کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.97K photos
1.64K videos
142 files
2.91K links
Download Telegram
نکته:

تغییر فکر نشانه تفکر است. کسی که عقایدش تغییر نمی کند در واقع فکر نمی کند. (راجر اسکروتن)
آیه هفته:
...وَ لا يَجرِمَنَكم شَنَئَان قَومٍ عَلي ألاَ تَعدِلوا: ... و عداوت گروهي نباید شما را بر آن بدارد كه از طريق عدل بيرون رويد...( سوره مائده- 8)

کلام هفته:
دادن پاسخ های ثابت به مسائل جدید، علاوه بر زوال تمدن ها موجب زوال و در جازدن انسان های معمولی هم می شود.

شعر هفته:
من به زخــم كسي نمك نــزدم
به كسي تاكنــون، كلك نـــزدم
من همينم،هميــن كه مي بيني
هيچ بــر چهــره، صــورتك نزدم
بـاعــث اضطــرابِ گل نشـــدم
سنگ بــر بال شاپــرك نـــزدم
مــن مسيــح هميشـه مصلــوبم
گــر كتك خــورده ام،كتك نزدم
زخــم مـن را چــرا نمك زده اند
من كه بر زخـم كـس نمك نزدم (فرشيد يوسفي)

داستانک:
با دست‌هاي كوچكش برف را گلوله مي‌كرد و روي آدم برفي‌اش مي‌چسباند تا بزرگ‌تر شود.
- مامان! آدم برفي سردش نمي‌شه؟
- نه عزيزم، اون كه قلب و روح نداره.
-يعني مثل بابا؟
مادر با بهت به دخترك خيره شد. يادش آمد كه هميشه همسرش را با همين صفات ياد مي‌كرد. مثل اينكه جلوي دخترك بي‌احتياطي كرده بود. ( ناهيد اشكبوس)

طنز هفته:
به کسی که مدعی نبوت بود معجزه ات چیست؟ گفت ذهن همه را می خوانم. چنان که الآن می دانم که در ذهن خود مرا تکذیب می کنید.
فیلم هفته: صبحانه با زرافه‌ها(1403)

صبحانه با زرافه‌ها یک فیلم به کارگردانی سروش صحت و بازیگری بهرام رادان، پژمان جمشیدی، بیژن بنفشه‌خواه و هوتن شکیباست.

پویا، شاهین و مجتبی به عروسی رضا دعوت شده‌اند. دوستانش برای خوش‌گذرانی به استفاده از مواد مخدر روی می‌آورند و به رضا هم پیشنهاد می‌دهند، رضا اوردوز می‌کند و این شب مبارک به شبی وحشتناک تبدیل می‌شود.

فیلم مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت. دیدن فیلم به علاقمندان فیلم های کمدی و اجتماعی توصیه می شود.


29 خرداد 1404
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیبایی هفته: بچه های روزگار ما
صفحات نویسنده در فضای مجازی


روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.

تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
گفتار ادبی


رستم و اسفندیار (قسمت دوم)

محمدامین مروتی


گفتیم ارجاسب در حـال غلبه به لشکر ایـران بود که اسفـندیار، پس از گرفتن وعده ی تاج و تخت، به داد گشتاسب می رسد و ارجاسب را شکست سختی می دهد. اسفندیار، فرزند گشتاسب است و با پدر بر سر واگذار کردن پادشاهی به او در جدال و کشمکش است چنان که گشتاسب هم با پدرش لهراسب، همین مشاجره را داشت. در بار دوم گشتاسب تحقق وعده اش را موکول به رواج آیین زرتشتی در اقصی نقاط کشور می کند و به این وسیله می خواهد اسفندیار را از مرکز حکومت دور کرده باشد:
این بار هم اسفندیار مأموریتش را با موفقیت به پایان می رساند و عزم جزم می کند حکومت را از پدر بستاند. ولی پدر باز خلف وعده می کند و حتی بر اساس سعایت و بدگویی "گَرزَم" نامی، اسفندیار را در "گنبدان دژ" به زنجیر می کشد تا این که باز ارجاسب به ایران حمله می کند و این بار لهراسب را هم می کشد. باز گشتاسب برای بار سوم - و با تکرار وعده اش- وزیر دانایش به نام "جاماسب" را نزد اسفندیار می فرستد و از او یاری می خواهد. اسفندیار که از پدر بد دیده است ابتدا راضی نمی شود ولی بالاخره جاماسب او را قانـع می کند و این بار هم اسفندیار ارجاسب را شکست می دهد. اسفندیار برای بـار چهارم از پدر تقاضای تـاج و تـخـت می کند، پدر می گوید می دانی که ارجاسب خواهرانت را در جنگ به اسارت گرفته. اگر آن ها را نجات دهی تاج و تخت مال توست و من از آن پس به عبادت خدا می پردازم:
اسفندیار پس از طی ماجراهایی- که "هفت خان" اسفندیار نام دارد- به دژ نفوذ ناپذیری به نام رویین دژ می رسد. اسفندیار مجبور می شود که با لباس مبدل بازرگانی در این دژ- که خواهرانش در آن اسیر شده اند - نفوذ کند و عاقبت موفق به نجات خواهران می شود و ارجاسب را هم می کشد.

در ابتدای داستان رستم و اسفندیار، فردوسی سخن از تنگدستی خود و ناله ی بلبل سخن می گوید و فضایی را تصویر می کند که خواننده درمی یابد سر و کارش با یک تراژدی جدید است. این را در اصطلاح اهل ادب "براعت استهلال" می گویند که لفظاً به معنی "توانایی دیدن ماه نو" است، ولی در واقع نوعی فضاسازی برای جستجو و پیدا کردن یک نتیجه (که در این جا شوم است) و عاقبت مقدر است:
کـنون خورد بایـد میِ خـوشـگـوار
که می، بویِ مُشـک آید از جـویبار
هوا پرخروش و زمـین، پر زِ جـوش
خنک آن که دل شاد دارد به نوش،
درم دارد و نـــقـل و جـامِ نبـیــد
سـرِ گـوسـفنـدی تــوانـد بـریــد
مرا نیست، فـرخ مر آن را که هست
بـبـخشای بـر مـردمِ تـنـگدســت
هـمه بوستان زیـر بـرگِ گل است
هـمه کوه، پر لالـه و سـنبل است
زِ پـالیــز بـلـبـل بـنـالـد هـمی
گـل از نالـه ی او بـبـالـد هـمـی
شـبِ تیره، بـلبـل نـخسـبد همی
گــل از باد و بـاران، بجنبـد همی
بـخنـدد همی بـلبلت هـر زمـان
چـون بر گل نشیند، گشایـد زبان
که داند که بلبل چه گویـد همی؟
بـه زیـرِ گل اندر، چه مویـد همی؟
نگه کن سـحـرگـاه تا بـشـنوی
زِ بـلبل، سـخن گفـتنِ پــهـلوی
هـمی نـالد از مرگِ اسـفــندیار
نـدارد بـه جـز نـاله، زو یـادگـار
چــو آواز رستـم شـب تیره، ابـر
بــدرّد دل و گـوش غـرّان هُـژبر

اسفندیار که از خلف وعده های پدر به تنگ آمده شبی با مادرش "کتایون" در دل می کند که:
چنین گــفت با مـادر، اسـفنـدیـار
که با من همی بـد کند شـهـریـار
کنـون چـون برآرد، سپـهر آفـتاب
سـرِ شـاه، بــیـدار گـردد زِ خـواب
بگویم پـدر را، سـخن ها که گفـت
نـدارد زِ مـن، راسـتی هـا نـهـفـت
وگر پـیچ و تـاب اندر آرد به چـهـر
به یـزدان که بر پـای دارد سـپـهر،
کـه بی کامِ او تـاج، بـر سـر نـهـم
هـمه کـشـور، ایـرانـیـان را دهـم
تو را بـانـوی شـهـرِ ایـران کـنــم
به زور و به دل، جنگِ شیران کنم

