کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.96K photos
1.64K videos
136 files
2.91K links
Download Telegram
نکته:

عیبی باشد در آدمی که هزار هنر را بپوشاند و یک هنر باشد که هزار عیب را بپوشاند. (شمس‌_تبریزی)
قدرت، همیشه از مردم سرچشمه می‌گیرد. هیچ انسان یا نهادی به‌طور ذاتی حق فرمانروایی ندارد، مگر آنکه مردم آن را تفویض کرده باشند؛ و چون این حق از مردم می‌آید، مردم می‌توانند آن را بازپس گیرند.

عقل سلیم/توماس پین
@Tafakkor
3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Let him who wants to move
the world move himself first.

Socrates

کسی که می‌خواهد جهان را به حرکت درآورد،
پیش از هر چیز باید خویشتن را به حرکت وادارد.

— سقراط🕊️

@HONARBARTTAR💡
👌3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حنجره‌ای در ضخامت خنک باد
غربت یک دوست را
زمزمه می‌کرد
از سر باران
تا ته پاییز
تجربه‌های کبوترانه روان بود...

سهراب_سپهری 🕊️

@HONARBARTTAR💎
1
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها... #حافظ

▫️خوشنویس: #استادجوادبختیاری
▫️اجرا: شهریورماه ۱۴۰۴


@bakhtiari_acd
رنه دکارت
👌1
گفتار فلسفی


دنیل کلمنت دِنِت (زادهٔ ۱۹۴۲)
محمد امین مروتی


دِنِت فیلسوف آمریکایی است که در زمینه فلسفه ذهن، فلسفه علم و فلسفه زیست‌شناسی می اندیشد. وی خداناباور است و تمایل انسان به باورهای دینی و به ویژه دوگانه‌انگاری جسم و ذهن و غایت‌انگاری در طبیعت را محصول فرگشت می‌داند.

دین:
دربارهٔ دین می گوید ما نمی توانیم هیچوقت ادیان را حذف کنیم. شاید به شکل ضعیف شده این دین است که باقی می‌ماند، ولی کماکان خطرناک خواهد بود. مانند سرماخوردگی و ویروس هستند.

فلسفه ذهن:
او از نظریه‌ای که به عنوان داروینیسم عصبی شناخته می‌شود دفاع می‌کند.
دنت گفته است اگر می‌خواستم به کسی که بهترین نظریه در بین همه نظریات را مطرح ساخته، جایزه‌ای بدهم؛ آن را پیش از نیوتون و انیشتین و هرکس دیگری به داروین می‌دادم.
به نظر دنت، آگاهی، توهمی ناشی از فرایندهای فرگشتی است.

نقد دیدگاه دنت:
توماس نیگل در نقدی بر کتاب از "باکتری تا باخ" می گوید:
"یکی از مهم‌ترین ادعاهای دنت این است که غالبِ آنچه ما برای زنده ماندن انجام می‌دهیم، برای ما فهمیدنی نیست؛ توانی است بدونِ درک.... هضم غذا، حرکت عضلات معین برای گرفتن دستگیرۀ در، یا تبدیل تأثیر امواج صوتی بر پردۀ گوشمان به عبارات معنادار، به دلایلی انجام می‌شود که مبتنی بر فشارهای انتخاب طبیعی اند.
مدعای دنت این است که همۀ هوش و فهم در جهان، نهایتاً از قابلیت‌های فاقد درک شکل‌گرفته که در طول زمان روی هم انباشته شده تا سیستم‌های کارآمدتر -و در نتیجه دارای فهم- پدید آورند."
نیگل ادامه می دهد:
"نقطۀ اوج این فرایند، تکامل فرهنگی است که به باور دنت، بخش عمدۀ آن همچون تکامل زیست‌شناختی، فاقد نیروی فهم است.
بهترین نمونه‌های تقلید زبانها هستند. یک واژه، شبیه یک ویروس، برای بازتولید به یک میزبان نیاز دارد؛ و فقط در صورتی باقی خواهد ماند که در نهایت، به سایر میزبانان منتقل شود؛ کسانی که آن را با تقلید، یاد می‌گیرند.
کودک، زبان مادری خود را بدون هیچ درکی از چگونگی عملکرد آن، به دست می‌آورد. ... دنت اظهار کرده، برای ما بسیار دشوار است که بدون حرکت دادن دست‌هایمان سخن بگوییم؛ نشانه‌ای از آن‌که احتمالاً ابتدایی‌ترین زبان تا حدودی غیرگفتاری بوده است).
زبان به ما اجازه می‌دهد که با گفت‌وگو دربارۀ آنچه موجود نیست، از مکان و زمان فرا برویم تا توده‌های مشترک شناخت را روی هم انباشته کنیم؛ و با نوشتن، آن‌ها را بیرون از اذهان فردی ذخیره کنیم.
خلاصه آن که آگاهی، توهمی است که در سروکار داشتن ما با یکدیگر و در حرکت و مدیریت خودمان، ناگزیر و ضروری است؛ اما با وجود این یک توهم است.:

نیگل در پایان می گوید:
" ظاهراً این حق را دارید که بپرسید آگاهی چگونه می‌تواند یک توهم باشد. من نمی‌توانم تصور کنم که آگاهم در حالی که نیستم....هیچ دلیلی وجود ندارد که به نام علم، به دنبال چنان اعوجاج‌های ذهنی برویم."

استیون پول در مقاله "چه بر سرِ «خداناباوریِ جدید» آمد؟" می نویسد:
"خداناباوری جدید در فضای تب‌آلود پس از یازده سپتامبر به وجود آمد، در زمانی که به نظر برخی، عقیده به خدا-یا صادقانه بگویم، به طور خاص الله-خطری آنی برای تمدن غربی بود. سَم هریس بلافاصله بعد از وقوع حملات به «مرکز تجارت جهانی» به نگارش پایان ایمان (2004) پرداخت. پس از آن، کتاب‌های شکستن طلسم (دَنیل دِنِت)، توهم خدا (ریچارد داوکینز) و خدا بزرگ نیست (کریستوفر هیچِنز) منتشر شد....
استدلال‌های «خداناباوریِ جدید» هرگز خیلی عالِمانه یا منطبق با واقعیت‌های تاریخی نبود. در این گفت‌وگو به پیشرفت‌های تمدن اسلامیِ قرون وسطی در پزشکی و ریاضیات اشاره نمی‌شود-در حالی که، برای مثال، واژه‌ی «جبر» از زبان عربی به انگلیسی راه یافته است. این چهار سوارکار تصور می‌کنند که دین همیشه مانعی در برابر علم بوده است، و دانشمندان سرشناسِ دیندار را استثناهایی غیرقابل‌توضیح می‌شمارند -از جمله اسحاق نیوتن و ژرژ لومِتر، کشیش کاتولیکی که برای نخستین بار فرضیه‌ی مه‌بانگ را مطرح کرد.... همچون دینداران معتقد به ظهور موعود، خداناباوران جدید هم قویاً عقیده دارند که تنها آنها خادم حقیقت‌اند؛ از این نظر، ایمانِ آنها هم به اندازه‌ی هر ایمان دیگری مضر است."

منابع:
مروری بر کتاب «از باکتری تا باخ و بالعکس» نوشتۀ توماس نیگل، مترجم: علی کوچکی
استیون پول، "چه بر سرِ «خداناباوریِ جدید» آمد؟" ترجمه "عرفان ثابتی"
3
نکته:

مغز دینامی با هزاران ولت است اما به اندازه یک چراغ موشی از آن نور می گیریم. (ویلیام جیمز)
خودشناسی و سبک زندگی


