💠 برکه کاشی 💠
158 subscribers
423 photos
139 videos
3 files
4 links
كانال شعر و ادبیات فاخر فارسى
ارتباط با ادمین ، ارسال مطلب ، انتقاد و پیشنهاد👇🏻👇🏻
@hmidely
Download Telegram
#تسلیت_کرمانشاه_ایران◼️

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات تَرَک ‌خورده‌ایم

اگر داغِ دل بود، ما دیده‌ایم
اگر خونِ دل بود، ما خورده‌ایم

اگر دل دلیل است، آورده‌ایم
اگر داغ شرط است، ما بُرده‌ایم

دلی سر بلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده‌ایم

#قیصر_امین_پور

@berkeyekashii
من به چشمهای بی قرار تو
قول می دهم
ریشه های ما
به آب
شاخه های ما
به آفتاب می رسد
ما
دوباره سبز می شویم

#قیصر_امین_پور

@berkeyekashii
خسته ام از آرزوها؛ آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی؛ بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را؛ روز وشب تکرارکردن

خاطرات بایگانی ؛ زندگی های اداری

آفتاب زرد وغمگین؛ پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین؛ آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته؛ چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته؛ خسته از چشم انتظاری

صندلیهای خمیده؛ میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده؛ گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی؛ پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی؛ نیمکتهای خماری

رونوشت روزها را؛ روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی؛ جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را؛ با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی؛ باد خواهد برد باری

روی میز خالی من؛ صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیتها؛ نامی از ما یادگاری...

#قیصر_امین_پور
@berkeyekashii
ما هر دو در بهار
- در یک بهار -
چشم به دنیا گشوده ایم

ما هر دو
در یک بهار چشم به هم دوختیم
آن گاه ناگهان
متولد شدیم و نام تازه ای
بر خودگذاشتیم
فرقی نمی کند
آن فصل
-فصلی که می توان متولد شد -
حتما بهار باید باشد
و نام تازه ی ما ، حتما
دیوانه وار باید باشد
فرقی نمی کند

امروز هم
ما هر چه بوده ایم ، همانیم
ما باز می توانیم هر روز ناگهان متولد شویم                                
ما ... همزاد عاشقان جهانیم ...

#قیصر_امین_پور

@berkeyekashii
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم ...

آنجا که ناگهان یک روز
نام کوچکم
از دستم افتاد
و لابه لای خاطره ها گم شد ...

آنجا که
کودک غریبه
با چشم های کودکی من
نشسته است

از دور
لبخند او چقدر شبیه من است ،
آه ای شباهت های دور
ای چشم های مغرور !

این روزها
که جرات دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم
بگذار در خیال تو باشم
بگذار ...
بگذریم ...!

این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است ...

#قیصر_امین_پور

@berkeyekashii
ای روز آفتابی
ای روزهای خوب که در راهید!
ای جاده های گمشده در مه!
ای روزهای سخت ادامه!
از پشت لحظه ها به در آیید!
ای روز آفتابی!
ای مثل چمشهای خدا آبی!
ای روز آمدن!
ای مثل روز آمدنت روشن!
این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

#قیصر_امین_پور
#بهارانه
@berkeyekashii
چه اسفندها.. آه!
چه اسفندها دود کردیم!
برای تو ای روز اردیبهشتی
که گفتند این روزها می رسی
از همین راه!

#قیصر_امین_پور
از کتاب : آینه های ناگهان

@berkeyekashii
چه اسفندها.. آه!
چه اسفندها دود کردیم!
برای تو ای روز اردیبهشتی
که گفتند این روزها می رسی
از همین راه!

#قیصر_امین_پور
از کتاب : آینه های ناگهان

@berkeyekashii
آواز عاشقانه ی مادر در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست

آن روزها ی خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

«باد...ا» مباد گشت و «مبادا»به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست

#قیصر_امین_پور
@berkeyekashii
با تيشه ی خيـــــــال تراشيده ام تو را
در هر بتی كه ساخته ام ديده ام تو را

از آسمــان بــه دامنـــــــــم افتاده آفتاب؟
يا چون گل از بهشت خدا چيده ام تو را

هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ
من از تمــــام گلهـــــــا بوييده ام تـــــــــــو را

رويای آشنای شب و روز عمــــر من!
در خوابهای كودكی ام ديده ام تو را

از هــــر نظر تــــــــو عين پسند دل منی
هم ديده، هم نديده، پسنديده ام تو را

زيباپرستیِ دل من بی دليل نيست
زيـــرا به اين دليل پرستيده ام تو را

با آنكه جـز سكوت جوابم نمی دهی
در هر سؤال از همه پرسيده ام تو را

از شعر و استعـــاره و تشبيه برتــــری
با هيچكس بجز تو نسنجيده ام تو را

#قیصر_امین_پور
@berkeyekashii
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم ...

آنجا که ناگهان یک روز
نام کوچکم
از دستم افتاد
و لابه لای خاطره ها گم شد ...

