گفتار ادبی 1
رستم و اسفندیار(قسمت چهاردهم)
محمدامین مروتی
پشوتن باز هم برادر را نصیحت می کند که کینه از دل بیرون کن و فردا به ایوان رستم برو:
پـشـوتن بــدو گـفـت بـشـنـو سَخُن
هـمـی گـویـمت ای بــرادر! مـکُــن
مــیــازار کـــس را، کــه آزادمــرد
ســر انـــدر نـیــارد بــه آزار و درد
بـخـسب امـشـب و بـامــدادِ پـگــاه
بــرو تـا بـه ایــوانِ او ، بـی ســپــاه
هـمی سـر نـپـیچـد زِ فــرمـانِ تـو
دلــش راسـت بـیـنم، بـه پیمانِ تـو
تو با او چـه گویی، زِ کین و زِ خشـم
بـشوی از دلت، کین و از چشم، خشم
اسفندیار به توجیهات تکراری در پوشش دفاع از دین و فرمان شاه، می پردازد:
چـنین گـفت کز مـردمِ پـاکـدین
همانا نزیبد کـه گـویـد چـنـیـن
همـه رنـج و تیمار، بر باد گـشت
همان دیـن زرتشت، بیـداد گشت
که گوید هر آن كس زِ فرمانِ شـاه
بـپـیچد، بـه دوزخ بُود جـایـگـاه
مــرا چـند گـویی، گنهکار شــو
زِ گـفـتارِ گـشتاسب، بـیزار شــو
و بعد می گوید نگران مرگ من هم مباش که تا اجل کسی درنرسد، مرگ را با او کاری نیست:
گــر ایـدون همی ترسی از تـنم
مــن امـروز ترسِ تــو را بشکـنم
کـسـی بی زمانه، به گـیتی نمرد
نـمرد آن کـه نـامِ بـزرگـی ببرد
پشوتن هم می گوید چگونه نـترسم که از عاقبت کار خبر ندارم و تو که تاکنون علیه ابلیس جنگیده ای، چرا اکنون او را به دل راه داده ای:
پشـوتن بدو گـفت که ای نـامــدار
چــنین چند گـویی تـو از کــارزار
کـه تـا تـو رسـیدی به تیر و کمان
نَبُد بـر تـو ابـلیس را ایــن گمـان
بــه دل دیــو را راه دادی کـنــون
هـمـی نـشنوی پندِ این رهنمـون
چـگـونـه کَـنَـم تـرس را از دِلـم
بـدینسان کز انـدیـشه ها بگسلـم
دو جنگی، دو شیر و دو مردِ دلـیـر
چـه دانم که پشتِ که آید به زیـر
زال به رستم می گوید می ترسم روزت به دست این جوان به سر آمده باشد. تازه هم اگر تو بر او غالب شوی، بدنامی خواهی بود. پس بهتر است سر خود برداری و در بیغوله ای پنهان شوی تا وقتی که آب ها از آسیاب بیافتد و آن گاه پیش شاه بروی و دلش را به دست آوری:
چو بشنید دسـتان، زِ رستم، سخن
پـرانـدیشـه شـد جـانِ مـردِ کهن
بدو گفت کـه ای نـامـور پـهـلوان
چـه گفتی کـزان تـیره گشتم روان
بـتـرسم کـه روزت سرآید هـمـی
گـر اخـتـر به خواب اندر آید همی
هـمی تخمِ دستان زِ بُـن بـرکـنند
زن و کـودکـان را بـه خاک افکنند
به دست جـوانی چـو اسـفـنـدیـار
اگـر تــو شــوی کشته در کـارزار،
نــماند به زابـلسِتـان، آب و خـاک
بـه تـندی، بر و بوم گردد مـغـاک
ور ایدون که او را رسد زیـن، گـزند
نـبـاشـد تـو را نـیـز، نــامِ بـلـنـد
کـه او شـهریاری زِ ایــران بکشـت
بدان کو سخن گفت با وی، درشت
هـمی باش در پیـشِ او بر، به پای
وگـرنـه هـم اکـنون بـپرداز جـای
به بیغوله ای شـو، فــرود از نـهان
کـه کس نشنود نامـت انـدر جهان
چو ایمن شدی، بندگی کن به راه
بـدان تا بـبینـی یـکی رویِ شــاه
چـو بیند تو را، کی کند شـاه، بَد
کـه از شاه کـردار بد، کـی سِـزَد