کتایون که می داند این حرف ها به خرج گشتاسب نمی رود، پسر را نصیحت می کند که هم الان هم لشکر و سپاه به فرمان توست. صبر پیشه کن چون گشتاسب پیر است و پس از او تو پادشاه ایران می شوی. فزون خواهی مکن که او فقط تاجی از تو بیشتر دارد:
بـدو گـفت کـای رنج دیـده، پـســر!
زِ گــیـتی چه جـویــد دلِ تــاج ور
یکــی تـــاج دارد پـــدر بر پـــسر
تو داری دگــر لـشکـر و بـوم و بـَـر
چو او بگذرد ، تـاج و تختش تو راست
بـزرگی و شـاهی و بخـتش، تو راست.........ادامه دارد....
1
نکته:

اگر عقل امروز را داشتم کارهای دیروز را نمی‌کردم. اما اگر کارهای دیروز را نمی‌کردم عقل امروز را نداشتم.
Ⓜ️ از غم‌انگیزترین تصاویر ثبت‌شده در طی ۷سال جنگ در #سوریه، تصویر دخترک ۴ساله‌ای‌ست که از لنز دوربین ترسید و گمان کرد عکاس اسلحه به سوی او گرفته‌ و دست‌ها را از ترس بالا برد.


_𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉 𝒎𝒐𝒖𝒔𝒂𝒗𝒊_


📌 توضیح عکس : این عکس مربوط به هدیه، یک دختر ۴ ساله سوری در سال ۲۰۱۴ در اردوگاه پناهندگان عطمه در نزدیکی مرز ترکیه است. عکاس، عثمان ساغرلی، با لنز تله‌فوتو عکاسی کرد و هدیه به اشتباه دوربین Hitler's Youth آن را با اسلحه اشتباه گرفت و دست‌هایش را از ترس بالا برد. این تصویر در سال ۲۰۱۵ وایرال شد و نمادی از تأثیر جنگ داخلی سوریه بر کودکان است. برخی ابتدا به اصالت عکس شک داشتند، اما بی‌بی‌سی و منابع دیگر آن را تأیید کردند. این عکس نشان‌دهنده ترس و آسیب روانی کودکان در جنگ است.




🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
سلامتی یکپارچه/ One Health