آنجا که
کودک غریبه
با چشم های کودکی من
نشسته است

از دور
لبخند او چقدر شبیه من است ،
آه ای شباهت های دور
ای چشم های مغرور !

این روزها
که جرات دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم
بگذار در خیال تو باشم
بگذار ...
بگذریم ...!

این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است ...

#قیصر_امین_پور
@berkeyekashii
دلتنگ غنچه ایم بگو راه باغ کو؟
خاموش مانده ایم خدا را چراغ کو؟

کو کوچه ای ز خواب خدا سبزتر٬ بگو
آن خانه کو؟ نشانی آن کوچه باغ کو؟

چشم و چراغ خانه ما داغ عشق بود
چشمی که از چراغ بگیرد سراغ کو؟

دلهای خویش را به گواهی گرفته ایم
اما در این زمانه خریدار داغ کو؟

#قیصر_امین_پور
@berkeyekashii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏تو بیایی
همه‌ی ثانیه‌ها
ساعت‌ها

از همین روز
همین لحظه
همین دم
عیدند

#قیصر_امین_پور

@berkeyekashii
چه اسفندها.. آه!
چه اسفندها دود کردیم!
برای تو ای روز اردیبهشتی
که گفتند این روزها می رسی
از همین راه!

#قیصر_امین_پور
از کتاب : آینه های ناگهان

@berkeyekashii
ای روز آفتابی
ای روزهای خوب که در راهید!
ای جاده های گمشده در مه!
ای روزهای سخت ادامه!
از پشت لحظه ها به در آیید!
ای روز آفتابی!
ای مثل چمشهای خدا آبی!
ای روز آمدن!
ای مثل روز آمدنت روشن!
این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

#قیصر_امین_پور
#بهارانه
@berkeyekashii
صدای تو مرا دوباره برد
به کوچه های تنگ پا برهنگی
به عصمت گناه کودکانگی
به عطر خیس کاهگل
به پشت بام های صبح زود
در هوای بی قراری بهار
به خوابهای خوب دور...

...به عصرهای جمعه ای
که با دوچرخه های لاغر بلند
تمام اضطراب شنبه های جبر را رکاب می زنیم،
به بوی لحظه های بی بهانگی
که دل به گریه ها و خنده های بی حساب می زنیم
به "آی روزگار..." های حسرت دروغکی
غم فراق دلبر به خواب هم ندیده ی همیشه بی وفا،
به جور کردن سه چار بیت سوزناک زورکی،
به رفت و آمد مدام بادها و یادها
سوار قایقی رها،
به موج موج انتهای بی کرانگی
دوار گردش نوار...

مرور صحفه ی سفید خاطرات خیس...
صدا تمام شد!
سرم به صخره ی سکوت خورد
آه بی ترانگی...

#قیصر_امین_پور

@berkeyekashii
چه اسفندها.. آه!
چه اسفندها دود کردیم!
برای تو ای روز اردیبهشتی
که گفتند این روزها می رسی
از همین راه!

#قیصر_امین_پور
از کتاب : آینه های ناگهان

@berkeyekashii
حرف‌های ما هنوز ناتمام
تا نگاه می‌کنی
وقت رفتن است،

باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود

آااای...
ای دریغ و حسرتِ همیشگی
ناگهان...
چقدر زود...
دیر می‌شود!

#قیصر_امین_پور

@Berkeyekashii
صدای تو مرا دوباره برد
به کوچه های تنگ پا برهنگی
به عصمت گناه کودکانگی
به عطر خیس کاهگل
به پشت بام های صبح زود
در هوای بی قراری بهار
به خوابهای خوب دور...

...به عصرهای جمعه ای
که با دوچرخه های لاغر بلند
تمام اضطراب شنبه های جبر را رکاب می زنیم،
به بوی لحظه های بی بهانگی
که دل به گریه ها و خنده های بی حساب می زنیم
به "آی روزگار..." های حسرت دروغکی
غم فراق دلبر به خواب هم ندیده ی همیشه بی وفا،
به جور کردن سه چار بیت سوزناک زورکی،
به رفت و آمد مدام بادها و یادها
سوار قایقی رها،
به موج موج انتهای بی کرانگی
دوار گردش نوار...

مرور صحفه ی سفید خاطرات خیس...
صدا تمام شد!
سرم به صخره ی سکوت خورد
آه بی ترانگی...

#قیصر_امین_پور

@berkeyekashii
خسته ام از آرزوها؛ آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی؛ بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را؛ روز وشب تکرارکردن
خاطرات بایگانی ؛ زندگی های اداری

آفتاب زرد وغمگین؛ پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین؛ آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته؛ چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته؛ خسته از چشم انتظاری

صندلیهای خمیده؛ میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده؛ گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی؛ پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی؛ نیمکتهای خماری

#قیصر_امین_پور

@berkeyekashii
دیدگاه خود را درباره این شعر باشتراک بگذار👇🏻