کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.96K photos
1.64K videos
142 files
2.91K links
Download Telegram
خنده‌دارتر از این ممکن نیست! طرف فیلم «دایی‌جان ناپلئون» را ساخت که داستان پارانویای ایرانیان نسبت به انگلیس و توهم توطئه است، حالا این بابا آمده می‌گوید اصلاً خود ساختن این سریال در زمان شاه در تلویزیون اعلیحضرت هم توطئه انگلیس بر علیه شاه بوده!

هر ایرانی یک دایی‌جان ناپلئون!
1
خودشناسی و سبک زندگی


مرنجان و مرنج (بلندی های روان)

محمد امین مروتی

نیچه می گوید روان را بلندی هایی است که نظر کردن از فراز آن، به هیچ غمی مجال ماندن در دل را نمی دهد. این جمله نیچه، چکیده تفکر رواقی و عارفانه است.
تفکر فلسفی و دورنگر و کل نگر، ایستادن بر این بلندی ها را میسر می کند. البته تفکر فلسفی ای که با اخلاق پیوند بخورد. عرفای ما می گفتند مرنجان و مرنج. به همان اندازه که این جمله زیباست، عمل کردن بدان دشوار است.

نرنجاندن، به مراتب از نرنجیدن ساده تر است، اما نه چندان آسان. بالاخره انسان می تواند برای خود خط و مرزهایی بگذارد و سعی کند از آن ها عبور نکند. مواظب باشد که دیگری را نرنجاند. این وظیفه، کمابیش شدنی است. اما "مرنج"، به مراتب دشوارتر است. رنجیدن دست خود آدم نیست. رنجیدن واکنش طبیعی روان آدمی است ولو این که رنجش خود را بر زبان نیاورد و در دل نهان دارد. به قول طبیب اصفهانی:
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
زِ بامی که برخاست، مشکل نشیند
حرف ناحسابی که می شنوی، کمابیش تو را می رنجاند. مگر اینکه بر "بلندی های روان" خود دست یابیم و به قول اسپینوزا، آدم و عالم را "از منظر ابدیت" بنگریم. اما بدانیم که قدم اول برای نرنجیدن، نرنجاندن است.

فروید هم ظرفیت بشر را با بزرگترین مشکلی می سنجید که می تواند او را از حالت منطقی خارج کند. این به شرطی است که این حالت منطقی، نمایشی و ظاهری نباشد و طبیعی و نهادینه شده باشد. این ظرفیت هم قبض می پذیرد و هم بسط.
متاسفانه در زندگی از مواجهه با آدم های غیرنرمال گریز و گزیری نیست. یک مشکل خانوادگی یا یک بچه معتاد یا معلول(جسمی یا ذهنی)در خانواده، زندگی خانواده ای را تباه می کند.
در مواجهه با انسان های شارلاتان و دریده، احتمال قبض و کاهش ظرفیت بیشتر است ولی اگر بتوان اسیر این انسان ها نشد و حتی بر آنان، مشفقانه و صمیمانه دل سوزاند، بسط و گشودگیِ ظرفیت به انسان روی می آورد. باید احتمال قوی داد که انسان مردم آزار، درونی رنجیده و آزاردیده دارد و خودش بیش از دیگری در معرض پریشانی احوال است.

هر دو جمله ی نیچه و فروید را باید به آب زر و به خط خوش نوشت و نصب العین(جلو چشم) خود قرار داد.
برای خودم و تو، ایستادن بر آن بلندی هایی را آرزو می کنم که نیچه آرزویش را داشت.

10 تیر 1402
4
نکته:

ثروت یعنی بتوانی با چیزی که الآن داری احساس خوشبختی کنی.
3👍3👏2
سوفی! اگر من می‌خواستم در اين درس‌ها تنها يك چيز به تو ياد دهم، آن بود كه در قضاوت عجله نكن. و آنچه را كه “منيت” خود می‌دانی تجزيه و تحليل كن.

خلق‌وخو و ديد من از خودم، دم‌به‌دم دگرگون می‌شود. ناگاه احساس می‌كنم آدم تازه‌ای هستم ،
درست همانند نقش‌های پردهٔ سينما كه چنان به سرعت عوض می‌شوند كه نمی‌فهميم فيلم از تصويرهای تک‌تک ساخته شده است.
“تصويرها” در اصل، متصل به هم نيست؛ بلكه مجموعه‌ای از لحظات آنی است.

#یوستین_گردر
کتاب: دنیای سوفی
ترجمه: حسن کامشاد



کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
1
🔹متخصصان می‌گویند خروپف می‌تواند بر سلامت جسمی و روانی فرد تاثیر بگذارد و علاوه بر این روی رابطه او با شریک زندگی و کشش جنسی بین آن‌ها هم اثر بگذارد.


اگر شما یا شریک زندگی‌تان اهل خروپف هستید و این مساله بر رابطه شما تاثیر گذاشته، شاید خواندن این مطلب برای شما خالی از فایده نباشد.

ورق بزنید یا برای مطالعه مطلب بلندتر به سایت بی‌بی‌سی مراجعه کنید.

https://bbc.in/47he0x6
📸GETTY IMAGES
@BBCPersian
آیه هفته:
لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ: صدقه‌های خود را با منّت و آزار، باطل مکنید. (بقره/٢۶۴)

کلام هفته:
دیکتاتوریِ کامل، دیکتاتوریی نیست که در آن انتخابات وجود نداشته باشد، دیکتاتوریِ کامل، دیکتاتوریی است که در آن حکومت هیچگاه انتخابات را نمی‌بازد! (ماریو_بارکاس‌یوسا)

شعر هفته:
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم
همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی

همه خوشدل آنکه مطرب بزند به تار چنگی
من از این خوشم که چنگی بزنم به تار مویی

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی

همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویی

بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمی
بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویی

نظری به سوی "رضوان"، من دردمند مسکین
که بجز درت امیدش نبود به هیچ سویی(فصیح الزمان رضوانی)

داستانک:
شیخ ابوسعید ابوالخیر با جمعی از صوفیان به در آسیابی رسید. اسب بازداشت و ساعتی توقف کرد. پس گفت: می‌دانید که این آسیاب چه می‌گوید؟ می‌گوید که تصوف این است که من دارم. درشت می‌ستانم و نرم باز می‌دهم و گردِ خود طواف می‌کنم. سفر در خود می‌کنم تا آنچه نباید از خود دور کنم.
(اسرارالتوحید، تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی)

طنز هفته:
ملانصرالدین زنش را هر روز کتک می زد...
از او پرسیدند چرا او را بی دلیل می زنی؟
گفت من که نمیتوانم برایش غذایی بیاورم، او را سفر ببرم،برایش لباسی بخرم یا وظیفه همسری بجا آورم . پس او را می زنم که یادش نرود من شوهرش هستم ...
فیلم هفته: یک روش خطرناک (2011)
یک روش خطرناک (A Dangerous Method) فیلمی به کارگردانی دیوید کراننبرگ است.
فیلم در باره برخورد متفاوت دو روانکاو معروف (فروید و یونگ) با بیماری های روانی است.
در سال ۱۹۰۴ یونگ (با بازی مایکل فاسبندر) با یک بیمار روسی مبتلا به هیستری به نام سابینا اسپیلرین (با بازی کیرا نایتلی) آشنا می‌شود.
یونگ با استفاده از روش تداعی معانی سعی می‌کند تا سابینا را آرام کند. او پی می برد سابینا در گذشته توسط پدرش مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود و به همین جهت اکنون تعادل عصبی ندارد. این مسئله باعث می‌شود تا یونگ سراغ استادش زیگموند فروید (با بازی ویگو مورتنسن) برود. تکیه فروید به فاکتور جنسی به عنوان مهمترین عامل روان پریشی، موجب اختلاف بین آن دو می شود.....
نهایتاً سابینا خود تحصیل می کند و یک روانکاو می شود و می کوشد بین نظریات دو دوست سابق تالیفی ایجاد نماید.
دیدن فیلم یک روش خطرناک را به علاقمندان فیلمهای تاریخی و روانکاوانه و فلسفی به شدت پیشنهاد می کنم.
1
صفحات نویسنده در فضای مجازی

روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.

تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
گفتار ادبی


رستم و اسفندیار(قسمت هجدهم)

محمدامین مروتی


سيمرغ رستم را شماتت مي كند كه چرا با اسفنديار درافتاده اي كه او شكست ناپذير است و جفت ماده ي مرا در هفت خوانش كشته است. رستم مي گويد آخر او مي خواهد ننگِ اسارت را بر من بنهد. سيمرغ مي گويد بند اسفنديار بر كسي عار نيست و حد خود را بدان ولي اگر با من پيمان ببندي كه در جنگ بر او پيشي و فزوني نگيري و از او پوزش بخواهي و با تمام اين احوال او بر ادامه جنگ مصر باشد و اجلش در رسيده باشد، چاره ي كار را به تو خواهم گفت:
چــرا رزم جُـسـتــن زِ اســفـنـديـار
كــه او هـسـت روئيـن تن و نـامـدار
بــدو گـفت رستم گر او را زِ بـنــد
نـبـودي دلِ مــن نـگـشتي نـژنـد
مرا كشتن، آسـان تـر آيــد زِ ننگ
وگــر بـاز مانم به جايي، زِ جـنـگ
چـنـيـن داد پاسخ كز اسـفـنـديـار
اگـر سر به جا آوري، نـيـست عــار
بـپـرهيزي از وي، نباشد شـگـفـت
مــرو از خــود، اندازه بـايـد گرفت
كـه آن جفتِ من، مرغِ با دسـتگـاه
به دستان و شمشيـر، كــردش تباه
اگــر با من اكـنـون، تو پيمان كني
سـر از جنگ جُستن، پشيمان كني،
نـجويي فــزوني، بـه اسـفـنـديــار
گــهِ كوشش و جـسـتـنِ كــارزار،
گر ايدون، كــه او را، بـيامد زمان1
نـيـانـديـشد از پــوزشت بي گمان،
پس آن گه يكي چــاره سـازم تو را
بـه خـورشيد، سـربـرفــرازم، تو را

