Forwarded from تاریخ و تمدن طلایی اسلام
تاملی در نسبت #فلسفه و #پزشکی:
در دوران قدیم یا لااقل در سنت پزشکی که از دورهي #یونانی آغاز شده است، بسیاری از #پزشکان، #فیلسوف یا #اهل_فلسفه بودهاند و فیلسوفانی هم که در پزشکی مقام بلند نداشتهاند، با پزشکی آشنا بودهاند تا آنجا که میتوان گفت در عالم #اسلام تقریباً همهي فیلسوفان، پزشکی آموخته بودند و همهي پزشکان، فلسفه میدانستند هرچند که بعضی شهرتشان بیشتر در پزشکی است و بعضی دیگر بیشتر به عنوان فیلسوف شناخته میشوند؛ چنانکه #رازی، پزشک فیلسوف بود و #ابنسینا، فیلسوف پزشک. رازی کتاب فلسفهي خود را «سیرهالفلسفیه» نامید و شاگردان و اخلافش به کتاب بزرگ پزشکیاش، نام مناسب «الحاوی» دادند.
اما #ابنسینا #کتاب_طب خود را #قانون» نامید و به کتاب فلسفهاش نام #شفا» داد. بعد از ابنسینا گرچه میان طب و فلسفه جدایی قطعی نیفتاد اما این هر دو قدری تخصصی شدند. معهذا تا چندی پیش به پزشک، #حکیم میگفتند و مطب پزشک را محکمه میخواندند. پزشکبودن فیلسوفان و فیلسوفبودن پزشکان یک امر اتفاقی نیست. همراهی فیلسوف و پزشک در جهان قدیم وجه روشنی داشته است. فیلسوف و پزشک جهان قدیم هر دو طبیعتشناس بودند. یکی بیشتر نظرش به عالم کبیر بود و دیگری به شأنی از عالم صغیر یعنی انسان نظر داشت و چون بر این هر دو عالم، یک قانون حاکم بود، فلسفه و پزشکی نمیتوانستند از هم جدا باشند. اما در دورهي جدید گرچه توازی و تناسب طب و فلسفه کاملاً بر هم نخورد، صورت و وجه دیگری پیدا کرد. مقامی که انسان در فلسفهي جدید دارد، غیر از مقام او در عالم قدیم و فلسفهي قدیم است. پزشک عالم جدید هم در قیاس با پزشک جهان قدیم، علمی متناسب با همین مقام دارد.
فارابی که در کتاب «احصاءالعلوم» پزشکی را در عداد علوم قرار نداده است، در فصل علم مدنی، رئیس حکومت را با پزشک مقایسه کرده و تدبیر او در حل مشکلات را نظیر تدبیر پزشک در علاج بیماران دانسته است. ظاهراً قطبالدین شیرازی طبیب بزرگ قرن هفتم هم در پی فارابی میرفته که گفته است: طبیب و سیاستمدار هر دو متوسط و معتدل را استخراج و استنباط میکنند، یکی در غذاها و دواها و دیگری در اخلاق و کردار.
اعتقاد به یکیبودن سلامت با وضع طبیعی در نظر #علی_بن_عباس_اهوازی دیگر پزشک بزرگ قرن چهارم آنجا آشکار میشود که او به پزشکان سفارش میکند که: درمان با غذا را مقدم بر درمان با دارو بدانند و در تجویز دارو هم، داروهای ساده را بر داروهای پیچیده ترجیح بدهند. این اشارات همه راجع به طب قدیم و در وصف ذات آن بود اما شاید مهمترین اشاره به تاریخیبودن پزشکی و قطع پیوند آن با مزاجها و طبیعت ثابت آدمی در اثر مهم #ابن_خلدون مورخ و صاحبنظر تونسی (مغربی) قرن هشتم هجری معروف به «مقدمه ابنخلدون» آمده باشد. ابنخلدون در فصل بیست و نهم از بخش چهارم «مقدمه» آورده است که «صناعت پزشکی در پایتختها و شهرهای بزرگ ضروری است، چه در آن اجتماعات به فوائد آن پی بردهاند و ثمرهی آن عبارت است از حفظ صحت تندرستان و دفع بیماری از بیماران بهوسیلهی مداوا ...»
