گفتار اجتماعی
ایران بین دو انقلاب
محمدامین مروتی
"ایران بین دو انقلاب" نوشته "یرواند ابراهامیان"، یکی از کتب مرجع و مستند برای مرور تاریخ دو قرن اخیر است. ابراهامیان چپ و دارای گرایش تروتسکیست است، معهذا به واسطه مشرب دانشگاهی اش، کوشیده تفکراتش را زیاد در تحقیقاتش راه ندهد و نوشته هایش را مستند به اسناد فراوان از جریانات و اشخاص مختلف نماید.
بنابراین این کتاب می تواند یکی از مراجع مهم و قابل استناد در مطالعه تاریخ صدسال اخیر باشد. کاری ارزشمند و پر و پیمان که جایش در تالیفات تحلیلی تاریخی مان خالی بود. مطالعه کتاب، اطلاعات دست اول و کاملی از تاریخ معاصر کشورمان و تصویری کامل تر و جامع تر از روند اتفاقات و سیر وقایعِ منتهی به انقلاب به دست می دهد. تصویری بهتر از همه جریانات سیاسی، از روحانیون، چپ ها، ملیون و دیگران، از زمینه های سیاسی و اقتصادی انقلاب و.....
کتاب را می توان به سه بخش تقسیم کرد: دوران قاجار، دوران پهلوی و پس از آن.
❤2
نکته:
بزرگترین دستاورد و پیروزی برای یک ملتِ گرفتار، میتواند آن باشد که قدرتِ عزل حاکمانش از دست عزرائیل خارج شده و به مردم واگذار گردد.
💯5❤3😁1
گفتار عرفانی 1
فرافکنی
محمد امین مروتی
مولانا در تبیین موضوع فرافکنی قصه سلیمان و باد را نقل می کند و می گوید باد چنان با شدت بر سلیمان وزید که بارها تاجش را کج می کرد و در جواب اعتراض سلیمان گفت کجی من از کجی تو در حکومت کردن است. تو کج مغژ تا من هم کج نوزم:
۱۸۹۶ بادْ بر تَختِ سُلَیمان رفت کَژ پس سُلیمان گفت: بادا کَژْ مَغَژ
۱۸۹۷ باد هم گفت ای سُلَیمان کَژْ مَرو وَر رَوی کَژ از کَژَم خَشمین مَشو
تاثیر متقابل مردم بر یکدیگر:
خدا ترازو را معیار و نشانه عدالت قرار داد تا درس عدالت از هم بگیریم. تو اگر کم بگذاری، من از تو یاد می گیرم و اگر با من شفاف باشی، من هم نور تو برخوردار می شوم:
۱۸۹۸ این ترازو بَهرِ این بِنْهاد حق تا رَوَد اِنصافْ ما را در سَبَق
۱۸۹۹ از ترازو کَم کُنی، من کَم کُنم تا تو با من روشنی، من روشنم
باد در جواب اعتراض سلیمان گفت اگر صد بار هم تاجت را راست کنی، کجش می کنم، چون خودت هم کژی:
۱۹۰۳ هشت بارَش راست کرد و گشت کَژ گفت تاجا چیست آخِر؟ کَژ مَغَژ
۱۹۰۴ گفت اگر صد رَه کُنی تو راست من کَژ شَوَم چون کَژ رَوَی، ای مُؤتَمَن
وقتی سلیمان شهوتی را که در دلش لانه کرده بود، کنار نهاد، باد هم از او دست برداشت:
۱۹۰۵ پس سُلَیمان اَندرونه راست کرد دلْ بر آن شهوت که بودش کرد سرد
۱۹۰۶ بعد از آن تاجَش هماندَم راست شد آنچُنان که تاج را میخواست شد
عیب نهادن بر خود:
مولانا نتیجه می گیرد عیب از خود ماست چنان که وزیدن باد از کژی سلیمان بود. ما هم باید به جای متهم ساختن دیگران، علت غم و غصه ها و ناراحتی های مان را در خود بجوییم، نه مثل فرعون که موسی را رها کرده بود و به دنبال دشمن، بچه های مردم را سر می برید، در حالی که موسی در خانه خودش بزرگ می شد:
۱۹۱۲ پس تو را هر غَم که پیش آید زِ دَرد بر کسی تُهمت مَنِه بر خویش گَرد
۱۹۱۵ همچو فرعونی که موسی هِشته بود طِفلَکانِ خَلق را سَر میرُبود
۱۹۱۶ آن عَدو در خانه ی آن کوردل او شده اَطفال را گَردنگُسِل
دشمن ما هم نفسانیت است در درون خودمان که ما را به جان هم می اندازد و مثل فرعون همه را متهم می سازد بی آن که به کارهای خودش فکر کند:
۱۹۱۷ تو هم از بیرون بَدی با دیگران وَاندرونْ خوش گشته با نَفْسِ گِران
۱۹۱۸ خود عَدوَّت اوست قَندش میدَهی وَز بُرونْ تُهمت به هرکس مینَهی
۱۹۱۹ همچو فرعونی تو کور و کوردل با عَدو خوش، بیگناهان را مُذِل
28 مهر 04
👌2❤1
گفتار عرفانی 2
شرح غزل شمارهٔ ۶۴۹ مولانا
(بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد)
محمد امین مروتی
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
غزل در باره صید شدن مولانا توسط شمس و احساس مولانا در این مورد است.
بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد
از چرخ فرود آمد و در ما نگران شد
زیبارویی از آسمان به روی زمین آمد و در من خیره شد.
چون باز که برباید مرغی به گه صید
بربود مرا آن مه و بر چرخ دوان شد
مثل باز مرا ربود و به آسمان برد.
در خود چو نظر کردم خود را بندیدم
زیرا که در آن مه تنم از لطف چو جان شد
ناگهان متوجه شدم بدن ندارم و همه وجودم به جان و معنا نبدیل شده است.
در جان چو سفر کردم جز ماه ندیدم
تا سرّ تجلّی ازل جمله بیان شد
دیدم خودم هم ماه هستم و به طور کامل و عینا راز تجلی ازلی خداوند را در خود دیدم.
نُه چرخ فلک جمله در آن ماه فروشد
کشتی وجودم همه در بحر نهان شد
احساس کردم همه جهان هستم و وجود منفردم مانند کشتی، در دریای وجود غرقه گشت.
آن بحر بزد موج و خرد باز برآمد
و آوازه درافکند چنین گشت و چنان شد
موجی کشتی وجودم را بر سر آب آورد و عقلم سر جایش آمد و شروع کرد به گفتن از آنچه به سرم آمده.
آن بحر کفی کرد و به هر پاره از آن کف
نقشی ز فلان آمد و جسمی ز فلان شد
دریای وجود کف آلود شد و هر حبابی به نقشی و جسمی خاص از موجودات تبدیل شد.
هر پاره کف جسم کز آن بحر نشان یافت
در حال گدازید و در آن بحر روان شد
دوباره کف ها و حباب ها از بین رفتند و تبدیل به آب بحر شدند.
بی دولت مخدومی شمسالحق تبریز
نی ماه توان دیدن و نی بحر توان شد
مولانا در مقطع غزل می گوید دیدن تجلی ماه در وجودم و تبدیل شدنم به بحر همه از برکت خدمت کردن به شمس تبریز است و اینکه او را مخدوم خود قرار داده ام.
21 مهر 1404
❤4
نکته:
سخت ترين قسمت زندگى، جنگىست كه در سكوت با خودت مى كنى و هيچ كس نمىفهمد …و شب بخیر…
👍4❤1🔥1
گفتار فلسفی
جورجو آگامبن (زاده ۱۹۴۲)
محمد امین مروتی
آگامبن فیلسوف و نویسنده معاصر ایتالیایی است که از زیباشناسی تا سیاست، نظریه پردازی کرده است. او متاثر از سیمون وی، والتر بنیامین، هایدگر، فوکو و کارل اشمیت است.
تعریف فلسفه:
آگامبن در کتاب خود «فلسفه چیست؟» (٢٠١٦) برای فلسفه قائل به ذات ثابتی نیست و سرشت فلسفه را نوعی فعالیت و نقد همه جانبه تلقی می کند:
«اعتقاد راسخ دارم که فلسفه رشتهای نیست که بتوان موضوع و حدود و ثغورش را تعریف کرد... فلسفه نه یک ذات بلکه نیرویی است که ناگاه میتواند به هر حوزهای حیات بخشد: هنر، دین، اقتصاد، شعر، شور، عشق و حتی ملال. فلسفه بیشتر همچون باد است، یا همچون ابرها یا طوفان: همانند این پدیدهها، فلسفه به ناگاه محلی را تولید میکند، تکانش میدهد، تغییرش میدهد و حتی نابودش میکند، و به همان میزان غیرمنتظره، میگذرد و ناپدید میشود».(گفتوگو با آگامبن/ فرهنگ امروز/ ترجمه فرید دبیرمقدم)
شعر و فلسفه:
از همین جهت او بیشترین شباهت را بین شعر و فلسفه می بیند:
«من به پیوند میان فلسفه و شعر باور دارم. همواره شیفته حقیقت و کلمه بودهام».
