای خودش بود) و نیز احتمالا کسانی در دستگاه فرض را بر این می گذاشتند که حکومت از این پس همواره توان مالی خواهد داشت تا چنین هزینه هایی را از راههای گوناگون به کارفرما برگرداند".

آنچه آمد نوشته ای از محمد قائد مربوط به دوران آخرین پادشاه ایران بود، ولی مدیون اید فکر کنید ایده کلی آن یعنی "رشوه دادن" به این یا آن گروه خطرناک برای ساکت ماندن آنها از بین رفته باشد، می شود ادعا کرد کم و بیش در همه جای دنیا کار سیاسیون جز گرفتن از این و دادن به آن برای ساکت کردن پرسروصداها نیست، ولی اینکه کل اقتصاد را بر نوعی "رشوه" استوار کنیم، یحتمل در جاهایی مثل خاورمیانه که دولت همه جا هست، ولی بروز و ظهور موثری ندارد پررنگ تر است. شاید این فرض را باید دائم به خودمان یادآور شویم که اولویت سیاستمدار بیش از رشد و توسعه حفظ ثبات و ساکت نگاه داشتن است و امید به خیرخواهی آنها نابجاست. والله اعلم.

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
نفت باید به ۱۹۵ دلار برسد!

پیش بینی صندوق بین المللی پول می گوید برای رفع کسری بودجه ایران، قیمت نفت باید به بشکه ای ۱۹۵ دلار برسد!

همچنین یک آمار جالب در نشست دیروز دنیای اقتصاد با حضور دکتر مدنی زاده مطرح شد که بخش بزرگی از هزینه های دولت فخیمه که تقریبا برابر با حجم کل بودجه فعلی است (۷۰ تا ۸۰ درصد بودجه عمومی و شرکت های دولتی) اساسا در بودجه منعکس نمی شود! خلاصه انگار باید حواسمان به این دولت به شدت نئولیبرال! باشد، والله اعلم.

https://reut.rs/39d7c4z

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
در باب سیاست در ممالک پیشرفته و اوضاع ما

چرا به اصطلاح پوپولیست ها در جهان هوادار پیدا کردند؟ سیاست ورزی در تحلیل نهایی به معنای قرار دادن "ما" در برابر "آنها" است، تمام حرف اینست که این "ما" و "آنها" چطور تعریف می شوند.

به صورت سنتی این تعریف بر اساس وضعیت اقتصادی بود، بین آنها که پول و ثروت دارند در برابر آنها که از آن محروم اند. اصل دعوا هم اغلب سر سیاست های رفاهی بود یا به بیان دیگر چطور رابطه داراها و ندارها را تنظیم کنند.

اکنون قضیه فرق کرده و تفکیک "ما" و "آنها" جنبه فرهنگی و تحصیلی پیدا کرده است، میان کمتر تحصیل کرده های محافظه کار ساکن شهرهای کوچک از یک طرف و تحصیل کردگان ترقی خواه شهرهای بزرگ از طرف دیگر، اولی خسته از جهانی شدن است و دومی آن را پاس می دارد. یکی حرف از جهان وطنی می زند و دیگری دنبال ملی گرایی است. احزاب سنتی نتوانسته اند این خواست های جدید را پاسخ دهند، از این روست که پوپولیست های آنتی استبلیشمنت خواهان پیدا کرده اند. پیشترها وقتی اوضاع اقتصادی بد می شد، بیشتر حرف از سیاست های حمایتی و بازتوزیع می شد، الان بیشتر از جهانی شدن و مهاجرت و حقوق مدنی می شنویم.

چرا اکنون؟ البته حاصل روندهای بلندمدت است، ولی بحران جهانی ۲۰۰۸ و رواج شبکه های اجتماعی بسیار موثر بوده اند. در دوران شبکه های اجتماعی منابع اطلاعاتی سنتی قدرتشان را از دست می دهند و فضای برای فعالیت گزینه های رقیب و ایده های جدید فراهم می شود، واکنش های احساسی و افراط هم که در آنها بخشی از کار است، بحران مالی جهانی هم که اعتماد به سیستم مستقر را به شدت کاهش داد و جذابیت ایده های افراطی پوپولیستی را بالا برد.

آنچه آمد البته وصفی از اوضاع در کشورهای توسعه یافته بود، ولی این سوال را می شود پرسید که "ما" و "آنها" برای سیاست ایران چه خواهد بود؟ این سوالی است که به ویژه برای ۱۴۰۰ باید روی آن متمرکز شد، زیرا دوتایی قبلی بعید است دیگر کار کنند، والله اعلم.

http://bit.ly/37abkRd

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شبح داروغه ناتینگهام!

بزرگوار طوری در مورد اموال مردم چرتکه می اندازد که انگار هرچه دارند از برکت وجود دولت است و می شود به این سادگی حق مالکیت مردم را نقض کرد! گویا که با تقسیم مایملک مردم به مولد و نامولد می شود هر طور بخواهیم با آنها تا کنیم و اموال آنها را غارت کنیم.

مراقب این پروپاگاندای مالیات(پزشکان، هنرمندان، سه دهک بالا و ...) باشیم که راه را برای حمله به حق مالکیت (طبیعی ترین حق انسان ها و مبنای تمدن بشری) باز می کند، فریب کاری دولتی ها و عمله و اکره آنها تمامی ندارد، برای آنکه در یابیم چطور گام به گام به بهانه های در ظاهر موجه آزادی مان را به یغما می برند، شاید باید همه آن کتاب مهم حضرت، یعنی راه بردگی، را بخوانند، والله اعلم.

http://bit.ly/2ZvMwjY

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
درس های یک اصلاح قیمتی!

"... این پرسش پیش‌روی بسیاری از شهروندان ایرانی هست که فرض کنیم این سختی بنزینی را هم تحمل کردیم، آیا بعد از آن امیدی هست که دوباره اوضاع بدتر نشود و ما بتوانیم از رفاه بیشتری برخوردار باشیم؟ وقتی پاسخی در خور از دولتی‌ها و اهل سیاست دریافت نمی‌کنند، غریب نیست که کار به خیابان بکشد.

متاسفانه ما در حکومت‌داری و سیاستگذاری‌ها “بحران چشم‌انداز” داریم و این مصیبت کمی نیست، اختصاص به حوزه اقتصاد هم ندارد. این را هم می‌دانیم که با توجه به اوضاع کلی کشور در آینده هم دنبال کردن نوعی ریاضت اقتصادی اجتناب‌ناپذیر است و این به معنای اجرای مکرر چنین تصمیم‌هایی است، اگر تدبیری برای آن اندیشیده نشود، شاید بیش از سناریو یونان به ونزوئلا نزدیک شویم.

اما اجازه دهید برای جمع‌بندی از مساله سوخت به عنوان نمونه بگذریم و یک مساله اساسی‌تر را مطرح کنیم تا تصویری بهتر از فضای سیاستگذاری و سیاست‌ورزی حاصل شود و اقتضائات کار در بلندمدت را هم ببینیم. این پرسش هست که در اساس چرا باید این همه مقاومت در برابر توصیه‌های خوب اقتصاددانان وجود داشته باشد؟ چرا وقتی سیاستی از نظر کارایی اقتصادی مطلوب است، اهل سیاست این همه باید در اجرای آن مردد باشند؟ ایراد از کندذهنی سیاسیون است یا قضیه چیز دیگری است؟

به نظر می‌رسد علت را باید در مفهوم قرارداد اجتماعی جست‌وجو کرد. قرارداد اجتماعی همان قواعد نانوشته‌ای است که روابط میان افراد و گروه‌ها و همچنین صاحبان اقتدار و قدرت را تنظیم می‌کند. پایبندی به این قرارداد است که انسجام و ثبات جامعه را تضمین می‌کند. این قرارداد که در طی زمان تثبیت شده است، نوعی قاعده بازی برای همه کنشگران سیاسی و اجتماعی است، قرارداد اجتماعی در واقع بنیاد مشروعیت یک ساختار سیاسی است و البته نباید از یاد برد که در دوران جدید روابط “اقتصادی” دولت و شهروندان هم بخشی از ماجراست ..."

در این مقاله جریده وزین تجارت فردا از منظر سیاستگذاری به بررسی اوضاع بنزینی اخیر پرداخته ام که کامل آن را در لینک زیر می توانید بخوانید، تا یار چه پسندد، والله اعلم.

http://bit.ly/34X8f5u

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
سبقت برای "سرقت"!

در این هیاهوی بودجه که بسیار از اهالی اقتصاد دنبال راه های بهتر برای "سرقت پول مردم" (همان مالیات) اند، انگار این کتاب با مرور تجربه های تاریخی متعدد حرفی تازه دارد. تز اصلی آن اینست: اینکه ریاضت اقتصادی (کاهش هزینه های دولت یا افزایش مالیات یا ترکیبی از آن دو) باعث رکود می شود را نباید جدی گرفت.

اما کار یک تبصره جدی دارد، اگر در راستای ریاضت و برای مبارزه با کسری بودجه مسیر افزایش مالیات ها را برویم کار عیب می کند و رکود پیامد آن خواهد بود، ولی کاهش هزینه های دولت می تواند در آینده به رونق اقتصاد بینجامد!

استدلال اینست که افزایش مالیات ها سیگنال بدی به فعالان اقتصادی است، در صورتی که کاهش هزینه ها می تواند اعتماد آنها را بازگرداند. در بحث های بودجه ای در ایران به دلیل مبهم "اقتصاد سیاسی" اغلب کاهش هزینه های دولت اولویت اول نیست، به گمانم آینده اوضاع خوبی نخواهیم داشت، والله اعلم.

https://on.ft.com/2Q7msZe

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
رایج ترین مغلطه در بحث های اقتصادی وطنی

ا. شخص الف ادعایی می کند.
2. شخص ب می گوید این ادعا با ادعاهای قبلی و پیشینه و رفتار قبلی الف ناسازگار است.
3. ادعای شخص الف نادرست است.

این خلاصه مغالطه حمله به شخص است که از قضا در میان اهالی اقتصاد ایران بسیار رایج است. یک مثال معروف بزنیم، استدلال اصلی پروفسور چانگ کره ای، نویسنده کتاب هایی مانند "نیکوکاران نابکار" و "23 چیز که در مورد سرمایه داری به شما نمی گویند" (کتاب های مقدس بسیاری مخالفان وطنی اقتصاد بازار)، را می توان این طور خلاصه کرد، حرف های هواداران اقتصاد بازار از کشورهای توسعه یافته مثل امریکا و بریتانیا را نباید جدی گرفت، چون خود این کشورها در واقعیت به آن عمل نکرده اند!

یا

اقتصاد بازار آزاد که غربی ها می گویند باد هواست، سیاست های حمایت گرایانه و تعرفه های دونالد شیردل را نمی بینید که دنبال حمایت از شرکت های امریکایی است؟ کمک گسترده دولت امریکا به بانک ها در بحران مالی را نمی بینید؟ و ...

انگار باید به خودمان یادآوری کنیم که باید خود ادعا و نه احوال و رفتار مدعی را نقد کنیم، والله اعلم.

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
مصائب "حاشیه"!

"سال ۱۳۹x در یک مناقصه چند ده میلیاردی در یکی از شهرهای استان ... برای ساختن قسمتی از یک پتروشیمی شرکت کردیم. قیمت دادیم و بعد از چند روز یک نفر پیدا شد که وابستگی نزدیکی به یکی از نمایندگان بسیار مطرح، تاکید میکنم بسیار مطرح، مجلس داشت که از قضا او را با خطابه های پرشورش می شناسیم. به ما پیشنهاد داد در ازای ۱۰ درصد قرارداد، ما برنده باشیم و البته طبق روال جاری قبول کردیم و شروع بیچارگی ما بود.

در ابتدای کار با توجه به ناآشنایی ما با منطقه و شرایط، همون واسطه هزینه های سنگینی به ما تحمیل کرد برای تدارکات و امنیت و... که البته خیلی مهم هم نبود. شهر محل ساخت پتروشیمی به صورت طایفه ای اداره می شد و نماینده معروف مجلس هم از طایفه خاصی است که در هم انتخابات به دلیل جو آن منطقه، تبلیغات و همراهی نماینده محترم توسط گروهی از اوباش انجام میشود؛ گروهی از پایین ترین سطوح جامعه و اوباش به معنای واقعی!

بعد از انتخابات دوره قبل، این اوباش به عنوان پاداش در پتروشیمی در حال ساخت پست و مقام گرفتند و به پیمانکارهای غیر بومی تحمیل شدند تا به عنوان نیروی مستقیم یا پیمانکار جزء از آنها استفاده شود. تا انجایی که ممکن بود در برابر استفاده از نیروهای سفارش شده مقاومت کردیم ولی از طریق غوغا و هیاهوی زیاد و فشار استانداری، شهرداری، فرمانداری، اداره کار و ... مانع از استفاده از نیروهای توانمند شدند و مجبور به استفاده از نیروهای تحمیلی شدیم.