زبان پزشکی قدیم، زبان علائم بود به این جهت پزشک علاوه بر معاینات بالینی، میبایست به سخن بیمار گوش بدهد. این وضع رابطهی خاص میان پزشک و بیمار را ایجاب میکرد. این پزشکی جای خود را از قرن هجدهم و مخصوصاً در قرن نوزدهم به طب اندامها و آسیبها و علل بیماریها داد که با تشریح آسیبشناختی، مناسبت تام داشت.
در حقیقت ارتباط میان فلسفه و علم از طریق همین حدود و مبانی و راهبردها برقرار میشود. فلسفه و علم معمولاً تأثیر و تأثر مستقیم بر یکدیگر ندارند. اثری که فیلسوف میگذارد، کلیتر و فراگیرتر است چنانکه بعضی دانشمندان فیلسوف، تأثیر فلسفیشان بر تحول علم بیشتر بوده است ،پس این یک امر اتفاقی نبوده است که بقراط و جالینوس و حنینبناسحق و محمد زکریای رازی و ابنسینا و ابن رشد و ابن میمون و .. فیلسوف بودهاند یا با فلسفه آشنایی نزدیک داشتهاند. در عصر جدید هم بیشا و کلود برنار و فروید و... با فلسفه، تفنن نکردهاند بلکه تعلق خاطرشان به فلسفه، به ارتباط و نسبتی باز میگردد که میان فلسفه و پزشکی وجود دارد.
برخی از دانشمندانی که هردو علم فلسفه و پزشکی را تخصص داشتند:
ابن سینا،لسان الدین ابن خطیب، رازی، ابن رشد آندلسی، ابن میمون،ابن طفیل آندلسی، قطب الدین شیرازی، ابن منعه
_________________________
@tamadone_islami
☪️کانال تخصصی تاریخ و تمدن طلایی اسلام
_________________________
🆔️آدرس ما در اینستاگرام
instagram.com/tamadone_islami
در دوران قدیم یا لااقل در سنت پزشکی که از دورهي #یونانی آغاز شده است، بسیاری از #پزشکان، #فیلسوف یا #اهل_فلسفه بودهاند و فیلسوفانی هم که در پزشکی مقام بلند نداشتهاند، با پزشکی آشنا بودهاند تا آنجا که میتوان گفت در عالم #اسلام تقریباً همهي فیلسوفان، پزشکی آموخته بودند و همهي پزشکان، فلسفه میدانستند هرچند که بعضی شهرتشان بیشتر در پزشکی است و بعضی دیگر بیشتر به عنوان فیلسوف شناخته میشوند؛ چنانکه #رازی، پزشک فیلسوف بود و #ابنسینا، فیلسوف پزشک. رازی کتاب فلسفهي خود را «سیرهالفلسفیه» نامید و شاگردان و اخلافش به کتاب بزرگ پزشکیاش، نام مناسب «الحاوی» دادند.
اما #ابنسینا #کتاب_طب خود را #قانون» نامید و به کتاب فلسفهاش نام #شفا» داد. بعد از ابنسینا گرچه میان طب و فلسفه جدایی قطعی نیفتاد اما این هر دو قدری تخصصی شدند. معهذا تا چندی پیش به پزشک، #حکیم میگفتند و مطب پزشک را محکمه میخواندند. پزشکبودن فیلسوفان و فیلسوفبودن پزشکان یک امر اتفاقی نیست. همراهی فیلسوف و پزشک در جهان قدیم وجه روشنی داشته است. فیلسوف و پزشک جهان قدیم هر دو طبیعتشناس بودند. یکی بیشتر نظرش به عالم کبیر بود و دیگری به شأنی از عالم صغیر یعنی انسان نظر داشت و چون بر این هر دو عالم، یک قانون حاکم بود، فلسفه و پزشکی نمیتوانستند از هم جدا باشند. اما در دورهي جدید گرچه توازی و تناسب طب و فلسفه کاملاً بر هم نخورد، صورت و وجه دیگری پیدا کرد. مقامی که انسان در فلسفهي جدید دارد، غیر از مقام او در عالم قدیم و فلسفهي قدیم است. پزشک عالم جدید هم در قیاس با پزشک جهان قدیم، علمی متناسب با همین مقام دارد.
