💢معنای جنگ نامتقارن 👇🏻
این است که دو طرفِ جنگ از #منابع مختلفالحالی، با هویّتهای مختلف برخوردارند؛ این #جنگ_نامتقارن است؛ یعنی هرکدامِ از این دو طرف امکاناتی دارند، منابع قدرتی دارند که طرف دیگر آن را ندارد.
ما با استکبار جهانی در حال جنگ نامتقارنیم؛ چرا؟
ممکن است او یک امکاناتی داشته باشد که ما نداشته باشیم امّا ما هم امکاناتی داریم که او ندارد؛ آن امکان چیست؟ #توکّل، #اعتماد_به_خدا، اعتماد به #پیروزی_نهایی، اعتماد به قدرت انسان، به قدرت ارادهی انسان مؤمن؛ این را ما داریم؛ این شد جنگ نامتقارن.
در جنگ نامتقارن #ارادهها هستند که با هم میجنگند؛ هر ارادهای غلبه پیدا کرد، #پیروز خواهد شد.
در میدان، اراده را ضعیف نکنید؛ در میدان نبرد، اراده را دچار تزلزل نکنید؛ اگر یک طرفِ جنگ در میدان نبرد ارادهاش #سست شد، قطعاً #شکست خواهد خورد.
#نگذارید_ارادهتان_سست_بشود، نگذارید تبلیغات دشمن و وسوسههای دشمن، در اراده و عزم راسخ شما تزلزل ایجاد کند؛ این ارادهی مستحکم را نگه دارید؛ این #ضامن_پیروزی است.
#نگذارید_ارادهتان_سست_بشود
#ما_پيروز_خواهيم_شد ✊🏻
حضرت آقا(٣/٣/١٣٩٥)
___________________
T.me/joinchat/A3m9KzvhhZZXaVy3Nwx7uA
این است که دو طرفِ جنگ از #منابع مختلفالحالی، با هویّتهای مختلف برخوردارند؛ این #جنگ_نامتقارن است؛ یعنی هرکدامِ از این دو طرف امکاناتی دارند، منابع قدرتی دارند که طرف دیگر آن را ندارد.
ما با استکبار جهانی در حال جنگ نامتقارنیم؛ چرا؟
ممکن است او یک امکاناتی داشته باشد که ما نداشته باشیم امّا ما هم امکاناتی داریم که او ندارد؛ آن امکان چیست؟ #توکّل، #اعتماد_به_خدا، اعتماد به #پیروزی_نهایی، اعتماد به قدرت انسان، به قدرت ارادهی انسان مؤمن؛ این را ما داریم؛ این شد جنگ نامتقارن.
در جنگ نامتقارن #ارادهها هستند که با هم میجنگند؛ هر ارادهای غلبه پیدا کرد، #پیروز خواهد شد.
در میدان، اراده را ضعیف نکنید؛ در میدان نبرد، اراده را دچار تزلزل نکنید؛ اگر یک طرفِ جنگ در میدان نبرد ارادهاش #سست شد، قطعاً #شکست خواهد خورد.
#نگذارید_ارادهتان_سست_بشود، نگذارید تبلیغات دشمن و وسوسههای دشمن، در اراده و عزم راسخ شما تزلزل ایجاد کند؛ این ارادهی مستحکم را نگه دارید؛ این #ضامن_پیروزی است.
#نگذارید_ارادهتان_سست_بشود
#ما_پيروز_خواهيم_شد ✊🏻
حضرت آقا(٣/٣/١٣٩٥)
___________________
T.me/joinchat/A3m9KzvhhZZXaVy3Nwx7uA
♨️ روایت پروفسور کردوانی، پدر علم کویرشناسی ایران از دیدار با رهبر انقلاب
🔺 چند بار #توفیق داشتم که در دیدارهای عمومی رهبری حضور داشته باشم و یک بار هم در حضور ایشان صحبت کنم. سال ۱۳۸۵که رهبری به استان ما یعنی #سمنان سفر کردند، به بنده هم زمانی داده شد تا در مقابل ایشان #صحبت کنم. قبل از روز دیدار، با کسانی که قرار بود در #محضر ایشان صحبت کنند، هماهنگ کرده بودند برای اینکه به همه وقت برسد، صحبتها خلاصه باشد و هر کسی حدود پنج دقیقه صحبت کند.
🔹 وقتی نوبت به بنده رسید خیلی #ساده پشت میکروفون رفتم و رو به رهبر گفتم: صحبت کردن در مقابل شما خیلی #سخت است. رهبر گفتند: چرا؟ گفتم: چون با #علاقهی زیادی که شما به این #کشور دارید و اطلاعات #جامعی که دارید، کسی نمیتواند در مقابل شما #ادعای_دروغ یا واهی داشته باشد. با علم به این قضیه، بنده میخواهم در مقابل شما بگویم که ایران یک کشور #استثنائی از حیث #جغرافیایی و #منابع_طبیعی است. این کویرهایی که تا الان فکر میکردیم باعث #بدبختی ما هستند، با تحقیقاتی که انجام دادهام، نه تنها عامل بدبختی نیستند بلکه برای ما #نعمتاند.
🔸 همینطور که گرم صحبت دربارهی استعدادهای طبیعی #ایران بودم، دیدم کاغذی برای من آوردند که روی آن نوشته شده بود #وقت شما تمام شده است. به رهبر گفتم: رهبرا! به من کاغذ دادهاند که وقتم تمام شده، اما هنوز حرفم تمام نشده است. ایشان #لبخندی زدند و گفتند: «ادامه بدهید». شروع کردم به ادامهی حرفم دربارهی وضعیت جغرافیایی ایران و تنوع آب و هوایی بینظیر آن، که باز کاغذ دادند که وقت شما به اتمام رسیده است. #مجددا از رهبری اجازه گرفتم تا ادامه دهم. ایشان هم باز #لبخندی زدند و اجازه دادند. این رفتار چند بار تکرار شد تا اینکه ده دقیقه وقت من تبدیل شد به بیش از #نیم_ساعت.
🔺وقتی حرفهایم تمام شد، رهبر با اینکه مدت زیادی نشسته بودند و خسته شده بودند، رو به جمعیت گفتند: «ببینید آقای دکتر #کردوانی چقدر #زیبا و #دلنشین صحبت میکنند.» وقتی مراسم تمام شد، نزد ایشان رفتم و تمبر بزرگداشت چهرهی ماندگارم را به ایشان #تقدیم کردم. پس از چند دقیقه که با ایشان خداحافظی کردم، شخصی آمد و گفت: رهبری خواستهاند که با ایشان #شام را میل کنید. بنده هم از خداخواسته، رفتم #خدمت ایشان برای شام. همانجا به ایشان گفتم #همسرم هم برای شما #سلام رساند و بعد هم سوابق و تألیفات همسرم را به ایشان معرفی کردم. پس از صرف شام وقتی که رهبر میخواستند تشریف ببرند، ایشان گفتند آقای پروفسور کردوانی هم با من بیایند. ایشان #دست من را گرفتند و تا محل خودرو، دست در دست ایشان با هم رفتیم و صحبت کردیم. مواقع خداحافظی هم ایشان گفتند: «دفعهی بعد کتاب خودتان و همسرتان را هم برای من بیاورید.»
#محیط_زیست
t.me/joinchat/AAAAADvhhZZtg79p-g090w
🔺 چند بار #توفیق داشتم که در دیدارهای عمومی رهبری حضور داشته باشم و یک بار هم در حضور ایشان صحبت کنم. سال ۱۳۸۵که رهبری به استان ما یعنی #سمنان سفر کردند، به بنده هم زمانی داده شد تا در مقابل ایشان #صحبت کنم. قبل از روز دیدار، با کسانی که قرار بود در #محضر ایشان صحبت کنند، هماهنگ کرده بودند برای اینکه به همه وقت برسد، صحبتها خلاصه باشد و هر کسی حدود پنج دقیقه صحبت کند.
🔹 وقتی نوبت به بنده رسید خیلی #ساده پشت میکروفون رفتم و رو به رهبر گفتم: صحبت کردن در مقابل شما خیلی #سخت است. رهبر گفتند: چرا؟ گفتم: چون با #علاقهی زیادی که شما به این #کشور دارید و اطلاعات #جامعی که دارید، کسی نمیتواند در مقابل شما #ادعای_دروغ یا واهی داشته باشد. با علم به این قضیه، بنده میخواهم در مقابل شما بگویم که ایران یک کشور #استثنائی از حیث #جغرافیایی و #منابع_طبیعی است. این کویرهایی که تا الان فکر میکردیم باعث #بدبختی ما هستند، با تحقیقاتی که انجام دادهام، نه تنها عامل بدبختی نیستند بلکه برای ما #نعمتاند.
🔸 همینطور که گرم صحبت دربارهی استعدادهای طبیعی #ایران بودم، دیدم کاغذی برای من آوردند که روی آن نوشته شده بود #وقت شما تمام شده است. به رهبر گفتم: رهبرا! به من کاغذ دادهاند که وقتم تمام شده، اما هنوز حرفم تمام نشده است. ایشان #لبخندی زدند و گفتند: «ادامه بدهید». شروع کردم به ادامهی حرفم دربارهی وضعیت جغرافیایی ایران و تنوع آب و هوایی بینظیر آن، که باز کاغذ دادند که وقت شما به اتمام رسیده است. #مجددا از رهبری اجازه گرفتم تا ادامه دهم. ایشان هم باز #لبخندی زدند و اجازه دادند. این رفتار چند بار تکرار شد تا اینکه ده دقیقه وقت من تبدیل شد به بیش از #نیم_ساعت.
🔺وقتی حرفهایم تمام شد، رهبر با اینکه مدت زیادی نشسته بودند و خسته شده بودند، رو به جمعیت گفتند: «ببینید آقای دکتر #کردوانی چقدر #زیبا و #دلنشین صحبت میکنند.» وقتی مراسم تمام شد، نزد ایشان رفتم و تمبر بزرگداشت چهرهی ماندگارم را به ایشان #تقدیم کردم. پس از چند دقیقه که با ایشان خداحافظی کردم، شخصی آمد و گفت: رهبری خواستهاند که با ایشان #شام را میل کنید. بنده هم از خداخواسته، رفتم #خدمت ایشان برای شام. همانجا به ایشان گفتم #همسرم هم برای شما #سلام رساند و بعد هم سوابق و تألیفات همسرم را به ایشان معرفی کردم. پس از صرف شام وقتی که رهبر میخواستند تشریف ببرند، ایشان گفتند آقای پروفسور کردوانی هم با من بیایند. ایشان #دست من را گرفتند و تا محل خودرو، دست در دست ایشان با هم رفتیم و صحبت کردیم. مواقع خداحافظی هم ایشان گفتند: «دفعهی بعد کتاب خودتان و همسرتان را هم برای من بیاورید.»
#محیط_زیست
t.me/joinchat/AAAAADvhhZZtg79p-g090w