This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 مادر جاویدنام #امیر_الوندی_مهر از کشته شدگان #آبان۹۸ با انتشار این ویدیو نوشت:
خدا لعنتتون کنه
شادیشو ببینید... خنده هاشو ببینید...
٢٧ ماهه که بچمو ندیدم
به چه جرمی بچمو از من گرفتید ؟؟
به چه جرمی جوونیشو پرپر کردید؟؟؟
کثافت بزنن به اون خون نجستون
خدا ازتون نمیگذره
قسم میخورم تا آخرین قطره ی خونم دادخواه خون بچم باشم
#انتقام_خون_آبانیم
#مرگ_بر_خامنه_ای
#اعتصابات_اعتراضات_سراسری_فروپاشی_رژیم
#نه_به_رژیم_اسلامی
#جنبش_همبستگی_ستمدیدگان_دادخواه_ایران
#MANSOUROSANLOUSENDIKALIST
🆔 https://t.me/khabargar
خدا لعنتتون کنه
شادیشو ببینید... خنده هاشو ببینید...
٢٧ ماهه که بچمو ندیدم
به چه جرمی بچمو از من گرفتید ؟؟
به چه جرمی جوونیشو پرپر کردید؟؟؟
کثافت بزنن به اون خون نجستون
خدا ازتون نمیگذره
قسم میخورم تا آخرین قطره ی خونم دادخواه خون بچم باشم
#انتقام_خون_آبانیم
#مرگ_بر_خامنه_ای
#اعتصابات_اعتراضات_سراسری_فروپاشی_رژیم
#نه_به_رژیم_اسلامی
#جنبش_همبستگی_ستمدیدگان_دادخواه_ایران
#MANSOUROSANLOUSENDIKALIST
🆔 https://t.me/khabargar
من #امیر_الوندی_مهر هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۶ آبان ماه ۱۳۹۸. بیست و پنج سالم بود، متولد ۱۶ اسفند ماه ۱۳۷۲. فرزند مریم و محمد، یه خواهر و برادر کوچکتر از خودم به نام آیدا و ماهان داشتم و اهل شیراز و ساکن شهرک گویم شیراز بودم. من اصولا سرم به کار خودم بود، کاری و آروم بودم.
اعتراضات سراسری با گرون شدن ناگهانی قیمت بنزین در ۲۴ آبان ماه ۱۳۹۸ شروع شد. مردم غیور شیراز هم به اعتراضات پیوستن. روز سوم اعتراضات یعنی ۲۶ آبان بود که منم در شهرک گویم، محل زندگیم با هموطنای مبارزم به خیابون رفتیم و اعتراضمونو فریاد زدیم. اونروز تجمع مردم جلوی پایگاه بسیج سلمان فارسی بود. ساعت شش عصر بود که سرکوبگرا از پشت بام پایگاه شروع به تیراندازی با گلوله های ساچمه ای کردن ولی ناگهان یکی از مزدورا یه گلوله جنگی از فاصله سی متری مستقیما بمن شلیک کرد که به شکمم اصابت کرد و مجروح شدم، افتادم زمین، مردم منو به درمانگاه ابوعلی سینای گویم در نزدیکی بزرگراه اردکان بردن. ساعت ۸ شب به بیمارستان پیوند اعضا تو شهرک صدرا منتقل شدم. خانوادم به سختی خودشونو رسوندن اونجا چون همه راهها بسته بود. ساعت ده شب بخاطر خونریزی شدید تو اتاق عمل جان باختم…
مردم بسیجی ضارب رو شناسایی کردن و به محل زندگیش رفتن ولی از اونجا متواری شده بود.
بعد از کشته شدنم نیروهای امنیتی یه هفته جنازه منو به خانوادم ندادن. عاقبت در تاریخ ۳ آذر جسدم تحویل خانواده داده شد و در فضایی به شدت امنیتی در آرامستان گویم شیراز به خاک سپرده شد…مراسم خاکسپاری با حضور گسترده مردم برگزار شد و با وجودیکه بخاطر قطع اینترنت اطلاع رسانی انجام نشده بود تعداد چشمگیری از همشهریام تو مراسم شرکت کردن.
