Forwarded from Radio Narmak
بخش4
پدیده مرگ ورستخیزباوری/یادگاردوره آنیمیسم
(ببهانه کوچ وپرکشیدن،یاران،نزدیکان وهممیهنان نازنینمان دراین سیامرگی کورونا!)
#سپنتامهر
..نیزقایمقام دوم,میرزاابوالقاسم
فراهانی،درجلایرنامه اگرمیگویدکه
روزگارست اینکه،گه عزت دهدگه خواردارد
چرخ بازیگرازین بازیچه هابسیاردارد
باقل اللهم مالک الملک..تعزمن تشاءوتذل من تشاء
رویارویی ودوگانگی آشکار دارد!
مانندهمین گفتارراامام المشککین فخررازی۶۰۶ق،درکتاب تفسیرالکبیرونیزدر ستینی یاجامع العلومِ خودنیزبگفته فلاسفه نسبت داده ست!
آماج سخن ما
بهرروی!
وبیگمان این حدیثهابگوش فردوسیِ جان هم رسیده بوده است.
لیک،من برین باورم که فردوسی فرزانه خردورزانه،هوشمندانه ورندانه،بنمایه اندیشگی وخوراک فکری،بخردمندان خیامی داده
وبسازمان آفرینش درباره سستی جهان وپوچی وهیچی زندگی،خروشیده واعتراض نموده ست!
اوجهان،چرخ یاروزگار رادرجایگاه پروراننده ومقامِ پروردگار
ودارنده اختیارنهاده
نیزبه پدیدآورهستی باویژگیهای مست، بدمهروبدگوهروشکارگرمیخروشد
گاهی هم،اوبابرنام ولقبهای بدکاروبیهوده کار مینکوهدوبریشخندش میگیرد
که،
جهاناچه،بدمهروبدگوهری
که،خودپرورانی وخودبِشکَری
یا
جهانامپرورچوخواهی،دِرود چومی بِدروی،پروریدن چه سود؟!
همچنین،
روزگاروجهان راتوانمندمطلق ولیک
گستاخانه وبیهراس،ستمکاره ای داندکه همه مقهوروشکسته اویند!!
جهاناسراسرفسوسي وباد
بتو نيست،مردخردمندشاد
كه داندكه چندين نشيب وفراز
به پيش آرداين روزگاردراز؟
و
به بازیگری مانداین چرخِ مست
که بازی برآردبه هفتاددست
زمانی به خنجر، زمانی به تیغ
زمانی به باد و زمانی به میغ!
وبسان بالانیزگاهی اورابدستانگری تردست وبازیگری مشعبدبه۷۰دست،ماننده میکندکه بدورازحقیقت،رنگهای گوناگونت،نماید،
به دستانگری مانداین چرخ پیر
گهی چون پلاسست و گه چون حریر!!
بهرروی،ماچونان لعبتکان وآدمکان کوکی وبگفته پیرباده نوشان خیام،چندی بازیچه ومهره شترنج اوییم وسپس پایمال خواست بوالهوسانه کردگارجهان، این پیرلعبتبازیم
که دوباره این مهره هارابصندوق نیستی دراندازد:
مالُعْبَتَگانیم و فلک لُعبَتباز،
از روی حقیقت و نه ازروی مَجاز؛
یکچند درین بساط بازی کردیم،
رفتیم به صندوقِ عدم یکیک باز!
یاآن جام لطیف وزیبای سفالگرِدهریم،که بازاین کوزه گرِمست که نه مهرونه خشمش هویداست،چنین جام میسازدش،احسن الخلق گویدش،آفرین میزندش
وزپس آن مینوشدش،صدبوسه زمهربرخساره میزندش،سپس
لایعقلانه برزمین میکوبدش
وخردولگدکوبش
کند:
جامیست که عقل آفرین میزندش
صدبوسه زمهربرجبین میزندش
این کوزهگردهرچنین جام لطیف
میسازدوبازبرزمین میزندش!!
آری!
چنین خوش داشته وخمیره مارابااندوه ورنج سرشته!
آنچنانکه،بازآدمی رابه سان گل،بگناه خنده پنج وشش روزه ودرپی شادی اندک دربوستان زندگی کشانده ودردیگ گلاب گذارده وبرسرآتش نشانده که بخواست اوبرای گلاب شدن، بسیارگریسته ایم!
بگفته رفیع مشهدی سراینده سبک هندی سده11ق:
برمن ازقهقهه شیشه می ظاهرشد
کزپی خنده کم گریه بسیاری هست!