رستم مي گويد بسي خواهش از او كردم كه در گوش نكرد ولي نگران مباش كه من هم قصد كشتن او را ندارم. پس از آن كه او را شكست دهم دلش را به دست مي آورم و مهمانش مي كنم و تاج بر سرش مي گذارم:
بـدو گـفت رسـتم كه اي مـردِ پـيـر
سخـن ها بر اين گــونه، آسان مگير
اگــر مـن گـريـزم زِ اسـفـنـديــار
تـو در سيستان، كاخ و گلـشن، مَدار
زِ خواهش كه گفتي، بـسي رانده ام
بــدو دفـتـرِ كـهـتـري خـوانـده ام
همي خـوار گيرد سـخـن هايِ مـن
بـپـيچـد سـر از دانـش و رايِ مـن
گـر ايـدون كه فـردا كـند كــارزار
دل از جـانِ او، هـيـچ رنـجه مــدار
بـبـنــدم بــه آوردگـــاه، راهِ اوي
بـه نـيـر و بـگـيـرم، كمـرگـاهِ اوي
بـيـارم، نـشـانـمش بر تختِ نــاز
ببندم كـمــر پـيـش او، بـنده وار
نـجـويــم جـدايي زِ اسـفـنـديار
ادامه دارد...
نکته:
اگر حق با شماست نیازی به خشمگین شدن نیست و اگر حق با شما نیست، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید.
گفتار ادبی 2
نصرت رحمانی (1308-1379)
زندگی:
رحمانی در سال ۱۳۳۹ با پوران شیرازی ازدواج کرد. پسر آنها آرش نام دارد.
و در سال ۱۳۴۳ با شادان علویمقدم ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دختری به نام باران بود.
شخصیت:
خودش می گوید: "دیگران در حاشیه زندگی، شعر سروده اند. من در حاشیه شعر زندگی کرده ام."
به جهت شخصیتی نصرت نوعی رندی و لاابالی گری داشت که به اعتیادش نیز ختم شد. صادقانه معایب خود را بر آفتاب می افکند. خود را "شاعر بدنام" می خواند. بنابراین ملامتی گری را هم باید به ویژگی هایش افزود.
بیش از هر کسی از هدایت متاثر بود. خودش می گوید:
"من بیش از نیما از صادق هدایت تاثیر پذیرفته بودم"
و:
"خودکشی هدایت به نظر من همپای خودسوزی یک راهب بودایی به اشغال وطنش است."
با شاملو رابطه خوبی داشت. شاملو در باره اش گفته بود "نصرت از همه ما شاعرتر بود."
نقدهای براهنی بر شاملو و دیگران را برنمی تابید تا روزی براهنی به او گفته بود "پوست تو را هم می کنم." نصرت چند سیلی به صورت براهنی نواخت و کارشان به پاسگاه و نهایتاً رضایت کشید.
آثار:
اولین مجموعه شعر رحمانی به نام «کوچ» در سال ۱۳۳۳ منتشر شد. اغلب اشعار این مجموعه قالب چهارپاره. نیما یوشیج نامهای تشویقآمیز خطاب به نصرت رحمانی نوشته بود که در مقدمه این کتاب آمده است.
دومین مجموعه شعر رحمانی «کویر» نام داشت که شامل تعدادی چهارپاره و برخی اشعار در سبک کلاسیک و دو شعر در سبک مدرن نیمایی است.
سومین مجموعه شعر رحمانی به نام «ترمه» در سال ۱۳۳۶ انتشار یافت.
رحمانی در مجموعه شعر «میعاد در لجن» و «حریق باد» (۱۳۵۰) پایبندی خود به سبک نیمایی را نشان داد، در حالیکه در مجموعههای بعدیاش مانند «شمشیر، معشوقه قلم» (۱۳۶۸)، «پیاله دور دگر زد» (۱۳۶۹) و «بیوه سیاه» (۱۳۸۱) اقتباسهای آزادتری از سبک نیمایی را انتخاب کرد.
18 خرداد 1404
🔥2❤1
«پاداشِ کار ما آن چیزی نیست که به دست میآوریم، بلکه آن چیزی است که به آن تبدیل میشویم.»