نیروهای بومی خوب و به درد بخور هم از ترس اوباش جرات حضور در سایت را نداشتند، نیروهای غیر بومی که جای خود دارند. برای مثال یک نفر به ما تحمیل شد که مشخصا اوباش بود و گویا قبلا سابقه فروش مواد و درگیری و.. را داشت با ظاهری خارج از عرف. ایشان قبلا دستفروش بودند و بعد به عنوان پادو تبلیغات میان دوره ای نماینده محترم، بعدها ارتقا گرفتند و به عنوان پیمانکار سیویل به ما تحمیل شدند. سرپرست کارگاه ما رو همین آقا وسط کارگاه کتک زد! برای همه شرکت ها اوضاع همین بوده و است.

هر شرکت زیر سایه یک لات بوده و است. شرکت های بزرگ آنجا مثل موش اند. شرکت هایی هستند که وسایل را گذاشتند و فرار را برقرار ترجیح دادند. ما توانستیم خوشبختانه یک‌ "گنده لات" منصف تر را استخدام کنیم که بقیه لات ها رو فراری بدهد. دادستان و... کاری از پیش نبردند.

آقای نماینده هم تمایلی به اتمام کار پتروشیمی ندارند. چون پتروشیمی در مرحله ساخت نیاز به حدود دو تا سه هزار نیرو دارد که اشتغال در منطقه ایجاد می‌کند با کارگر بومی، ولی وقتی پتروشیمی راه بیفتد نهایتا با دویست تا نیرو می‌چرخد که آن هم باید متخصص باشند که قطعا بومی نیست. پس به نفع نماینده محترم است که این پتروشیمی در مرحله ساخت بماند تا بتونه با وعده کار و... در ادوار مختلف رای جمع کند.‌ ایشان هر چند ماه یکبار می آیند و عین یک پدر خشن توی ادارات و.. می‌چرخد، چند تا داد میزند و چند خطابه سوزان ایراد می‌کند و می‌رود برای پیگیری راهش به سمت وزارت!".

پیشتر نوشته بودم که از ناکارآمدی دولت ها که بگذریم، لابد باید سهمی هم برای مولفه های فرهنگی و اجتماعی در نظر گرفت و دولت حتی اگر بخواهد هم نمی تواند هر کاری انجام دهد. واقعیت هایی هستند که خود را بر دولت هم تحمیل می کنند. کسانی هم رنجیدند و برداشت توهین کردند. باری دوستی نادیده در بالا تجربه خودش از کار در یکی از استان های جنوب غربی ایران را شرح داده است (البته بنا به ملاحظاتی و برای ناشناس ماندن شرکت تغییراتی جزئی در آن دادم)، می بینیم که کار آسان نیست و پیچیدگی زیاد دارد. می شود خیلی ساده همه چیز را به دولت و نئولیبرالیسم و ... ربط داد، ولی بعید است این تصویری مناسب از واقعیت را دست دهد، به واقع حکومت بر ایران از مشاغل سخت است. والله اعلم.

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
آنکه پول نی دهد، تعیین کند نی زن چه بنوازد!