همچنین،
سختیها ورنجهایی بدتروتلختر
ازمرگست
که همان مرگ بآنهاپایان میدهد!
نیزبگفته خلقی یزدی،سده12ق
که دریک سروده طنزآمیز
معادوآخوندمعادگستررابریشخندگرفته که:
زاهد بیخبر از حشر مرا میترساند،
گفتم ای شیخ تراکی زقیامت خبرست !؟
دیده ام هجر،چه پروای قیامت دارم؟!
یکدم هجرزصدروزقیامت بترست!
لیک،
خردورزان گیتی راچون بوعلای معری ناخرسندی وپرخاشیست که چرابی خواست وگزینش مابگستره وجودآورده شدیم ولی پرخاش واعتراض خیامی دوچندانست ودودیگراینکه کنون که آفریده وآورده شدیم چرابایدرفت یاچرادرنگ مانسبت بعمرجهان چنین کوتاه واندکست چونان عمرحباب!؟
ازسویی،کنون که ناخواسته آورده شدیم
ولی زندگی باهمه دردورنج وسختیش وباهمه بیفرجامی،هیچی وپوچی وکم
وکوتاه بودنش،بازخوشست،
غنیمتست و
پَروه وارزشمند!!
بفرموده فرزانهِ بیهمال وهمتای توس
فردوسیِ جان
که خیام نیزاندیشه خوشباشی وخوشزیوی یادردم زیستن خویشراازاوآموخته
کنونکه
شکاریم یکسرهمه پیش مرگ
سرزیرتاج وسرزیرترگ
و
جَهان راچنینست سازونهاد
زیک دست بستدبدیگربداد
به دردیم ازین رفتن اندرفریب!
زمانی فرازوزمانی نشیب
پس
چه بهترکه
اگردل توان داشتن شادمان
بشادی چرانگذرانی زمان؟
بخوشّی بنازوبخوبی ببخش
مکن روزرابردل خویش رخش
آری!
عمری بناکامی بارگران زندگانی کشیدن،که چه گویم،زنده مانی!
رنج وسختی بردن وتلخی چشیدن!
دلبستنهاوگسستنها،گذشتن وگذاشتنها ورفتن!چرا
همه اینها دستاوردوکاروندزندگی ماست!
بگفته کلیم کاشانی:
بدنامی حیات،دوروزی نبودبیش
آنهم کلیم،باتوبگویم چه سان گذشت!
یک روزصرف بستن دل شدباین وآن
روزدگربکندن دل،زین وآن گذشت!
آخردراین سرای سپنجگانی
به چه وبه که خشنودمانیم
وکرادل ببندیم؟
ولیک،بااینهمه چه خوشست حجمی زیستن ونه خطی!
زندگی بسیاری چون مسترلاین
خطی وکمّیتیست!
گذرازآغازتاپایان زندگی خطی،
که شایدازآغازتافرجامش70،80..
بخش5>
پدیده مرگ ورستخیزباوری/یادگاردوره آنیمیسم
(ببهانه کوچ وپرکشیدن،یاران،نزدیکان وهممیهنان نازنینمان دراین سیامرگی کورونا!)
#سپنتامهر
..نیزقایمقام دوم,میرزاابوالقاسم
فراهانی،درجلایرنامه اگرمیگویدکه
روزگارست اینکه،گه عزت دهدگه خواردارد
چرخ بازیگرازین بازیچه هابسیاردارد
باقل اللهم مالک الملک..تعزمن تشاءوتذل من تشاء
رویارویی ودوگانگی آشکار دارد!
مانندهمین گفتارراامام المشککین فخررازی۶۰۶ق،درکتاب تفسیرالکبیرونیزدر ستینی یاجامع العلومِ خودنیزبگفته فلاسفه نسبت داده ست!
آماج سخن ما
بهرروی!
وبیگمان این حدیثهابگوش فردوسیِ جان هم رسیده بوده است.
لیک،من برین باورم که فردوسی فرزانه خردورزانه،هوشمندانه ورندانه،بنمایه اندیشگی وخوراک فکری،بخردمندان خیامی داده
وبسازمان آفرینش درباره سستی جهان وپوچی وهیچی زندگی،خروشیده واعتراض نموده ست!
اوجهان،چرخ یاروزگار رادرجایگاه پروراننده ومقامِ پروردگار
ودارنده اختیارنهاده
نیزبه پدیدآورهستی باویژگیهای مست، بدمهروبدگوهروشکارگرمیخروشد
گاهی هم،اوبابرنام ولقبهای بدکاروبیهوده کار مینکوهدوبریشخندش میگیرد
که،
جهاناچه،بدمهروبدگوهری
که،خودپرورانی وخودبِشکَری
یا
جهانامپرورچوخواهی،دِرود چومی بِدروی،پروریدن چه سود؟!
همچنین،
روزگاروجهان راتوانمندمطلق ولیک
گستاخانه وبیهراس،ستمکاره ای داندکه همه مقهوروشکسته اویند!!
جهاناسراسرفسوسي وباد
بتو نيست،مردخردمندشاد
كه داندكه چندين نشيب وفراز
به پيش آرداين روزگاردراز؟
و
به بازیگری مانداین چرخِ مست
که بازی برآردبه هفتاددست
زمانی به خنجر، زمانی به تیغ
زمانی به باد و زمانی به میغ!
وبسان بالانیزگاهی اورابدستانگری تردست وبازیگری مشعبدبه۷۰دست،ماننده میکندکه بدورازحقیقت،رنگهای گوناگونت،نماید،
به دستانگری مانداین چرخ پیر
گهی چون پلاسست و گه چون حریر!!
بهرروی،ماچونان لعبتکان وآدمکان کوکی وبگفته پیرباده نوشان خیام،چندی بازیچه ومهره شترنج اوییم وسپس پایمال خواست بوالهوسانه کردگارجهان، این پیرلعبتبازیم
که دوباره این مهره هارابصندوق نیستی دراندازد:
مالُعْبَتَگانیم و فلک لُعبَتباز،
از روی حقیقت و نه ازروی مَجاز؛
یکچند درین بساط بازی کردیم،
رفتیم به صندوقِ عدم یکیک باز!
یاآن جام لطیف وزیبای سفالگرِدهریم،که بازاین کوزه گرِمست که نه مهرونه خشمش هویداست،چنین جام میسازدش،احسن الخلق گویدش،آفرین میزندش
وزپس آن مینوشدش،صدبوسه زمهربرخساره میزندش،سپس
لایعقلانه برزمین میکوبدش
وخردولگدکوبش
کند:
جامیست که عقل آفرین میزندش
صدبوسه زمهربرجبین میزندش
این کوزهگردهرچنین جام لطیف
میسازدوبازبرزمین میزندش!!
آری!
چنین خوش داشته وخمیره مارابااندوه ورنج سرشته!
آنچنانکه،بازآدمی رابه سان گل،بگناه خنده پنج وشش روزه ودرپی شادی اندک دربوستان زندگی کشانده ودردیگ گلاب گذارده وبرسرآتش نشانده که بخواست اوبرای گلاب شدن، بسیارگریسته ایم!
بگفته رفیع مشهدی سراینده سبک هندی سده11ق:
برمن ازقهقهه شیشه می ظاهرشد
کزپی خنده کم گریه بسیاری هست!
همچنین،
سختیها ورنجهایی بدتروتلختر
ازمرگست
که همان مرگ بآنهاپایان میدهد!
نیزبگفته خلقی یزدی،سده12ق
که دریک سروده طنزآمیز
معادوآخوندمعادگستررابریشخندگرفته که:
زاهد بیخبر از حشر مرا میترساند،
گفتم ای شیخ تراکی زقیامت خبرست !؟
دیده ام هجر،چه پروای قیامت دارم؟!
یکدم هجرزصدروزقیامت بترست!
لیک،
خردورزان گیتی راچون بوعلای معری ناخرسندی وپرخاشیست که چرابی خواست وگزینش مابگستره وجودآورده شدیم ولی پرخاش واعتراض خیامی دوچندانست ودودیگراینکه کنون که آفریده وآورده شدیم چرابایدرفت یاچرادرنگ مانسبت بعمرجهان چنین کوتاه واندکست چونان عمرحباب!؟
ازسویی،کنون که ناخواسته آورده شدیم
ولی زندگی باهمه دردورنج وسختیش وباهمه بیفرجامی،هیچی وپوچی وکم
وکوتاه بودنش،بازخوشست،
غنیمتست و
پَروه وارزشمند!!
بفرموده فرزانهِ بیهمال وهمتای توس
فردوسیِ جان
که خیام نیزاندیشه خوشباشی وخوشزیوی یادردم زیستن خویشراازاوآموخته
کنونکه
شکاریم یکسرهمه پیش مرگ
سرزیرتاج وسرزیرترگ
و
جَهان راچنینست سازونهاد
زیک دست بستدبدیگربداد
به دردیم ازین رفتن اندرفریب!