— پائولو کوئلیو 🕊️
@HONARBARTTAR💡
— پائولو کوئلیو 🕊️
@HONARBARTTAR💡
👍4
از اشتباهات بیپایه مردم یکی این است که خیال میکنند هر کس دارای خصوصیاتی است تغییرناپذیر.
یکی بد است و دیگری خوب، این هشیار است و آن احمق؛ این فعال است و آن تنبل.
حال آن که اینجور نیست، آدمها مثل رودخانهاند، اگر چه همه یکشکل و یکجورند ولی رودخانه را که دیدهاید، همچنانکه پیش میرود، گاهی آهسته حرکت میکند، گاهی تند، گاه که به کوهسار میرسد، باریک میشود، گاهی که به دشت میرسد، پهن میشود و وسعت پیدا میکند؛ در جایی آبش سرد است و چند فرسنگ آن طرفتر آبش گرم میشود؛ یک زمان آرام است و یک زمان طغیان میکند.
هر انسانی در خود عناصر خوب و بد را دارد، گاهی روی خوبش را نشان میدهد و گاهی روی بدش را...
«رستاخیز»
-لئو تالستوی
یکی بد است و دیگری خوب، این هشیار است و آن احمق؛ این فعال است و آن تنبل.
حال آن که اینجور نیست، آدمها مثل رودخانهاند، اگر چه همه یکشکل و یکجورند ولی رودخانه را که دیدهاید، همچنانکه پیش میرود، گاهی آهسته حرکت میکند، گاهی تند، گاه که به کوهسار میرسد، باریک میشود، گاهی که به دشت میرسد، پهن میشود و وسعت پیدا میکند؛ در جایی آبش سرد است و چند فرسنگ آن طرفتر آبش گرم میشود؛ یک زمان آرام است و یک زمان طغیان میکند.
هر انسانی در خود عناصر خوب و بد را دارد، گاهی روی خوبش را نشان میدهد و گاهی روی بدش را...
«رستاخیز»
-لئو تالستوی
👍1
گفتار دینی
نسبت وحی و عقل
دو دیدگاه در نسبت عقل و وحی وجود دارد.
دیدگاه سنتی ، غالبا وحی را به عنوان یک منبع معرفتی در عرض عقل (و البته نه هم عرض آن) قرار می دهد. یعنی عقل و وحی دوجنس متفاوت دارند و از دو مقولة مختلفند.
دیدگاه دیگر که در بین روشنفکران معاصر غالب است و در بین فلاسفه و کلامیون قدیمی نیز هواخواهانی داشته این است که وحی و عقل در طول یکدیگرند. وحی مُمِدّ عقل است و عقل نیز مُمِدّ وحی. هر دو به یک جا منتهی می شوند و یک هدف دارند. اما پای عقل کندتر است. پیامبران برای بیدارکردن و به قول حضرت علی (ع) انگیختن عقول مدفون و مغفول بشری مبعوث می شوند:
" فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ... لِیَستَأدُوهُم مِیثاقَ فِطرَتِهِ... وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول."
عقل پیامبر باطن است که باید به وسیلة پیامبر ظاهر بیدار شود. لذا پیامبران بر ذوی العقول یعنی صاحبان عقل مبعوث می شوند و به همین دلیل التزام به حکم شرع، شامل کودکان و دیوانگان نمی شود. نهایتا این عقل است که بر صحت و سقم مدعیان پیامبری مهر تایید یا تردید می نهد و پیامبران نیز نه تنها به جنگ عقل نیامده اند که به حمایت از آن به معرکه وارد می شوند.
بازرگان در کتاب "راه طی شده" و ابن طفیل در کتاب مشهور "حی بن یقظان"، همین نکته را مورد تاکید قرار می دهند. بازرگان می گوید راه پیامبران به وسیلة عقلا و علما نیز طی می شود و ابن طفیل داستان دو کس را می گوید که یکی به هدایت عقل و دیگری به هدایت وحی به یک جا می رسند.
نکته:
تعصب واکنشی جبرانیست علیه تردیدی پنهانی و بر زبان نیامده . (کارل_گوستاو_یونگ)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معماری شگفت انگیز لانه زنبور سرخ، شاهکاری از طبیعت که هیچ مهندسی به پای دقت و نظم او نمی رسد.
🆑@ԼαԼαԼαɴƊ™ / ™لالالنـ.ـد
🆑@ԼαԼαԼαɴƊ™ / ™لالالنـ.ـد
👏2❤1
روشنا (۱۷)
شادی را رها کرده، غم را میپرستند!
شادی همچو آب لطیف صاف،
به هر جا میرسد در حال، شکوفۀ عجبی میروید.
غم همچو سیلاب سیاه،
به هر جا که رسد، شکوفه را پژمرده کند.
مقالات شمس تبریزی، به تصحیح محمدعلی موحد، انتشارات دانشگاه صنعتی شریف، ۱۳۵۶، ص ۱۹۵.
@theapll
شادی را رها کرده، غم را میپرستند!
شادی همچو آب لطیف صاف،
به هر جا میرسد در حال، شکوفۀ عجبی میروید.
غم همچو سیلاب سیاه،
به هر جا که رسد، شکوفه را پژمرده کند.
مقالات شمس تبریزی، به تصحیح محمدعلی موحد، انتشارات دانشگاه صنعتی شریف، ۱۳۵۶، ص ۱۹۵.
@theapll
گفتار اجتماعی
معرفی کتاب "زنان سبیلو و مردان بدون ریش"
محمدامین مروتی
دکتر افسانه نجم آبادی نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه هاروارد در رشتهٔ مطالعات زنان است. وی، نوهٔ نوهٔ شیخ هادی نجم آبادی روحانی معروف مشروطه خواه است. کتاب زنان سبیلو و مردان بیریش ترجمهٔ آتنا کامل و ایمان واقفی است و ناشر آن " تيسا" است.
افسانه نجم آبادی در کتاب "زنان سبیلو و مردان بدون ریش" نشان می دهد که چگونه مفاهیم جنسی همپای مدرنیته در ایران دچار تغییر و تحول شده است.
مثلاً در دوران قاجار سبیل داشتن برای دختران نوعی تزئین به شمار می رفت در حالی که مدتی است دختران قبل از ازدواج هم آن را برمی دارند.
برعکس مردان بدون ریش، نوعی جذابیت جنسی داشتند که در ادبیات فارسی آن زمان و پیشتر از آن منعکس است.
یا در دوران قاجار سینه زن، نمادی جنسی به شمار نمی رفت. جنسی شدن این ابژه هم امری مدرن است. چنان که شیر دادن زنان در ملاعام برای اهالی روستا عیب به شمار نمی رود، حداقل تا سنوات اخیر.
همچنین تا صد سال پیش در آمریکا برای نوزادان پسر رنگ صورتی و برای نوزادان دختر رنگ آبی در نظر می گرفتند. امروزه این نمادشناسی به کلی تغییر کرده است.
یا در زمان قاجار خورشید(خانم) نماد زن و شیر نماد مرد بود ولی در زمان رضا شاه ابرو و چشم خورشید برداشته و شیرش هم هیکل دارتر شد تا نماد قدرت کشور گردد.
همینطور مفهوم "مام وطن" یک مفهوم مدرن است و برای این برساخته شد که تجاوز بدان به مثابه تجاوز به مادر تلقی شود و غیرت ها را برانگیزد. وجه تشبیه این استعاره این است که ما در دامان کشورمان بزرگ می شویم. این مفهوم مفهومی مدرن بود. در عصر قبایل و ایلات، نه تنها غیرت مردان یک قبیله برای زنن قبیله دیگر به جوش نمی آمد، بلکه اگر میسر می شد خود بدان ها تجاوز می کردند.
29 شهریور 1404
نکته:
ما به خنديدن احتياج داريم براي اين كه بتوانيم حماقت سياستمداران را تحمل كنيم! (جری_لوئيس)
👏5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
...اكنون مرا با بوسه هايت ترك كن
براي دستانت
گلي
و براي احساس عاشقانه ات
گندمي خواهم چيد
تنها ، فراموشم مكن....
پابلو نرودا 🕊️
@HONARBARTTAR💎
براي دستانت
گلي
و براي احساس عاشقانه ات
گندمي خواهم چيد
تنها ، فراموشم مكن....
پابلو نرودا 🕊️
@HONARBARTTAR💎
👏2❤1
نکته:
زمـاني به ماركس ايمان و عشق داشتند و زمـانــي هم او را مسخره ميكردند و از او نفرت داشتند. ولي امروز به حرفهايش گوش ميدهند و با او گفتگو و مباحثه علمی ميكنند.
