This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Fabio Cuffari Dialley
نمایشگاه «فابیو کوفّاری دیالی. از جهانهای دیگر» سفریست به درون پژوهشهای تازهٔ این هنرمند اهل آئوستا؛ جایی که او برای این رویداد ۱۵ اثر منتشرنشده را که با پاستل نقاشی شده و هرگز پیش از این به نمایش درنیامدهاند، ارائه میکند.
تکنیک بسیار ظریف و استادانهٔ نقاشی با پاستل، دستِ فابیو کوفّاری دیالی را هدایت میکند تا ترکیبهایی شگفتانگیز و واقعگرایانه خلق کند؛ آثاری که میتوانند بیننده را به مکانها و زمانهایی دور یا شاید هرگز وجودنداشته ببرند.
@HONARBARTTAR💎
نمایشگاه «فابیو کوفّاری دیالی. از جهانهای دیگر» سفریست به درون پژوهشهای تازهٔ این هنرمند اهل آئوستا؛ جایی که او برای این رویداد ۱۵ اثر منتشرنشده را که با پاستل نقاشی شده و هرگز پیش از این به نمایش درنیامدهاند، ارائه میکند.
تکنیک بسیار ظریف و استادانهٔ نقاشی با پاستل، دستِ فابیو کوفّاری دیالی را هدایت میکند تا ترکیبهایی شگفتانگیز و واقعگرایانه خلق کند؛ آثاری که میتوانند بیننده را به مکانها و زمانهایی دور یا شاید هرگز وجودنداشته ببرند.
@HONARBARTTAR💎
❤2
گفتار دینی
اصل برائت در دین
می گویند در قانون اصل بر برائت است. یعنی شخص بیگناه است مگر این که خلافش ثابت شود. در دین نیز همین طور است.
اسلام بهانه می گیرد تا ببخشد و بهشت ببرد اما برخی مدعیان مسلمانی بهانه می گیرند تا مجازات کنند و به جهنم بفرستند. از نظر ایشان شخص گناهکار است مگر این که خلافش ثابت گردد. در دین نیز اصل بر برائت است.
به همین علت قرآن می فرماید بدی را می بخشیم یا حداکثر آن را به اندازة خودش مکافات می دهیم ولی خوبی را با ده برابر آن پاداش می دهیم. یعنی خداوند دنبال کمترین بهانه برای پاداش دادن به بشر است.
نمونه دیگر "قاعده درء" (دفع حدود به شبهات) است که سعی می کند از اجرای حدود شرعی با کمترین شبهه ای خوددداری کند.
ادرؤوا الحدود بالشبهات و لاشفاعة و لاکفالة و لایمین فی حد (من لايحضره الفقيه ، صدوق، ج 4 ص 76 ح 5146): حدود را به شبهات دفع کنید و شفاعت، کفالت و قسم در حدود پذیرفته نمی شود.
ادفعوا الحدود ما وجدتم له مدفعا (سنن ابن ماجه، حدود، 5 ح 2545): مادام كه راهي براي دفع حدود بيابيد آنها را دفع كنيد. ( و اجرا ننماييد.)
عن عائشة، قالت : قال رسول الله (ص): ادرؤوا الحدود عن المسلمین ما استطعتم فان کان له مخرج فخلوا سبیله فان الامام ان یخطیء فی العفو خیر من ان یخطیء فی العقوبة. (رواه الترمذی، حدود، 2 ح 1447): عایشه می گوید : پیامبر اکرم (ص) فرمود: حد را از مسلمانان تا می توانید دفع کنید. اگر راهی برای دفع حد وجود دارد، او [متهم] را رها کنید، چرا که اگر امام در عفو کسی اشتباه کند، بهتر است که در عقوبت کسی اشتباه کند.
حضرت علي(ع) نیز خطاب به مالك اشتر مينويسد:
.. و اقبل العذر، و ادرء الحدود بالشبهات و تغاب عن كل ما لايصلح لك و لا تعجلن الي تصديق ساع، فان الساعي غاش ، و ان تشبه بالناصحين (بحار الانوار, ج 77 ص 245 - تحف العقول ابن شعبة الحراني ، ص 128.)... عذر شخص خاطي را بپذير و در صورت وجود شبهه، کيفر و مجازات را دور کن ( از اجراي آن خودداري کن ) و آن چه را که درستي اش بر تو روشن نيست ناديده گير و در تصديق و باور داشتن گفتههاي انسان بدگو و سمپاش شتاب منما، زيرا افراد سمپاش خيانتکار و فريبدهنده ميباشند، هر چند خود را به صورت پنددهندگان درآورند.
نکته:
انسان چنان زندگی میکند که گویی هرگز نخواهد مرد، و چنان میمیرد که گویی هرگز زندگی نکرده است. (آلبر کامو)
👍4👌4🤔1
گفتار اجتماعی
فردیت پدیده ای اجتماعی است
نوشته: آنِت فان در اِلتست
ذهنِ خودت چیزی عمیقاً شخصی به نظر میرسد، اما چنین نیست. «هر من، از یک ما پدید میآید.»
فیلسوف فرانسوی امیل دورکیم (۱۸۵۸–۱۹۱۷)، بنیانگذار جامعهشناسی مدرن، نیز این پرسش را مطرح کرد که همبستگی و انسجام اجتماعی چگونه ممکن میشود. از نظر او، این موضوع را مدیون «روح جمعی» هستیم.
روح جمعی مجموعهای است از باورها، احساسات و نمادهایی که فراتر از فرد قرار دارند، اما همزمان فرد را نیز شکل میدهند. روح جمعی را میتوان همچون کلیتی فراگیر دید که در نظام حقوقی، فرهنگ، ارزشهای بنیادین، زبان، تاریخ مشترک و آیینها و باورهای مشترک درباره سبک زندگی نمود پیدا میکند.
زبان یک واقعیت اجتماعی است، همانطور که شیوههای فرهنگی سلام و خداحافظی چنیناند. حتی برداشتهای پیچیدهتر درباره رابطۀ زن و مرد نیز واقعیت اجتماعی محسوب میشوند. دورکیم میگوید واقعیت اجتماعی «شیوۀ خاصی از اندیشیدن، عمل کردن و احساس کردن را تحمیل میکند.»
برخی واقعیتهای اجتماعی در قالب قانون رسمی شدهاند و عدم رعایتشان مجازات دارد.
اما حتی بیرون از قانون نیز نادیده گرفتن واقعیتهای اجتماعی میتواند پیامدهای سنگینی داشته باشد.
اگر همسایهات را سلام نکنی، بیادب شمرده میشوی.
روح جمعی دوگانه است: هم محدود میکند و هم تعالی میبخشد؛ از بیرون میآید اما در درون عمل میکند. درواقع بدون آن هیچ کاری نمیتوانیم انجام دهیم. این روح سبب میشود در جهان احساس خانهبودن داشته باشیم و خود را بشناسیم. درست همانطور که یک زن فرانسوی با بوسۀ سبک بر گونه همکارش در آغاز روز احساس طبیعی بودن میکند، و همتای هلندیاش با گفتن «سلام» و «صبحبهخیر».
بنیاد «خود» ما توسط دیگران ساخته شده است و این را اغلب فراموش میکنیم. ما به فشار اجتماعی نیاز داریم تا آزاد شویم.
به زبان ساده فشار اجتماعی تو را وادار کرده صحبت کردن بیاموزی، و اکنون میتوانی خود را بیان کنی.
دورکیم حتی فراتر میرود و میگوید همین که ما خود را «فرد» تجربه میکنیم، نتیجه آگاهی جمعی است.
بسیاری گمان میکنند باید فشار اجتماعی را از میان برداشت تا آزادتر شویم؛ اما این یک سوءتفاهم است. ما برای آزاد شدن، نیازمند فشار اجتماعی هستیم.
❤1👏1
نکته:
فزونی خرد را می توان با کم شدن خشم سنجید. (فردریش_نیچه)
❤🔥8
گفتار اجتماعی
ابتذالِ ابتذال
محمدامین مروتی
این روزها در شبکه های اجتماعی می بینیم که مفهوم آرنتیِ "ابتذال شر"، به سلاحی برای تسویه حساب های سیاسی تبدیل شده است.
عده ای آن را به معنای مبتذل بودن و زشتی شر می فهمند و از این ترکیب برای انتقاد از شر در مقابل خیر، استفاده می کنند.
عده ای با تاکید بر تقابل بین خیر و شر، قضاوت های شان در مورد جریانات سیاسی را قطبی سازی می کنند و به همه جریان های غیرخودی صرف نظر از تمایزاتشان لقب شر می دهند.
به نظر می رسد"ابتذال شر"، در فورواردهای فضای مجازی گرفتار همان بلیه ای شده است که "شاهزاده کوچولو" ی اگزوپری، که اقوال جعلی بسیاری را به او و روباهش نسبت می دهند.
گناه این بدفهمی تا حدود زیادی به گردن ترجمه نارسای banality است که در واقع به معنای پیش پا افتادگی و عادی شدن است.
هانا آرنت در کتاب "ابتذال شر" می گوید همه ما ممکن است گرفتار عادی شدن شر بشویم، به خصوص اگر گرفتار یک سیستم توتالیتر گردیم.
در چنین سیستمی ممکن است کسی بدون آن که شرور باشد، شرارت کند. نمونه پیش پا افتاده ی این باور آرنت، سرکوبی است که یک سرباز معمولی از آزادی خواهان می کند. او قصد پلیدی ندارد. اهل سیاست نیست. مامور است و معذور و فقط می خواهد سربازی اش را به موقع به پایان برساند و نمی خواهد به چیز دیگری فکر کند. او انسانی معمولی است نه شرور.
آیشمن میگفت که تنها از قوانین و دستورات فرمان بُرده و مرتکب خطایی نشده است. او میگفت همهی اقداماتش از سرِ وفاداری به مافوق و قانون بوده است. آیشمن دچار«فلج وجداني» شده بود چون نمی توانست درد و رنج قربانیانش را تصور کند.
هانا آرِنت آیشمن را یک انسان معمولی میدید که از سرِبیفکری و تبعیت محض مرتکب جنایت شده است. گرچه او را تبرئه نمیکرد اما در پیِ ریشهیابی شرارت بود. میخواست خاستگاه رویش شرارت را دریابد و بر خطر پدیدآمدنش از درون تکتک انسانها انگشت تأکید نهد. او میگفت آیشمان در درون هر یک از ماست. اگر "تخیل" نداشته باشیم.
آرنت متاثر از سیمون وی، آیریس مرداک، به تفاوتهای میان دو مفهوم توهم و تخیل می پردازد و می گوید تخیل به ما کمک می کند بتوانیم خود را جای دیگری بگذاریم اما توهم ما را از واقعیتها دور میکند.
خواندن ادبیات و دیدن فیلم و تئاتر کمک می کند که خود را جای دیگری بگذاریم و در تجربه زیسته دیگران مشارکت کنیم. بدین گونه ادبیات و هنر در خدمت همذات پنداری با دیگران، همدلی و اخلاق قرار می گیرند. مبنای اخلاق این است که بتوانیم خود را جای دیگری بگذاریم و این کار مستلزم داشتن قوه تخیل است که در نظام های توتالیتر تضعیف می گردد. در چنین وضعی شخصی مانند آیشمن احساس نمی کند کاری غیراخلاقی انجام می دهد، مثل شیری که نمی داند آهوی زیر چنگ و دندانش، چه درد و رنجی می کشد. انسان های نیک هم در موقعیت آیشمن می توانند مصدر شر گردند. این بدان معنی نیست که همه به یک میزان شرورند، بلکه بدان معناست که شرایط را برای همه گیر شدن شر مهیا نکنیم و در قضاوت اشخاص، افراط نکنیم.
4 تیر 1402
❤1👏1
🧬 مسیر فشرده و علمی تکامل انسان:
۱) حیات تکسلولی (۴ میلیارد سال پیش):
آغاز حیات با سلولهای ساده؛ سپس پیدایش سلولهای پیچیدهٔ یوکاریوتی.
۲) جانوران چندسلولی (۶۰۰ میلیون سال پیش):
تکوین بافتها و اندامها و شکلگیری نخستین جانوران پیچیده.
۳) مهرهداران (۵۳۰ میلیون سال پیش):
ظهور ماهیهای اولیه با نخاع و جمجمه؛ پایهٔ تمام مهرهداران.
۴) چهارپایان (۳۸۰ میلیون سال پیش):
خروج از آب، پیدایش دستوپا و آغاز زندگی روی خشکی.
۵) پستانداران (۲۰۰ میلیون سال پیش):
خونگرمی، مو، شیر و رشد مغز باعث برتری شناختی این گروه شد.
۶) نخستیسانان (۶۰ میلیون سال پیش):
دید سهبعدی، انگشتان دقیق و توانایی یادگیری بیشتر.
۷) انسانسانان (۱۵–۲۰ میلیون سال پیش):
کپیهای بزرگ با رفتارهای اجتماعی و مغز پیچیدهتر.
۸) انسانتباران (۷ میلیون سال پیش):
راه رفتن روی دو پا، آزاد شدن دستها و افزایش حجم مغز.
۹) انسانهای اولیه (۲.۵–۱ میلیون سال پیش):
ساخت ابزار، کنترل آتش و آغاز مهاجرتها.
۱۰) Homo sapiens ( ۳۰۰هزار سال پیش تا الان ):
زبان، فرهنگ، تفکر نمادین و شکلگیری تمدن.
🔸کانال تبادل علم روانشناسی:
@ravan_psychology2
۱) حیات تکسلولی (۴ میلیارد سال پیش):
آغاز حیات با سلولهای ساده؛ سپس پیدایش سلولهای پیچیدهٔ یوکاریوتی.
۲) جانوران چندسلولی (۶۰۰ میلیون سال پیش):
تکوین بافتها و اندامها و شکلگیری نخستین جانوران پیچیده.
۳) مهرهداران (۵۳۰ میلیون سال پیش):
ظهور ماهیهای اولیه با نخاع و جمجمه؛ پایهٔ تمام مهرهداران.
۴) چهارپایان (۳۸۰ میلیون سال پیش):
خروج از آب، پیدایش دستوپا و آغاز زندگی روی خشکی.
۵) پستانداران (۲۰۰ میلیون سال پیش):
خونگرمی، مو، شیر و رشد مغز باعث برتری شناختی این گروه شد.
۶) نخستیسانان (۶۰ میلیون سال پیش):
دید سهبعدی، انگشتان دقیق و توانایی یادگیری بیشتر.
۷) انسانسانان (۱۵–۲۰ میلیون سال پیش):
کپیهای بزرگ با رفتارهای اجتماعی و مغز پیچیدهتر.
۸) انسانتباران (۷ میلیون سال پیش):
راه رفتن روی دو پا، آزاد شدن دستها و افزایش حجم مغز.
۹) انسانهای اولیه (۲.۵–۱ میلیون سال پیش):
ساخت ابزار، کنترل آتش و آغاز مهاجرتها.
۱۰) Homo sapiens ( ۳۰۰هزار سال پیش تا الان ):
زبان، فرهنگ، تفکر نمادین و شکلگیری تمدن.
🔸کانال تبادل علم روانشناسی:
@ravan_psychology2
❤2
«هدفِ پروپاگاندیست این است
که کاری کند یک گروه از مردم
فراموش کنند گروههای دیگر
هم انساناند.»
— آلدوس هاکسلی
@HONARBARTTAR💎
که کاری کند یک گروه از مردم
فراموش کنند گروههای دیگر
هم انساناند.»
— آلدوس هاکسلی
@HONARBARTTAR💎
👌2
گفتار عرفانی
نقد رهبانیت
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر پنجم می گوید اگر دشمنی نباشد، جهادی صورت نمی گیرد. اگر شهوت نباشد، اطاعت از امر خدا کار دشواری نیست. باید به چیزی تمایل و علاقه داشته باشی و بتوانی بر آن صبر کنی. باید دشمنی باشد که به خیل اسبان نیازمند شوی:
۵۷۴ بَر مَکَن پَر را و دلْ بَر کَن ازو زان که شَرطِ این جِهاد آمد عَدو
۵۷۵ چون عَدو نَبْوَد جِهاد آمد مُحال شَهوتَت نَبْوَد، نباشد اِمْتِثال
۵۷۶ صَبر نَبْوَد چون نباشد مَیْلِ تو خَصْم چون نَبْوَد چه حاجَتْ خَیْلِ تو؟
مانند رهبانان مسیحی خود را اخته مکن که مبادا شهوت سراغت آید. عفت به شرطی معنی دارد که شهوت وجود داشته باشد در حالی که انسان اخته شهوتی ندارد تا با آن بجنگد:
۵۷۷ هین مَکُن خود را خَصی ، رَهْبان مَشو زان که عِفَّت هست شَهْوت را گِرو
باید نفس باشد که نهی از نفسانیت ممکن باشد و گرنه جنگ با مردگان که نمی شود کرد:
۵۷۸ بیهوا نَهی از هوا ممکِن نبود غازییی بر مُردگان نَتْوان نِمود
همچنین وقتی خدا می فرماید صبر کنید باید ابتدا چیزی باشد که دلتان بخواهد تا سپس از آن صبر کنید:
۵۸۱ همچُنان چون شاه فَرمود اِصْبِروا رَغْبَتی باید کَزْآن تابی تو رو
اول می فرماید بخورید چون خوردن، زمینه ساز شهوت و خواستن است سپس می افزاید اسراف نکنید تا بر آن شهوت، عفت بورزید:
۵۸۲ پَس کُلُوا از بَهْرِ دامِ شَهْوت است بَعد ازان لاتُسْرِفوا آن عِفَّت است
3 آذر 1404
❤1
نکته:
تمام راههایی که پیمودهام مرا به خود بازگرداند. گویی چیزی نبودهام جز نامهای به خویشتن! (سوزان علیوان)
❤2
گفتار فلسفی
ملاحظه ای مهم در باب "جبر و اختیار"
محمدامین مروتی
در واقع چکیده ی بحث "جبر و اختیار" می توان این باشد که بگوییم ما تنها در مورد آخرین حلقه ی زنجیره ی علت ها و معلول هاست که اختیار داریم. ما در انتهای این زنجیره، مختاریم به اشکالِ نسبتا مختلفی عمل کنیم و این دقیقا تمام آن چیزی است که بدان "اختیار" می گوییم اما به حلقه های نامتناهی مسبوق بر آن اختیاری نداریم یا اختیار کمتری داریم و معنای "جبر" نیز همین مقهوریت نسبی است. به این معنا که هر چه در این زنجیره به عقب برویم، از دایره ی اختیارات ما کاسته می شود و عوامل ارثی و محیطی تاثیرگذارتر می شوند.
نکته ی دیگر این است که هر چه ما از همین اختیاراتِ موجودمان بیشتر استفاده کنیم، عملا در شرایط بهتری برای گستردنِ دایره ی اختیاراتمان قرار می گیریم و این همان چیزی است که اگزیستانسیالیست ها می گویند که هر چه بیشتر انتخاب کنیم و مسئولیت پذیرتر شویم، کامل تر و انسان تر می شویم. در واقع افزایش روزافزون و نسبیِ سلطه ی بشر بر طبیعت و مهارِ تدریجی قوای طبیعی، محصولِ صرف کردنِ فعلِ اراده در طول تاریخ بوده است که امروز دایره ی اختیارات ما را نسبت به گذشتگان بسیار گسترده تر کرده است.
بدین ترتیب جبر و اختیار به خلاف مشهور، دو مفهوم در هم تنیده اند که قابلیت تبدیل و تبدل به یکدیگر را دارند. توجه به نسبیت مفاهیم جبر واختیار خیلی مهم است. هر چه به گذشته های دورتر برگردیم، جبر تقویت می شود و امکان مانور برای اراده ی بشری کم و کمتر می شود. اما اختیار ما در حلقه ی آخر زنجیر نسبتا کامل است و نسبت به حلقه های اخیر هم کماکان وجود دارد. مثلا من می توانم تصمیمی را که دیروز گرفته ام تغییر دهم و همین طور تصمیمی را که در روزها و هفته های اخیر گرفته ام ولی تغییر تصمیمات مربوط به ماه ها و سال های اخیر دشوار و دشوارتر می شود. مثلا می توانم رشته ای را که در دانشگاه انتخاب کرده ام با قبولِ قدری هزینه و زحمتِ بیشتر، تغییر دهم. ولی هر چه زمان بیشتر بگذرد این هزینه ها و زحمت ها بیشتر می شود تا جایی که عملا تغییر تصمیم ناممکن می شود.
به عبارت بهتر لحظه ی تولد ما، لحظه ی افزایشِ تدریجی آگاهی و اختیارِ ماست. پیش از آن که نطفه ی ما بسته شود، همان جبر مطلقی که بر جمادات و نباتات حاکم بوده بر ما حاکم شده. پس از تولد چند سالی در حدود حیوانات اختیار داشته ایم و پس از آنان رفته رفته دائره ی اختیارات ما گسترده شده. اما در هر حال و در هر مقطعی باز این اختیار نسبی و آمیخته با جبر است. انسان تنها موجودی است که با افزایش آگاهی می تواند بخشی از این اختیار را از عالم بستاند. به این ترتیب سوال از مجبور یا مختار بودن انسان جواب متفاوتی پیدا می کند. امسان نسبت به سایر موجودات و نسبت به دوران کودکی اش مختارتر است و در عین حال این اختیار همواره نسبی و آمیخته با جبر است. در حالی که پیش از انعقاد نطفه و تولد، تابع جبر مطلق- و نه نسبی- بود.
❤1