رستم به سخنان سيمرغ دلگرم مي شود. سيمرغ به او مي گويد اما بدان كه اراده سپهر بر آن است كه كشنده ي اسفنديار به شوربختي بميرد:
چنين گفت سيمرغ كز راهِ مـهــر
بگويــم كـنـون با تو، رازِ سـپـهر
كه هركس كه او، خـونِ اسفنديار
بـريـزد، ورا بـشـكـنــد روزگــار
بـدين گـيتي اش، شوربختي بُوَد
وگــر بـگـذرد، رنج و سختي بود

رستم هم مي گويد من از مرگ نمي ترسم. مرگ حق است و اگر با نكونامي نيز توام باشد كه ديگر غمي ندارد:
بـه نـام نكـو گر بميرم، رواســت
مـرا نام بايد، كه تن، مرگ˚ راست
كجا شد فريـدون و هوشنگ شاه
كه بودند با گـنـج و تخت و كلاه؟
بـرفـتـنـد و ما را سپردند، جـاي
جهان را چنين است، آئين و راي

سيمرغ درخت گزي به رستم نشان مي دهد و مي گويد شاخه اي از اين درخت ببر و بر روي آتش آن را كاملاً راست كن و پيكاني بر آن تعبيه كن و بدان آب رَز بمال كه مرگ اسفنديار به دست اين تير خواهد بود:
درختِ گزي1 ديد ، سر بَر هوا
نـشـست از بَرَش، مــرغِ فـرمـانـروا
بـدو گـفت شاخي گُزين، راســت˚ تر
سرش بَـرتـريـن و تـنش، كاسـت˚ تر
بـدان گز بود، هــوشِ2 اسـفـنـديـار
تــو ايــن چوب را خــوار مايه مدار

سيمرغ مي گويد ولي حق نداري در جنگ پيشدستي كني. هرچه خواهش و لابه داري خرج كن تا او از جنگ برگردد و اگر نتيجه نگرفتي بر او تير بيفكن. سرنوشت، خودش اين تير را به چشم او هدايت مي كند و كار اسفنديار پايان مي گيرد:
بــدو گـفت اكنون چو اسـفـنـديـار
بـيـايــد، بـجـويــد زِ تــو كــارزار،
تو خـواهــش كن و لابه و راسـتــي
مــكــوب ايــچ گونه، درِ كـاسـتـي
چـو پوزش كني چنـد، نَـپْـذيـرَدَت،
هــمـي از فـرومـايـگان گـيـردت،
اَبَر چشمِ او راست كن، هر دو دسـت
چـنان چـون بـود، مـردمِ گزپرسـت
زمانه بَرَد، راست، آن را بـه چـشـم
بـدان گه كه باشد، دلت پـر زِ خشـم

"سیمرغ" و "عنقا" و "هما" پرندگانی هستند که بیشتر از آن ها سخن گفته شده است. "عنقا" همان گونه از اسمش برمی آید پرنده ای گردن دراز بوده که عمدتاً در ادبیات عرب از آن سخن رفته است. اما "هما" یا "همای" مرغی بوده که سایه اش بر سر هر کس که می افتاده، او را سعادتمند می کرده و اگر بر سر یا شانه ی کسی می نشسته پادشاه می شده. شاید کلمات همایون و همایونی به عنوان القاب پادشاهان از همین جا بوده باشد.
ولی سیمرغ را حکایت دیگر است. در شاهنامه سیمرغ واسطه ای بین طبیعت و ماوراء الطبیعه است و به این علت او را با جبرئیل مقایسه کرده اند که از مهین فرشتگان است که او هم بال دارد و رابطه خدا و پیامبر است. در شاهنامه نیز، زال بعضی شئونات پیامبری را با خود دارد و با کمک سیمرغ به حل مشکلات می پردازد. جبرئیل نیز ساکن درخت سدره المنتهی است.

ادامه دارد....
2
نکته:

تا وقتی انسان‌ها بتوانند هر روز صبح پنجره‌هایشان را به‌ روی پرندگانی که می‌خوانند بگشایند، دیگر منتظر چه اتفاقی هستند؟ دیگر از دنیا چه می‌خواهند؟ (مردی با کبوتر - رومن گاری)