Maste Eshgh
Alireza Ghorbani
قطعه صوتی «مست عشق»
با صدای: #علیرضا_قربانی
شعر: #مولانا
آهنگساز: #حسام_ناصری
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم
نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم
چه کنم دور زمان را
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
چه خوشی عشق چه مستی
چو قدح بر کف دستی
خُنُک آنجا که نشستی
خُنُک آن دیده ی جان را
ز تو هر ذره جهانی
ز تو هر قطره چو جامی
چو ز تو یافت نشانی
چه کنم نام و نشان را
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
مرده بُدم مرده بُدم زنده شدم زنده شدم
گریه بُدم گریه بُدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
ز همه خلق رمیدم
ز همه باز رهیدم
نه نهانم نه پدیدم
چه کنم کون و مکان را
ز وصال تو خمارم
سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم
چه کند تیر و کمان را
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
@benamedostt
با صدای: #علیرضا_قربانی
شعر: #مولانا
آهنگساز: #حسام_ناصری
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم
نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم
چه کنم دور زمان را
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
چه خوشی عشق چه مستی
چو قدح بر کف دستی
خُنُک آنجا که نشستی
خُنُک آن دیده ی جان را
ز تو هر ذره جهانی
ز تو هر قطره چو جامی
چو ز تو یافت نشانی
چه کنم نام و نشان را
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
مرده بُدم مرده بُدم زنده شدم زنده شدم
گریه بُدم گریه بُدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
ز همه خلق رمیدم
ز همه باز رهیدم
نه نهانم نه پدیدم
چه کنم کون و مکان را
ز وصال تو خمارم
سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم
چه کند تیر و کمان را
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
@benamedostt
Forwarded from به نامِ دوست...
♡♥️♡
رفیقی تعریف میکرد دانشجویِ راهِ دور که بودم، یکبار به جای مادرم، با پدرم تماس گرفتم...
خاطرم نیست چرا! به خاطر جواب ندادنِ مادرم بود، یا چه! هرچه که بود، با اولین بوق، پدرم جواب داد و دلنگران، پرسید چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ پول لازم داری؟ با مامان کاری داشتی؟ صدایش بزنم؟
میگفت تازه آن لحظه بود که فهمیدم چقدر تمامِ عمرم، دور بوده ام از مردی که همه ی هم و غمِ روزگارش من بوده ام، که تمام عمر و زندگانیش، صرفِ من و راحتیم شده، که هیچوقت، هیچ چیز برای خودش نخواسته الا حالِ خوشِ من و از من، حتی اندازه ی یک تماس، نه حقی داشته، نه انتظاری...
میگفت ما زیاد حواسمان نیست اما بیشترِ مردهای دنیا، خیلی از پدرها، اولین دسته گلِ عمرشان را، وقتی از دیگران میگیرند که مُرده باشند، رویِ سنگ قبرشان...
میگفت کاش گاهی وقتها، حواسمان باشد به این محکمترین آدمهای شکننده ی دنیا، به مردها، به پدرها، زیاد نه، اندازه ی یک تماسِ کوتاه، به قدر چند شاخه گل...
همین!
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانههاییکهوشبر
@benamedostt
رفیقی تعریف میکرد دانشجویِ راهِ دور که بودم، یکبار به جای مادرم، با پدرم تماس گرفتم...
خاطرم نیست چرا! به خاطر جواب ندادنِ مادرم بود، یا چه! هرچه که بود، با اولین بوق، پدرم جواب داد و دلنگران، پرسید چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ پول لازم داری؟ با مامان کاری داشتی؟ صدایش بزنم؟
میگفت تازه آن لحظه بود که فهمیدم چقدر تمامِ عمرم، دور بوده ام از مردی که همه ی هم و غمِ روزگارش من بوده ام، که تمام عمر و زندگانیش، صرفِ من و راحتیم شده، که هیچوقت، هیچ چیز برای خودش نخواسته الا حالِ خوشِ من و از من، حتی اندازه ی یک تماس، نه حقی داشته، نه انتظاری...
میگفت ما زیاد حواسمان نیست اما بیشترِ مردهای دنیا، خیلی از پدرها، اولین دسته گلِ عمرشان را، وقتی از دیگران میگیرند که مُرده باشند، رویِ سنگ قبرشان...
میگفت کاش گاهی وقتها، حواسمان باشد به این محکمترین آدمهای شکننده ی دنیا، به مردها، به پدرها، زیاد نه، اندازه ی یک تماسِ کوتاه، به قدر چند شاخه گل...
همین!
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانههاییکهوشبر
@benamedostt
گفتار فلسفی
محمدامین مروتی
ارنست گلنر(1995-1935)
ارنست گلنر فیلسوف بریتانیایی-چک و مردم شناس اجتماعی، در یک خانواده یهودی چک به دنیا آمد. هنگامی که هیتلر به چکسلواکی حمله کرد به انگلستان فرار کرد. پس از جنگ و اشغال چکسلواکی توسط ارتش سرخ، به چکسلواکی برگشت. اما نتوانست وضعیت جدید را تحمل کند. دیگر آنجا دیگر خانهاش نبود و ناچار به انگلستان بازگشت.
ملی گرایی:
وی متاثر از وضعیت "غربت" خود و نداشتن جایی در وطنش، از تئوری پردازان ملی گرایی گشت. وضعیت چند فرهنگی او به او امکان داد که روی تمدن های مختلفِ غرب، اسلام و روسیه کار کند.
مدرنیزاسیون و ملی گرایی از موضوعات مورد علاقه او بود. گلنر همچنین به انسانشناسی اجتماعی علاقهمند و مطالعاتی در روابط خانوادگی قبیلههای مراکشی داشت.
به نظر گلنر، در جوامع ماقبل صنعتی، با جمعیت کشاورزی و روستایی، زبان و فرهنگ و خاطرات مشترک وجود ندارند و جابه جایی بین طبقات هم اتفاق نمی افتد. دهقانان به عنوان کشاورزان به دنیا آمدهاند و به عنوان کشاورزان میمیرند.
اما در جامعه صنعتی، عنصر آموزش، تحرک اقتصادی و اجتماعی را ممکن میکند. در چنین جامعه ای دو امکان وجود دارد:همگون شدن و یا همگون نشدن.
اگر قومیت مشترکی وجود داشته باشد، اشتراک زبان و فرهنگ و همگونی از طریق آموزش استاندارد رخ می دهد. ولی اگر "قومیت" مشترک وجود نداشته باشد، ایده "ناسیونالیسم" با حذف قومیت ها راه را برای توسعه باز می کند. گلنر معتقد است که ملی گرایی برای یک فرهنگ یا قومیت زیر یک سقف، یا "دولت" تلاش میکند. برای گلنر، این مهم ترین اصل برای یک دولت موفق است.
امکان انتقال فرهنگی منجر به دو چیز میشود: هم تنوع بیشتر و هم تغییر سریعتر نسبت به کشورها و گونههای ماقبل صنعتی، که انتقال فقط با استفاده از ژنتیک است.
به نظر گلنر، اسلام بیشتر از ادیان دیگر، ظرفیت سیاسی و رادیکال شدن دارد.
گلنر در کتاب جامعه مسلمان (۱۹۸۱) می گوید به نظر می رسد که اسلام از همه ادیان بزرگ جهان، بیشترین نمود سیاسی را در قرن بیستم داشته است. این مسیله بقای برخی رژیمهای به شدت سنتی و محافظه کار را تضمین میکند، اما همچنین ظرفیت به وجود آمدن تب و تاب شدید انقلابی و نیز ترکیب شدن با رادیکالیسم افراطی اجتماعی را افزایش میدهد. به نظر می رسد اسلام بیش از بقیه ادیان از مارکسیسم سبقت بگیرد.
جامعه سنتی مسلمان از منطقه خشک است و با وجود اینکه در گذشته از لحاظ سیاسی به کشورهای مستقل و متعدد تقسیم شده است و سلسله مراتب متمرکز مذهبی بر آن حاکم نیست، دارای ثبات قابل توجه و همگنی است.
استعمار صنعتی، این تعادل پایدار را به هم میریزد و به غالب شدن تعصب مذهبی فراگیر کمک میکند و باعث برجسته تر شدن تعصب و اسلامگرایی رادیکال میشود.
گلنر در تمام دورانهای زندگیاش، در نوشتههایش، تدریسهایش و فعالیتهای سیاسیاش، در برابر چیزی که او سیستم بسته اندیشه مینامید، جنگید. به خصوص کمونیسم، روانکاوی، نسبیگرایی و دیکتاتوری بازار آزاد.
نقد:
در نقد او گفته اند که گلنر هرگز ثابت نمیکند ناسیونالیسم برای جامعه صنعتی لازم است. علاوه براین، گلنر میگوید که ملیگرایی تنها برای سلطه وجود دارد، در حالی که همیشه چنین نیست.
آثار:
۱. واژه ها و چیزها (۱۹۵۹) در زمینه زبانشناسی فلسفه
۲. جامعه مسلمان (۱۹۸۱)
۳. ملتها و ملیگرایی(۱۹۸۳)
۴. فرهنگ، هویت و سیاست(۱۹۸۷)
5. انسانشناسی و سیاست(۱۹۹۵)
منابع:
درباره ارنست گلنر/ سایت انسانشناسی و فرهنگ
با تو می گویم:
این همیشه برای من یک راز بوده است: چگونه مردم میتوانند با تحقیر افرادی مانند خودشان به خود احترام بگذارند. (مهاتما گاندی)
Forwarded from کتاب و زندگی
@Book_Life
به قول استیو جابز:
زمان زیادی نداری، آن را صرف زندگی کردن برای دیگران نکن...
درخت دوستی بنشان | #اندرو_متیوس
به قول استیو جابز:
زمان زیادی نداری، آن را صرف زندگی کردن برای دیگران نکن...
درخت دوستی بنشان | #اندرو_متیوس
Forwarded from کتاب و زندگی
@Book_Life
پشت نقاب بزرگسالیِ همه ما
کودکیست نیازمندِ عاطفه، گذشت، عشق
و ترسیده از تنهایی...
سیر عشق | #آلن_دوباتن
پشت نقاب بزرگسالیِ همه ما
کودکیست نیازمندِ عاطفه، گذشت، عشق
و ترسیده از تنهایی...
سیر عشق | #آلن_دوباتن
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ویر (از رودکی تا نیما)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به یاد کیومرث پوراحمد و سادگی و فروتنی نگاهش.
گاهی با خود شرط میکنم که زندگی را لاجرعه سر بکشم، کاری به هیاهوی اطراف نداشته باشم، فقط بچسبم به زندگی و تنها زندگی. امّا دژخیمان و نون به نرخروزخوران چنان دایرهی زندگی را تنگ کردهاند که دیگر عرصه بر همهچیز تاریک و تاریک است یا به قول اخوان: نگه جز پیش پا را دید نتواند.
اما با وجود غوغا و هیاهوی این کجاندیشان باز این زندگیست که مقدس و یگانه است. زندگیست که یکتا و تکرارناپذیره.
پس مثل آزادیخواهان که همیشه واژهی آزادی ورد لبشان بود، اینک از سویدای جان میگوییم زندهباد زندگی..
آنها از اینکه ما به زندگی بچسبیم و حیات را قدر بدانیم واهمه دارند، آنها مرگ را در بوق و کرنا مقدس وانمود کردهاند و زندگی را لجنزار و بیاهمیت.
و ما میگوئیم زنده باد زندگی.
@vir486
گاهی با خود شرط میکنم که زندگی را لاجرعه سر بکشم، کاری به هیاهوی اطراف نداشته باشم، فقط بچسبم به زندگی و تنها زندگی. امّا دژخیمان و نون به نرخروزخوران چنان دایرهی زندگی را تنگ کردهاند که دیگر عرصه بر همهچیز تاریک و تاریک است یا به قول اخوان: نگه جز پیش پا را دید نتواند.
اما با وجود غوغا و هیاهوی این کجاندیشان باز این زندگیست که مقدس و یگانه است. زندگیست که یکتا و تکرارناپذیره.
پس مثل آزادیخواهان که همیشه واژهی آزادی ورد لبشان بود، اینک از سویدای جان میگوییم زندهباد زندگی..
آنها از اینکه ما به زندگی بچسبیم و حیات را قدر بدانیم واهمه دارند، آنها مرگ را در بوق و کرنا مقدس وانمود کردهاند و زندگی را لجنزار و بیاهمیت.
و ما میگوئیم زنده باد زندگی.
@vir486
گفتار ادبی
نقد ادبی و ادبيات بی ادب
محمدامین مروتی
سابقه بي ادبيِ ادبي را مي توان در جاهاي بسیاري در ادبيات گذشته بررسيد و حتي در اشعار حافظ و مولوي ردپاي آن را دنبال كرد. اما بنيان گذار ادبیات كثيف و لجن پراكني به عنوان يك شيوه و متدلوژي سياسي را مي توان حزب توده و ادبيات ماركسيستي مربوط به آن ها دانست. يعني از زماني كه سياست با ادبيات ادغام مي شود و حزب مخالفان فكريش را به انواع اتهامات و برچسب ها مي نوازد و انگ هاي ننگين براي از ميدان به در بردن آنها مي زند. اين رويه نامبارك به ساير سياستمداران و نويسندگان سياسي نظير احمد فرديد هم سرايت مي كند و محصول آن مي شود ادبيات جلال آل احمد كه از هر دو آبشخور حزبي و فرديدي متاثر است. اين بليه نقد ادبي را هم بي نصيب نمي گذارد و لحن و زبان بزرگاني نظير شاملو و براهني را هم مي آلايد. محمود كيانوش از مارگزيدگان اين وادي است كه به دلايل نقدي كه به آثار جلال مي نويسد. آماج حملات مريدان و همفكران او قرار مي گيرد و نقد انديشه ادبي او جايش را به نقد حزبي و سياسي مي دهد و اين نقد حزبي و سياسي خودش را در پشت شعار خوش آب و رنگ "هنر براي مردم" يا "هنر براي اجتماع" پنهان مي كند كه در تحليل نهايي به "هنر براي سياست و در خدمت حزب" تقليل مي يابد.محمود کیانوش در مقاله "بردار اينها را بنويس آقا!" به نقد کشاف و مفصلی از نمونه برخورد های آل احمد و طرفدارانش با مخالفان فکری و سلیقه ایشان می پردازد که مقاله ای خواندنی است و بخشی از تاریخ مجادلات ادبی کشورمان را به صورت مستند مطرح کرده.
در تعريف نقد ادبي گفته اند تميز سره از ناسره است ولي روشنفكر شرقي فقط ناسره را مي بيند و اساساً منتقد است و معترض. و وقتي رسالت روشنفكر را فقط در چارچوب اعتراض تعريف كردي ، پيداست كه در اين ميان حقيقت در پاي "اعتراض به هر قيمت" ذبح مي شود.
جلال آلاحمد شش ماه بعد از مرگ صمد در نامهای به منصور اوجی شاعر شیرازی مینویسد: «... اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دلمان میخواست قصه بسازیم ساختیم... خب ساختیم دیگر. آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانهسازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سر و دستش شکسته ماند و هدایت کننده نبود به آن چه مرحوم نویسندهاش میخواست بگوید...».(خاطرات حمزه فراهتی)
از دنیای سیاست بگیر تا دنیای ادب و هنر تا تعاملات روزمره ای که با یکدیگر داریم، می کوشیم با نفی دیگران خود را اثبات کنیم. در حالی که راه دیگری وجود دارد. صراط مستقیمی هم وجود دارد و آن این است که کار خودمان را بکنیم و به جای تخریب دیگران روی خودمان کار کنیم. الگوی این نحوة سلوک در بین شعرای معاصر سپهری است و ضد الگوی آن آل احمد و تا حدی شاملو. ما نقد منصفانه و علمی را نه تنها در عرصة ادب که در عرصه های سیاسی و اجتماعی نیاموخته ایم و به جای آن مچ گیری و برچسب زنی و غوغاسالاری را یاد گرفته ایم. نوعي علي بهانه گير سياستمدار. ادعای روشنفكري را نبايد بر اساس ميزان تندي و تيزي و تلخي بلكه بر اساس اهداف و آرمان هاي انسانيش سنجيد. زبان نيشدار گزنده اي كه به سوهان نفرت تيز مي شود و از كينه تغذيه مي كند چنان از موضع بالا و حق به جانب به مخالفانش نيش و طعن مي زنند كه گويي همه حقايق دنيا پيش نویسنده است . نگريستن از موضع داناي كل ، بدبيني در ديگران و خوش بيني نسبت به خود و توهم توطئه، مجال واقع بيني و نقد منصفانه را از مدعيان ادب و هنر گرفته بود . وقتی که تمام هم و تصور نویسنده از پیش اين باشد که ما بر حقيم و ديگران باطلند، در ادعاي گفتگو و حقيقت طلبیمان روي و ريا و دروغ وجود دارد.
آفات نقد:
در كشور ما نقد دو آفت مهم دارد: مجامله گويي ، رياكاري و نان قرض دادن به هم و يكديگر را ملقب ساختن به استاد و ديگر تخريب و مچ گيري. عده اي هم هستند كه از فرط علاقه ، عيب هنرمند و شاعر را نمي بينند . رياكار نيستند. عاشقند. بار گناهشان به سنگيني آن دو دسته ديگر نيست ولي اينها هم ناقدان خوبي نيستند و به اصلاح ضعف ها ياري نمي توانند رساند.
نقد صحيح و سالم ، صميمانه و صادقانه و علمي است. راه سوم را مي رود. راه ميانه را . هدفش اصلاح و پيشرفت است نه انگ زدن و نه چاپلوسي. مداحي و تخريب، آفات اصلي نقد ادبي در كشور مايند.