ترس و عشق

محمدامین مروتی


خشم و کینه فرزندان ترس اند. ترس از دیگری. ترس از آسیب خوردن. علت ترس، بی اعتمادی به دیگران است. ما از هم می ترسیم چون به خیر دیگران امید نداریم و به شرشان باور داریم. خوشبختانه این باور در اکثر مواقع فریبی بیش نیست و حاصل فرافکنی و تیپ شخصیتی آدم هاست.
نشانه کمال، مهار ترس و خشم به کمک تعقل و محبت و دلسوزی است. ترس، بدیل عشق است. مهمترین عارضه روابط انسانی و حتی سیاسی، ترسیدن از یکدیگر است. این ترس باعث می شود ما دیواها و حصارهایی برای دفاع دور خود بکشیم. به یکدیگر بی اعتماد باشیم و در موارد حاد دچار پارانویا و ترس مرضی بشویم. ترس یا باعث می شود از دیگران بگریزیم یا بر آن ها حمله آریم. ترس را یا در دل خود می ریزیم و به نفرت تبدیل می کنیم یا بیرون می ریزیم و به خشم تبدیل می کنیم. در هر حالت روابط مکمل و برد- برد صورت نمی بندد. خلاصه ام المصائب بشر ترس و کلید همه قفل ها عشق است:
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
از بهر گشاییدن ابواب رسیده

8 شهریور 1404
نکته:

خوشبختی چیزی نیست که بخواهی آن را به تملک خود درآوری. خوشبختی کیفیتِ تفکر است. خوشبختی؛ هنر لذت بردن از مسیر زندگیست. در حقیقت مقصدی وجود ندارد، سرتاسر عمر مسیر است...خوشبختی وابسته به جهان درون توست… (دافنه دوموریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آشنایی با وزن های شعری موسیقی ایرانی با صدای ساز و آواز استادان بزرگ سده گذشته درویش حسن خراباتی، اقبال آذر، نورعلی برومند و روایت کنندگان معاصر.


مجله هنری آرت ژورنال
@ARTTJOURNAL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ویدئو وایرال شده از یک دانشجوی دکتری

خوش به حال بابات که تو رو داره
❤️🍃
❤‍🔥66🔥4👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ بزرگترین ویروس فکری بشر || سوگیری تأییدی


مغزت به‌جای اینکه دنبال حقیقت بگرده، دنبال تأیید عقاید قبلی‌ه.

✔️ نتیجه؟ سوگیری تأییدی فقط یه خطای فکری کوچیک نیست. این ویروس جمعی، هم به زندگی فردی‌ آسیب می‌زنه هم باعث عقب‌موندگی کل جامعه میشه.
2👍2
We live in a world where funerals are more important than the deceased, where weddings are more important than love, where looks are more important than intelligence. We live in a culture of packaging that despises content.

Eduardo Galeano



ما در جهانی زندگی می‌کنیم که در آن، مراسم خاکسپاری مهم‌تر از خودِ درگذشته است،
عروسی‌ها مهم‌تر از عشق‌اند،
ظاهر مهم‌تر از خرد است.
ما در فرهنگی زندگی می‌کنیم که به بسته‌بندی ارج می‌نهد و محتوای درون را خوار می‌شمارد.

— ادواردو گالیانو

@HONARBARTTAR💎

                             
👏4😢4🔥2
آیه هفته:
ٱلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ ٱلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُۥٓۚ أُوْلَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمْ أُوْلُواْ ٱلْأَلْبَٰبِ (زمر١٨):آنان‌كه سخن را مى‌شنوند آن‌گاه بهترينش را پيروى مى‌كنند؛ آنانند كه خداوند هدايتشان نموده و آنانند كه خردمندند.

شعرهفته:

تـو آب روان بودي و رفتي سوي دريا
ما سنگ و كلوخيم، ته جوي بمانديم
زنجيــر علائق را چون شير گسستي،
ما مـورمنش بستة يك موي بمانديم(در رثاي صادق هدايت- مسعود فرزاد)

کلام هفته:
به سخنان دشمنانت خوب گوش کن، در آن حقایقی خواهی یافت که هیچ‌یک از دوستانت به تو نگفته‌اند. (افلاطون)

داستانک:
انسان ها به شیوه هندیان بر سطح زمین راه می روند! با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت... در سبد جلو، صفات نیک خود را می گذاریم و در سبد پشتی، عیب های خود را نگه می داریم. به همین دلیل در طول روزهای زندگی خود، چشمان خود را برصفات نیک خود می دوزیم وفشارها را درسینه مان حبس می کنیم. در همین زمان بی رحمانه، در پشت سر همسفرمان که پیش روی ما حرکت می کند، تمامی عیوب او را می بینیم. بدین گونه است که در باره خود بهتر از او داوری می کنیم، بی آن که بدانیم کسی که پشت سر ما راه می رود به ما با همین شیوه می اندیشد. پائولو کوئیلو

طنز هفته:
عابدي را حكايت كنند كه شبي ده من طعام بخوردي و تا سحر ختمي در نماز بكردي، صاحبدلي شنيد و گفت اگر نيم ناني بخوردي و بخفتي بسيار ازين فاضل تر بودي. (سعدی)
فیلم هفته: یالا یالا (2021)

«بیا، بیا» یا "زود باش، زودباش" یک فیلم به نویسندگی و کارگردانی مایک میلز و با بازی خواکین فینیکس، گبی هافمن و وودی نورمن است.
فیلم در مورد رابطه یک دایی(جانی) با خواهرزاده کوچکش جسی است. پدر جسی دچار اختلال دوقطبی است و در بیمارستان بستری است. مادر او (ویو) باید چند روزی پیش شوهرش پاول در بیمارستان بماند و در این مدت از برادرش جانی خواهش می کند جسی را نگه دارد. در این چند روز رابطه پیچیده ای بین خواهرزاده و دایی برقرار می شود. کار جانی مصاحبه با بچه ها در باره آینده شان است و از این جهت همراهی با جسی هم برای او فرصتی است.

بیا بیا فیلمی عمیق در مورد رابطه والدین با بچه ها و سلامت روانی آن هاست.
فیلم ریتم کندی دارد ولی دیدنش را به علاقمندان به مسائل تربیتی توصیه می کنم.
صفحات نویسنده در فضای مجازی

روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.

تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
3
گفتار ادبی


رستم و اسفندیار(قسمت شانزدهم)

محمدامین مروتی


بهمن كه مي بيند هر دو برادرش كشته شده اند داد به نزد پدر مي برد و خبر كشته شدن پسرانش را به او مي دهد. اسفنديار برمي آشوبد و به رستم نسبت پيمان شكني مي دهد. رستم قسم مي خورد كه روحش از اين ماجـرا خبر ندارد و حاضر است زواره و فرامرز را كت بسته تحويل اسفنديار دهد تا آن ها را به خونخواهي پسرانش بكشد:
چـو بـهـمـن بــرادرش را كشته ديــد
زمين، زير او، چون گِل آغـشـتـه ديـد،
بـيــامــد دوان، نـــزدِ اســفـنـديــار
بـه جـايــي كـه بــود آتــشِ كــارزار
بــدو گـفـت كــاي نره شـيـر ژيــان
سـپـاهي به جـنـگ آمد از سگزيان2
دو پـور تـو، نـوش آذر و مـهـرنــوش
به خواري به سگزي، سپردند هـوش
دل مــرد، بـيـدارتــر شـد زِ خـشـم
پر از تـاب، مـغز و پر از آب، چــشـم
بــه رستم چنين گفت كه اي بدنشان!
چـنيـن بـود پيمان گــردن كـشـان؟
تــو گفـتي كه لـشكر نيارم به جنگ
تــو را نيســت آرايـشِ نـام و نـنگ؟
چـو بـشـنيد رستم غمي گشت، سخت
بـلرزيــــد بــــر ســانِ شاخ درخت
به جان و سرِ شــاه، سـوگـند خَورد
به خورشيد و شمشير و دشـتِ نبرد،
كـه مـن جنگ، هرگز نـفـرمـوده ام
كـسي كـين چنــين كرد، نستوده ام
بـبـنـدم دو دسـتِ بــرادر، كـنــون
گــر او بـوده اندر بــَدي، رهـنـمون
فــرامـرز را نـيـز بـسـته دو دســت
بـيـارم بــرِ شــاهِ يــزدان پـرسـت
بـه خــونِ گـرانمايه گانشان بـكـش
مـشـوران از ايـن راه، بـيـهوده هُش