در باره "هوش هیجانی" (EQ)
🟩"هوش هیجانی" (Emotional Intelligence یا EQ) به توانایی یک فرد در شناخت،درک،مدیریت و تأثیرگذاری بر هیجان‌های خود و دیگران اشاره دارد.برخلاف"هوش شناختی" (IQ) که بیشتر به توانایی‌های منطقی و تحلیلی فرد مرتبط است ،"هوش هیجانی"بر مهارت‌های اجتماعی و عاطفی او تمرکز دارد.
🟩مدل‌های مختلفی برای EQ ارائه شده، اما معروف‌ترین آن‌ها مدل «دانیل گولمن»میباشد که ۵ مؤلفه کلیدی را دربرمی‌گیرد:
🔸"خودآگاهی" (Self-Awareness) یا توانایی تشخیص هیجان‌ها (مانند خشم، ترس،شادی)و تأثیر آنهابر رفتار. برای نمونه،فرد می‌داند وقتی استرس دارد، تمرکز اش کم می شود.
🔸خودتنظیمی (Self-Regulation) یا مدیریت هیجان‌ها و جلوگیری از واکنش‌های تکانشی.برای نمونه،کنترل خشم در یک بحث دشوار به جای فریاد زدن.
🔸انگیزش(Motivation)یا استفاده از هیجان‌ها برای پیگیری اهداف با پشتکار و خوش‌بینی. برای نمونه، تداوم یک پروژه چالش‌برانگیز با وجود شکست‌های موقت.
🔸 همدلی (Empathy) یا درک هیجان‌های دیگران و واکنش مناسب نسبت به آنها. برای نمونه، تشخیص ناراحتی یک دوست و گوش دادن فعال به حرف‌های او.
🔸مهارت‌های اجتماعی (Social Skills)یا توانایی برقراری ارتباط مؤثر، مدیریت تعارض‌ها و کار گروهی. برای نمونه، رهبری یک تیم با ایجاد انگیزه و هماهنگی بین اعضای تیم.
🟩 برخی فواید حاصل از هوش هیجانی بالا عبارتند از :
🔸روابط بین‌فردی بهتر (در خانواده، در محل کار و در دوستی‌ها).
🔸موفقیت شغلی(به‌ویژه در نقش‌های رهبری و مدیریت)
🔸ارتقای سلامتی روانی(کاهش استرس،اضطراب و افسردگی)،
🔸اتخاذ تصمیمات منطقی‌ در شرایط وجود" فشار هیجانی".
🟩روشهای تقویت "هوش هیجانی"شامل ولی نه محدود به موارد زیر است:
🔸تمرین خودآگاهی از طریق ثبت روزانه هیجان‌ها و علل آنها،
🔸انجام مدیتیشن و ذهن‌آگاهی (Mindfulness) با هدف افزایش کنترل بر هیجان‌ها،
🔸گوش دادن فعال به کمک درک احساسات دیگران بدون قضاوت،
🔸بررسی بازخورد به کمک پرسیدن نظر دیگران درباره رفتارهای اجتماعی خود.
🔸مطالعه ادبیات و روانشناسی به منظور درک عمیق‌تر هیجانات انسانی.
🟩بهتر است به برخی تفاوت های هوش هیجانی(EQ) و هوش شناختی (IQ) توجه داشته باشیم:
🔸"هوش هیجانی"مربوط به هیجان‌ها و روابط است،در حالیکه " هوش شناختی" مربوط به منطق و حل مسئله است،
🔸"هوش هیجانی"درطول عمر قابلیت بهبود دارد ،در حالیکه" هوش شناختی" تا حد زیادی ذاتی و ژنتیکی است،
🔸"هوش هیجانی"پیش‌بینی‌کننده موفقیت اجتماعی است،درحالیکه هوش شناختی"پیش‌بینی‌کننده موفقیت تحصیلی یا شغلی است.
🟩 بطور کلی "هوش هیجانی" مهارتی اکتسابی است که با تمرین می‌توان آن را تقویت کرد.افراد دارای EQ بالا نه‌تنها زندگی شادتر و سالم‌تری دارند، بلکه در کار و روابط خود نیز مؤثرتر عمل می‌کنند.
دکتر برهان ولدبیگی
۷ تیر ۱۴۰۴
https://telegram.me/burhanvalad
گفتار دینی


قرائت ایدئولوژیک

محمدامین مروتی


منظور از قرائت ایدئولوژیک، هر نوع قرائت رسمی از متن است که به قرائت ناب و یونیک و منحصر به فرد باور دارد و با زور و شانتاژ و هیاهو به کرسی نشانده می شود و تحمل قرائت های دیگر را ندارد. چه از نوع ناسیونالیستی اش که به نازیسم و فاشیسم منجر می شود، چه از نوع کمونیستی اش که به استالینیسم و پُل پوتیسم می انجامد و چه از نوع دینی اش که نهایتا از خارجی گری و داعشیسم سر در می آورد.
رویکرد ایدئولوژیک از دین و ناسیونالیسم و کمونیسم، ایدئولوژی می سازد و این ایدئولوژی را غالبا در خدمت سیاست و کسب قدرت می گیرد.
پذیرش تعدد قرائت ها به واسطة تعدد افق های ذهنی و تاریخی و تعدد پیش فرض ها و تعدد زمینه های تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی، ضمن این که راه را بر قرائت ایدئولوژیک می بندد، باعث باروری و بالندگی اندیشه سیاسی و دینی و اجتماعی هم می شود. اما قرائت ایدئولوژیک، ضمن این که به استبداد و پاکسازی قومی و نژادی و دینی منجر می شود، مجال بالندگی و رشد را از خود اندیشة حاکم هم می گیرد.
ناسیونالیسم می تواند به وطن پرستی و آبادی کشور بیانجامد بدون آن که به نازیسم و نژادپرستی راه ببرد. سوسیالیسم می تواند به تعدیل ثروت و نوعی عدالت نسبی یاری کند بدون آن که به دیکتاتوری و نابودی منابع و ثروت های کشور بیانجامد.
دین می تواند راه را برای معنویت و احسان و تقوی و نوعی وحدت و همیاری باز کند بدون این که آلت دست خوارج متقدم و متاخر گردد.
7 مهر 97
نکته:

زنی، بچه اش را به کمر بسته بود و نان می پخت. او وقتی پیامبر را دید به او گفت: خدا مهربانتر است یا من؟ پیامبر گفت:خدا که ارحم الراحمین است. زن گفت: من که مادر این کودکم، هنگام نان پختن دلم می لرزد که مبادا اندکی گرمای آتش، فرزندم را بیازارد؛ اما خداوند ارحم الراحمین، چطور ما را در آتش خواهد سوزاند؟
پیامبر ابتدا سکوت کرد و سپس گریست و به زن گفت من نمی توانم به سوال تو پاسخ بدهم اما مطمئن باش که انسان های مهربان را نمی سوزاند هر چند بر آیین من نباشند. ("روشنگری دینی" نوشته دکتر مصطفی محقق داماد. روایت از حاشیه اسفار ملاهادی سبزواری و همچنین صحیح مسلم)
نکته ای در باره تصحیح دیوان حافظ

محمدامین مروتی

در تصحیح کتب قدیمی، معمول این است که نسخه شناسان، نسخه های قدیمی را مبنا و ملاک تصحیح خود قرار دهند. ولی این موضوع در مورد حافظ صادق نیست. دلیلش دستکاری و تصحیح مکرری است که حافظ در ابیات و اشعارش می کرده. لذا نسخه های متاخر بیشتر از نسخه های متقدم مورد نظر شاعر بوده اند. این نکته ای است که دکتر شفیعی در کتاب "این کیمیای هستی"، بر آن تاکید دارد.
مثلا در نسخه قدیمی داریم:
بیت العنب که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
ولی در نسخه متاخر به جای "بیت العنب" داریم "آن تلخ وش"، که بسیار زیباتر است و نشان می دهد که تبدیل بیت العنب به آن تلخ وش، کار خود حافظ بوده است.
یا در نسخه قدیمی تر داریم:
کی شعر خوش انگیزد خاطر که حزین باشد
ولی در نسخه متاخرش به جای "شعر خوش" داریم "شعر تر" که بسیار زیباتر است و به جهت موسیقی کلمات هم با "خاطر" هماهنگ تر است.
پیداست که این نکته در بازه ی زمانی زندگی حافظ مطرح است که او می توانسته در شعر خود دست ببرد.

19 خرداد 1404
گفتار اجتماعی


جنگ و صلح

محمدامین مروتی

وضع طبیعی:

در یک "وضع طبیعی"، عامل اصلی تنازعات و جنگ ها، کمبود منابع است. از قدیم الایام که انسانها در وضع طبیعی می زیستند، مانند حیوانات، برای زنده ماندن به جان هم می افتادند و به اصطلاح، قانون جنگل حکفرما بود.
پس از پیدایش دولت ها این تنازع، در میان مردمان یک کشور قدری تخفیف یافت و تابع قوانین روزگار خود شد. اما در روابط بین کشورها و ملل همسایه، کماکان وضعیت طبیعی و قانون جنگل حکمفرما بود. هر که زورش می رسید، کشور همسایه را چپاول و غارت می کرد و اساساً انگیزه اصلی جنگ، کسب غنائم بود.
دلیل این غارتگری، در ذات بشر نبود، بلکه در کمبود منابع بود. این تجاوزات یک نُرم و ارزش شناخته شده بود. چه برای ضدقهرمانانی چون چنگیز و آتیلا و تیمور و چه برای قهرمانانی چون کورش و اسکندر و نادر. تفاوت این قهرمانان با ضد قهرمانان در این بود که قهرمانانی مثل کورش، هوای کشور مغلوب را داشتند و ضدقهرمانانی چون چنگیز، می آمدند و می کشتند و می سوختند و می بردند.

