This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیبایی هفته: حباب های کودکی
صفحات نویسنده در فضای مجازی
روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.
تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
Facebook
Log in or sign up to view
See posts, photos and more on Facebook.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
…
وظیفهم دونستم یادی بکنم از این بزرگمرد
کسی که هم در سینما و هم در ادبیات این سرزمین، آثار ارزشمندی از خودش بهجا گذاشته.
در این ویدیو، فقط چند دقیقه وقت داشتم برای گفتن از مسیری طولانی…
از ابوالقاسم زمانی گفتیم، اما فرصت نشد بگیم که ناظم مدرسهای بود که استاد همیشه با احترام ازش یاد میکنه.
رمانهایی که نه فقط نوشته، بلکه زندگی کرده ، قصههایی که سندن از یک عمر تماشای رنج و زیستن با مردم…
و باید گفت، که بلندترین رمان اجتماعی-ادبی با زمینهای تاریخی در ایران و دومین رمان بلند جهان به قلم همین استاد نوشته شده…
اما هنوز آنطور که باید، قدرش رو ندونستن…
کاش ببیننش و تا فرصت هست، دلجویی درخوری از ایشون و واژههایی که با خون و جان نوشته شدهاند، صورت بگیره…
آقای رمان ایران…
استادی بیادعا و ماندگار🌱
وظیفهم دونستم یادی بکنم از این بزرگمرد
کسی که هم در سینما و هم در ادبیات این سرزمین، آثار ارزشمندی از خودش بهجا گذاشته.
در این ویدیو، فقط چند دقیقه وقت داشتم برای گفتن از مسیری طولانی…
از ابوالقاسم زمانی گفتیم، اما فرصت نشد بگیم که ناظم مدرسهای بود که استاد همیشه با احترام ازش یاد میکنه.
رمانهایی که نه فقط نوشته، بلکه زندگی کرده ، قصههایی که سندن از یک عمر تماشای رنج و زیستن با مردم…
و باید گفت، که بلندترین رمان اجتماعی-ادبی با زمینهای تاریخی در ایران و دومین رمان بلند جهان به قلم همین استاد نوشته شده…
اما هنوز آنطور که باید، قدرش رو ندونستن…
کاش ببیننش و تا فرصت هست، دلجویی درخوری از ایشون و واژههایی که با خون و جان نوشته شدهاند، صورت بگیره…
آقای رمان ایران…
استادی بیادعا و ماندگار🌱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ﻫﺮ ﻛﻪ ﺷﻮد ﺻﻴﺪ ﻋﺸﻖ ﻛﻰ ﺷﻮد او ﺻﻴﺪ ﻣﺮگ
چون ﺳﭙﺮش ﻣﻪ ﺑﻮد ﻛﻰ رﺳﺪش زﺧﻢ ﺗﻴﺮ
جمله جانهای پاک گشته اسیرانِ خاک
عشق فرو ریخت زر تا برهاند اسیر
–شعر: مولانا
–آواز: وحید تاج
@NazariyehAdabi
چون ﺳﭙﺮش ﻣﻪ ﺑﻮد ﻛﻰ رﺳﺪش زﺧﻢ ﺗﻴﺮ
جمله جانهای پاک گشته اسیرانِ خاک
عشق فرو ریخت زر تا برهاند اسیر
–شعر: مولانا
–آواز: وحید تاج
@NazariyehAdabi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠 گفتوگو با حمیدرضا محمدی،
مؤسس پروژهی فرهنگی "گنجور"
در آبان ۱۴۰۱، صفحات وبسایت گنجور بیش از ۲۴۲ میلیون بار بازدید شدند؛ عددی فراتر از جمعیت فعلی ایران. گنجور پدیدهای فرهنگی است که بیصدا، اما پراثر، به بخشی از حافظه جمعی فارسیزبانان تبدیل شده است. انصافاً پروژهٔ گنجور بزرگترین خدمت را به تاریخ ادبیات و زبان فارسی کرد.
✅ اهل قلم و فرهنگ:
👉🆔 @ahleghalamvafarhang
مؤسس پروژهی فرهنگی "گنجور"
در آبان ۱۴۰۱، صفحات وبسایت گنجور بیش از ۲۴۲ میلیون بار بازدید شدند؛ عددی فراتر از جمعیت فعلی ایران. گنجور پدیدهای فرهنگی است که بیصدا، اما پراثر، به بخشی از حافظه جمعی فارسیزبانان تبدیل شده است. انصافاً پروژهٔ گنجور بزرگترین خدمت را به تاریخ ادبیات و زبان فارسی کرد.
✅ اهل قلم و فرهنگ:
👉🆔 @ahleghalamvafarhang
گفتار ادبی
داستان دوازده رخ
محمدامین مروتی
در شاهنامه ادامه جنگ ايرانيان و تورانيان در قالب داستان" دوازده رخ "- يعني دوازده مبارز كه دو به دو، رو در روي هم مي ايستند- رخ ميدهد و در آن پهلوانان ايراني و توراني مقابل هم قرار مي گيرند و در همه اين نبردها غلبه با ايرانيان است و در نبرد آخر هم گودرز، پيران را ميكشد ولي وقتي ميخواهد سر از تن او جدا كند، به ياد ميآورد كه كيخسرو گفته بود با جسد پيران به احترام رفتار شود. لذا انگشت در خون او ميزند و به دهان ميگذارد و به روي خود ميمالد تا انتقام خون سرداران به قتل رسيده ايراني را گرفته باشد. تنِ گرويي زره را هم- كه در اين جنگ اسير گيو شده- بند بند از هم ميگسلند. شايد اين نحوه ي انتقام جويي وكين خواهي امروزه تنفر انگيز به نظر آيد؛ ولي بايد آن را با روحيه ي قبيلگي حاكم بر اجتماعات قديمي منطبق بدانيم. گو اين كه در قبايل امروزي هنوز تتمه و ادامه ي روحيات و تعصبات مبتني بر هم خوني را مي بينيم. گودرز به جسد پيران چنین خطاب ميكند:
چنين گفت گودرز كه اي نرّه شير
سرِ پهلوانان و گُردِ دلير!
جهان چون من و چون تو بسيار ديد
نخواهد همي با كسي آرميد
چو گودرز ديدش چنان مرده، خوار
به خاك و به خون بر تپيده به زار،
فرو برد چنگال و خون برگرفت
بخورد و بيالود روي، اي شگفت!
زِ خونِ سياوش خروشيد زار
نيايش همي كرد بر كردگار
ز هفتاد خونِ گرامي پسر
بناليد با داور دادگر
سرش را همي خواست از تن بريد
چنان بد كُنش خويشتن را نديد
يعني در تمام عمرش خود را چنان بي رحم نديده بود. كيخسرو هم دستور تكه تكه كردن گروي زره را مي دهد:
گروي زره را گره تا گره
بفرمود تا بركشيدند زِه
چو بندش جدا شد، سرش را زِ بند
بريدند همچون سرِ گوسفند
نکته:
هيچ كس مالك حقيقت نيست. جستجوي حقيقت، كاري است دسته جمعي. فرانتس فانون
گفتار دینی
دین سیاسی و دین غیر سیاسی
دین که با سیاست درآمیزد به ایدئولوژی تبدیل می شود و به عنوان یک وسیله در جهت مقاصد سیاسی مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
همین دین اگر در جای خود بنشیند، می تواند مفید و گره گشا باشد.
از آمیختگی دین و سیاست، هر دو متضرر می شوند.
دین در جای خود هم پشتوانه اخلاق است و هم در قالب مناسک و آیین ها می تواند به کار بازتولید همبستگی اجتماعی بیاید و هم می تواند راه سالک را به عالم معنا بگشاید و بر راز آمیزی و بزرگی عالم و حقارت بشر و علم او در گشودن این راز، انگشت تاکید می نهد.
نواندیشی دینی می تواند در غیرسیاسی شدن دین و معطوف کردن آن به عالم معنا بسیار موثر باشد. این همان راهی است که سروش با بازگشت به دین عرفانی و بازرگان با بازگشت به دین آخرت و احمد قابل با بازگشت به دین عقلانی و رحمانی در پی آن بوده اند.
از آن طرف نیز، دین ستیزی را داریم که روی دیگر دین سیاسی است. دین ستیزی خود یک ایدئولوژی است. دین ستیزی نیز آبشخور سیاسی دارد.
در افتادن با دین غیر سیاسی و دین هزاران سالة مردم، دینداران عادی را هم می ترساند و مجالی برای دین سیاسی فراهم می کند تا خود را حامی دین بنماید و مردم دیندار را به سمت خود جلب کند. دین ستیزان، دین ستیزی را به قیمت هل مردم به سوی دین سیاسی ترویج می کنند و در حقیقت بر سرِ شاخ، بن می بُرند.
دین سیاسی و دین ستیزی سیاسی، دو لبه یک قیچی اند که برای تخریبِ توامانِ دین و سیاست به یکدیگر نیاز دارند.
هیچ جریانی به اندازه دینداری سیاسی، به دین لطمه نمی زند. همچنین هیچ جریانی به اندازه دین ستیزی، آب به آسیاب دینداری سیاسی نمی ریزد.
بگذارید سیاست برای آبادی دنیای مردم باشد و دین برای آبادی دل هایشان. سیاست را به اهلش وانهید و دین را نیز.
سیاست یک علم است و تخصص خود را می خواهد. دین همانند عرفان به کار آبادی دل ها می آید. اهل معنا، عالم سوزند و اهل دنیا عالم ساز. به قول حافظ:
رندِ عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار؟
کار مُلک است آن که تدبیر و تامّل بایدش
نکته:
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد
عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ (شفایی_اصفهانی)
گفتار اجتماعی
سلطۀ ایدئولوژیک نفسانیت
محمدامین مروتی
ایدئولوژی و تفکر ایدئولوژیک تنها به حوزه سیاست محدود نیست. ایدئولوژی به تعبیر مارکس، آگاهی کاذب و وارونه است. این آگاهی دروغین و معکوس می تواند در حوزه زندگی فردی هم وجود داشته باشد. کسی که متوهم است و گرفتار سلطه نفس، در واقع گرفتار آگاهی دروغین است. گمان می کند مرکز پرگار وجود است. گمان می کند دنیا باید خدمتگزار او باشد. حداقل به گونه ای می زید که گویی جهان باید در خدمت او باشد.
نفس هم دیکتاتور است. ما را تحت سلطه می گیرد. حقیقت را برنمی تابد. ایدئولوژی، ضدآگاهی است. نفس هم حرف حساب را نمی شنود. اهل مشورت و شنیدن نیست. نفس نمی گذارد صدای فطرت و منِ بهترمان شنیده شود. دنبال گرفتن تایید و تحسین دیگران است. دیکتاتوری است که نیاز به تعریف و تمجید و تملق دارد. به زبان سیاست، نفس، دیکتاتور درون ماست. می گوید هر چه می گویم بکن، تا دوستت داشته باشم.
شیاطین و ستمگران تنها در بیرون نیستند. شیاطین و ستمگران درونی، کارگزار و ستون پنجم ایشان اند.
نفسانیت هم متوهم است. توهم توطئه دارد. پارانوئید است. دیگران را نسبت به خود تهدید و دشمن تلقی می کند. خود را عقل کل می پندارد.
اگر مبنا و پایه صلح برون، صلح درون یعنی صلح انسان با خودش است، مبنای همه تنازعات بیرونی هم در تنازعات و تناقض های درونی برخاسته از نفسانیت است. انسانی که با خود در صلح نباشد، تناقضاتش را به عالمیان و آدمیان نیز فرافکنی می کند. به همین دلیل عرفا خصم درون را نه به نسبت خصم برون، دشمن اصلی تلقی می کردند. مولوی می گوید نسبت دشمن درون به دشمن بیرون مثل نسبت اژدها به مار است:
مادر بت ها بت نفس شماست
کان دگر مارند و این یک اژدهاست
نفسانیت دیکتاتوری درونی است که ما را تحت فشار می گذارد و با صرف زور و انرژی و تنش و تعجیل و شتاب بسیار کارش را پیش می برد. نفس انسان را دائماً در حال درگیری و تنش و جبهه گیری و حمله و دفاع نسبت به دیگری قرار می دهد. از ترس و خشم و نفرت تغذیه می کند. رویکردش واکنشی و مقابله ای و معطوف به امر بیرونی است. بی ریشه و نااصل است.
این تنش ها، جسم را هم بیمار می کند. فاکتورهای شیمیایی، خونی و هورمونی را به هم می ریزد.
تصویر زیبای رهایی از نفسانیت، تصویری است از سبکباری و راحتی و آرامش و متانت و آهستگی و آسوده خیالی که خوب نفس می کشد و خوب زندگی می کند. آزاد و رها از تنش و فشار روانی است. انسان رها، حس تعادل و هارمونی دارد. رویکردش کنشی و معطوف به منطق درونی و نیالوده به واکنش است. ثقل و ریشه درونی و اصیل دارد. به جای تخریب ساختمان دیگری، ساختمان خود را بالا می برد.
جسم سالمتری هم دارد. فاکتورهای شیمیایی متعادل تری هم دارد. زیرا سلامت جسم و ذهن متقابل و دیالکتیکی است.
اما نفس چگونه ما را کنترل می کند و تحت سلطه قرار می دهد؟
نفس دائماً به ما یادآور می شود اگر با دیگری صمیمی بشوی، از تو سوء استفاده می شود. لذا سعی کن او را در سلطه بگیری. اما من اصیل از صمیمیت خودانگیخته و درونزا و خودجوش تغذیه می کند.
شاید مهمترین ترفند نفس برای سلطه بر ما این است که بی وقفه به ما برای سلطه بر دیگران و کنترلشان فشار می آورد. نفس این کار را با بالابردن انتظارات و توقعات از دیگران پیش می برد. در حالی که موضوع بر سر کنترل نفس است توسط خویشتن بهترمان نه کنترل خویشتن اصیل توسط من کاذب.
دشواری کنترل نفس در این است که عمری بر ما حکومت کرده و رابطه ای مکانیکی و شرطی و تعریف شده با ما ایجاد کرده است. نفسانیت اتوماتیک وار و بر حسب عادت و بدون صرف انرژی عمل می کند و کارش را پیش می برد ولی برای کنترل آن نیاز به فراخوانی خودآگاهی و مراقبه و صرف انرژی داریم.
در اجتماع و تاریخ نیز، تداوم خودکامگی، حاصل خو گرفتن با هزاران سال دیکتاتوری و زورگویی است.
کنترل نفسانیت در ساحت فردی با تقوی و خودسازی و مراقبه و همنشینی با اهل دل میسر است.
اما در ساحت اجتماعی، کنترل نفسانیت سیاستمداران، جز با نظارت خرد جمعی یعنی سازو کارهای دموکراتیک میسر نیست. ممکن است انسان های صالحی در میان اهل سیاست پیدا شوند ولی اکثریت مطلق شان نیاز به نظارت دارند تا تباه نشوند و از موقعیت خود سوء استفاده نکنند.
29 اردیبهشت 1404
نکته:
در نظامهای دیکتاتوری همهچیز تا ۱۵ دقیقه قبل از فروپاشی خوب به نظر میرسد.( هانا آرنت)
Forwarded from حضور (نوشتههای امیرعلی بنیاسدی)
احساسات با سرعتهای مختلف از راه میرسن. عصبانیت سریع میاد، شادی یه کم سرعتش کمتره، اندوه کمکم از راه میرسه، تنهایی سر فرصت خودش را میرسونه. رضایت عمیق صبر میکنه همه برسن بعد راه میفته.
همینه که آدمهای عجول هیچوقت به رضایت عمیق نمیرسن.
همینه که آدمهای عجول هیچوقت به رضایت عمیق نمیرسن.
گفتار عرفانی
حقیقت بشر
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر چهارم می گوید به نقش و ظاهر راضی مشو ولو نقش و مقام ظاهری ثروتمندان و پادشاهان چون چاشنی و مزه و کیفیت مطلوب را ندارد:
۸۰۰ نَقْش اگر خود نَقْشِ سُلطان یا غَنیست صورت است، از جانِ خود بیچاشْنیست
تظاهر به بزرگی و عظمت و زیبایی در چشم دیگران، نوعی بیگاری و هدر دادن زندگی برای آنان است:
۸۰۱ زینَتِ او از برایِ دیگران باز کرده بیهُده چَشم و دَهان
۸۰۲ ای تو در بیگارْ خود را باخته دیگِران را تو زِ خود نَشْناخته
حقیقت بشر دل اوست:
تو هر صورت و نقشی که آن را خود می پنداری و بدان راضی می شوی، تو نیستی. کافی است تماشاگری نداشته باشی تا دچار اندوه شوی. توی اصیلت وابسته به دیده شدن نیست و اصالت درونی دارد. برای خودت باش:
۸۰۳ تو به هر صورت که آیی بیْستی که مَنَم این، وَاللهْ آن تو نیستی
۸۰۴ یک زَمان تنها بِمانی تو زِ خَلْق در غَم و اندیشه مانی تا به حَلْق
۸۰۵ این تو کِی باشی؟ که تو آن اَوْحَدی که خوش و زیبا و سَرمَستِ خَودی
۸۰۶ مُرغِ خویشی، صَیدِ خویشی، دامِ خویش صَدْرِ خویشی، فَرشِ خویشی، بامِ خویش
جوهر باش نه عرض. عرض برای نمایش است ولی جوهر قائم بالذات است. تو مثل پدرت آدم ابوالبشر باش که در روز الست و در عالم ذریات و ارواح می دانست که جهان فرع بر جوهر یعنی فرع بر روح و جان اوست. تو چنین مقام بزرگی داری. کم فروشی مکن. هر چه در دنیا داری، بیشترش را در جان خود داری. چنان که گنجایش نهر و شهر اعم از کوزه و خانه است:
۸۰۷ جوهر آن باشد که قایِم با خودست آن عَرَض باشد که فَرعِ او شُدهست
۸۰۸ گَر تو آدمزادهیی، چون او نِشین جُمله ذُریّات را در خود بِبین
۸۰۹ چیست اَنْدَر خُم که اَنْدَر نَهْر نیست؟ چیست اَنْدَر خانه کَانْدر شهر نیست؟
کل عالم ماده همان کوزه کوچک است که باید از جوی دل سیراب شود. کل این عالم در مقابل شهر دل، حجره کوچکی بیش نیست:
۸۱۰ این جهان خُم است و دلْ چون جویِ آب این جهانْ حُجْرهاست و دلْ شهرِ عُجاب
اول خرداد 1404
نکته:
در انسان دو گرایش متناقض وجود دارد: عشق به آزادی برای خود و عشق به سلطه بر دیگران.(سیمون وی)
تا مدتها علمای اخلاق میگفتند که با اصلاح شدن آدمی جهان اصلاح میشود. در واقع اینان متوجه بدیهای اجتماعی نبودند. بعدها معادله را معکوس کردند و گفتند با تغییر دادن جهان، آدمی ازنو متولد میگردد و با ایجاد بعضی دگرگونیهای اجتماعی، اخلاق آدمی بهبود مییابد؛ ولی این هردو فقط نیمی از حقیقت را دیدهاند. حافظ در ششصد سال پیش میگوید تا جهان بر اینمدار است، آدمی بهکمال نخواهد رسید. از طرفی عیبهایی در آدمی هست که تا برطرف نگردد ساختن جهانی بهتر بهدست او امکانپذیر نخواهد بود. پس ساختن جهان نو و اعتلای انسان باید دوشبهدوش هم پیش برود. این بی آن، محال است.
آدمی در عالم خاکی نمیآید بهدست
عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی
بدینگونه در همساز کردن ناهمسازیها نهتنها انقلاب و اصلاح را در فلسفه خود جمع میکند، بلکه توجه میدهد که باید انسان و اجتماع با هم بهبود یابد والّا کار دچار لنگی خواهد بود.
حافظ اندیشه؛ نظری به اندیشۀ حافظ/مصطفی رحیمی
@Tafakkor
آدمی در عالم خاکی نمیآید بهدست
عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی
بدینگونه در همساز کردن ناهمسازیها نهتنها انقلاب و اصلاح را در فلسفه خود جمع میکند، بلکه توجه میدهد که باید انسان و اجتماع با هم بهبود یابد والّا کار دچار لنگی خواهد بود.
حافظ اندیشه؛ نظری به اندیشۀ حافظ/مصطفی رحیمی
@Tafakkor