زمانی فرازوزمانی نشیب
پس
چه بهترکه
اگردل توان داشتن شادمان
بشادی چرانگذرانی زمان؟
بخوشّی بنازوبخوبی ببخش
مکن روزرابردل خویش رخش
آری!
عمری بناکامی بارگران زندگانی کشیدن،که چه گویم،زنده مانی!
رنج وسختی بردن وتلخی چشیدن!
دلبستنهاوگسستنها،گذشتن وگذاشتنها ورفتن!چرا
همه اینها دستاوردوکاروندزندگی ماست!
بگفته کلیم کاشانی:
بدنامی حیات،دوروزی نبودبیش
آنهم کلیم،باتوبگویم چه سان گذشت!
یک روزصرف بستن دل شدباین وآن
روزدگربکندن دل،زین وآن گذشت!
آخردراین سرای سپنجگانی
به چه وبه که خشنودمانیم
وکرادل ببندیم؟
ولیک،بااینهمه چه خوشست حجمی زیستن ونه خطی!
زندگی بسیاری چون مسترلاین
خطی وکمّیتیست!
گذرازآغازتاپایان زندگی خطی،
که شایدازآغازتافرجامش70،80..
بخش5>
Forwarded from Radio Narmak
بخش6
پدیده مرگ ورستخیزباوری/یادرگارزمان
آنیمیسم
(ببهانه کوچ وپرکشیدن،یاران،نزدیکان وهممیهنان نازنینمان دراین سیامرگی کورونا!)
#سپنتامهر
..آری!
پورسیناگفت:
ان المعادماهومنقول فی الَشرع
لاسبیل الی اثباته،الابماجاءفی الکتاب وخبرالنبی
اودربخش الهیات شفا،
نجات ومبداء ومعادبروشنی،راه اثبات وپایستگی روزرستخیزوزندگی دوباره پس ازمرگ،
رابشیوه عقلانی وخردورزی،بسته ومسدودمیداندمگرباابزارباورمندی وایمان به نوشته نُبی وداستانسرایی نَبی،
این آموزه غیرعقلی رابپذیریدوبخویشتن بباورانیدوتحمیل کنیدو باعتماد قول وقال وقیل هاوگفته های پندارین ووهم انگیز دیگران!
اوبرای آیات معادیه قرآنی،چم ومعنای
مجازی وناراستین مثالی باورداردازیرا
تکفیرگردید!
باز بگواهیِ بزرگ، پیشوای باده نوشان خیام:
وقت سحرست،خیزای مایه ناز
نرمک نرمک باده خور وچنگ نواز
کانانکه بجایند ، نپایندبسی
وآنانکه شدند، کس نمیآیدباز
ودرفرجام
مانندسعدی که گفت:
کشتی هرکه درین لجه خونخوارافتاد
نشنیدیم که دیگربکران بازآید!
بازآب پاکی رابردستان دکانداران دین میریزدهمان جو فروشان گندم نما
همان سوداگران وبازرگانان بازارخرافه ونادانی!
همان خَرمَک وخزَف فروشان گوهری نما
وخرافه پروران معاداندیش که پیوسته ازین راه نان خورده اند!
وه!
که همواره این پنداره سازان افسانه پرداز باپروبال دادن باندیشه آنجهانی،
زندگی اینجهانی مردمان راویران و
گیتی خودشان راچه نیکووزیرکانه،آباد وشاداب ساخته وپرداخته وچه خوش درآن زیسته اند!
همان فریبکاران مارنگار
ونه
مارنویس که همیشه برخیزابه هاوامواج نادانی ماسواری کرده اند!
آری!
خیام،برای آگاهی مردمان خردورز
وبرای آنکه بیندیشیم،
بارهاومکررانه
نیز بیباکانه ودلاورانه درپی تخته کردن دکانِ آخوند یاهایپرمارکت دینست ودلاورانه
دست ردبسینه شان زده
وبنیادآخوندوخوان وبساطش رامشکّّکانه بهم میریزدومیگویدگفته آخوندرااعتمادنشاید
تاخودبیقین دست نیابم
وازکوچندگان بجهان واپسین کسی نیایدوخودمن چندوچون داستان رانپرسم بمعادشمایان ، باورمندنگردم
ازیرابازمیفرماید:
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد
وزدست اجل بسی جگرهاخون شد
کس نامدازآنجهان که پرسم ازوی
کاحوال مسافران عالم چون شد!؟
وبازدرپایان،درسستی وبیپایگی وخرافی بودن رستخیزباوری ومعاداندیشی که
مانندخانه ساختن روی آب وخشت زدن دردریاست فرماید:
تاچند زنم بروی دریاهاخشت،
بیزارشدم زبت پرستان وکنشت!!
خیام!که گفت دوزخی خواهدبود؟!
که رفت بدوزخ وکه آمد زبهشت!؟
پیوسته تندرست،اندیشه کار
وپایدار،
همواره شادمان وکامکار زید!
پایان
انجامه!!
این نوشتارپژوهشی بود
که پیشکش بشماگردید!
چون شیوه وروش ما پارسی نویسی
وگسترش آن به آماج وهدف پاسداشت
ونگاهداشت زبان رسمی وملیست
که در نَهِش ووضعیت خوبی نیست،ازیرا
برخی یاران همواره درخواست داشته اند بدنبال نوشتارم واژه نامه ای هم بنگارم
گرچه همواره واژگان پارسی ناشناخته را با واو پیوندیاعطف،
درکنارواژه بیگانه آشنامیآورم
ونیز
نگاشتن واژه نامه وفرهنگ بسیار زمانبر وازسویی برایم دشوارست ولیک، دستوردوستان را پیروی کرده وبرای این نوشتارواژه نامه ای فراهم نمودم!
باشد که یارانی که دلبستگی بآموزش
ویادگیری باره هاونوشته های بُن افکنده دارندازآن سودمندگردندوامیدکه یاران بدان اهمیت داده وبخوانندونیزاگرنقدی داشتندبنویسند!
اینک
واژه نامک پارسی
(بندواژه آ،ا )
آروین،آزمون:تجربه،استقراء
آسیمگی،آشفتگی:بحران
آسیب،گزند،زیان،کاستی:ضرر،عیب
آگاهانه،دانسته،خودخواسته:پارسی عمدعمدی،عامدانه
آماج،بُرجاس:هدف
آموزه:تعالیم،عقاید
انجامه:خاتمه الکتاب،نیزبنوشته پایانی کتاب که رونویس وکاتب درفرنادکتاب
دریک کادرسه گوشه،مینگاشته وبیشتربمانندشناسنامه کتاب بوده،مانندنام کتاب ونگارنده ونیزنام خودش که کاتب ورونویس بوده،زمان وتاریخ پایان نگاشتن وکتابتِ آن!
انجامنده،کننده:فاعل
آوند: ->فرنود،شوند:هرسه پارسی وآوندبجز علت،دلیل،استدلال وسبب/دوتا چم ومعنای دگرداردوآن ظرف وساقه گیاه نیزهست
انگاشتن،پنداشتن:تصور،تخیل وخیال->پنداره
انگبین،شهد:عسل....
بخش7 دنبالهِ واژه نامه این جُستار-->
پدیده مرگ ورستخیزباوری/یادرگارزمان
آنیمیسم
(ببهانه کوچ وپرکشیدن،یاران،نزدیکان وهممیهنان نازنینمان دراین سیامرگی کورونا!)
#سپنتامهر
..آری!
پورسیناگفت:
ان المعادماهومنقول فی الَشرع
لاسبیل الی اثباته،الابماجاءفی الکتاب وخبرالنبی
اودربخش الهیات شفا،
نجات ومبداء ومعادبروشنی،راه اثبات وپایستگی روزرستخیزوزندگی دوباره پس ازمرگ،
رابشیوه عقلانی وخردورزی،بسته ومسدودمیداندمگرباابزارباورمندی وایمان به نوشته نُبی وداستانسرایی نَبی،
این آموزه غیرعقلی رابپذیریدوبخویشتن بباورانیدوتحمیل کنیدو باعتماد قول وقال وقیل هاوگفته های پندارین ووهم انگیز دیگران!
اوبرای آیات معادیه قرآنی،چم ومعنای
مجازی وناراستین مثالی باورداردازیرا
تکفیرگردید!
باز بگواهیِ بزرگ، پیشوای باده نوشان خیام:
وقت سحرست،خیزای مایه ناز
نرمک نرمک باده خور وچنگ نواز
کانانکه بجایند ، نپایندبسی
وآنانکه شدند، کس نمیآیدباز
ودرفرجام
مانندسعدی که گفت:
کشتی هرکه درین لجه خونخوارافتاد
نشنیدیم که دیگربکران بازآید!