"اصولاً چه کسانی باید مشمول معافیت‌های مالیاتی شوند؟

اگر ممکن بود چه بهتر که همه! در کشوری با رتبه درخشان سهولت کسب‌وکار هرچقدر این چوب مالیات نازک‌تر باشد، دردش برای اهل کسب‌وکار کمتر خواهد بود. راستش انگیزه فرار مالیاتی را می‌فهمم، خیلی‌ها می‌گویند چرا باید پولی را که با زحمت به دست آورده‌ام به دولت بسپارم که هر طور می‌داند خرج کند و چه‌بسا دچار بلیه اختلاس شود و نتوانم روی چگونگی هزینه‌کرد آن نظارت کنم. حرفشان هم بیراه نیست. دولت ما مثل سطلی است که ته آن سوراخ است، هرچقدر هم آب؛ بخوانید منابع بیشتر از مالیات و فروش ثروت عمومی و مانند آن، درون آن بریزید پر نخواهد شد. وقتی دولت کوچک و پاسخگو شد، می‌توان شهروندان را راضی کرد که مالیات را هزینه اداره کشور ببینند، نه تزریق پول به جیب‌های گشاد دولت و سیاسیون. معافیت مالیاتی به معنای این است که هزینه انجام و ادامه یک فعالیت کاهش یابد، اغلب کسب‌وکارهای نوپا، صنایع خاص و مهم ملی و برخی فعالیت‌های علمی، هنری و اجتماعی که به‌زعم اهالی دولت برون‌ریزهای (externalities) مثبت اجتماعی دارند شامل آن می‌شوند. می‌شود در خوب و بد بودن چنین ایده‌ای و البته موقت یا دائم بودن آن چون و چرا کرد. اما معافیت هدیه دولتی‌هاست به گروه‌هایی که آنها را به حال جامعه مفید می‌داند، ابزاری است برای مهندسی جامعه که در دست دولت قرار دارد و پیامد آن فربه‌تر شدن برخی بخش‌ها در مقایسه با دیگران است".

در این مصاحبه با جریده وزین تجارت فردا به پروپاگاندای مالیات پرداخته ام و اینکه پشت حرف های زیبا پیامدهای سیاسی را نادیده نگیریم، امیدوارم مقبول افتد، والله اعلم.

http://bit.ly/2SQ1QGW

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
حدسی برای دوران پس از سردار

ری تکیه از تحلیلگران مطرح اوضاع ایران در وبگاه شورای روابط خارجی به نکته ای جالب اشاره دارد که به احتمال زیاد ایران به دلیل وضعیت اقتصادی خود و سابقه اعتراض های آبان که آن هم عمدتا ریشه اقتصادی دارد نمی تواند وارد جنگ شود و البته بعید است حمله نامتقارن اثرگذاری را هم صورت دهد، همین روال نه جنگ نه مذاکره ادامه خواهد داشت.

او احتمال به هم خوردن جدی ثبات منطقه را کم می داند، به زعم وی نفوذ ایران در کشورهای منطقه رو به کاهش بود و بعید است این رویداد روند را تغییر دهد و به ویژه در جمله ای عبرت آموز برای سیاسیون ما اشاره دارد که ایران در حال حاضر باید دغدغه بودجه دولت اش را داشته باشد و نوبت به کارهای دیگر نمی رسد!

پیشگویی که کار متخصصان فال قهوه است و باید نشست و دید چه می شود، ولی شاید این تلنگری برای همه ما درباره اهمیت اقتصاد قدرتمند باشد، جنگ فقط در میدان رزم و با نظامیان رخ نمی دهد، همه سیاستگذاران اقتصادی کشور سربازانی در میدان نبرد اند، علی الحساب حواسمان به بودجه ۹۹ باشد. والله اعلم.

Ray Takeyh

https://on.cfr.org/2MONUcg

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
یک حدس در مورد واکنش ایران

حرف ها در مورد نوع واکنش احتمالی ایران زیاد است، به دلایل متعدد پاسخ فوری و مستقیم را بسیار بعید می دانم، ولی فکر می کنم محتمل ترین پاسخ در آینده از نوع اتفاقی باشد که در سال 1983 در مقر تفنگداران نیروی دریایی در لبنان رخ داد، حدود 240 از آنها را کشت و باعث خروج آنان از لبنان شد، این البته صرفا یک حدس است که می تواند خطا باشد، مروری بر آن حادثه شاید بد نباشد، والله اعلم.

http://bit.ly/2ZMMa8R

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
بحران چشم انداز

"گفته می شود حوالی دوران یورش مغول ها به ایران و آن همه کشتار و ناامنی پیامد آن تعداد خانقاه ها افزایش چشمگیری پیدا کرده بود و خیلی ها به صرافت دوری گزیدن از مادیات و تارک دنیا شدن افتاده بودند و خرافات و مانند آن هم بسیار رواج یافته بود.. کمی جلوتر بیاییم، خواندن برخی سفرنامه ها و خاطرات از دوران سیاه ناصری که ایرانیان در بدبختی و فقر دست و پا می زدند هم تصویری کم و بیش مشابه را پیش رو می نهد.