ولي اسفنديار مي گويد خون طاووس را با خون مار يكي مي كني؟
چنين گـفت با رستم، اسـفـنـديار
كه بر كـين طاووسِ نر، خونِ مـار
بريزيم، نـاخـوب و نـاخـوش بود
نـه آئـيـنِ شـاهـانِ سركش بــود

و دوباره دو پهلوان به هم درمي پيچند و اين بار با تير و كمان تا غروب آفتاب به هم تير مي اندازند. تيرهاي رستم بر اسفنديار كارگر نيست ولي رستم و رخش هر دو از تيرهاي اسفنديار زخمي مي شوند و رخش سوار خود را رها مي كند:
چـو او دسـت بردي، به سـوي كـمـان
نــرستي كــس از تير او، بـي گـمـان
بـه تيري كه پيكانش، الـمـاس بــود
زره، پيـش او، هـمـچو قـرطاس1 بـود
چــو او از كـمـان تير بگشاد دســت
تـنِ رسـتـم و پـيـلِ جـنگي بخست2
هـمي تاخت بر گِردَش اسـفـنـديـار
نـيـامـد بر او، تـيرِ رسـتـم به كــار
فرود آمد از رخش، رسـتم چـو بــاد
ســرِ نـامــور، ســويِ بــالا نـهاد
همان رخشِ رخشان، سويِ خانه شد
چـنيـن بـا خـداونـد، بـيـگانه شـد

اسفنديار از رستم مي خواهد يا تسليم شود يا وصيتش را بكند:
بـه پـستي همي بود اسـفـنـديـار
خــروشيد كه اي رسـتـم نـامـدار!
پـشيمان شو و دسـت را ده به بند
كزين پـس، نيابي تو از مـن گـزند

رستم مي گويد ديگر شب شده. اجازه بده به خانه بروم و استراحتي بكنم و زخم هايم را ببندم و با اطرافيانم مشورت كنم و فردا آنچه تو مي خواهي به جا آورم:
چنين گفت رسـتـم كه بيگاه شـد
زِ رزم و زِ بَد، دسـت كــوتـاه شـد
مـن اكنون هـمي سويِ ايوان شوم
بـيـاسايم و يـك زمـان، بـغـنوم3
ببندم همه خستگي هاي خـويـش
بخوانم كسي را كه دارم، به پـيش
بسازم كنون هرچه فرمانِ تـوسـت
هـمه راستـي، زيرِ پيمانِ تـوسـت

اسفنديار مي گويد امشب امانت مي دهم ولي نكند از اين فرصت براي حيله گري و چاره جويي استفاده كني.
اسفنديار برمي گردد و بچه هايش را كفن مي كند و به ايران مي فرستد و به شاه پيغام مي دهد اين ميوه ي درخت آز و طمع توست و چه بسا فردا هم گاو اسفنديار را، پوست بكنند يعني او هم كشته شود:
بـه تابوت زرين و در مهـد ســاج
فـرستادشان زي، خـداونـدِ تــاج
پـيـامـي فــرسـتـاد نــزدِ پــدر
كــه آن شـاخِ رايِ تـو آمـد به بر
چـو تابوت نـوش آذر و مهرنـوش
ببيني، تو در آز چندين مـكـوش
بـه چرم انـدر است گاوِ اسفنديار
نـدانـم چـه رانـد بـدو روزگــار؟
👍1