فارابی که در کتاب «احصاءالعلوم» پزشکی را در عداد علوم قرار نداده است، در فصل علم مدنی، رئیس حکومت را با پزشک مقایسه کرده و تدبیر او در حل مشکلات را نظیر تدبیر پزشک در علاج بیماران دانسته است. ظاهراً قطبالدین شیرازی طبیب بزرگ قرن هفتم هم در پی فارابی میرفته که گفته است: طبیب و سیاستمدار هر دو متوسط و معتدل را استخراج و استنباط میکنند، یکی در غذاها و دواها و دیگری در اخلاق و کردار.
اعتقاد به یکیبودن سلامت با وضع طبیعی در نظر #علی_بن_عباس_اهوازی دیگر پزشک بزرگ قرن چهارم آنجا آشکار میشود که او به پزشکان سفارش میکند که: درمان با غذا را مقدم بر درمان با دارو بدانند و در تجویز دارو هم، داروهای ساده را بر داروهای پیچیده ترجیح بدهند. این اشارات همه راجع به طب قدیم و در وصف ذات آن بود اما شاید مهمترین اشاره به تاریخیبودن پزشکی و قطع پیوند آن با مزاجها و طبیعت ثابت آدمی در اثر مهم #ابن_خلدون مورخ و صاحبنظر تونسی (مغربی) قرن هشتم هجری معروف به «مقدمه ابنخلدون» آمده باشد. ابنخلدون در فصل بیست و نهم از بخش چهارم «مقدمه» آورده است که «صناعت پزشکی در پایتختها و شهرهای بزرگ ضروری است، چه در آن اجتماعات به فوائد آن پی بردهاند و ثمرهی آن عبارت است از حفظ صحت تندرستان و دفع بیماری از بیماران بهوسیلهی مداوا ...»
زبان پزشکی قدیم، زبان علائم بود به این جهت پزشک علاوه بر معاینات بالینی، میبایست به سخن بیمار گوش بدهد. این وضع رابطهی خاص میان پزشک و بیمار را ایجاب میکرد. این پزشکی جای خود را از قرن هجدهم و مخصوصاً در قرن نوزدهم به طب اندامها و آسیبها و علل بیماریها داد که با تشریح آسیبشناختی، مناسبت تام داشت.
در حقیقت ارتباط میان فلسفه و علم از طریق همین حدود و مبانی و راهبردها برقرار میشود. فلسفه و علم معمولاً تأثیر و تأثر مستقیم بر یکدیگر ندارند. اثری که فیلسوف میگذارد، کلیتر و فراگیرتر است چنانکه بعضی دانشمندان فیلسوف، تأثیر فلسفیشان بر تحول علم بیشتر بوده است ،پس این یک امر اتفاقی نبوده است که بقراط و جالینوس و حنینبناسحق و محمد زکریای رازی و ابنسینا و ابن رشد و ابن میمون و .. فیلسوف بودهاند یا با فلسفه آشنایی نزدیک داشتهاند. در عصر جدید هم بیشا و کلود برنار و فروید و... با فلسفه، تفنن نکردهاند بلکه تعلق خاطرشان به فلسفه، به ارتباط و نسبتی باز میگردد که میان فلسفه و پزشکی وجود دارد.
برخی از دانشمندانی که هردو علم فلسفه و پزشکی را تخصص داشتند:
ابن سینا،لسان الدین ابن خطیب، رازی، ابن رشد آندلسی، ابن میمون،ابن طفیل آندلسی، قطب الدین شیرازی، ابن منعه
_________________________
@tamadone_islami
☪️کانال تخصصی تاریخ و تمدن طلایی اسلام
_________________________
🆔️آدرس ما در اینستاگرام
instagram.com/tamadone_islami