بازآب پاکی رابردستان دکانداران دین میریزدهمان جو فروشان گندم نما
همان سوداگران وبازرگانان بازارخرافه ونادانی!
همان خَرمَک وخزَف فروشان گوهری نما
وخرافه پروران معاداندیش که پیوسته ازین راه نان خورده اند!
وه!
که همواره این پنداره سازان افسانه پرداز باپروبال دادن باندیشه آنجهانی،
زندگی اینجهانی مردمان راویران و
گیتی خودشان راچه نیکووزیرکانه،آباد وشاداب ساخته وپرداخته وچه خوش درآن زیسته اند!
همان فریبکاران مارنگار
ونه
مارنویس که همیشه برخیزابه هاوامواج نادانی ماسواری کرده اند!
آری!
خیام،برای آگاهی مردمان خردورز
وبرای آنکه بیندیشیم،
بارهاومکررانه
نیز بیباکانه ودلاورانه درپی تخته کردن دکانِ آخوند یاهایپرمارکت دینست ودلاورانه
دست ردبسینه شان زده
وبنیادآخوندوخوان وبساطش رامشکّّکانه بهم میریزدومیگویدگفته آخوندرااعتمادنشاید
تاخودبیقین دست نیابم
وازکوچندگان بجهان واپسین کسی نیایدوخودمن چندوچون داستان رانپرسم بمعادشمایان ، باورمندنگردم
ازیرابازمیفرماید:
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد
وزدست اجل بسی جگرهاخون شد
کس نامدازآنجهان که پرسم ازوی
کاحوال مسافران عالم چون شد!؟
وبازدرپایان،درسستی وبیپایگی وخرافی بودن رستخیزباوری ومعاداندیشی که
مانندخانه ساختن روی آب وخشت زدن دردریاست فرماید:
تاچند زنم بروی دریاهاخشت،
بیزارشدم زبت پرستان وکنشت!!
خیام!که گفت دوزخی خواهدبود؟!
که رفت بدوزخ وکه آمد زبهشت!؟
پیوسته تندرست،اندیشه کار
وپایدار،
همواره شادمان وکامکار زید!
پایان
انجامه!!
این نوشتارپژوهشی بود
که پیشکش بشماگردید!
چون شیوه وروش ما پارسی نویسی
وگسترش آن به آماج وهدف پاسداشت
ونگاهداشت زبان رسمی وملیست
که در نَهِش ووضعیت خوبی نیست،ازیرا
برخی یاران همواره درخواست داشته اند بدنبال نوشتارم واژه نامه ای هم بنگارم
گرچه همواره واژگان پارسی ناشناخته را با واو پیوندیاعطف،
درکنارواژه بیگانه آشنامیآورم
ونیز
نگاشتن واژه نامه وفرهنگ بسیار زمانبر وازسویی برایم دشوارست ولیک، دستوردوستان را پیروی کرده وبرای این نوشتارواژه نامه ای فراهم نمودم!
باشد که یارانی که دلبستگی بآموزش
ویادگیری باره هاونوشته های بُن افکنده دارندازآن سودمندگردندوامیدکه یاران بدان اهمیت داده وبخوانندونیزاگرنقدی داشتندبنویسند!
اینک
واژه نامک پارسی
(بندواژه آ،ا )
آروین،آزمون:تجربه،استقراء
آسیمگی،آشفتگی:بحران
آسیب،گزند،زیان،کاستی:ضرر،عیب
آگاهانه،دانسته،خودخواسته:پارسی عمدعمدی،عامدانه
آماج،بُرجاس:هدف
آموزه:تعالیم،عقاید
انجامه:خاتمه الکتاب،نیزبنوشته پایانی کتاب که رونویس وکاتب درفرنادکتاب
دریک کادرسه گوشه،مینگاشته وبیشتربمانندشناسنامه کتاب بوده،مانندنام کتاب ونگارنده ونیزنام خودش که کاتب ورونویس بوده،زمان وتاریخ پایان نگاشتن وکتابتِ آن!
انجامنده،کننده:فاعل
آوند: ->فرنود،شوند:هرسه پارسی وآوندبجز علت،دلیل،استدلال وسبب/دوتا چم ومعنای دگرداردوآن ظرف وساقه گیاه نیزهست
انگاشتن،پنداشتن:تصور،تخیل وخیال->پنداره
انگبین،شهد:عسل....
بخش7 دنبالهِ واژه نامه این جُستار-->