"من همواره فکر کردهام که فلسفه و شعر دو ذات جدا از هم نیستند، بلکه دو شدتاند که از دو جهت متضاد به حیطه منحصربهفرد زبان نزدیک میشوند: معنای محض و صدای محض. همانطور که هیچ شعری بدون تفکر وجود ندارد، هیچ تفکری نیز بدون سویهای شاعرانه در کار نیست." (همانجا)
ناتمامی:
بر مبنای این تعریف و تلقی از فلسفه، یکی از تئوری های اصلی آگامبن، بحث ناتمامی و بالقوگی همیشگی اندیشه است. او این ایده را از والتر بنیامین گرفته است.
او بعدها همین ایده را پرورش داد و در مقدمه کتاب «کودکی و تاریخ» از هر اثرش بهمنزله طرح یا اتودی ناتمام یاد میکند که مقدمهای است بر اثری که هرگز نوشته نخواهد شد.
هومو ساکر:
آگامبن شرح میدهد که هوموساکر مفهومی متعلق به روم باستان است و به کسی اطلاق میشد که عمل ناشایستی را مرتکب شده و یکی از تابوهای جامعه را زیر پا گذاشته است و به همین دلیل از تمام حقوق شهروندی و انسانی خود محروم شده است. ... محروم شدن از حقوق انسانی و شهروندی باعث مباح شدن خون هوموساکر هم میشد و دیگر شهروندان میتوانستند بدون آنکه مسئولیتی گردنشان باشد هوموساکر را بکشند. در این حالت هوموساکر از مقام انسانیت ساقط شده و هیچ قانونی نمیتواند از کرامت و حتی حق حیات او دفاع کند.
حاکم کسی است که همه افراد در برابر او به شکل بالقوهای هوموساکر(انسان برهنه) هستند، و هوموساکر کسی است که در برابر حاکم تسلیم است.
نیکو سرخوش در نقد و بررسی کتاب "وضعیت استثنایی" و درمطلبی با عنوان "مواجهه دو فیلسوف" می گوید:
بهزعم آگامبن، حیات سیاسی غرب وضعیت اردوگاهی است که در آن حاکم بنابر صلاحدید خود، هر زمان که اراده کند قانون را استثنائا به تعلیق درمیآورد؛ اما خشونت و زور آن را بر شهروندان، که دیگر حیاتی برهنهاند، اعمال میکند... شهروند در وضعیت استثنایی چیزی نیست جز تفالهای سیاسی."
اساس قدرت، سوء استفاده از قانون است و آگامبن معتقد است فوکو هم در تحلیلهایش هنوز سر شاه را نزده است.
نظام سیاسی ما در حال فرو ریختن است و اختیارات فوقالعاده فراقانونی که واجد اعتبار قانونی هستند، دیگر استثنا محسوب نمیشوند، بلکه قاعدهاند: «وضعیت استثنایی… تبدیل به قاعده میگردد، همان لحظه نظام حقوقی-سیاسی خود را به ماشین کشتار تبدیل میکند. (وضعیت استثنایی)
مثال آگامبن برای این هوموساکر، از رم باستان (تبعیدیان رومی) تا قرون وسطی (محکومین به مرگ) و تا قرن بیستم (اردوگاههای نازی) می باشد و در دوران معاصر حیات برهنه را در زندگی آوارگی و مهاجران و پناهندگان سیاسی سرگردان و مرگ مغزی ها پی می گیرد.
وضعیت استثنایی:
کتاب «وضعیت استثنایی» جلد دوم «هوموساکر» و یک گفتوگوی انتقادی است با کارل اشمیت. پویا ایمانی مترجم«وضعیت استثنایی»، می گوید:
حاکم جامعه در وضعیت استثنایی به نام منافع همگانی و حفظ اجتماع پا را فراتر از قانون گذاشته و درباره آن وضعیت استثنایی با وضعیت اضطراری خاص تصمیم میگیرد و کلاً سیاست نیز چیزی نیست جر تصمیم گیریهای حاکم در وضعیت استثنایی.... در چنین دورههایی، تفکیک قوا که یکی از اصول دموکراسی مدرن است، محو میشود و فرق بین تقنین و اجرا و قضا رنگ میبازد.
در دورههای بحران مثل حمله دشمن خارجی، تهدید خارجی، ناآرامی یا آشوب داخلی، رکود اقتصادی و غیره، تفکیک قوا که رکن مقوم دموکراسی مدرن است، نهفقط جوهر حاکمیت نیست؛ بلکه عارضی و بیرونی است و اصلا با ذات یکپارچه حاکمیت در تعارض است.
....آگامبن از وضعیت سیاسی و حقوقی موجود در ایالات متحده پس از یازده سپتامبر استفاده میکند تا نشان دهد چگونه دمکراسیها به دست خود به وضعیت استثنایی و تعلیق قانون دامن زدند."
