موسسه و انتشارات دیجیتال گام آخر
1.09K subscribers
397 photos
595 videos
228 files
423 links
⚜️هلدینگ آموزشی ومشاوره‌ای گام آخر⚜️

🔴نکات خفن مشاوره‌ای
🟠انگیزشی
🟡و درس خوندن

🟢برای بچه های گلی که میخوان بهترین نتیجه رو بگیرن

🟦شرکت در دوره های آموزشی موسسه:
Www.gaameakhar.com

🟪رزرو مشاوره:
@Moshaver_Akhar
Download Telegram
🎯 تست کنکور ۱۴۰۰(تجربی)
زبان صد استاد محمودی
@zabankade100
www.zabankade.net
🎯 تست کنکور ۱۴۰۰(تجربی) تست ۷۹
زبان صد استاد محمودی
@zabankade100
www.zabankade.net
🎯 تست کنکور ۱۴۰۰(تجربی) تست ۷۷
زبان صد استاد محمودی
@zabankade100
www.zabankade.net
🎯 تست کنکور ۱۴۰۰(تجربی) تست ۷۸
زبان صد استاد محمودی
@zabankade100
www.zabankade.net
موسسه و انتشارات دیجیتال گام آخر
https://youtu.be/XdH4ZkiKe0Y
دوستانی که پک های قدیمی منو دارند حتما این ویدیو را ببینند
💎گرامر زبان تخصصی ویژه ی منحصرا زبان 💎
💙 این دوره به صورت آفلاین برگزار می شود
طول دوره: ۱۰ جلسه
💥 هدیه ویژه: تمامی شرکت کنندگان دوره ی گرامر می توانند در دوره ی وکب پلاس(لغات ضروری کتاب ۵۰۴ ) که در ۱۰ جلسه تشکیل می شود به صورت رایگان شرکت کنند.
💥 امکان دیدن فیلم های دوره تا روز کنکور برای شرکت کنندگان وجود دارد

💎 جزوه ی این دوره به صورت فایل پی دی اف در اختیار شرکت کنندگان قرار می گیرد
برای ثبت نام از لینک زیر استفاده کنید

http://zabankade.net?p=3804
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎯 دوره هایvocab plus 🎯
🌹تدریس لغات پرتکرارو پر کاربرد کتاب ۵۰۴
🌹آموزش لغت در جمله
🌹همراه با مترادف و متضاد
🌹تنها در ۱۰ جلسه
https://zil.ink/Zabankade.net
#تست واژگان
Since her last name was Wu, many people thought her …………… was Chinese because of her short last name.
Anonymous Quiz
21%
Belief
10%
Explanation
63%
Nationality
6%
Reality
#تست واژگان
In learning a second language, some people are very analytical and want a rule for everything, while others …………… to gather examples and copy them.
Anonymous Quiz
16%
Prepare
15%
Prevent
63%
Prefer
6%
Measure
#مکالمه درس ۱ دوازدهم⚘