فارغ از صحت و دقت تاریخی قضایا، یک نکته را می توان ذکر کرد که خیلی هم غریب نیست وقتی امکانی برای زندگی خوب وجود نداشته باشد و پیرامون آدم ها پر از ناامنی و بی اطمینانی و ناامیدی باشد، آنها هم ارتباط با واقعیت را از دست بدهند و سعی کنند با تخیل و موهومات خود را راضی کنند. امروز البته اگر زمانه عوض شده و در صورتی اوضاع خوب نباشد بعید است تعداد زیادی سراغ خانقاه و مانند آن بروند، ولی اثر منفی این ناامیدی چه بسا در مقیاسی وسیع تر و به اشکالی پیچیده تر همچنان پررنگ خواهد بود. اما اجازه دهید به طور خاص روی جنبه اقتصادی این پدیده ناامیدی اجتماعی و نبود چشم انداز بهبود مکث بیشتری کنیم".

در شماره این هفته تجارت فردا به مشکلی پرداخته ام که به زعم خودم مهمترین مشکل پیش روی ما برای سال های آینده است، آنجا گفته ام "ما در کشور با معضل بحران چشم انداز روبه روییم، تا وقتی نتوانیم یک آینده خواستنی را به افکار عمومی بفروشیم کار پیش نخواهد رفت، برجام و توافق هسته ای نوعی چشم انداز برای ارتباط گسترده با جهان را تبلیغ می کرد و هوادارانی هم داشت، ولی به هزار دلیل شکست خورد، اکنون چشم اندازی نداریم و به قول قدما در دوره فترت به سر می بریم، این برای مملکتی درگیر هزار مشکل مصیبت کمی نیست.

سیاسیون ما، از هر گروه و فرقه ای که باشند، به جای پرداختن به تفنن باید به جد دنبال ساختن و پرداختن چنین چشم اندازی باشند، وقتی صحبت از نبود پروژه سیاسی می کنیم، در واقع این نکته را در نظر داریم که شوربختانه هیچ گروهی چشم اندازی جذاب برای اکثریتی از مردم ندارد، چشم اندازی که وضعیت مطلوب و جهت کلی حرکت کشور را در داخله و خارجه مشخص سازد.

با این حال به نظر می رسد تا وقتی اصلی ترین مسئله سیاسی ما یعنی نوع ارتباط ما با قدرت های سیاسی و اقتصادی جهان حل نشود، کمتر بتوان امیدوار به بهبود به آینده اقتصاد ایران بود. به خاطر نمی آورم حتی یک کشور در تاریخ معاصر داشته باشیم که با تشنج حداکثری در مناسبات خارجی پیشرفت پایدار را تجربه کرده باشد؛ لیبی، عراق و کره شمالی نمونه های غم انگیزی از فرصت های از دست رفته اند. در سیاست اگر راهی هم نباشد، باید آن را ساخت، به اهالی سیاست در کشور پیشنهاد می کنم کتابی که سال گذشته به نام کیسینجر مذاکره گر منتشر شد را از دست ندهند، آشنا شدن با روش و منش فردی که در زندگی سیاسی اش با بحران های جدی روبه رو بود و خیلی از آنها به سلامت بیرون آمد امیدبخش خواهد بود، والله اعلم."

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
بازدارندگی، در یک دقیقه!

در روزهای اخیر از بازدارندگی زیاد شنیده ایم، حرف کلی این است که هزینه اقدام احتمالی توسط حریف را چنان بالا ببری که او خیال حمله به تو را از سر بیرون کند. این ایده هم از جنگ جهانی دوم به این سو با توجه به قدرت مخرب سلاح های هسته ای و کشتار جمعی اقبال پیدا کرد، سلاح هایی با توان کشتار گسترده که حتی می توانست امکان حیات روی کره زمین را از بین ببرد. تمرکز از "بردن جنگ" به "جلوگیری از بروز جنگ" منتقل شد.

