Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
افتتاح آرامگاه حکیم #فردوسی توسط #رضا_شاه پهلوی، پس از بازسازی در سال 1313 خورشیدی
👇👇👇
@kanalemahastim
👇👇👇
@kanalemahastim
اگر اين مرد نبود امروز برای #حق_مدرسه_رفتن دختران #هشتگ مي زديم و اصلاح طلب ها هم مي گفتند فعلا زود است و زير ساخت ها فراهم نيست ...
#رضا_شاه_پهلوی
@kanaleMaHastim
#رضا_شاه_پهلوی
@kanaleMaHastim
Forwarded from جنبش ملّى ماهستيم
اگر اين مرد نبود امروز برای #حق_مدرسه_رفتن دختران #هشتگ مي زديم و اصلاح طلب ها هم مي گفتند فعلا زود است و زير ساخت ها فراهم نيست ...
#رضا_شاه_پهلوی
@kanaleMaHastim
#رضا_شاه_پهلوی
@kanaleMaHastim
زندگی نامه ی #رضا_شاه_پهلوی
رضا پهلوی (زادهٔ ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ در آلاشت، سوادکوه،مازندران – درگذشت ۴ امرداد ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ،آفریقای جنوبی) معروف به رضاخان، رضاخان میرپنج، رضاخان سردارسپه و پس از آن رضاشاه، نخستوزیر ایران از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ خورشیدی و پادشاه ایران از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشیدی و بنیانگذار دودمان پهلوی بود. پادشاهی رضاشاه پایان حکومت مغول تبار و شیعه مذهب قاجاریه و آغاز پادشاهیِ باستان گرای پهلوی بود.
او در آلاشت سواد کوه به دنیا آمد.وی دوران خردسالی را در فقر گذراند.از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را پیمود. در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان تهران را اشغال کردند.رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامیها و راهزنیها را از بین برد. در ۳ آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمد قاجار به نخستوزیری گمارده شد و ابتدا تلاش ناکامی در جهت جمهوریخواهی کرد؛ ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران به دست متفقین، با اولتیماتوم بریتانیا وی مجبور به ترک ایران و واگذاری پادشاهی به ولیعهدش شد.سه سال بعد در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت.
رضا شاه با به دست آوردن قدرت بلامنازع، اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد. رضاشاه در دوران قدرت، اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعدهمند نبود، نشان میدهد که وی خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون شیعه،دسیسه ی بیگانگان،شورش عشایر و اختلافات قومی،و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا،زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانههای دولتی،شبکههای ارتباطی،بانکهای سرمایهگذار و فروشگاههای زنجیرهای باشد.او برای رسیدن به هدفش (بازسازی ایران طبق تصویر غرب) دست به مذهبزدایی، برانداختن قبیلهگرایی، گسترش ملیگرایی و باستان گرایی، توسعه ی آموزشی و سرمایهداری دولتی زد.
رضاشاه در طول زندگی خود و حتا پس از آن به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شدهاست. در جوانی به نام ناحیهای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده میشد. با ورود به نظامیگری به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامیاش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و به دست گرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» میخواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» (پیش از این نام خانوادگی در ایران رایج نبود؛ رضاشاه برای نخستین بار استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد شناخته شد.
در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضاشاه بزرگ» داده شد.
مادر رضاشاه،نوشآفرین آیرملو او را زمانی که کودک شیرخوارهای بود از شهرستان سوادکوه به تهران آورد.
رضا شاه در سفرنامه ی مازندران اصالت خانوادگی خود را سوادکوه مازندران معرفی میکند.
دو دستنویس منسوب به رضا شاه بر جای مانده که به سفرنامه مازندران و سفرنامه خوزستان موسوم است. سفرنامه مازندران در سال ۱۳۵۵ توسط مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی پهلوی در تهران به چاپ رسیدهاست.رضا شاه پهلوی در سفرنامه ی مازندران، اصالت پدری و نیاکانی خود را به مازندران و سوادکوه رسانده و از آنجا با عناوین «مسقط الراس» و «خانه» و «وطن خود» و مرقد اسلاف و اجداد و نیاکانش یاد کردهاست. اهمیت این منبع در آن است که چاپ نخستش در سال ۱۳۰۵ توسط خود رضا شاه و چاپ دومش در دوران پهلوی دوم و با تأیید دربار و توسط یکی از مراکز درباری به چاپ رسیده و از این حیث منبع موثق میباشد.
مادرش نوشآفرین آیرملو، اهل تهران و تا مرگ داداشبیگ ساکن آلاشت بود.مرگ پدرش در چهل روزگی وی موجب شد که نوشآفرین تصمیم به عزیمت به تهران بگیرد. به این خاطر پس از مدتی نوزاد ششماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت.در این سفر رضای نوزاد در راه سخت میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران،وی را مرده پنداشتند؛ بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجدداً جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند.این داستان را رضاشاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت راهآهن شمال برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل نمودهاست.رضا و مادرش در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی میکردند. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا برعهده سرهنگ ابوالقاسم آیرملو بود. او در آن زمان به نام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود.پس از مرگ وی سرتیپ نصراللهخان آیرم زندگی آنان را اداره میکرد.
رضا پهلوی (زادهٔ ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ در آلاشت، سوادکوه،مازندران – درگذشت ۴ امرداد ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ،آفریقای جنوبی) معروف به رضاخان، رضاخان میرپنج، رضاخان سردارسپه و پس از آن رضاشاه، نخستوزیر ایران از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ خورشیدی و پادشاه ایران از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشیدی و بنیانگذار دودمان پهلوی بود. پادشاهی رضاشاه پایان حکومت مغول تبار و شیعه مذهب قاجاریه و آغاز پادشاهیِ باستان گرای پهلوی بود.
او در آلاشت سواد کوه به دنیا آمد.وی دوران خردسالی را در فقر گذراند.از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را پیمود. در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان تهران را اشغال کردند.رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامیها و راهزنیها را از بین برد. در ۳ آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمد قاجار به نخستوزیری گمارده شد و ابتدا تلاش ناکامی در جهت جمهوریخواهی کرد؛ ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران به دست متفقین، با اولتیماتوم بریتانیا وی مجبور به ترک ایران و واگذاری پادشاهی به ولیعهدش شد.سه سال بعد در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت.
رضا شاه با به دست آوردن قدرت بلامنازع، اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد. رضاشاه در دوران قدرت، اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعدهمند نبود، نشان میدهد که وی خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون شیعه،دسیسه ی بیگانگان،شورش عشایر و اختلافات قومی،و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا،زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانههای دولتی،شبکههای ارتباطی،بانکهای سرمایهگذار و فروشگاههای زنجیرهای باشد.او برای رسیدن به هدفش (بازسازی ایران طبق تصویر غرب) دست به مذهبزدایی، برانداختن قبیلهگرایی، گسترش ملیگرایی و باستان گرایی، توسعه ی آموزشی و سرمایهداری دولتی زد.
رضاشاه در طول زندگی خود و حتا پس از آن به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شدهاست. در جوانی به نام ناحیهای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده میشد. با ورود به نظامیگری به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامیاش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و به دست گرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» میخواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» (پیش از این نام خانوادگی در ایران رایج نبود؛ رضاشاه برای نخستین بار استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد شناخته شد.
در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضاشاه بزرگ» داده شد.
مادر رضاشاه،نوشآفرین آیرملو او را زمانی که کودک شیرخوارهای بود از شهرستان سوادکوه به تهران آورد.
رضا شاه در سفرنامه ی مازندران اصالت خانوادگی خود را سوادکوه مازندران معرفی میکند.
دو دستنویس منسوب به رضا شاه بر جای مانده که به سفرنامه مازندران و سفرنامه خوزستان موسوم است. سفرنامه مازندران در سال ۱۳۵۵ توسط مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی پهلوی در تهران به چاپ رسیدهاست.رضا شاه پهلوی در سفرنامه ی مازندران، اصالت پدری و نیاکانی خود را به مازندران و سوادکوه رسانده و از آنجا با عناوین «مسقط الراس» و «خانه» و «وطن خود» و مرقد اسلاف و اجداد و نیاکانش یاد کردهاست. اهمیت این منبع در آن است که چاپ نخستش در سال ۱۳۰۵ توسط خود رضا شاه و چاپ دومش در دوران پهلوی دوم و با تأیید دربار و توسط یکی از مراکز درباری به چاپ رسیده و از این حیث منبع موثق میباشد.
مادرش نوشآفرین آیرملو، اهل تهران و تا مرگ داداشبیگ ساکن آلاشت بود.مرگ پدرش در چهل روزگی وی موجب شد که نوشآفرین تصمیم به عزیمت به تهران بگیرد. به این خاطر پس از مدتی نوزاد ششماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت.در این سفر رضای نوزاد در راه سخت میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران،وی را مرده پنداشتند؛ بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجدداً جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند.این داستان را رضاشاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت راهآهن شمال برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل نمودهاست.رضا و مادرش در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی میکردند. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا برعهده سرهنگ ابوالقاسم آیرملو بود. او در آن زمان به نام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود.پس از مرگ وی سرتیپ نصراللهخان آیرم زندگی آنان را اداره میکرد.