Sara has been in the Children’s Medical Center for a week. She has caught a terrible flu. The
doctor told her to stay there to get better. There is a photograph of an old man on the wall. While
the nurse is taking her temperature, they start talking.
سارا به مدت یک هفته در مرکز درمانی کودکان بوده است. او یک آنفولانزای وحشتناک گرفته است. دکتر به او گفته است که برای بهتر شدن باید در بیمارستان بماند. بر روی دیوار عکسی از یک مرد مسن وجود دارد. در حالی که پرستار درجه تب او را میگیرد، آنها شروع به صحبت کردن می کنند.
@zabankade100
Sara: Excuse me, who is that man in the picture?
سارا: ببخشید آن مرد داخل عکس چه کسی است؟
Nurse: Oh, don’t you know him? Have you ever heard of Dr. Mohammad Gharib?
پرستار: او را نمیشناسی؟ آیا هیچوقت در مورد دکتر محمد قریب چیزی شنیده ای؟
Sara: I guess I have only seen his name in my English book, but I’m not sure about it.
سارا: حدس میزنم که فقط اسم او را در کتاب زبان انگلیسی ام دیده ام، اما در موردش مطمئن نیستم.
@zabankade100
Nurse: Dr. Gharib was a famous physician.
پرستار: دکتر قریب یک پزشک معروف بود.
Sara: Oh,… can you tell me a little about his life?
سارا: میتونید کمی در مورد زندگی ایشان به من بگویید.
Nurse: Dr. Gharib was born in Tehran in 1288. After receiving his diploma, he went abroad to
study medicine. In 1316 he became a physician and then came back to his homeland. In 1347
this center was founded by Dr. Gharib and one of his close friends.
پرستار: دکتر قریب در سال 1288 در تهران متولد شد. او پس از دریافت مدرک دیپلم، به خارج از کشور رفت که پزشکی بخواند. در سال 1316 ایشان پزشک شد ) مدرک پزشکی را دریافت کرد( و به زادگاهش باز گشت. در سال 1347 دکتر قریب و یکی از دوستان نزدیکش این مرکز را تاسیس کردند.
@zabankade100
Sara: Really? I didn’t know that.
سارا: واقعا؟ من این را نمیدانستم.
Nurse: Dr. Gharib was also a generous man. He spared no pains to cure sick children. He was very
friendly and helpful to poor families. Not surprisingly, he was regarded as a dedicated physician.
پرستار: همچنین دکتر قریب مرد سخاوتمندی بود. او از هیچ فرصتی برای درمان کودکان بیمار دریغ نمیکرد. او نسبت به خانواده های
فقیر بسیار صمیمی و یاری رسان بود. دور از انتظار هم نیست که به عنوان دکتری ایثارگر در نظر گرفته شود.
Sara: It’s a pity! I didn’t know such a great man.
سارا: جای افسوس داره. من چنین مرد بزرگی را نمیشناختم.
@zabankade100
Nurse: He was known as a distinguished university professor, too. The first Persian textbook
on children’s diseases was written by him. He taught medicine to thousands of students.
پرستار: او همچنین به عنوان یک پروفسور برجسته دانشگاه شناخته شده بود. اولین کتاب درباره ی بیماریهای کودکان به زبان فارسی
توسط ایشان نوشته شد. او علم پزشکی را به هزاران دانشجو تدریس کرد.
Sara: Oh, what a great man he was!
سارا: چه مرد بزرگی بوده است!
Www.zabankade.net
Nurse: By the way, it might be interesting to know that your physician was one of Dr. Gharib’s students!
پرستار: راستی، هچنین ممکنه جالب باشد که بدانی، دکتر شما یکی از دانشجوهای دکتر قریب بوده است.
Sara: Really?! That’s interesting!
سارا: واقعا؟ جالبه!
برای دوستانتان ارسال کنید
@zabankade100
www.zabankade.net
#ریدینگ درس ۱ دوازدهم
On a spring morning, an old woman was sitting on the sofa in her house. Her young son was
reading a newspaper. Suddenly a pigeon sat on the window.
در یک صبح بهاری یک زن پیر در خانه اش بر روی کاناپه نشسته بود. پسر جوانش در حال روزنامه خواندن بود. ناگهان یک
کبوتر بر روی پنجره نشست.
@zabankade100

The mother asked her son quietly, “What is this?” The son replied: “It is a pigeon”. After a
few minutes, she asked her son for the second time, “What is this?” The son said, “Mom, I have
just told you, “It is a pigeon, a pigeon”. After a little while, the old mother asked her son for the
third time, “What is this?” This time the son shouted at his mother, “Why do you keep asking
me the same question again and again? Are you hard of hearing?”
مادر به آرامی از پسرش پرسید"این چیه؟" پسر جواب داد:"این یک کبوتر است". بعد از چند دقیقه برای دومین بار از پسرش
پرسید "این چیه؟"پسر گفت: "تازه من به تو گفتم این یک کبوتر است کبوتر". بعد از مدت کمی، مادر پیر برای سومین بار از
پسرش پرسید "این چیه؟" این بار پسر بر سر مادرش فریاد کشید: " چرا همش داری سؤال های تکراری میپرسی؟ مگه مشکل
شنوایی داری؟"
@zabankade100

A little later, the mother went to her room and came back with an old diary. She said, “My
dear son, I bought this diary when you were born”. Then, she opened a page and kindly asked
her son to read that page. The son looked at the page, paused and started reading it aloud:
کمی بعد، مادر به اتاقش رفت و با یک دفترچه خاطرات برگشت. او گفت "پسر عزیزم من این دفتر خاطرات را وقتی که تو متولد
شدی، خریدم". سپس او صفحه ای را باز کرد و با مهربانی از پسرش خواست که آن را بخواند. پسر به صفحه نگاهی انداخت و
مکثی کرد و شروع به خواندن نمود:
@zabankade100

Today my little son was sitting on my lap, when a pigeon sat on the window. My son asked
me what it was 15 times, and I replied to him all 15 times that it was a pigeon. I hugged him
lovingly each time when he asked me the same question again and again. I did not feel angry at
all. I was actually feeling happy for my lovely child.
امروز پسر کوچکم بر روی پایم نشسته بود، زمانیکه که یک کبوتر بر روی پنجره نشست. پسرم 15 بار از من پرسید که این
چی بود و من هر 15 بار برای او تکرار کردم که این یک کبوتر است. هر بار که او همان سؤال تکراری را از من میپرسید من او را
با مهربانی در آغوش میگرفتم. من اصلأ احساس عصبانیت نکردم. در واقع من به خاطر فرزند دوست داشتنی ام، احساس خوشحالی می کردم
@zabankade100

Suddenly the son burst into tears, hugged his old mother and said repeatedly, “Mom, mom,
forgive me; please forgive me.” The old woman hugged her son, kissed him and said calmly,
“We must care for those who once cared for us. We all know how parents cared for their children
for every little thing. Children must love them, respect them, and care for them”.
ناگهان پسر شروع به گریه کردن کرد و مادر پیرش را در آغوش گرفت و مکررأ تکرار میکرد که" مادر، مادر من را ببخش لطفأ
من را ببخشید". زن پیر پسرش را در آغوش گرفت و او را بوسید و با خونسردی گفت: "ما باید از کسانی که یک زمانی از ما
مراقبت کرده اند، مراقبت کنیم. ما همه میدانیم که پدر و مادر برای هر مسئله ی کوچکی چگونه به فرزندانشان اهمیت میدهند.
بچه ها باید آنها را دوست داشته باشند و به آنها احترام بگذارند و از آنها مراقبت کنند".
@zabankade100
It is very important for us to respect our elders. It is also important to note that elders
were not born elders; they were kids like us and now have grown old. A few years hence
we will also grow older. If today we respect them, our present and future generations will
carry those values and will learn to respect us as well when we grow old.
برای ما بسیار مهم است که به بزرگترهایمان احترام بگذاریم. همچنین مهم است که بدانیم بزرگترها، بزرگ به دنیا
نیامده اند. آنها همانند ما کودک بوده اند و اکنون بزرگ شده اند. چند سال بعد ما نیز مسن تر خواهیم شد. اگر امروز ما
به آن ها احترام بگذاریم نسل امروز و آینده ما نیز آن ارزش ها را حفظ خواهند کرد و یاد می گیرند که هنگامی که ما هم پیر شدیم به ما احترام بگذارند
@zabankade100
Elders have a lot to share with us: their life experiences, their failures, their successes
and many more. Thus, we need to care for them because they deserve to be cared for.
Respect and care for elders start with our parents as they are our first teachers in our life.
بزرگترها چیزهای زیادی برای تقسیم کردن با ما دارند: تجربه های زندگیشان، شکست هایشان، موفقیت هایشان، و
خیلی چیزهای دیگر. بنابراین ما باید که به آنها اهمیت بدهیم چونکه سزاوار مراقبت کردن هستند. احترام و مراقبت
کردن از بزرگترها، با پدر و مادرمان شروع میشود زیرا آنها اولین معلم های ما در زندگی هستند
@zabankade100

No matter what we do in our lives, who we are, and where we live, we must love them
as they love us unconditionally. They feel honored when we appreciate their love and
respect them. So, it is our duty to help them when they need us because they are not
young enough to handle things on their own like before.
مهم نیست چه کاری را در زندگیمان انجام میدهیم، چه کسی هستیم، کجا زندگی میکنیم، ما باید آنها را همانگونه
که آنها ما را بی قید و شرط دوست دارند، دوست داشته باشیم. آنها احساس افتخار میکنند هنگامی که ما قدردان عشق
آنها هستیم و به آنها احترام میگذاریم. پس این وظیفه ما است که هنگامی که به ما نیاز دارند به آنها کمک کنیم زیرا
آنها به اندازه کافی جوان نیستند که مانند قبل بتوانند به تنهایی از عهده کارها برآیند
@zabankade100
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌹 یک نکته ، یک تست ( شرطی ها)
زبان صد استاد محمودی
@zabankade100
www.zabankade.net