اما پیش فرض بازدارندگی اینست که طرفین به حد کافی عاقل اند که بتوانند هزینه و فایده جنگ را محاسبه کنند و سراغ جنگ های پرهزینه و با احتمال آسیب بالا نروند، چنانکه می دانیم این پیش فرض را باید با توجه به یافته های علمی امروز در مورد خطاهای انسانی و پویایی های گروهی بسیار تعدیل کرد. کافی است روایت کندی را از بحران اتمی کوبا بخوانید تا دریابید کاملا ممکن بود کار به یک جنگ هسته ای بکشد. وانگهی حتی اگر بتوان این "عاقل بودن" را در مورد دولت-ملت های عادی پذیرفت، بسیاری از بازیگران غیردولتی و گروه های تروریستی از جمله بنیادگراهای خاورمیانه را نمی توان "عاقل" دانست. تصور کنید بالا بردن هزینه ها برای سیاه پوش های خلافت اسلامی چه معنایی می تواند داشته باشد.

قضیه اما پیچیده تر هم می شود، صرف داشتن سازوبرگ و توان نظامی کافی نیست، باید نشان داد در موقع ضرورت اراده به کار بردن آن هم وجود دارد و این قضیه را خیلی پرچالش می کند. برای کشوری که زرادخانه اش پر است، ولی حریف می داند که به هر دلیلی از آنها استفاده نخواهد کرد، طبیعی است که بازدارندگی هم موضوعیتی نخواهد داشت. از این رو کشورها باید هر از چندی نشان دهند که توان نظامی شان ویترینی نیست و پتانسیل تهدید خود را "باورپذیر" نشان دهند، این چه بسا ناخواسته به جنگی تمام عیار بینجامد! در دوران جنگ سرد به زیردریایی های اتمی فرمان داده شده بود که اگر مثلا بیش از نیم ساعت ارتباطشان با مرکز قطع شد، موشک های خود را به سمت دشمن شلیک کنند! هدف این بود که به شوروی نشان دهند، شوخی ندارند و تهدیدشان جدی است.

الان که ابعاد نبرد از حوزه های سنتی فراتر رفته و نقش بازیگران غیردولتی پررنگ شده است، تردیدهایی در مورد کارآمد بودن بازدارندگی وجود دارد، کشورهای سعی کرده اند با ارتباط گسترده تر و ایجاد و تعهد هنجارها مشترک از احتمال بروز جنگ بکاهند، ولی جنگ همچنان یک امکان همیشه حاضر است. با این حال به پیروی از کلمانسو فقید همچنان معتقدم جنگ بسیار جدی تر از آن است که سرنوشتش دست ژنرال ها سپرده شود، والله اعلم.

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
در باب بیرون آمدن از مصیبت

دکتر محسن رنانی نوشته است: "مقامات ما خیلی باید پرت باشند اگر گمان کنند جمهوری اسلامی بدون اصلاحات ساختاری و افق گشایی (پاردایم شیفت)‌، بتواند طی ده تا بیست سال آینده به این اهداف دست یابد. شاید نقطه شروع و کم‌هزینه ترین راه، همه پرسی برای اصلاح قانون اساسی باشد".

آیا ماهی ها می توانند آبی که در آن شنا می کنند را عوض کنند؟ نه نمی شود! آن افق گشایی/پارادایم شیفت فوق الذکر هم همین است. نمی شود افراد فردا صبح بیدار شوند و بگویند حالا تغییر جهان بینی می دهیم. راه حل چه در علم و چه در سیاست چیزی دیگری است؛ آدم های متفاوت باید حرف خودشان را بزنند و تفکرات خود را در بازار ایده ها عرضه کنند تا به تدریج آن افق گشایی/پارادایم شیفت رخ دهد. چیزی که باید دنبال آن بود آزادی هرچه بیشتر برای بیان دیدگاه های متفاوت است، این هم با خیرخواهی اهالی سیاست ما که معتاد به "شرایط حساس کنونی" اند رخ نمی دهد. تا وقتی ایده مشخصی برای اصلاح قانون اساسی متولد نشده است، پیشنهاد همه پرسی برای آن نمی دانم چه دردی را دوا می کند. والله اعلم.

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel
در باب دروغ!

"اگر ما به دولت دروغ بگوییم، جرم است، ولی اگر آنها دروغ تحویل ما دهند، اسمش سیاست ورزی و سیاس بودن است!"

حادثه متاثرکننده سقوط هواپیما فقط وخامت کار را به ما نشان داد، والا خانه از پای بست ویران است. همین را می توانید در مورد مالیات هم تکرار کنید؛ شما بدون رضایت کسی از او پول طلب کنید، اسمش سرقت و زورگیری است، ولی اگر دولت چنین کند، اسمش می شود مالیات! والله اعلم.

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel