خبرگر
2.25K subscribers
25K photos
19K videos
165 files
36.1K links
#خبرگرصدای_بیصدایان_وستمدیدگان_دادخواه
ارتباط با ادمینها(,عکس ها و ویدیوهای خود را برای انعکاس از این جا
با ما در میان بگذارید.)
@mansoor1999
Download Telegram
Forwarded from borobalatar
من اگر بخواهم خاطرات روز بروز خود را برای شما تعریف کنم، سالها به طول خواهد انجامید، اما همین دو سه موردی که تعریف کردم می تواند نشان بدهد که هسته مرکزی کمیته ها و سپاه پاسداران خمینی را چه کسانی و با چه تجربیات و طرز تفکری تشکیل دادند . همه ما ابتدا فریفته پول مفت و بی دردسر شدیم ویا از طریق پرونده سازی و درگیر شدن در مسائلی که #تقوی نیا و #نعمانی هم به آن مبتلا شدند، قدم در این راه گذاشتیم. بعد از این مرحله قدرت به ما لذت داد . اسلحه و حمایت دولتهای تروریست پرور، دلگرممان ساخت و همین که دستمان به خون آغشته شد، دیگر راه بازگشتی برایمان باقی نماند. بدنبال یک جنایت ساده قتل ، انفجار، تخریب و کشتارها تکرار شد و لاجرم قبح و زشتیش را ازدست داد و بزودی بصورت عادت در آمد. بنا براین مثلاً شبی که روی پشت بام مدرسه رفاه و در برابر چشمان آیت الله های تازه بقدرت رسیده، قلب افسران ارتش را نشانه گرفته بودیم تا به زندگیشان خاتمه دهیم ، دیگر چیزی بنام ترس از کشتن در ما وجود نداشت . شاید زشت بود و بهمین دلیل هم خود خمینی گفت تا شایعه کنیم جوخه مرگ را فلسطینی ها تشکیل داده بودند، اما راستش اینست که کشتن دیگر حرفه ما بود و اگر از آن لذت نمی بردیم، دست کم ناراحت هم نمی شدیم . این دیگر دنیای ما شده بود . بهر حال ، پس از ماجرای همافرها و تسلیم اجباری و گوسفند وار آنها، من هر روز مثل یک کارمند وظینه شناس در اداره امنیت و مخابرات لیبی حاضر می شدم و با عبدالسلام و عبد العامر و چایچی و احمدی در موارد مشابهی همکاری داشتم و به تناوب گاهی با نعمانی و زمانی با تقوی نیا نیز دیدار می کردم و به آنها آموزشهایی می دادم، این را همین جا اضافه کنم که آنها برای مدت یک سال و نیم همچنان یکدیگر را مرده می پنداشتند ، در حالی که هر دو در یک شهر می زیستند و وقتی از حقیقت ماجرا آگاه شدند که دیگر خیلی دیر شده بود، دوستان ساده دل ما دیگر دستشان به خون ، کشتار و هواپیما ربایی آلوده شده بود و امن ترین مکان برایشان همان بارگاه آقای #قذانی بود .https://goo.gl/9dcpHR ادامه مطلب https://goo.gl/PCF3VJ