وقتی #ارنست_چگوارا را در پناهگاهش باکمک #چوپان خبرچین دستگیر کردند...
یکی از چوپان پرسید:چرا خبرچینی کردی درحالی که چگوارا برای آزادی شماها مبارزه می‌کرد؟
جواب حیرت انگیز است.
"چوپان جواب داد: او باجنگهایش گوسفندان مرا می‌ترساند."
چگوارا تلاش می کرد تا حق نسبی چوپان را ایفا کند ولی چون چوپان عقلش نمی رسید که چگوارا به نفع او جنگ به راه انداخته است چگوارا را دشمن خود می پنداشت.
اگر مردم ذهنشان نسبت به هر پدیده ای فعال نشود حتی اگر آن پدیده به نفع آنها هم باشد با پذیرش و قبول آن مخالفت و دشمنی  میکنند.
اصلی ترین مسئله پس از #تفکیک #پارادایم_ها در حوزه ی #استراتژیک فعال ڪردن #اندیشه مردم هم نسبت به پارادایم #متخاصم و هم نسبت به پارادایم #خودی است.
اگر فکر، اندیشه و عقل مردم را فعال نکنیم حتی برای سعادت آنها هم تلاش کنیم و خودمان را آتش بزنیم تا راه #سعادت آنان را آشکار سازیم باز هم به نتیجه ی مطلوبی دست نخواهیم یافت.
به عکس آنها از حرارت ناچیز آتش که فاصله ی زیادی از آنها دارد شکایت می کنتد و شما را دشمن خود می پندارند و می گویند می خواهد با اتش ما را بسوزاند.
ولی اگر مردم فهمیدند که شما برای سعات انها خودت را اتش زده ای تا راه سعادت آنها را روشن کنی آن وقت است که به صف شما می پیوندند

t.me/joinchat/AAAAADvhhZYvrpKUO5XpTQ

به نظر شما طبق گفته های مشاور آخوندی مسکن مهر باعث شد تا #چوپان_حسن_فریدون به شهر بیاد؟؟؟


t.me/joinchat/AAAAADvhhZYvrpKUO5XpTQ

⭕️ فریاد گرگها ‌برای آزادی #گوسفندان !*⭕️

📔بیرون طوفان سختی بود،صدای زوزه گرگها شنیده می شد.
چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست. چون گرگ‌های گرسنه سر رسیدند، درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدند. برگشتند تا نقشه ای برای آزادی گوسفندان از آغل پیدا کنند.❌

#گرگ‌ ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره، برپایی تظاهراتی جلوی خانه #چوپان است که در آن #آزادی گوسفندان را فریاد بزنند.❌

گرگ‌ها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند.
چون گوسفندان فریاد گرگ‌ها را شنیدند که از آزادی و #حقوق شان دفاع می‌کنند، برانگیخته شدند و به آنها پیوستند.

آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغل با شاخهایشان کردند تا اینکه دیوارها شکسته شد و درها باز گردید و همگی #آزاد شدند.

*گوسفندان به صحرا گریختند و گرگ‌ها پشت سرشان دویدند. چوپان صدا میزد و گاهی فریاد میکشید و گاهی عصایش را پرتاب می‌کرد تا بلکه جلویشان را بگیرد. اما هیچ فایده ای نه از فریاد و نه از عصا دستگیرش نشد.*❌

گرگ‌ها گوسفندان را در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند. آن شب، شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و #رها بود و شبی اشتها آور برای گرگ‌های به کمین نشسته.

روز بعد چون چوپان به صحرایی که گوسفندان در آن آزادی خود را بدست آورده بودند رسید، جز لاشه های پاره پاره و استخوان های به خون کشیده شده، چیزی نیافت
چه قصه ی پرغصه ی آشنایی

#متافور
#قصه_درمانی_برای_کودکان

t.me/joinchat/AAAAADvhhZYvrpKUO5XpTQ