گفتار فلسفی
آیا جهان مستقل از ذهن ماست؟
محمدامین مروتی
تا قبل از کانت، ایده استقلال جهان از ذهن، به عنوان امری بدیهی پذیرفته شده بود. انسان های معمولی هم در وجود این استقلال شکی نمی کنند و حتی بدان نمی اندیشند. اما فلاسفه که انسان های معمولی نیستند.
کانت بین ساحت وجودشناسی و معرفت شناسی قائل به تفکیک شد. بدین معنا که ما یک عالم فی نفسه یا ذوات(نومن) داریم که ذهن ما بدان راه ندارد و یک عالم لنفسه یا پدیدار(فنومن) که از آن شناخت داریم. در عالم نومن، خبری از علیت و زمان و مکان و مقولات دهگانه نیست و این مقولات را ذهن ما به واقعیت می افزاید. ایده ای که در مورد زمان توسط نظریه نسبیت انشتین تایید گردید.
در ساحتی وسیع تر ایده جهان مستقل از ذهن، با این نکته ظریف زیر سوال می رود که اگر ذهن بشر نباشد، شناخت چه معنایی دارد؟ اصلاً اگر بشر نباشد، موضوع شناخت جهان مطرح نیست و موضوعیت پیدا نمی کند. این که ما می گوییم جهان میلیاردها سال پیش از پدیدار شدن بشر بر کره خاکی وجود داشته، از وقتی موضوعیت یافته که ما و ذهن ما به وجود آمده ایم.
همچنین اگر بنا به نظریه کوانتوم، ماده صلب و ذره ای حاصل ادراک و نگریستن ما به موجودات است، پس ماده به معنای که تا کنون می شناختیم پدیده ای وابسته به ذهن است.
ویتگنشتاین مبدع و بنیانگذار دو نحله فلسفی بود ولی نهایتاً به ایده اصالت دادن به "زبان عادی" بازگشت. یعنی مبنای فهم معنای کلمات را بر اجماع زبانی مردم عادی نهاد. در مورد وجود عالم خارج هم، عملاً ما مانند مردمان عادی و عقل سلیم وجود آن را مسلم فرض می کنیم و با این پیش فرض زندگی و عمل می کنیم. پیش فرضی که به نظر می رسد اثباتش راه حل فلسفی و نظری ندارد.
فراتر از آن طرح ایده های جدید در باره ماهیت معرفت بشری است. بعضی از زیست شناسان و نوروفیزیولوژیست ها، شناخت را نوعی تطابق داروینی ذهن بشر با جهان تلقی می کنند. یعنی اصل بر بقا و تطابق است نه کشف واقعیت. حقیقت همان چیزی است که برای ما ارزش تکاملی دارد.
این نکته ای است که پراگماتیست ها و پاره ای از فلاسفه علم نیز با زبان و استدلال خود بدان معترفند. بدین معنا که شناخت، ارزش نظری ندارد بلکه ارزش عملی دارد. حقیقت همان است که در عمل، مفیدتر و کارگشاتر است و تطابق ذهن با عین، مفهوم و ایده ای منسوخ است.
منبع:
پرسش های مهم زندگی، راجر اسکروتن، علی اوجبی، نشر خزه
8 تیر 1404
نکته:
آنکه با هیولاها دست و پنجه نرم می کند باید بِپاید که خود درین میانه هیولا نشود. اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم می دوزد. (فراسوی نیک و بد | فردریش نیچه)
Forwarded from اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی
📌 فیلسوففوتبالیست 😅
[ پاسخبرگ امتحان فلسفهی یک دانشآموز ]
”سهچیز چیز مرا به شگفتی وامیدارد: آسمانی که بالای سر ماست، وجدانی که در درون ماست و لیونل مسی.“
–امانوئل کانت
💠 اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی
@azdanameh
[ پاسخبرگ امتحان فلسفهی یک دانشآموز ]
”سهچیز چیز مرا به شگفتی وامیدارد: آسمانی که بالای سر ماست، وجدانی که در درون ماست و لیونل مسی.“
–امانوئل کانت
💠 اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی
@azdanameh
خودشناسی و سبک زندگی
تاملی فلسفی در رابطه جنسی
محمدامین مروتی
کانت با تاملی فلسفی می گفت از منظر اخلاقی، انسان نباید به عنوان وسیله(ابژه) مورد استفاده قرار گیرد و همیشه به عنوان انسان(سوژه) باید لحاظ گردد. لذا فحشا یک عمل غیر اخلاقی است زیرا به زن به چشم وسیله می نگرد.
اما فروید گمان می کرد رابطه جنسی مانند گرسنگی است که با غذا خوردن ارضا می شود.
در صورتی که در رابطه جنسی برخلاف غذاخوردن، چیزی مصرف و تمام نمی شود. در رابطه جنسی علاوه بر ارضا شدن، عاطفه و احساس دخالت می کند و به تعلق خاطر بیشتر طرفین به هم منجر می شود. به صمیمیت بیشتر طرفین می انجامد. دوست داشتن متقابل، ترجیع بند زبانی و قلبی یک رابطه جنسی موفق است. هدف از رابطه جنسی حرکت به سمت اتحاد و یکی شدن است.
به همین دلیل ازدواج قبل از آن که یک قرارداد باشد یک پیمان مقدس است. به همین دلیل خیانت بدان برتافته نمی شود. به همین دلیل تجاوز و برقرری رابطه به زور، نه تنها گناه، بلکه جرم تلقی می شود.
نگریستن به شریک جنسی به عنوان سوژه به شما اجازه خیانت نمی دهد، بلکه خویشتنداری را در شما تقویت می کند. فضیلت جنسی هم به دنبال انجام عمل درست است نه ارضای جنسی.
در رابطه جنسی، بدن از یک ابژه به یک سوژه ارتقا می یابد، اما در رفع گرسنگی غذا همچنان ابژه است. از این رو رابطه جنسی ادب و آداب دارد. نیاز به نوازش و سخنان عاشقانه دارد و صرفا یک تعامل مکانیکی نیست.
نهایتاً در تحلیل رابطه جنسی، باز این فلسفه و اخلاق است که باید آن را از چنگ علم و شبه علم نجات دهد.
منبع:
پرسش های مهم زندگی، راجر اسکروتن، ترجمه علی اوجبی، نشر خزه
12 تیر 1404
نکته:
کسی که در امورِ کماهمیت بیوجدان است، در امور مهم رذلی تمامعیار خواهد بود. (آرتور شوپنهاور)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایشان مرحوم علیرضا فتحی هستند مفسر قرآن کریم در رادیو که در سال ۱۳۹۹ در اثر بیماری سرطان از دنیا رفتند لطفا کلیپ را ببینید و با دقت به حرفهاش گوش بدید خیلی زیباست.
آیه هفته:
وَ لا تَقف ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلم اِنّ السَمعَ وَ البَصَرَ والفؤادَ كلّ اولئِكَ كَانَ عَنه مَسؤولاً. (سوره اسراء/ 36) و از چيزي كه نميداني پيروي مكن؛ زيرا چشم و گوش و قلب، همه در برابر آن مسئولند.
کلام هفته:
هيچ كس مالك حقيقت نيست. جستجوي حقيقت، كاري است دسته جمعي. (فرانتس فانون)
شعر هفته:
آنكه گويد جمله حق است، احمقی است
و آنكـه گـويد جمله باطل، او شقي است
پــس بَدِ مطلق نبــاشـد در جهــــــان
بـد، بــه نسبت باشــد اين را هم بــدان (مولوي)
داستانک:
پادشاهی از منجمش دل خوشی نداشت و می خواست به بهانه ای او را بکشد. گفت من چقدر عمر می کنم؟ منجم که از نقشه شاه خبر داشت با درایت گفت حساب کرده ام من از پادشاه سه روز کمتر زنده می مانم.
طنز هفته:
گفت خداوند در قرآن مرگ خراسانیان را خواسته آنجا که در سوره ذاریات فرموده: قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ
وَ لا تَقف ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلم اِنّ السَمعَ وَ البَصَرَ والفؤادَ كلّ اولئِكَ كَانَ عَنه مَسؤولاً. (سوره اسراء/ 36) و از چيزي كه نميداني پيروي مكن؛ زيرا چشم و گوش و قلب، همه در برابر آن مسئولند.
کلام هفته:
هيچ كس مالك حقيقت نيست. جستجوي حقيقت، كاري است دسته جمعي. (فرانتس فانون)
شعر هفته:
آنكه گويد جمله حق است، احمقی است
و آنكـه گـويد جمله باطل، او شقي است
پــس بَدِ مطلق نبــاشـد در جهــــــان
بـد، بــه نسبت باشــد اين را هم بــدان (مولوي)
داستانک:
پادشاهی از منجمش دل خوشی نداشت و می خواست به بهانه ای او را بکشد. گفت من چقدر عمر می کنم؟ منجم که از نقشه شاه خبر داشت با درایت گفت حساب کرده ام من از پادشاه سه روز کمتر زنده می مانم.
طنز هفته:
گفت خداوند در قرآن مرگ خراسانیان را خواسته آنجا که در سوره ذاریات فرموده: قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ
فیلم هفته: مجمع کاردینالها(2024)
مجمع کاردینالها یا مجمع سری، فیلمی به کارگردانی ادوارد برگر و بازی ریف فاینز، استنلی توچی، جان لیسگواست. کاردینال توماس لارنس (فاینز) مجمعی برای انتخاب پاپ بعدی برگزار میکند و ضمناً به بررسی سوابق کاندیدها می پردازد و طی این بررسی، به جاه طلبی ها و نقاط ضعف هر یک پی می برد. رقابت بین دیدگاه انحصار طلب و پلورالیست است.
مجمع سری جایزهها و نامزدیها بسیاری دریافت کرد که شامل چهار جایزه از مراسم فیلم بفتا و همچنین جایزه گلدن گلوب بهترین فیلمنامه و در نود و هفتمین دوره جوایز اسکار در هشت رشته شامل بهترین فیلم نامزد شد.
دیدن فیلم به علاقمندان فیلم های دینی و فلسفی توصیه می شود.
مجمع کاردینالها یا مجمع سری، فیلمی به کارگردانی ادوارد برگر و بازی ریف فاینز، استنلی توچی، جان لیسگواست. کاردینال توماس لارنس (فاینز) مجمعی برای انتخاب پاپ بعدی برگزار میکند و ضمناً به بررسی سوابق کاندیدها می پردازد و طی این بررسی، به جاه طلبی ها و نقاط ضعف هر یک پی می برد. رقابت بین دیدگاه انحصار طلب و پلورالیست است.
مجمع سری جایزهها و نامزدیها بسیاری دریافت کرد که شامل چهار جایزه از مراسم فیلم بفتا و همچنین جایزه گلدن گلوب بهترین فیلمنامه و در نود و هفتمین دوره جوایز اسکار در هشت رشته شامل بهترین فیلم نامزد شد.
دیدن فیلم به علاقمندان فیلم های دینی و فلسفی توصیه می شود.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️مناظره فریدریش نیچه و مولانا
#هوش_مصنوعی
علیرغم دورهها و پیشینههای فلسفی متفاوتشان، در کاوشهای خود در مورد وجود انسان و ماهیت واقعیت، اشتراکات جذابی دارند. نیچه، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم، به خاطر انتقاداتش از اخلاق سنتی و مفهوم «ابرانسان» (Ubermensch) شناخته میشود. مولوی، شاعر صوفی ایرانی قرن سیزدهم، از طریق اشعار خود به مضامین مشابهی در مورد خودشناسی، معنویت و الوهیت پرداخته است.
@rahi_be_rahaei
#هوش_مصنوعی
علیرغم دورهها و پیشینههای فلسفی متفاوتشان، در کاوشهای خود در مورد وجود انسان و ماهیت واقعیت، اشتراکات جذابی دارند. نیچه، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم، به خاطر انتقاداتش از اخلاق سنتی و مفهوم «ابرانسان» (Ubermensch) شناخته میشود. مولوی، شاعر صوفی ایرانی قرن سیزدهم، از طریق اشعار خود به مضامین مشابهی در مورد خودشناسی، معنویت و الوهیت پرداخته است.
@rahi_be_rahaei
ما را مثل عقرب بار آوردهاند؛ مثل عقرب! ما مردم صبح که سر از بالین برمیداریم تا شب که سر مرگمان را میگذاریم، مدام همدیگر را میگزیم.
بخیلیم؛ بخیل! خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم. اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را میجود.
«کلیدر»
-محمود دولتآبادی
بخیلیم؛ بخیل! خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم. اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را میجود.
«کلیدر»
-محمود دولتآبادی
گفتار ادبی
رستم و اسفندیار(قسمت سوم)
محمدامین مروتی
گفتیم که گشتاسب به بهانه های مختلف از سپردن تاج و تخت به پسرش اسفندیار اجتناب کرد. مادر اسفندیار به او نصیحت می کند که صبر کند تا پدر درگذرد. اما اسفندیار که سودای تخت و تاج و نام دارد، بسیار بی ادبانه جواب مادر دلسوز خود را می دهد:
چـنیـن گـفت با مـادر، اسفندیار
که نیکو زدی این سخن، هوشیار:
کـه پیشِ زنـان، راز، هرگز مگوی
چو گویی سخن، بازیابی به کوی
مـکن هیچ کـاری به فـرمانِ زن
کـه هـرگز نبینی زنـی، رایــزن
پر از شرم و تشویر شد مــادرش
زِ گـفتـه پـشیمانـی آمـد بـرش
فـردای آن روز اسفندیار به نزد لـشکریان، پدر را مـخاطب قـرار می دهد و خلف وعده های وی و رنج های خود را بازمی گوید:
تـو شـاهـی پـدر، مـن تـو را بـنـده ام
هـمـیـشـه بـه رای تــو پــویـنـده ام
مـرا خـوار کـردی بـه گـفـتِ "گــرزم"
که جـام خـورش خـواسـتی، روزِ بــزم
ســویِ گــنـبـدان دژ، فـرسـتـادیـم
زِ خـواری، بــه بـدکـارگـان دادیـــم
بـه یــزدان نـمایـم بـه روزِ شـمـار
بـنـالـم زِ بـدگـو بــا کـــردگـــار
گـر از هـفـت خان برشـمارم سَخُن
هـمـانـا کـه هـرگـز نـیـاید بـه بُن
زِ تــن بـاز کـردم سـر، ارجـاسب را
بـرافــراخـتم نـامِ گـشـتــاسـب را
بهانه کـنون چـیسـت؟ من بر چیم؟
پـس از رنـج، پـویـان، زِ بـهرِ کـیم؟
شاه قبلاً با وزیر دانایش جاماسب، مشورت کرده و نظر اخترشماران راجع به سرانجام اسفندیار را از او جویا شده بود. جاماسب جواب داده بود:
همی گفت بد روز و بد اخترم
ببارید آتش همی بر سرم
چو اسفندیاری که از چـنـگِ اوی
بـدرّد دل شـیــر، ز آهـنـگ اوی
جهان از بداندیش، بی بیم کــرد
تـنِ اژدها را بـه دو نـیــم کــرد
ازیـن پـس، غم او بـباید کـشـید
بـسی شور و تلخی، بـباید چشید
گشتاسب از جاماسب می پرسد مرگ او به دست کیست؟
ورا در جهان، هوش بر دستِ کیست
کـزان درد، مـا را ببـایـد گـریـست؟
بدو گفت جاماسب: کای شـهـریـار!
تـو آن روز، خوار مــایــه مـــدار
ورا هــوش در زابــلـستـان بـــود
بـه دست تَهَم، پـورِ دسـتان بــود
شاه به جاماسب می گوید اگر من تخت شاهی را به او بسپرم و او به جنگ رستم نرود، می تواند از این سرنوشت بگریزد؟
به جاماسب گفت آن گهی: شهریار!
بـه مـن بـــَر بـگـردد بـدِ روزگــار
که گـر من سرِ تـاجِ شـاهـنشهـی
سپـارم بـدو تـاج و تـختِ شـهـی،
نبیـنــد بـر و بــومِ زابـلـسـتـان
نـدانـد کـس او را بـه کـابـلستان،
شـود ایـمـن از گــردشِ روزگـار؟
بــود اخـتـرِ نـیـکـش آمـوزگـار؟
اما جواب جاماسب به سیاقِ تقدیرمحوری اساطیر و تراژدی ها، منفی است و می گوید آنچه "بودنی" است و باید باشد، می شود:
چـنین داد پـاسـخ، سـتاره شُـَمر
کـه بر چـرخِ گـردان نیابد گــذر
بـبـاشـد هـمه بـودنی، بی گمان
نَجُستَسـت ازو مــرد دانـا، زمــان ادامه دارد....
نکته:
سیاست، هنر ممکنات است، نه آرزوهای دور و دراز. عقلِ سلیم حکم میکند که در برابر طوفانهای سیاسی، به جای مقاومت کور، مسیر باد را شناخت و کشتی مملکت را به سلامت به ساحل رساند. (محمدعلی فروغی)
یکی از شعارهای گورباچف بازگشت به سوسیالیسم واقعی و آرمانهای لنین بود و در نتیجهٔ آن لطیفهٔ زیر ساخته شده بود:
–فرق بین سوسیالیسم انتزاعی با سوسیالیسم واقعی در چیست؟
–در سوسیالیسم انتزاعی مردم زندگی نمیکردند و در سوسیالیسم واقعی نمیتوانند زندگی کنند!
«به آن میخندم، ص ۵۲»
-میخائیل میلنیچینکو
–فرق بین سوسیالیسم انتزاعی با سوسیالیسم واقعی در چیست؟
–در سوسیالیسم انتزاعی مردم زندگی نمیکردند و در سوسیالیسم واقعی نمیتوانند زندگی کنند!
«به آن میخندم، ص ۵۲»
-میخائیل میلنیچینکو
هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد. (ابوالحسن خرقانی)
مـگـر بُـوالحسن، پـيــر و شير مـهـان
كــه خـرقان از او شهره شد در جهان
بـفــرمـــود بــر ســر در خـانـقــاه
نگارند ايــن نـقـش خورشيد و مــاه:
هــر آن كـس كه آيـد بر اين در فرود
بــه اكـــرام و بــا آفــريــن و درود،
بــه هـر ديــن و ايمان، امانش دهيد
مـپـرسـيـد از نــام و نـانـش دهـيد
كـه هر كس كه حق را بيرزد به جان
يـقـين بوالحسن را بـيـرزد بـه نــان! (مهدي اخوان ثالث)
برایت آرزوهای کوچک دارم؛
مثلا اینکه چشمهایت را که باز میکنی،
خستگیهای دیروزت را در خواب آرام دیشب جا گذاشته باشی، و تمام تنت لبریز
باشد از طراوت و شادابی.
مثلا اینکه یک لقمه نان و پنیر دلخوشی صبحانهات باشد، قدمهایی سالم داشته باشی برای رفتن تا موفقیت، و مادری که هر صبح، دعای خیرش بشود بدرقهی راهت...
گفتار دینی
منکر و معروف
محمدامین مروتی
منکر و معروف نیز از دوگانه های مصطلح در قرآنند که غالباً معنای شان با مشروع و نامشروع خلط می شود. در حالی که اگر خدا می خواست از همان کلمات مشروع و نامشروع استفاده می کرد. به علاوه ریشه های زبان شناختی این اصطلاحات نیز می تواند ما را به رسیدن به معنای حقیقی شان راهبری کنند.
معروف، از ریشه"عرفه" به معنای شناخته شده(بین مردم) و منکر از ریشه "نکره" به معنی ناشناخته (بین مردم) است. مثلاً به چیزی که همه می شناسند و می پسندند، معروف و به هر آن چیزی که برای مردم غریب است و مردم نمی پسندند، منکر می گویند. طبیعتاً مرجع شناختِ امر معروف، جامعه است که اصطلاحاً بدان "عرف" می گوییم. امر به معروف و نهی از منکر، امر جامعه است نه حکومت. مبتنی و منطبق بر شهودهای متعارف و پذیرفته شده جامعه است، نه خواست های حکومت یا حزب و جریانی خاص که به زور به مردم تحمیل گردد.
از همین جا معلوم می شود که "امر به معروف و نهی از منکر" باید با پسندها و ناپسندهای عمومی جامعه یا شهودهای اخلاقی جامعه، سازگار باشد.
در قرآن به کرّات کلمه معروف به همین معنای اجتماعی اش به کار رفته است. مثلاً می فرماید با زنان تان به شیوه معروف رفتار کنید. ازدواج و طلاق باید "بالمعروف" باشد. یعنی مطابقِ پسند عمومی جامعه.
مهدی نصیری نیز می گوید ملاک اقدام برای نهی از منکر، "نظر اکثریت مردم" است. چرا در قرآن گفته نشده "امر به واجب و نهی از حرام"؟ زیرا تا واجبی در تلقی مردم معروف نشود و حرامی در فرهنگ عامه مردم منکر نشده، امر و نهی خاصیتی ندارد.
اما از كجا بدانيم منظور از" معروف" دقيقاً همان پيروي از عرف است؟ كافي است به روش تفسير قرآن به قرآن به خود کتاب خدا مراجعه كنيم آنجا كه در آيه 199 سوره اعراف صريحاً امر به پيروي از عرف مي كند و مي فرمايد: "خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجّاهِلِينَ ": طريق عفو پيشه كن و به عرف فراخوان و از نادانان روي بگردان.
و پیداست که این پسند در زمان ها و مکان های مختلف، یکسان نیست و از مکانی به مکان دیگر و از زمانی به زمان دیگر متغیر است.