👍1
.Ⓜ️ تفاوت نقد کردن و نق زدن!؟
✔️نقد که جوهرهی تفکر انتقادی است، یک فرآیند کاملا منظم است. یعنی ما میدانیم که دقیقاً داریم در مورد چه چیزی سوال میپرسیم، قدم به قدم آن را بررسی میکنیم و در آخر به یک نتیجهگیری منطقی میرسیم. همچنین نقد یک فرایند عقلانی است. هدفاش آن است که ما موضوع را بهتر و عمیقتر بشناسیم. به همین خاطر است که نقد کردن همیشه به ما آگاهی و معرفت جدیدی میدهد. در نتیجه کسی که نقد میکند، میداند از کجا شروع کرده و به کجا میخواهد برسد.
✔️اما نق زدن داستان دیگری دارد. نق بیشتر از روی احساسات است تا عقل. وقتی ما نق میزنیم، معمولاً فقط میخواهیم احساسات منفی مثل نارضایتی یا کلافگی خودمان را بیرون بریزیم و با دیگران در میان بگذاریم. نق زدن نظم و ترتیب خاصی ندارد؛ معلوم نیست از کجا شروع میشود و به کجا ختم خواهد شد. یک واکنش کاملا احساسی به یک موضوع است. به همین دلیل، نق زدن معمولاً باعث نمیشود ما معرفت جدیدی کسب کنیم یا حتی مسئلهای را بهتر درک کنیم.البته این تقسیمبندی به معنی خوب یا بد بودن یکی از این دو نیست. هر دو در زندگی ما جایگاه خودشان را دارند. گاهی نیز لازم است احساساتمان را بیان کنیم. اما مهم است که همواره به تفاوت میان این دو توجه داشته باشیم.
➕دکتر اکبر سلطانی
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
✔️نقد که جوهرهی تفکر انتقادی است، یک فرآیند کاملا منظم است. یعنی ما میدانیم که دقیقاً داریم در مورد چه چیزی سوال میپرسیم، قدم به قدم آن را بررسی میکنیم و در آخر به یک نتیجهگیری منطقی میرسیم. همچنین نقد یک فرایند عقلانی است. هدفاش آن است که ما موضوع را بهتر و عمیقتر بشناسیم. به همین خاطر است که نقد کردن همیشه به ما آگاهی و معرفت جدیدی میدهد. در نتیجه کسی که نقد میکند، میداند از کجا شروع کرده و به کجا میخواهد برسد.
✔️اما نق زدن داستان دیگری دارد. نق بیشتر از روی احساسات است تا عقل. وقتی ما نق میزنیم، معمولاً فقط میخواهیم احساسات منفی مثل نارضایتی یا کلافگی خودمان را بیرون بریزیم و با دیگران در میان بگذاریم. نق زدن نظم و ترتیب خاصی ندارد؛ معلوم نیست از کجا شروع میشود و به کجا ختم خواهد شد. یک واکنش کاملا احساسی به یک موضوع است. به همین دلیل، نق زدن معمولاً باعث نمیشود ما معرفت جدیدی کسب کنیم یا حتی مسئلهای را بهتر درک کنیم.البته این تقسیمبندی به معنی خوب یا بد بودن یکی از این دو نیست. هر دو در زندگی ما جایگاه خودشان را دارند. گاهی نیز لازم است احساساتمان را بیان کنیم. اما مهم است که همواره به تفاوت میان این دو توجه داشته باشیم.
➕دکتر اکبر سلطانی
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
👏3
عشق درون ديگران نيست، بلكه درون خود ماست.
ما آن احساس را بيدار میكنيم، ولی برای اينكه بيدار شود، به ديگران نياز داريم.
دنيا تنها زمانی برای ما معنا دارد كه بتوانيم، كسی را برای شركت دادن در هيجاناتمان بيابيم...
پائولو کوئلیو
ما آن احساس را بيدار میكنيم، ولی برای اينكه بيدار شود، به ديگران نياز داريم.
دنيا تنها زمانی برای ما معنا دارد كه بتوانيم، كسی را برای شركت دادن در هيجاناتمان بيابيم...
پائولو کوئلیو
❤🔥5