استعمار:

در گذشته به دلیل عدم امکانات بحری، تجاوز به همسایگان سرزمینی محدود می شد اما در قرون جدید، رشد و پیشرفت قوای بحری، پیدایش پدیده ای را ممکن ساختند که نامش "استعمار" بود.
استعمار هم ناظر به کمبود منابع بود اما تفاوتش با جنگهای امپراطوری ها در گذشته این بود، که منافعی برای کشور اشغال شده هم داشت. آشنایی با تکنولوژی و فرهنگ و حقوق و امکانات جدید تمدنی از جمله این منافع بود. آشنایی با همین مفاهیم، موجب خالی شدن زیر پای استعمار و رونق یافتن موضوع استقلال در کشورهای آسیایی و آفریقایی و آمریکایی شد.

امپریالیسم:
در قرن بیستم، مفهوم جدیدی به نام "امپریالیسم" توسط لنین و بوخارین و رزا لوگزامبورگ، برساخته شد که طبق آن، سرمایه داری به دلیل اضافه تولید و نداشتن بازار مصرف و برای چاره کردن تضادهای درونی اش، ناگزیر است، بحران های ساختاری خود را به کشورهای پیرامون منتقل کند و از اینجا مفاهیمی چون متروپل و پیرامون، شمال و جنوب و جهان اول و دوم و سوم، ساخته شد. تضاد عمده از تضاد بین سرمایه و کار، تبدیل به تضاد بین امپریالیسم و جهان سوم شد و رنگ و روی جهانی و انترناسیونالیستی یافت. دشمن مشترک همه ملل، امپریالیسم بود و به ترجیع بند مبارزات روشنفکران تبدیل شد.

جهانی شدن:
با کمرنگ شدن، مفاهیم چپگرا و ستیزنده، مفهومی نو از جهانی شدن سرمایه، جایگزین مفاهیم ضدامپریالیستی و ضد سرمایه شد. کشورها متوجه شدند نه تنها سرمایه گذاری خارجی یک عیب نیست بلکه یک نقطه قوت برای توسعه منابع است. بدین سان روابط بین شرق و غرب هم جنبه اقتصادی یافت و کشوری مانند ویتنام که سمبل مبارزه ضدامپریالیستی بود، سمبل جلب سرمایه آمریکایی شد. سرمایه و اقتصاد از عاملی برای جنگیدن تبدیل به عاملی برای صلح و همکاری شد زیرا سرمایه به امنیت و صلح نیاز دارد. نوعی تقسیم کار بین المللی رخ داد و هر کشوری در زمینه های که مزیت نسبی داشت، سرمایه گذاری کرد.
از طرفی جنگ های جهانی و تخاصماتی که این تعامل سرمایه را تهدید می کرد باید کنترل می شد و ایده تشکیل نهادهای بین المللی در زمینه اقتصاد و حقوق و فرهنگ رونق گرفت. سازمان ملل و بانک جهانی و نهادهایی مثل یونسکو و حقوق بشر و دادگاه لاهه و از آن قبیل، محصول این ایده بودند.

در واقع خروج از وضع طبیعی ابتدا در میان مردمان یک کشور رخ می دهد و با تاخیر فراوان به روابط بین کشورها سرایت می کند. خروج از وضع طبیعی به معنی حاکمیت قانون و تساوی همه در مقابل آن است. این حاکمیت، مطلق نیست و هم در میان آحاد یک کشور و هم در میان کشورهای جهان، مساوی نیست. به همین دلیل هنوز حق وتو داریم. هنوز در روابط بین المللی، تناسب قوا به نفع قدرت قوی تر است. ولی همین جوامع بین المللی با همه نواقص و کمی و کاستی هایشان، قدم های موثری به طرف خروج از وضع طبیعی(و به تعبیر هابز، جنگ همه علیه همه) هستند و انتظار هست که بهتر هم بشوند. در قانون مشروطه، نمایندگان منتخب اصناف بودند و زنان حق رای نداشتند. در اروپا و آمریکا نیز تا صد سال پیش زنان حق رای نداشتند. حقوق بشر به تدریج توسعه یافت و نهادینه شد. در قوانین بین المللی نیز هنوز تبعیض هایی هست که باید به تدریج رفع شوند
در روزگار جدید به لطف جهانی شدن سرمایه و همینطور ایجاد نهادهای بین المللی و حکمیت قانون- برغم روزگار گذشته- امکان رابطه بُرد-بُرد بین ملل و دول فراهم شده است و تعامل برای رفع کمبود منابع، بسیار موثرتر و بهتر از تنازع کار می کند.
شاید هنوز از دولت جهانی کانت، فاصله ای بس بعید داشته باشیم، ولی از همیشه تاریخ بدان نزدیک تریم. نوع جدیدی از جهان وطنی و انترناسیونالیسم صلح جو که مبانی ستیزه گر و مهاجم ندارد.

منبع:
مبانی نقد فکر سیاسی، مرتضی مردیها، نشر نی

ا تیر 1404
نکته:

زشتی جنگ در این است که بیش از آن که آدم های بد از بین ببرد، آدم های بد می سازد. (کانت)
گفتار عرفانی


شرح غزل شمارهٔ ۸۲ (تا باد چنین بادا)
مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)

محمدامین مروتی


به نظر می رسد که این غزل به مناسبت بازگشت شمس پس از فرار نخستین سروده شده باشد. حال مولانا بسیار خوب است و با تاکید "تا باد چنین بادا"، آرزوی تداوم آن را دارد مبادا شمس دوباره از کوی او بگریزد. ضمناً استقبالی است از غزل سنایی با این مطلع: "معشوق به سامان شد تا باد چنین باد"

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
می گوید معشوق من به سامان یعنی به خانه برگشت و ایمانش را کامل کرد. ای کاش همچنان چنین باشد. کاربرد صیغۀ مونث(معشوقه) برای شمس، جای اشکال دارد.

ملکی که پریشان شد، از شومی شیطان شد
باز آنِ سلیمان شد تا باد چنین بادا
گویی دیوی که مدتی محدود انگشتری سلیمان را به دست کرده بود، انگشتر را از دست داده و حکومت به سلیمان بازگشته است. یعنی جدایی شمس، کار دیوصفتان بوده است.

یاری که دلم خستی، در بر رخ ما بستی
غمخواره ی یاران شد تا باد چنین بادا
یاری که از ما قهر کرده و رخ نهان داشته بود، دوباره غمخوار ما شده است.

هم باده جدا خوردی، هم عیش جدا کردی
نک سردهِ مهمان شد تا باد چنین بادا
تا کنون با خودش نرد عشق و مستی می باخت. حالا به مهمان هایش سر می زند و با آنان می نوشد و عیش می کند.

زان طلعت شاهانه، زان مشعله‌ی خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
تو گویی از نور رویش، خانه مان وسعت گرفته است.

زان خشم دروغینش، زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
خشمش هم نوعی ناز و کرشمه شیرین است و کام ما را شیرین می کند.

شب رفت صبوح آمد، غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد، تا باد چنین بادا
گویی شب فراق جایش را به روز وصال داده است.

از دولت محزونان، وز همت مجنونان
آن سلسله، جنبان شد تا باد چنین بادا
از برکت آه غمگینان و همت عاشقان، سلسلۀ موی دوست نمایان شد و جنبید و به سمت ما آمد یا زنجیر حزن از هم گسست.

عید آمد و عید آمد، یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد، تا باد چنین بادا
این بیت اشاره صریحی به بازگشت شمس دارد و مولانا از آن به "عید" و "عیدانه" تعبیر می کند.

ای مطرب صاحب‌دل، در زیر مکن منزل
کان زهره به میزان شد، تا باد چنین بادا
نزد اهالی موسیقی، زیر در مقابلِ بم، صدای نازک و باریک است. مولانا می گوید ای مطرب عاشق صدایت را بلند کن که با برگشتن شمس، ساز سیاره زهره هم موزون و میزان شده است.

درویش، فریدون شد، هم‌کیسه‌ی قارون شد
همکاسه‌ی سلطان شد، تا باد چنین بادا
من فقیر، به ثروت رسیده و همنشین سلطان شده ام.

آن بادِ هوا را بین، ز افسونِ لبِ شیرین
با نای در افغان شد، تا باد چنین بادا
نفس مطرب، که بادی بیش نبود، به برکت لب شیرینش، به افغانی پر شور، تبدیل شد.

فرعون بدان سختی، با آن همه بدبختی
نک موسیِ عمران شد، تا باد چنین بادا
این بازگشت مبارک، حتی فرعون بدبخت و شقی را به موسی تبدیل می کند.

آن گرگ بدان زشتی، با جهل و فرامُشتی
نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا
حتی گرگ زشت و نادان و فراموشکار، را به یوسف زیبا تبدیل می کند.

شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی
تبریز، خراسان شد، تا باد چنین بادا
ای شمس! از برکت مصاحبت تو، تبریز برای من مانند زادگاه و سرزمین مادری ام شده است.

از اسلم شیطانی ، شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد، تا باد چنین بادا
تو هم مانند پیامبر شیطان نفس را تسلیم ساختی.

آن ماه چو تابان شد، کَونین گلستان شد
اشخاص همه جان شد، تا باد چنین بادا
از نور رویش، هر دو عالم خرم شد و اشخاص یعنی کالبدها، به جان تبدیل شدند.

بر روح برافزودی، تا بود چنین بودی
فرّ تو فروزان شد، تا باد چنین بادا
همیشه روح را افزون می کنی و بر نور خودت هم می درخشد. ای کاش همیشه چنین بماند.

قهرش همه رحمت شد، زهرش همه شربت شد
ابرش شکرافشان شد، تا باد چنین بادا
با بازگشت او، قهر و زهرش به آشتی و شیرینی تبدیل شد و از ابر وجودش شکر می بارد.

از کاخ چه رنگستش، وز شاخ چه تنگستش
این گاو چو قربان شد، تا باد چنین بادا
قربانی شدن گاو نفس اتفاق افتاد. شاخ این گاو مانع قربانی شدنش نشد. معنای "از کاخ چه رنگستش"، مبهم است. شاید منظور اهمیت ندادن به بزرگی و شکوه گاو نفس باشد.

ارضی چو سمایی شد، مقصود سنایی شد
این بود همه آن شد، تا باد چنین بادا
تمام اتفاقی که افتاد در یک جمله این است که منِ سنایی، که خاکی بودم، آسمانی شدم و به مقصود رسیدم. آسمان به کلی جای ارض نشست.

خاموش که سرمستم، بربست کسی دستم
اندیشه پریشان شد، تا باد چنین بادا
مولانا در مقطع این غزل طولانی می گوید چنان سرمستم که دیگر نمی توان چیزی بگویم. فکرم کار نمی کند و چه خوب است که چنین است. کاش چنین هم بماند.

24 دی 1403
نکته:

اقرار به‌خطا بزرگواری بیشتری می‌خواهد تا اصرار در کشاندن کار به‌جایی که دیگر جبران ممکن نیست. (لئو تولستوی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گوش کن،
جاده صدا می‌زند
 از دور قدم‌های تو را
 چشم تو زینت تاریکی نیست
 پلک‌ها را بتکان،
کفش به پا کن و بیا...
بهترین چیز
رسید ن به نگاهی است
که از حادثه عشق تر است.!


#سهراب‌سپهری

جاده ی زیبای شیرگاه به تهران