Forwarded from تفکر
بر پایه اساطیر یونان پوسایدون فرزندی داشت به نام پروکروستس. دیودور سیسیلی نویسنده کتاب «تاریخ جهان» مینویسد: پروکروستس در کنار جاده الئوسیس به آتن زندگی میکرد. او تمام مسافرینی که در راه آتن بودند را با حیله و نیرنگ به خانه خود میبرد و پس از پذیرایی (به شما ناهار دادن؟) از آنها میخواست که یک شب را در خانهاش بخوابند و شب هنگام مسافران را روی تخت خود میخواباند. اگر مسافر نگونبخت از تخت درازتر بود پاهای او را اره میکرد و اگر شخص کوتاهتر بود، او را با طناب از دو سر آنقدر میکشید تا درست به اندازه تخت شود.
در داستان پروکروستس «طول تخت» میزان و معیار سنجش همه انسانها بود. برای او مهم نبود که مردم در فرایند یکسانسازی او درد و رنج میکشیدند، آسیب میدیدند یا کشته میشدند. همینکه پروکروستس به مقصود خود میرسید برایش کافی بود.
تخت پروکروستس نماد حاکمیت «یک قانون» یا «یک دسته معیار اخلاقی» خاص بر جامعه است و پافشاری بر آن نه تنها اشتباه و گناهی نابخشودنیست که در حقیقت مرگ حاکمیت است. همانطور که در این اسطوره تسئوس قهرمان شجاع و دلیر آتن که پهلوان مورد علاقه آتنیها بود، به شیوه خود پروکروستس، او را به قتل میرساند. و آخرین جسدی که بر تخت قانون قرار گرفت بدن بیسر پروکروستس بود.
@Tafakkor
در داستان پروکروستس «طول تخت» میزان و معیار سنجش همه انسانها بود. برای او مهم نبود که مردم در فرایند یکسانسازی او درد و رنج میکشیدند، آسیب میدیدند یا کشته میشدند. همینکه پروکروستس به مقصود خود میرسید برایش کافی بود.
تخت پروکروستس نماد حاکمیت «یک قانون» یا «یک دسته معیار اخلاقی» خاص بر جامعه است و پافشاری بر آن نه تنها اشتباه و گناهی نابخشودنیست که در حقیقت مرگ حاکمیت است. همانطور که در این اسطوره تسئوس قهرمان شجاع و دلیر آتن که پهلوان مورد علاقه آتنیها بود، به شیوه خود پروکروستس، او را به قتل میرساند. و آخرین جسدی که بر تخت قانون قرار گرفت بدن بیسر پروکروستس بود.
@Tafakkor
با تو می گویم:
انسان به کندی تغییر میکند!
به همان کندی ای که بهار تبدیل به تابستان و تابستان تبدیل به پاییز و پاییز تبدیل به زمستان میشود،
هرگز کسی نمیفهمد در کدام لحظه بهار تبدیل به تابستان میشود.
یک روز صبح از خواب بیدار میشویم و حس میکنیم هوا گرم است. تابستان وقتی ما در «خواب» بودیم فرارسیده است.
(اگر خورشید بمیرد/اوریانا فالاچی)
انسان به کندی تغییر میکند!
به همان کندی ای که بهار تبدیل به تابستان و تابستان تبدیل به پاییز و پاییز تبدیل به زمستان میشود،
هرگز کسی نمیفهمد در کدام لحظه بهار تبدیل به تابستان میشود.
یک روز صبح از خواب بیدار میشویم و حس میکنیم هوا گرم است. تابستان وقتی ما در «خواب» بودیم فرارسیده است.
(اگر خورشید بمیرد/اوریانا فالاچی)
Forwarded from Being Guru
Forwarded from سهند ایرانمهر
✔️در جستجوی دیوانگی از دسترفته
✍️سهند ایرانمهر
سعدی میگوید:
پس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
نه فقط سعدی که من و احتمالا شما هم برای بیخردی و شیرینعقلی و کار عبث، بچهها را مثال میزنم و میزنیم. آنها با منطق معیشتاندیش ما جفتوجور نیستند.نمیدانند که باید جمع کرد، باید اندیشه فردا کرد، نباید الکی خوش بود، نباید زود فراموش کرد و باید حواسمان جمع باشد که روزی کلاهی سرمان نگذارند و روزی کلاهی از سرمان برندارند، کودکان اما به قول سعدی در پی گنجشک پریده میدوند. میگذارند و میگذرند، بیدلیل در آغوش میکشند، جدی نمیگیرند، به سر میبرند و اندیشه سرانجام ندارند. جستخیز میکنند و میخندند. اصلا خلاصهاش کنم: بچهها دیوانهاند.
در گذشته در پی هر دیوانهای، کودکانی هم به شادی و خنده روان و دوان بودند. شاید ضربالمثل «دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید» ربطی به این ماجرا داشته باشد. اصلا کودکان و دیوانه در اشعار «مراعات النظیر» بودند. چندانکه صائب میسرود:
دیوانهای به تازگی از بند جسته است
این مژده را به حلقه طفلان که میبرد؟!
یا
صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند
بر جنون میزنم امروز که بازاری هست!
با همه این احوالات، وقتی بزرگ میشویم و زمان، رد فرسایش و اصطکاک با همه چیزهای رمقگیر زندگی را مثل پیکرتراش روی مرمر تن و ابریشم روحمان میزند و اولی را سنگخارای سیاه و دومی را کَنَف زبر میکند، تنها آن دیوانگیهای کودکانه است که رنگ شادی را بر طرح لبمان میزند.
اینجاست که «رابیندرانات تاگور» با تحسر به این «حکمت شادان» غبطه میخورد و در «ماه نو و مرغان آواره» مینویسد:«ای کاش میتوانستم در راهی که از جانِ کودک میگذرد و به آن سوی تمامیِ مرزها میرسد سفر کنم. آنجا که عقل از قوانینش بادبادک میسازد و هوا میکند، و حقیقت، واقعیت را از بندهایش آزاد میکند».
کریستین بوبن راز این دنیای کودکانه را در «ممکن بودن همه چیز» برای ارواحی میداند که هنوز طعم خیانت را نچشیدهاند در اینکه کودکان هنوز از بهشت هبوط نکردهاند. در «فراتر از بودن» مینویسد: «بهشت شاید همان جایی باشد که در آن حضور کامل داریم و میدانیم کسی ما را نخواهد میراند، جایی که در آن دلی گشاده به سان آسمان داریم که هیچکس آن را به آتش نخواهد کشید. بهشت شاید همان جایی باشد که در آن، در عین بیدفاع بودن، احساس نمیکنیم که چیزی ما را تهدید میکند».
#یکآن_یکنوشته
@sahandiranmehr
✍️سهند ایرانمهر
سعدی میگوید:
پس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
نه فقط سعدی که من و احتمالا شما هم برای بیخردی و شیرینعقلی و کار عبث، بچهها را مثال میزنم و میزنیم. آنها با منطق معیشتاندیش ما جفتوجور نیستند.نمیدانند که باید جمع کرد، باید اندیشه فردا کرد، نباید الکی خوش بود، نباید زود فراموش کرد و باید حواسمان جمع باشد که روزی کلاهی سرمان نگذارند و روزی کلاهی از سرمان برندارند، کودکان اما به قول سعدی در پی گنجشک پریده میدوند. میگذارند و میگذرند، بیدلیل در آغوش میکشند، جدی نمیگیرند، به سر میبرند و اندیشه سرانجام ندارند. جستخیز میکنند و میخندند. اصلا خلاصهاش کنم: بچهها دیوانهاند.
در گذشته در پی هر دیوانهای، کودکانی هم به شادی و خنده روان و دوان بودند. شاید ضربالمثل «دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید» ربطی به این ماجرا داشته باشد. اصلا کودکان و دیوانه در اشعار «مراعات النظیر» بودند. چندانکه صائب میسرود:
دیوانهای به تازگی از بند جسته است
این مژده را به حلقه طفلان که میبرد؟!
یا
صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند
بر جنون میزنم امروز که بازاری هست!
با همه این احوالات، وقتی بزرگ میشویم و زمان، رد فرسایش و اصطکاک با همه چیزهای رمقگیر زندگی را مثل پیکرتراش روی مرمر تن و ابریشم روحمان میزند و اولی را سنگخارای سیاه و دومی را کَنَف زبر میکند، تنها آن دیوانگیهای کودکانه است که رنگ شادی را بر طرح لبمان میزند.
اینجاست که «رابیندرانات تاگور» با تحسر به این «حکمت شادان» غبطه میخورد و در «ماه نو و مرغان آواره» مینویسد:«ای کاش میتوانستم در راهی که از جانِ کودک میگذرد و به آن سوی تمامیِ مرزها میرسد سفر کنم. آنجا که عقل از قوانینش بادبادک میسازد و هوا میکند، و حقیقت، واقعیت را از بندهایش آزاد میکند».
کریستین بوبن راز این دنیای کودکانه را در «ممکن بودن همه چیز» برای ارواحی میداند که هنوز طعم خیانت را نچشیدهاند در اینکه کودکان هنوز از بهشت هبوط نکردهاند. در «فراتر از بودن» مینویسد: «بهشت شاید همان جایی باشد که در آن حضور کامل داریم و میدانیم کسی ما را نخواهد میراند، جایی که در آن دلی گشاده به سان آسمان داریم که هیچکس آن را به آتش نخواهد کشید. بهشت شاید همان جایی باشد که در آن، در عین بیدفاع بودن، احساس نمیکنیم که چیزی ما را تهدید میکند».
#یکآن_یکنوشته
@sahandiranmehr
Telegram
attach 📎
Forwarded from مدرسه علوم انسانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ توضیحی راجع به تیپ های شخصیتی mbti
📌مفهوم شخصیت همیشه جامعه روانشناسی رو مجذوب خودش کرده. چه چیزی ما رو به کسی که هستیم تبدیل میکنه؟ چرا بعضی از افراد به طور خاصی رفتار میکنن؟ شخصیت ما چه تفاوتی با آدمای کنارمون داره؟ توی این ویدیو نگاه دقیق تری به تست مایرز برگیز میندازیم، روشی که شخصیت های متفاوت رو مرتب و دسته بندی میکنه. +++
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
📌مفهوم شخصیت همیشه جامعه روانشناسی رو مجذوب خودش کرده. چه چیزی ما رو به کسی که هستیم تبدیل میکنه؟ چرا بعضی از افراد به طور خاصی رفتار میکنن؟ شخصیت ما چه تفاوتی با آدمای کنارمون داره؟ توی این ویدیو نگاه دقیق تری به تست مایرز برگیز میندازیم، روشی که شخصیت های متفاوت رو مرتب و دسته بندی میکنه. +++
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی