کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.96K photos
1.64K videos
142 files
2.91K links
Download Telegram
گفتار فلسفی


آلن بدیو( متولد 1937)

محمد امین مروتی


لکانو- مائوئیسم در وهله نخست ترکیبی است از روانکاوی لکانی و سیاست مائوئی. این جریان فکری- سیاسی به‌طورخاص پس از ماه مه ‌68 در فرانسه شکل گرفت که وارثانش آلن بدیو و اسلاوی ژیژک بودند. بدیو احتمالا مهم‌ترین نظریه‌پرداز لکانو-مائوئیسم است.

مارکس منتقد سوسیالیسم تخیلی بود و به ظن خود سوسیالیسمی علمی را بنا نهاد. اما نئومارکسیست ها مانند آلن بدیو و اسلاوی ژیژک ابایی از دفاع از سوسیالیسم تخیلی ندارند.
سوسیالیسم همواره بیش از آن که پروژه ای علمی و عملی باشد، مبین نیک خواهی تند و تیز بشر در قالب شور و هیجان انقلابی بوده است. این نیک خواهی و این شور و هیجان فی نفسه با ارزش و جذاب و حتی برای سلامت نفس لازم است ولی اگر بی گدار و بی حساب و کتاب به آب مهندسی اجتماع و مدیریت یک کشور بزند، فاجعه بار می شود.
اگر زندگی خوب، چنان که راسل می گفت زندگی عاشقانه ای باشد که عقل آن را مدیریت کند، آنگاه سوسیالیسم و لیبرالیسم می توانند در تعامل و دیالکتیکی مکمل، به مثابة دو بال پرنده برای پرواز و تعالی به کار بیایند. دیالکتیکی که نزد هگل بر جنبه ترکیبی و سنتز آن تاکید می شد و نزد مارکس و اخلافش بر جنبه ستیزه جو و آنتی تزی آن.

از آنجا که نئو مارکسیسم عمدتا پس از شورش 1968 دانشجویان در فرانسه شکل گرفت، تمایلات مائوئیستی هم داشت. زیرا در آن زمان چینِ مائو، روس ها را تجدیدنظر طلب و سازشکار می دانست و حامی جنبش های انقلابی بود.
آلن بدیو در دو کتاب مهمش، "هستی و رخداد" و "منطق دنیا"، چهار ساحت بشر را ساحت زندگی می داند. سیاست، هنر، عشق و علم. زندگی اصیل به نظر بدیو در این چهارساعت مترصد "رخداد" (امر ناممکن) می ماند. رخدادها وقایع شورانگیزی هستند که در روند طبیعی تاریخ وقفه می افکنند. نمونه این رخدادها در حوزة سیاست، انقلاب فرانسه و روسیه و انقلاب فرهنگی چین و در ساحت دین، انقلاب روحی پولس است. بدیو، مائو را بزرگترین فیلسوف زنده عالم می دانست و انقلاب فرهنگی چین را الگو قرار داده بود، هر چند بعدها آن را نوعی انحراف تلقی کرد. در تفکیک رخداد انقلابی از وقایعی مانند نازیسم، نازیسم را مبتنی بر تصویر خیالی از رخداد می داند و تنها دلیلش برای این تمایز را در نیت سوژه ها می داند.
3
نکته:

آدم‌های خوب رنج بیشتری می‌کشند چون از رنج دیگران هم رنج می‌برند. (ایوان کلیما)
3❤‍🔥2
خودشناسی و سبک زندگی


یونگ و مدیریت تنازع

محمدامین مروتی


یونگ در پی انسان متعادل که همه مولفه های وجودی خود را به رسمیت می شناسد، چندان پیش می رود که معتقد است که ما فرد و منفرد نیستیم بلکه بخشی از ناخودآگاه جمعی و تاریخی و نوعی هستیم و نه تنها برای خودمان سایه داریم، بلکه نوعی سایه جمعی هم داریم که آن را نیز باید به رسمیت بشناسیم. ما نه تنها عبارت از دیگری هستیم بلکه عبارت از گذشتگان مان هم هستیم. این سایه جمعی، بخش تاریکی است که در کمی و کاستی های دیگران و جامعه می بینیم و لمس می کنیم. یونگ می گوید باید این نواقص را هم دید و جذب کرد. درافتادن با این سایه ها موجب تنازع و باخت دوسویه می شود. کنار آمدن خیر با شر تنها راه غلبه خیر است. شری که با خیر کنار بیاید دیگر شر نیست. یونگ در کتاب سرخ آورده است:
"شما به عنوان یک انسان بخشی از نوع بشرید، و از این رو است که شما سهمی در کل نوع بشر دارید، انگار کل نوع بشر هستید.اگر همنوع را که ضد شما است مغلوب سازید و بکشید، پس آن شخص درون خودتان را نیز کشته اید و بخشی از زندگی خود را به قتل رسانده اید. روح این مرده، شما را دنبال می‌کند و نمی‌گذارد زندگیتان شاد بماند. شما برای زندگی رو به جلو نیازمند کلیت خود هستید." (کتاب_سرخ‌ /کارل_گوستاو_یونگ)
در یک کلام راه حل مسائل انسانی گفتگو و تعامل و فهم متقابل و همدلی و همزبانی و همفکری است.

چرا یونگ را دوست دارم؟
زیرا اجزای وجود انسان را به خوب و بد تقسیم نمی کند و خواهان تمامیتی از وجود بشر است که در پی کمال رمانتیک و یکجانبه نیست. قسمت های تاریک وجود را هم نفی و انکار نمی کند بلکه به رسمیت می شناسد و در عین حال مهار می کند. بعضی از عرفای ما خواهان کشتن نفس بودند، عرفایی هم بودن که می گفتند نفس را نمی توان کشت بلکه باید مهار کرد. در روانشناسی رفتار متقابل هم بنا بر مدیریت "کودک" و ادای سهم اوست نه انکارش.
فروید دست برتر ر ا به "من" می داد. اما یونگ "نهاد" و "ابرمن" را هم با عناوین خودساخته اش، به رسمیت می شناسد. به علاوه برغم فروید، یونگ بر آن است که انسان در وجود فردی او خلاصه نمی شود و موجودی تاریخمند است و این تاریخمندی در سرشت و خوی فرد انسان هم تاثیر قاطع دارد.
علاوه بر این یونگ انسان ها را هم خوب و بد نمی کرد و قائل به درک و فهم و همدلی با ایشان بود.

این آموزه قبلا در آموزه های دیالکتیک هگل آمده بود که تز نباید با آنتی تز درافتد، بلکه باید با آنتی تز ترکیب شود تا سنتز ایجاد شود. اگر بخواهیم به زبان یونگ سخن گوییم، برداشت مارکسیستی از دیالکتیک، نوعی ماندن و گیر افتادن در دایره آنتی تز و نفی و انکار تز به جای درآمیختن با آن است.

14 مرداد 1404
👍1
نکته:

ما یاد گرفته‌ایم در هوا مثل یک پرنده پرواز کنیم و در دریا مثل یک ماهى شنا کنیم. فقط یک چیز می‌ماند: مثل یک آدم روى زمین زندگى کنیم. (جرج برنارد شاو)
👍4
آیه هفته:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ: به‌راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد. (نحل/۹۰)

کلام هفته:
لذت اگر بیش از اندازه شود به درد تبدیل می‌گردد، همچنین درد زمانی که ملایم شود به لذت تبدیل می‌شود. (دیوید_هیوم)

شعر هفته:
خواهی که شود دل تو چـون آئینه؟
ده چـــیز بــرون کن از میان سینه:
حرص و دغل و بخل و حرام و غیبت
بغض و حســد و کبــر و ریا و کینه (خاقانی)

داستانک:
زاهدي مهمان پادشاهي بود، چون به طعام بنشستند كمتر از آن خورد كه ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بيش از آن كرد كه عادت او، تا ظنّ صلاحيت در حق او زيادت كنند.
چون به مقام خويش آمد سفره خواست تا تناولي كند، پسري صاحب فراست داشت، گفت اي پدر باري به مجلس سلطان در، طعام نخوردي؟ گفت در نظر ايشان چيزي نخوردم كه به كار آيد، گفت نماز را هم قضا كن كه چيزي نكردي كه به كار آيد.

طنز هفته:
عده‌اي از عاليجنابان مي‌خواستند آگهي تسليتي براي دوستي در روزنامه چاپ كنند و زير اعلاميه هم اسامي همه با عنوان«الاحقر» آمده بود. اما بر سر اين‌كه اسم کدام الاحقر جلوتر از اسم دیگران باشد به توافق نرسیدند.
4
فیلم هفته: سرزمین رؤیایی (2019)

فیلمی آمریکایی با بازیگری مارگو رابی و تراویس فیمل و کارگردانی مایلز است که حکایت زندگی خانم ولز است که دوران کودکی سختی داشته و تبدیل به خلافکاری شده که به بانکها دستبرد می زند و در آرزوی تحقق سرزمین رویاهای خود است. پس از زخمی شدن در یک درگیری با پلیس، با پسر جوانی به نام یوجین آشنا می شود و از او دل می برد و بدو دل می بازد....
دیدن فیلم را به علاقمندان به فیلمهای اکشن توصیه می کنم.


27 شهریور 1404
2😁1
صفحات نویسنده در فضای مجازی

روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.

تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
👏2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اشکال گیری قلم استاد امیرخانی عزیز
گفتار ادبی 1


رستم و اسفندیار(قسمت چهاردهم)

محمدامین مروتی


پشوتن باز هم برادر را نصیحت می کند که کینه از دل بیرون کن و فردا به ایوان رستم برو:
پـشـوتن بــدو گـفـت بـشـنـو سَخُن
هـمـی گـویـمت ای بــرادر! مـکُــن
مــیــازار کـــس را، کــه آزادمــرد
ســر انـــدر نـیــارد بــه آزار و درد
بـخـسب امـشـب و بـامــدادِ پـگــاه
بــرو تـا بـه ایــوانِ او ، بـی ســپــاه
هـمی سـر نـپـیچـد زِ فــرمـانِ تـو
دلــش راسـت بـیـنم، بـه پیمانِ تـو
تو با او چـه گویی، زِ کین و زِ خشـم
بـشوی از دلت، کین و از چشم، خشم

اسفندیار به توجیهات تکراری در پوشش دفاع از دین و فرمان شاه، می پردازد:
چـنین گـفت کز مـردمِ پـاکـدین
همانا نزیبد کـه گـویـد چـنـیـن
همـه رنـج و تیمار، بر باد گـشت
همان دیـن زرتشت، بیـداد گشت
که گوید هر آن كس زِ فرمانِ شـاه
بـپـیچد، بـه دوزخ بُود جـایـگـاه
مــرا چـند گـویی، گنهکار شــو
زِ گـفـتارِ گـشتاسب، بـیزار شــو

و بعد می گوید نگران مرگ من هم مباش که تا اجل کسی درنرسد، مرگ را با او کاری نیست:
گــر ایـدون همی ترسی از تـنم
مــن امـروز ترسِ تــو را بشکـنم
کـسـی بی زمانه، به گـیتی نمرد
نـمرد آن کـه نـامِ بـزرگـی ببرد

پشوتن هم می گوید چگونه نـترسم که از عاقبت کار خبر ندارم و تو که تاکنون علیه ابلیس جنگیده ای، چرا اکنون او را به دل راه داده ای:
پشـوتن بدو گـفت که ای نـامــدار
چــنین چند گـویی تـو از کــارزار
کـه تـا تـو رسـیدی به تیر و کمان
نَبُد بـر تـو ابـلیس را ایــن گمـان
بــه دل دیــو را راه دادی کـنــون
هـمـی نـشنوی پندِ این رهنمـون
چـگـونـه کَـنَـم تـرس را از دِلـم
بـدینسان کز انـدیـشه ها بگسلـم
دو جنگی، دو شیر و دو مردِ دلـیـر
چـه دانم که پشتِ که آید به زیـر

زال به رستم می گوید می ترسم روزت به دست این جوان به سر آمده باشد. تازه هم اگر تو بر او غالب شوی، بدنامی خواهی بود. پس بهتر است سر خود برداری و در بیغوله ای پنهان شوی تا وقتی که آب ها از آسیاب بیافتد و آن گاه پیش شاه بروی و دلش را به دست آوری:
چو بشنید دسـتان، زِ رستم، سخن
پـرانـدیشـه شـد جـانِ مـردِ کهن
بدو گفت کـه ای نـامـور پـهـلوان
چـه گفتی کـزان تـیره گشتم روان
بـتـرسم کـه روزت سرآید هـمـی
گـر اخـتـر به خواب اندر آید همی
هـمی تخمِ دستان زِ بُـن بـرکـنند
زن و کـودکـان را بـه خاک افکنند
به دست جـوانی چـو اسـفـنـدیـار
اگـر تــو شــوی کشته در کـارزار،
نــماند به زابـلسِتـان، آب و خـاک
بـه تـندی، بر و بوم گردد مـغـاک
ور ایدون که او را رسد زیـن، گـزند
نـبـاشـد تـو را نـیـز، نــامِ بـلـنـد
کـه او شـهریاری زِ ایــران بکشـت
بدان کو سخن گفت با وی، درشت
هـمی باش در پیـشِ او بر، به پای
وگـرنـه هـم اکـنون بـپرداز جـای
به بیغوله ای شـو، فــرود از نـهان
کـه کس نشنود نامـت انـدر جهان
چو ایمن شدی، بندگی کن به راه
بـدان تا بـبینـی یـکی رویِ شــاه
چـو بیند تو را، کی کند شـاه، بَد
کـه از شاه کـردار بد، کـی سِـزَد

رستم مي گويد بسي خواهش از او كردم كه در گوش نكرد ولي نگران مباش كه من هم قصد كشتن او را ندارم. پس از آن كه او را شكست دهم دلش را به دست مي آورم و مهمانش مي كنم و تاج بر سرش مي گذارم:
بـدو گـفت رسـتم كه اي مـردِ پـيـر
سخـن ها بر اين گــونه، آسان مگير
اگــر مـن گـريـزم زِ اسـفـنـديــار
تـو در سيستان، كاخ و گلـشن، مَدار
زِ خواهش كه گفتي، بـسي رانده ام
بــدو دفـتـرِ كـهـتـري خـوانـده ام
همي خـوار گيرد سـخـن هايِ مـن
بـپـيچـد سـر از دانـش و رايِ مـن
گـر ايـدون كه فـردا كـند كــارزار
دل از جـانِ او، هـيـچ رنـجه مــدار
بـبـنــدم بــه آوردگـــاه، راهِ اوي
بـه نـيـر و بـگـيـرم، كمـرگـاهِ اوي
بـيـارم، نـشـانـمش بر تختِ نــاز
ببندم كـمــر پـيـش او، بـنده وار
نـجـويــم جـدايي زِ اسـفـنـديار

ادامه دارد...
نکته:

اگر حق با شماست نیازی به خشمگین شدن نیست و اگر حق با شما نیست، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید.
گفتار ادبی 2


نصرت رحمانی (1308-1379)


زندگی:
رحمانی در سال ۱۳۳۹ با پوران شیرازی ازدواج کرد. پسر آنها آرش نام دارد.
و در سال ۱۳۴۳ با شادان علوی‌مقدم ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دختری به نام باران بود.

شخصیت:
خودش می گوید: "دیگران در حاشیه زندگی، شعر سروده اند. من در حاشیه شعر زندگی کرده ام."
به جهت شخصیتی نصرت نوعی رندی و لاابالی گری داشت که به اعتیادش نیز ختم شد. صادقانه معایب خود را بر آفتاب می افکند. خود را "شاعر بدنام" می خواند. بنابراین ملامتی گری را هم باید به ویژگی هایش افزود.
بیش از هر کسی از هدایت متاثر بود. خودش می گوید:
"من بیش از نیما از صادق هدایت تاثیر پذیرفته بودم"
و:
"خودکشی هدایت به نظر من همپای خودسوزی یک راهب بودایی به اشغال وطنش است."
با شاملو رابطه خوبی داشت. شاملو در باره اش گفته بود "نصرت از همه ما شاعرتر بود."
نقدهای براهنی بر شاملو و دیگران را برنمی تابید تا روزی براهنی به او گفته بود "پوست تو را هم می کنم." نصرت چند سیلی به صورت براهنی نواخت و کارشان به پاسگاه و نهایتاً رضایت کشید.

آثار:
اولین مجموعه شعر رحمانی به نام «کوچ» در سال ۱۳۳۳ منتشر شد. اغلب اشعار این مجموعه قالب چهارپاره. نیما یوشیج نامه‌ای تشویق‌آمیز خطاب به نصرت رحمانی نوشته بود که در مقدمه این کتاب آمده است.
دومین مجموعه شعر رحمانی «کویر» نام داشت که شامل تعدادی چهارپاره و برخی اشعار در سبک کلاسیک و دو شعر در سبک مدرن نیمایی است.
سومین مجموعه شعر رحمانی به نام «ترمه» در سال ۱۳۳۶ انتشار یافت.
رحمانی در مجموعه شعر «میعاد در لجن» و «حریق باد» (۱۳۵۰) پای‌بندی خود به سبک نیمایی را نشان داد، در حالی‌که در مجموعه‌های بعدی‌اش مانند «شمشیر، معشوقه قلم» (۱۳۶۸)، «پیاله دور دگر زد» (۱۳۶۹) و «بیوه سیاه» (۱۳۸۱) اقتباس‌های آزادتری از سبک نیمایی را انتخاب کرد.

18 خرداد 1404
🔥21
«پاداشِ کار ما آن چیزی نیست که به دست می‌آوریم، بلکه آن چیزی است که به آن تبدیل می‌شویم.»

— پائولو کوئلیو 🕊️

@HONARBARTTAR💡
👍4
از اشتباهات بی‌پایه مردم یکی این است که خیال می‌کنند هر کس دارای خصوصیاتی است تغییر‌ناپذیر.
یکی بد است و دیگری خوب، این هشیار است و آن احمق؛ این فعال است و آن تنبل.
حال آن که اینجور نیست، آدم‌ها مثل رودخانه‌اند، اگر چه همه یک‌شکل و یک‌جورند ولی رودخانه را که دیده‌اید، همچنان‌که پیش می‌رود، گاهی آهسته حرکت می‌کند، گاهی تند، گاه که به کوهسار می‌رسد، باریک می‌شود، گاهی که به دشت می‌رسد، پهن می‌شود و وسعت پیدا می‌کند؛ در جایی آبش سرد است و چند فرسنگ آن طرف‌تر آبش گرم می‌شود؛ یک زمان آرام است و یک زمان طغیان می‌کند.
هر انسانی در خود عناصر خوب و بد را دارد، گاهی روی خوبش را نشان می‌دهد و گاهی روی بدش را...

«رستاخیز»

-لئو تالستوی
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دستگاه‌هاي آوازی
4🔥2
گفتار دینی


نسبت وحی و عقل


دو دیدگاه در نسبت عقل و وحی وجود دارد.
دیدگاه سنتی ، غالبا وحی را به عنوان یک منبع معرفتی در عرض عقل (و البته نه هم عرض آن) قرار می دهد. یعنی عقل و وحی دوجنس متفاوت دارند و از دو مقولة مختلفند.
دیدگاه دیگر که در بین روشنفکران معاصر غالب است و در بین فلاسفه و کلامیون قدیمی نیز هواخواهانی داشته این است که وحی و عقل در طول یکدیگرند. وحی مُمِدّ عقل است و عقل نیز مُمِدّ وحی. هر دو به یک جا منتهی می شوند و یک هدف دارند. اما پای عقل کندتر است. پیامبران برای بیدارکردن و به قول حضرت علی (ع) انگیختن عقول مدفون و مغفول بشری مبعوث می شوند:
" فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ... لِیَستَأدُوهُم مِیثاقَ فِطرَتِهِ... وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول."
عقل پیامبر باطن است که باید به وسیلة پیامبر ظاهر بیدار شود. لذا پیامبران بر ذوی العقول یعنی صاحبان عقل مبعوث می شوند و به همین دلیل التزام به حکم شرع، شامل کودکان و دیوانگان نمی شود. نهایتا این عقل است که بر صحت و سقم مدعیان پیامبری مهر تایید یا تردید می نهد و پیامبران نیز نه تنها به جنگ عقل نیامده اند که به حمایت از آن به معرکه وارد می شوند.
بازرگان در کتاب "راه طی شده" و ابن طفیل در کتاب مشهور "حی بن یقظان"، همین نکته را مورد تاکید قرار می دهند. بازرگان می گوید راه پیامبران به وسیلة عقلا و علما نیز طی می شود و ابن طفیل داستان دو کس را می گوید که یکی به هدایت عقل و دیگری به هدایت وحی به یک جا می رسند.