اینک...
برخیز و
در انبوهِ هذیان
چشم بُگشا
به آمیزشِ تصویر ،
با واژه
نگاه کن :
آری
لغزشِ باد
از سَرانگشتان اَت ،
سرودِ من
از زندگی ست
✅ برشی کوتاه از #شعر قطع نامه ( مجموعه اشعار تراشه های یک پیراهن )
✅ #برای #سپیده_رشنو
✍️ #امید_آدینه
#فقرفسادگرونی_میریم_تاسرنگونی
#رژیم_اشغالگردستنشانده_فاسدوفاشیست_اسلامی_رابرانیم
#جنبش_همبستگی_ستمدیدگان_دادخواه_ایران
#منصوراسانلوکارگرسندیکالیست
https://t.me/khabargar
برخیز و
در انبوهِ هذیان
چشم بُگشا
به آمیزشِ تصویر ،
با واژه
نگاه کن :
آری
لغزشِ باد
از سَرانگشتان اَت ،
سرودِ من
از زندگی ست
✅ برشی کوتاه از #شعر قطع نامه ( مجموعه اشعار تراشه های یک پیراهن )
✅ #برای #سپیده_رشنو
✍️ #امید_آدینه
#فقرفسادگرونی_میریم_تاسرنگونی
#رژیم_اشغالگردستنشانده_فاسدوفاشیست_اسلامی_رابرانیم
#جنبش_همبستگی_ستمدیدگان_دادخواه_ایران
#منصوراسانلوکارگرسندیکالیست
https://t.me/khabargar
فرزاد کمانگر در مسیر آموزگاران مردم دوست ایران، در کردستان راهی گشود، که امروز شاگردانش که خودشان آموزگاران جوان این دوره شده اند، ادامه میدهند. فرزاد گل و چشمه بود! در زندان به یاد مادرش و به عشق بنفشه در کنار چشمه روستا، عاشقانه زندگی میکرد…به من رقص کردی می آموخت. در بند۲۰۹ زندان اوین که مشهور به بند ۲۰۹ اطلاعات اوین است، چند ماه در کنار هم بودیم. راهروی شماره ده! با سلول هایی که در نداشت و می توانستیم با همدیگر در ارتباط باشیم. در آن راهرو نزدیک بیست نفر آن زمان در بند بودند، کسانی که بازجویی ها یشان تمام شده بود و منتظر مرحله بعد در زندان بودند…
این ترانه آزاد را
از سروده های امیدآدینه را به یاد فرزاد برایتان همین جا منتشر میکنیم:
صلح
الیاف کدامین دیار است؟
که حدیث اش
این گونه تاریک
میروید از دهان قناری
وقتی شهر را
سربازان به یغما بردند
آزادی نام زنی بود با بقچهی فصول
... با اشارتی رو به زنگار خانهاش
سالیان
از خلوت ییلاق
گذشت
ولی عاقبت! کوچ باغبان از درههای قحطی
گرتهی خون را بر بال پرنده
فریاد نکرد و
لب ریختگیهای عریانی
فاش نشد
✅ برشی کوتاه از #شعر تخته سیاه ( مجموعه اشعار محاکات )
✅ #برای #فرزاد_کمانگر
✍ #امید_آدینه
این ترانه آزاد را
از سروده های امیدآدینه را به یاد فرزاد برایتان همین جا منتشر میکنیم:
صلح
الیاف کدامین دیار است؟
که حدیث اش
این گونه تاریک
میروید از دهان قناری
وقتی شهر را
سربازان به یغما بردند
آزادی نام زنی بود با بقچهی فصول
... با اشارتی رو به زنگار خانهاش
سالیان
از خلوت ییلاق
گذشت
ولی عاقبت! کوچ باغبان از درههای قحطی
گرتهی خون را بر بال پرنده
فریاد نکرد و
لب ریختگیهای عریانی
فاش نشد
✅ برشی کوتاه از #شعر تخته سیاه ( مجموعه اشعار محاکات )
✅ #برای #فرزاد_کمانگر
✍ #امید_آدینه