مراسم چهلم هم در تاریخ ۱۲ دیماه در فاطمیه گویم شیراز برگزار شد.
بعد از مراسم پدرم شکایتی از کشته شدن من به دادگاه ارائه داد. اون هر روز به دادگاههای مختلف میرفت و دادخواه خون من بود تا اینکه حکم قطعی بعد از مدتها صادر شد، طی اون حکم منو بیگناه شناختن ولی حکم آخری که صادر شد مبنی بر منع تعقیب بود! در نهایت شکایت پدرم به جایی نرسید.
خانوادم یه سال سکوت کردن و حرفی نزدن ولی بعد از گذشت یه سال تصمیم گرفتن سکوت رو بشکنن و دادخواه خون به ناحق ریخته شده من باشن.
من قبل از کشته شدنم به دوستام گفتم: «باید بریم تا حقمونو پس بگیریم اگه من بشینم تو خونه کی میخواد جوونی از دست رفتمونو پس بگیره؟ میرم از حق جوونا دفاع کنم، اگه ما ساکت باشیم آینده چه خواهد شد؟»
و خطاب به مادرم گفتم: «مامان هر اتفاقی افتاد بهم افتخار کن و نامم رو فریاد بزن»
پدر داغدارم تو یه پست اینستاگرام برام نوشت:
«امیرم، معنای غیرت را زمانی یافتم که گفتی من برای گرفتن حق جوانها بیرون میروم، براستی که حق گرفتنی است، لیکن بزرگمردانی چون تو را می طلبد، آینه تمام نمای غیرتی پسرم»
مادرم هم در استوری اینستاگرامش با دلی دردمند نوشت:
«عکس را در آغوش میگیرم، به عکست نگاه میکنم و اشک می ریزم به همان عکسی که پیر نمی شود اما پیر میکند...»
هموطن من در مقابل حکومت ظلم و زور ایستادم و مبارزه کردم ولی جواب اعتراض مسالمت آمیز من گلوله جنگی بود! هنوز خیلی جوون بودم و یه دنیا آرزو در سر داشتم که با خودم خاک شد…تو هنوز فرصت اینو داری که تغییر ایجاد کنی و برای حقت بجنگی، تو پیروز میشی شک نکن، روز پیروزی به یاد منم باش….
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
اعتراضات سراسری با گرون شدن ناگهانی قیمت بنزین در ۲۴ آبان ماه ۱۳۹۸ شروع شد. مردم غیور شیراز هم به اعتراضات پیوستن. روز سوم اعتراضات یعنی ۲۶ آبان بود که منم در شهرک گویم، محل زندگیم با هموطنای مبارزم به خیابون رفتیم و اعتراضمونو فریاد زدیم. اونروز تجمع مردم جلوی پایگاه بسیج سلمان فارسی بود. ساعت شش عصر بود که سرکوبگرا از پشت بام پایگاه شروع به تیراندازی با گلوله های ساچمه ای کردن ولی ناگهان یکی از مزدورا یه گلوله جنگی از فاصله سی متری مستقیما بمن شلیک کرد که به شکمم اصابت کرد و مجروح شدم، افتادم زمین، مردم منو به درمانگاه ابوعلی سینای گویم در نزدیکی بزرگراه اردکان بردن. ساعت ۸ شب به بیمارستان پیوند اعضا تو شهرک صدرا منتقل شدم. خانوادم به سختی خودشونو رسوندن اونجا چون همه راهها بسته بود. ساعت ده شب بخاطر خونریزی شدید تو اتاق عمل جان باختم…
مردم بسیجی ضارب رو شناسایی کردن و به محل زندگیش رفتن ولی از اونجا متواری شده بود.
بعد از کشته شدنم نیروهای امنیتی یه هفته جنازه منو به خانوادم ندادن. عاقبت در تاریخ ۳ آذر جسدم تحویل خانواده داده شد و در فضایی به شدت امنیتی در آرامستان گویم شیراز به خاک سپرده شد…مراسم خاکسپاری با حضور گسترده مردم برگزار شد و با وجودیکه بخاطر قطع اینترنت اطلاع رسانی انجام نشده بود تعداد چشمگیری از همشهریام تو مراسم شرکت کردن.
مراسم چهلم هم در تاریخ ۱۲ دیماه در فاطمیه گویم شیراز برگزار شد.
بعد از مراسم پدرم شکایتی از کشته شدن من به دادگاه ارائه داد. اون هر روز به دادگاههای مختلف میرفت و دادخواه خون من بود تا اینکه حکم قطعی بعد از مدتها صادر شد، طی اون حکم منو بیگناه شناختن ولی حکم آخری که صادر شد مبنی بر منع تعقیب بود! در نهایت شکایت پدرم به جایی نرسید.
خانوادم یه سال سکوت کردن و حرفی نزدن ولی بعد از گذشت یه سال تصمیم گرفتن سکوت رو بشکنن و دادخواه خون به ناحق ریخته شده من باشن.
من قبل از کشته شدنم به دوستام گفتم: «باید بریم تا حقمونو پس بگیریم اگه من بشینم تو خونه کی میخواد جوونی از دست رفتمونو پس بگیره؟ میرم از حق جوونا دفاع کنم، اگه ما ساکت باشیم آینده چه خواهد شد؟»
و خطاب به مادرم گفتم: «مامان هر اتفاقی افتاد بهم افتخار کن و نامم رو فریاد بزن»
پدر داغدارم تو یه پست اینستاگرام برام نوشت:
«امیرم، معنای غیرت را زمانی یافتم که گفتی من برای گرفتن حق جوانها بیرون میروم، براستی که حق گرفتنی است، لیکن بزرگمردانی چون تو را می طلبد، آینه تمام نمای غیرتی پسرم»
مادرم هم در استوری اینستاگرامش با دلی دردمند نوشت:
«عکس را در آغوش میگیرم، به عکست نگاه میکنم و اشک می ریزم به همان عکسی که پیر نمی شود اما پیر میکند...»
هموطن من در مقابل حکومت ظلم و زور ایستادم و مبارزه کردم ولی جواب اعتراض مسالمت آمیز من گلوله جنگی بود! هنوز خیلی جوون بودم و یه دنیا آرزو در سر داشتم که با خودم خاک شد…تو هنوز فرصت اینو داری که تغییر ایجاد کنی و برای حقت بجنگی، تو پیروز میشی شک نکن، روز پیروزی به یاد منم باش….
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
من #امیر_الوندی_مهر هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۶ آبان ماه ۱۳۹۸. بیست و پنج سالم بود، متولد ۱۶ اسفند ماه ۱۳۷۲. فرزند مریم و محمد، یه خواهر و برادر کوچکتر از خودم به نام آیدا و ماهان داشتم و اهل شیراز و ساکن شهرک گویم شیراز بودم. من اصولا سرم به کار خودم بود، کاری و آروم بودم.
هموطن من در مقابل حکومت ظلم و زور ایستادم و مبارزه کردم ولی جواب اعتراض مسالمت آمیز من گلوله جنگی بود! هنوز خیلی جوون بودم و یه دنیا آرزو در سر داشتم که با خودم خاک شد…تو هنوز فرصت اینو داری که تغییر ایجاد کنی و برای حقت بجنگی، تو پیروز میشی شک نکن، روز پیروزی به یاد منم باش….
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
هموطن من در مقابل حکومت ظلم و زور ایستادم و مبارزه کردم ولی جواب اعتراض مسالمت آمیز من گلوله جنگی بود! هنوز خیلی جوون بودم و یه دنیا آرزو در سر داشتم که با خودم خاک شد…تو هنوز فرصت اینو داری که تغییر ایجاد کنی و برای حقت بجنگی، تو پیروز میشی شک نکن، روز پیروزی به یاد منم باش….
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی