Forwarded from مریم محمدی
ای "همایون" بگو از "خسروِ خوبان" چه خبر؟
از نواخوانیِ دردانه ی دوران چه خبر؟
❤️💚
این دیاریست که هر گوشه ی آن آوازیست
از گلِ سرسبدِ خطه ی ایران چه خبر؟
💚❤️
باز #عطار و شب و شیشه ی دردی در دست
#مولوی گفت از آن #شمسِ, درخشان چه خبر؟
❤️💚
#سعدی انگار صدا می زند از عمقِ زمان
در "گلستانِ" من از مرغِ سخندان چه خبر؟
💚❤️
باز هم حنجره اش, "مشک فشان خواهد شد"
#حافظ آمد که از آن رندِ غزلخوان چه خبر؟
💚❤️
"ربنا"یش که مناجاتِ زمین است و زمان
رمضان است, از آن قاریِ قران چه خبر؟
❤️💚
ما در این قافله, گمگشته عزیزی داریم
ای صبا! باز گو از یوسفِ کنعان چه خبر؟
💚❤️
دیرگاهی ست که #دلتنگِ صدایش هستیم
ای #همایون تو بگو از #شجریان چه خبر؟
❤️💚
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
#حامد_حسینخانی
از نواخوانیِ دردانه ی دوران چه خبر؟
❤️💚
این دیاریست که هر گوشه ی آن آوازیست
از گلِ سرسبدِ خطه ی ایران چه خبر؟
💚❤️
باز #عطار و شب و شیشه ی دردی در دست
#مولوی گفت از آن #شمسِ, درخشان چه خبر؟
❤️💚
#سعدی انگار صدا می زند از عمقِ زمان
در "گلستانِ" من از مرغِ سخندان چه خبر؟
💚❤️
باز هم حنجره اش, "مشک فشان خواهد شد"
#حافظ آمد که از آن رندِ غزلخوان چه خبر؟
💚❤️
"ربنا"یش که مناجاتِ زمین است و زمان
رمضان است, از آن قاریِ قران چه خبر؟
❤️💚
ما در این قافله, گمگشته عزیزی داریم
ای صبا! باز گو از یوسفِ کنعان چه خبر؟
💚❤️
دیرگاهی ست که #دلتنگِ صدایش هستیم
ای #همایون تو بگو از #شجریان چه خبر؟
❤️💚
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
#حامد_حسینخانی
Forwarded from Khosousi - خصوصی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شاهکار آوازی محمدرضا شجریان از نظر خودش - همراه با توضیحات لازم بر روی فیلم
#شجریان: «شاهکار من همان شب در حافظیه بود که با یک تحریر از «عراق» به «حسینی» برگشتم.»
سخنان محمدرضا شجریان دربارهی این قطعه از آواز:
آن شب در حافظیه نمیدانم چه اتفاقی افتاد که بعد از گوشه «نهفت» که اوج دستگاه نواست و به «فرود» نوا منتهی میشود، قرار بود «حسینی» را که خیلی نزدیک به «نهفت» است و با یک اختلاف کم و در همان پرده «نهفت» اجرا میشود، اجرا کنم. به علت وقوع وقایعی قبل از اجرای برنامه که مرا عصبانی کردهبود، به جای گرفتن پرده «حسینی»، بیاختیار «عراق» را شروع کردم که قبل از اجرای گوشه «نهفت» آنرا خواندهبودم. لطفی هم که تار مینواخت، یکباره متوجه اشتباه من شد. من از نگاه #لطفی فهمیدم که به جای «حسینی»، «عراق» را گرفتهام. بلادرنگ در اولین ثانیههای شروع «عراق» فکر کردم که چگونه میتوانم خودم را دوباره به «حسینی» برگردانم. شاید در یکصدم ثانیه به فکرم رسید که با ادامه تحریر و فرود به «رهاب» و کشاندن «رهاب» به «شور»، میتوانم با پرده «شور» به «حسینی» برسم...»
کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
#شجریان: «شاهکار من همان شب در حافظیه بود که با یک تحریر از «عراق» به «حسینی» برگشتم.»
سخنان محمدرضا شجریان دربارهی این قطعه از آواز:
آن شب در حافظیه نمیدانم چه اتفاقی افتاد که بعد از گوشه «نهفت» که اوج دستگاه نواست و به «فرود» نوا منتهی میشود، قرار بود «حسینی» را که خیلی نزدیک به «نهفت» است و با یک اختلاف کم و در همان پرده «نهفت» اجرا میشود، اجرا کنم. به علت وقوع وقایعی قبل از اجرای برنامه که مرا عصبانی کردهبود، به جای گرفتن پرده «حسینی»، بیاختیار «عراق» را شروع کردم که قبل از اجرای گوشه «نهفت» آنرا خواندهبودم. لطفی هم که تار مینواخت، یکباره متوجه اشتباه من شد. من از نگاه #لطفی فهمیدم که به جای «حسینی»، «عراق» را گرفتهام. بلادرنگ در اولین ثانیههای شروع «عراق» فکر کردم که چگونه میتوانم خودم را دوباره به «حسینی» برگردانم. شاید در یکصدم ثانیه به فکرم رسید که با ادامه تحریر و فرود به «رهاب» و کشاندن «رهاب» به «شور»، میتوانم با پرده «شور» به «حسینی» برسم...»
کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
Forwarded from پیر پرنیاناندیش
پیام تسلیت ادیب فرزانه، جناب دکتر میر جلالالدین کزازی، به مناسبت درگذشت استاد #شجریان:
خُنیا، به سوگ مینشیند ؛
آواز، با درد و دریغ دمساز، می موید؛
چنگ، درمانده و دلتنگ، گیسو میپریشد؛
تار، زار، می گرید؛
نی، جانگزای و جگرسوز، می نالد،
تنبک، دمادم، از غم بر سر می کوبد؛
چرا؟
زیرا بزرگمرد آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان؛ آن خرمّخویترین خنیایی، که یادش گرامی باد! به مینوی برین شتافته است تا از این پس بهشتیان را، با گلبانگِ پهلوی و مینُوی خویش، بیَفْساید (=افسون کند) و دل از آنان برباید و دری از هنرِ جانپرور، بر رویشان، بگشاید.
ای شگفتا شگفت:
.
چرا عمرِ طاووس و دراج کوته؟
چرا زاغ و کرکس زید در درازی؟
.
@pireparnianandish
خُنیا، به سوگ مینشیند ؛
آواز، با درد و دریغ دمساز، می موید؛
چنگ، درمانده و دلتنگ، گیسو میپریشد؛
تار، زار، می گرید؛
نی، جانگزای و جگرسوز، می نالد،
تنبک، دمادم، از غم بر سر می کوبد؛
چرا؟
زیرا بزرگمرد آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان؛ آن خرمّخویترین خنیایی، که یادش گرامی باد! به مینوی برین شتافته است تا از این پس بهشتیان را، با گلبانگِ پهلوی و مینُوی خویش، بیَفْساید (=افسون کند) و دل از آنان برباید و دری از هنرِ جانپرور، بر رویشان، بگشاید.
ای شگفتا شگفت:
.
چرا عمرِ طاووس و دراج کوته؟
چرا زاغ و کرکس زید در درازی؟
.
@pireparnianandish
Forwarded from پیر پرنیاناندیش
غزلی مولویوار از امیرهوشنگ ابتهاج (سایه)
به مناسبت روز بزرگداشت مولوی
(همراه با توضیحاتی دربارۀ این غزل برگرفته از کتاب پیر پرنیاناندیش)
[سایه]: تو همین دیوانهای شمس که اینجاست نگاه کنین. اون چیزهایی که من زیرش خط کشیدم چیزهای فوقالعاده شاعرانه و فکرهای فوقالعاده باریکه. از این دیدگاه با دقت تکتک بیتها رو خوندم و خوندم. سی چهــــل بار این کتابو خوندم. به شیوۀ خودم هم خوندم. تأثیر هم داشت؛ «نامدگان و رفتگان» از کجا اومده؟... هر چی بیشتر میخوندم، بیشتر حیرت میکردم. (پیر پرنیاناندیش، ص ۸۲۷)
[سایه]: پریشب جایی مهمون بودیم. شفیعی حرف عجیبی زد. گفت: من با نهایت اشراف که بر سرتاسر شعر عرفانی ایران دارم این حرفو میزنم. در سرتاسر شعر عرفانی ایران، معادل این غزل پیدا نمیشه!
[توضیح عظیمی]: برق شادی در چشم سایه میدرخشد...
[سایه]: خیلی حرف عجیبی زد. اگه این حرفو بنویسه فکر کنم کلهشو میشکنن.
[توضیح عظیمی]: غشغش میخندد و من این غزل تابناک را در ذهنم مرور میکنم... (پیر پرنیاناندیش، ص ۶۵۷)
نامدگان و رفتگان، از دو کرانۀ زمان
سوی تو میدوند، هان ای تو همیشه در میان
در چمن تو میچرد آهوی دشت آسمان
گرد سرِ تو میپرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن مینگرم درین چمن
آینۀ ضمیر من جز تو نمیدهد نشان
ای گل بوستانسرا از پس پردهها درآ
بوی تو میکشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشستهای باغ درون هستهای
هسته فروشکستهای کاینهمه باغ شد روان
مست نیاز من شدی، پردۀ ناز پس زدی
از دل خود برآمدی، آمدن تو شد جهان
آه که میزند برون، از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو میکشد کمان
پیش وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم میشنویم بوی جان
پیش تو، جامه در برم نعره زند که بردرم
آمدمت که بنگرم گریه نمیدهد امان
@pireparnianandish
به مناسبت روز بزرگداشت مولوی
(همراه با توضیحاتی دربارۀ این غزل برگرفته از کتاب پیر پرنیاناندیش)
[سایه]: تو همین دیوانهای شمس که اینجاست نگاه کنین. اون چیزهایی که من زیرش خط کشیدم چیزهای فوقالعاده شاعرانه و فکرهای فوقالعاده باریکه. از این دیدگاه با دقت تکتک بیتها رو خوندم و خوندم. سی چهــــل بار این کتابو خوندم. به شیوۀ خودم هم خوندم. تأثیر هم داشت؛ «نامدگان و رفتگان» از کجا اومده؟... هر چی بیشتر میخوندم، بیشتر حیرت میکردم. (پیر پرنیاناندیش، ص ۸۲۷)
[سایه]: پریشب جایی مهمون بودیم. شفیعی حرف عجیبی زد. گفت: من با نهایت اشراف که بر سرتاسر شعر عرفانی ایران دارم این حرفو میزنم. در سرتاسر شعر عرفانی ایران، معادل این غزل پیدا نمیشه!
[توضیح عظیمی]: برق شادی در چشم سایه میدرخشد...
[سایه]: خیلی حرف عجیبی زد. اگه این حرفو بنویسه فکر کنم کلهشو میشکنن.
[توضیح عظیمی]: غشغش میخندد و من این غزل تابناک را در ذهنم مرور میکنم... (پیر پرنیاناندیش، ص ۶۵۷)
نامدگان و رفتگان، از دو کرانۀ زمان
سوی تو میدوند، هان ای تو همیشه در میان
در چمن تو میچرد آهوی دشت آسمان
گرد سرِ تو میپرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن مینگرم درین چمن
آینۀ ضمیر من جز تو نمیدهد نشان
ای گل بوستانسرا از پس پردهها درآ
بوی تو میکشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشستهای باغ درون هستهای
هسته فروشکستهای کاینهمه باغ شد روان
مست نیاز من شدی، پردۀ ناز پس زدی
از دل خود برآمدی، آمدن تو شد جهان
آه که میزند برون، از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو میکشد کمان
پیش وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم میشنویم بوی جان
پیش تو، جامه در برم نعره زند که بردرم
آمدمت که بنگرم گریه نمیدهد امان
@pireparnianandish
Telegram
سایه و موسیقی
همیشه در میان
شعر #سایه
آهنگ محمدرضا #لطفی
آواز محمدرضا #شجریان
اجرای زنده در جشن هنر توس تیر ماه ۱۳۵۶
سایه در پیر پرنیاناندیش دربارۀ «همیشه در میان» میگوید:
«پریشب جایی مهمون بودیم. شفیعی حرف عجیبی زد. گفت: من با نهایت اشراف که بر سرتاسر شعر عرفانی ایران…
شعر #سایه
آهنگ محمدرضا #لطفی
آواز محمدرضا #شجریان
اجرای زنده در جشن هنر توس تیر ماه ۱۳۵۶
سایه در پیر پرنیاناندیش دربارۀ «همیشه در میان» میگوید:
«پریشب جایی مهمون بودیم. شفیعی حرف عجیبی زد. گفت: من با نهایت اشراف که بر سرتاسر شعر عرفانی ایران…
.
قطعه ساز و آواز
خواننده #شجریان
شعر: #سعدی
دستگاه /مایه: #چهارگاه
منتخب از آلبوم دستان
====================
دوش دور از رویت ای جان
جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از
سودای دل سیلاب داشت
در تفکر عقل مسکین
پایمال عشق شد
با پریشانی دل شوریده چشم (چشمم) خواب داشت
کوس غارت زد فراقت گرد
شهرستان دل
شحنه عشقت سرای عقل
در طبطاب داشت
نقش نامت کرده دل
محراب تسبیح وجود
تا سحر تسبیح گویان روی
در محراب داشت
دیدهام میجست
و گفتندم نبینی روی دوست
خود درفشان بود چشمم
کاندر او سیماب داشت
ز آسمان آغاز کارم
سخت شیرین مینمود
کی گمان بردم که شهدآلوده
زهر ناب داشت
این ره مشکل افتادست
در دریای عشق
اول آخر در صبوری
اندکی پایاب داشت
کانال ترانه های ماندگار
🆔@mosighiasilvaclasiic
قطعه ساز و آواز
خواننده #شجریان
شعر: #سعدی
دستگاه /مایه: #چهارگاه
منتخب از آلبوم دستان
====================
دوش دور از رویت ای جان
جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از
سودای دل سیلاب داشت
در تفکر عقل مسکین
پایمال عشق شد
با پریشانی دل شوریده چشم (چشمم) خواب داشت
کوس غارت زد فراقت گرد
شهرستان دل
شحنه عشقت سرای عقل
در طبطاب داشت
نقش نامت کرده دل
محراب تسبیح وجود
تا سحر تسبیح گویان روی
در محراب داشت
دیدهام میجست
و گفتندم نبینی روی دوست
خود درفشان بود چشمم
کاندر او سیماب داشت
ز آسمان آغاز کارم
سخت شیرین مینمود
کی گمان بردم که شهدآلوده
زهر ناب داشت
این ره مشکل افتادست
در دریای عشق
اول آخر در صبوری
اندکی پایاب داشت
کانال ترانه های ماندگار
🆔@mosighiasilvaclasiic
غزلی مولویوار از امیرهوشنگ ابتهاج (سایه)
به مناسبت روز بزرگداشت مولوی
(همراه با توضیحاتی دربارۀ این غزل برگرفته از کتاب پیر پرنیاناندیش)
[سایه]: تو همین دیوانهای شمس که اینجاست نگاه کنین. اون چیزهایی که من زیرش خط کشیدم چیزهای فوقالعاده شاعرانه و فکرهای فوقالعاده باریکه. از این دیدگاه با دقت تکتک بیتها رو خوندم و خوندم. سی چهــــل بار این کتابو خوندم. به شیوۀ خودم هم خوندم. تأثیر هم داشت؛ «نامدگان و رفتگان» از کجا اومده؟... هر چی بیشتر میخوندم، بیشتر حیرت میکردم. (پیر پرنیاناندیش، ص ۸۲۷)
[سایه]: پریشب جایی مهمون بودیم. شفیعی حرف عجیبی زد. گفت: من با نهایت اشراف که بر سرتاسر شعر عرفانی ایران دارم این حرفو میزنم. در سرتاسر شعر عرفانی ایران، معادل این غزل پیدا نمیشه!
[توضیح عظیمی]: برق شادی در چشم سایه میدرخشد...
[سایه]: خیلی حرف عجیبی زد. اگه این حرفو بنویسه فکر کنم کلهشو میشکنن.
[توضیح عظیمی]: غشغش میخندد و من این غزل تابناک را در ذهنم مرور میکنم... (پیر پرنیاناندیش، ص ۶۵۷)
نامدگان و رفتگان، از دو کرانۀ زمان
سوی تو میدوند، هان ای تو همیشه در میان
در چمن تو میچرد آهوی دشت آسمان
گرد سرِ تو میپرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن مینگرم درین چمن
آینۀ ضمیر من جز تو نمیدهد نشان
ای گل بوستانسرا از پس پردهها درآ
بوی تو میکشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشستهای باغ درون هستهای
هسته فروشکستهای کاینهمه باغ شد روان
مست نیاز من شدی، پردۀ ناز پس زدی
از دل خود برآمدی، آمدن تو شد جهان
آه که میزند برون، از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو میکشد کمان
پیش وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم میشنویم بوی جان
پیش تو، جامه در برم نعره زند که بردرم
آمدمت که بنگرم گریه نمیدهد امان
@pireparnianandish
به مناسبت روز بزرگداشت مولوی
(همراه با توضیحاتی دربارۀ این غزل برگرفته از کتاب پیر پرنیاناندیش)
[سایه]: تو همین دیوانهای شمس که اینجاست نگاه کنین. اون چیزهایی که من زیرش خط کشیدم چیزهای فوقالعاده شاعرانه و فکرهای فوقالعاده باریکه. از این دیدگاه با دقت تکتک بیتها رو خوندم و خوندم. سی چهــــل بار این کتابو خوندم. به شیوۀ خودم هم خوندم. تأثیر هم داشت؛ «نامدگان و رفتگان» از کجا اومده؟... هر چی بیشتر میخوندم، بیشتر حیرت میکردم. (پیر پرنیاناندیش، ص ۸۲۷)
[سایه]: پریشب جایی مهمون بودیم. شفیعی حرف عجیبی زد. گفت: من با نهایت اشراف که بر سرتاسر شعر عرفانی ایران دارم این حرفو میزنم. در سرتاسر شعر عرفانی ایران، معادل این غزل پیدا نمیشه!
[توضیح عظیمی]: برق شادی در چشم سایه میدرخشد...
[سایه]: خیلی حرف عجیبی زد. اگه این حرفو بنویسه فکر کنم کلهشو میشکنن.
[توضیح عظیمی]: غشغش میخندد و من این غزل تابناک را در ذهنم مرور میکنم... (پیر پرنیاناندیش، ص ۶۵۷)
نامدگان و رفتگان، از دو کرانۀ زمان
سوی تو میدوند، هان ای تو همیشه در میان
در چمن تو میچرد آهوی دشت آسمان
گرد سرِ تو میپرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن مینگرم درین چمن
آینۀ ضمیر من جز تو نمیدهد نشان
ای گل بوستانسرا از پس پردهها درآ
بوی تو میکشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشستهای باغ درون هستهای
هسته فروشکستهای کاینهمه باغ شد روان
مست نیاز من شدی، پردۀ ناز پس زدی
از دل خود برآمدی، آمدن تو شد جهان
آه که میزند برون، از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو میکشد کمان
پیش وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم میشنویم بوی جان
پیش تو، جامه در برم نعره زند که بردرم
آمدمت که بنگرم گریه نمیدهد امان
@pireparnianandish
Telegram
سایه و موسیقی
همیشه در میان
شعر #سایه
آهنگ محمدرضا #لطفی
آواز محمدرضا #شجریان
اجرای زنده در جشن هنر توس تیر ماه ۱۳۵۶
سایه در پیر پرنیاناندیش دربارۀ «همیشه در میان» میگوید:
«پریشب جایی مهمون بودیم. شفیعی حرف عجیبی زد. گفت: من با نهایت اشراف که بر سرتاسر شعر عرفانی ایران…
شعر #سایه
آهنگ محمدرضا #لطفی
آواز محمدرضا #شجریان
اجرای زنده در جشن هنر توس تیر ماه ۱۳۵۶
سایه در پیر پرنیاناندیش دربارۀ «همیشه در میان» میگوید:
«پریشب جایی مهمون بودیم. شفیعی حرف عجیبی زد. گفت: من با نهایت اشراف که بر سرتاسر شعر عرفانی ایران…