❤1
منابع:
گفتوگوی آنتونیو گنولیو با جورجو آگامبن: فلسفه در مقام شدتی بینارشتهای/ فرهنگ امروز/ ترجمه: فرید دبیرمقدم
چگونه آگامبن بخوانیم؟/ آدام کوتسکو ؛ ترجمهی مصطفی انصافی
گفتوگوی آنتونیو گنولیو با جورجو آگامبن: فلسفه در مقام شدتی بینارشتهای/ فرهنگ امروز/ ترجمه: فرید دبیرمقدم
چگونه آگامبن بخوانیم؟/ آدام کوتسکو ؛ ترجمهی مصطفی انصافی
❤1
نکته:
بهتر است دهان خود را ببندید و ابله به نظر برسید تا اینکه آن را باز کنید و همه تردیدها را از میان ببرید. (مارک_تواین)
❤1
✍️ آخر کی همهی کتابها را خواهیم سوزاند! برای من خواندن این که شن ساحل نرم است کافی نیست، میخواهم پای برهنهام این نرمی را حس کند. معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد، بیهوده است.
آندره ژید
آندره ژید
❤1
ما آدمها یک روز میمیریم. این اما تمام ماجرا نیست. ما آدمها یک روز، گاهی خیلی پیش از آنکه بمیریم، تمام میشویم. ما آدمها گاهی روزی تمام میشویم که ایمانمان را به همه راهحلها، همه راههای نرفته، همه وعدههای شنیده و نشنیده از دست میدهیم.
تمام شدن ما گاهی روزی است که آخرین کتاب زندگیمان را میخوانیم، گاهی روزی که آخرین حرف نو و نشنیده را میشنویم. تمام شدن ما گاهی مقارن لحظهای است که برای آخرین بار از طلوع یا غروب آفتاب شگفتزده میشویم، گاهی روزی است که برای آخرین بار حال بیماری را میپرسیم، آخرین بعداز ظهری است که به کسی کمک میکنیم. تمام شدن ما آدم گاهی شبی است که برای آخرین بار کسی را میبوسیم، غروبی که برای آخرین بار از کسی میشنویم که دوستمان دارد، صبحی که برای آخرین بار نگاهمان به چشم کسی میافتد که دوستش داریم.
ما آدمها شکاریم یک سر همه پیش مرگ، ولی شکار تمام شدن نیستم، پس درستش این است که از جنگ با تمام شدن دست برنداریم. درستش این است که تا زندهایم تمام نشویم. درستش این است که از نگاه به چشمان آدمی که دوستش داریم دست برنداریم.
✍️ #امیرعلی_بنی_اسدی
@amiralibaniasadi
💢 جامعهشناسی | IRANSOCIOLOGY 💢
تمام شدن ما گاهی روزی است که آخرین کتاب زندگیمان را میخوانیم، گاهی روزی که آخرین حرف نو و نشنیده را میشنویم. تمام شدن ما گاهی مقارن لحظهای است که برای آخرین بار از طلوع یا غروب آفتاب شگفتزده میشویم، گاهی روزی است که برای آخرین بار حال بیماری را میپرسیم، آخرین بعداز ظهری است که به کسی کمک میکنیم. تمام شدن ما آدم گاهی شبی است که برای آخرین بار کسی را میبوسیم، غروبی که برای آخرین بار از کسی میشنویم که دوستمان دارد، صبحی که برای آخرین بار نگاهمان به چشم کسی میافتد که دوستش داریم.
ما آدمها شکاریم یک سر همه پیش مرگ، ولی شکار تمام شدن نیستم، پس درستش این است که از جنگ با تمام شدن دست برنداریم. درستش این است که تا زندهایم تمام نشویم. درستش این است که از نگاه به چشمان آدمی که دوستش داریم دست برنداریم.
✍️ #امیرعلی_بنی_اسدی
@amiralibaniasadi
💢 جامعهشناسی | IRANSOCIOLOGY 💢
❤3
بهمناسبت اول آبان، روز بزرگداشت
و بسیار خردمند باشد که مردم را بر آن دارد که بر راه صواب بروند، امّا خود بر آن راه که نموده است، نرود. و چه بسیار مردم بینم که امر به معروف کنند و نهی از منکر، و گویند بر مردمان که فلان کار نباید کرد و فلان کار بباید کرد، و خویشتن را از آن دور بینند، همچنان که بسیار طبیباناند که گویند، فلان چیز نباید خورد که از آن چنین علّت بهحاصل آید و آنگاه از آن چیز بسیار بخورند. و نیز فیلسوفان هستند- و ایشان را طبیبان اخلاق دانند- که نهی کنند از کارهای سخت زشت و جایگاه چون خالی شود، آن کار بکنند. و جمعی نادان که ندانند که غور و غایتِ چنین کارها چیست، چون نادانند، معذوراند، و لکن دانایان که دانند معذور نیستند.
تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیبرهبر، تهران: انتشارات مهتاب
#یکم_آبان_بزرگداشت_ابوالفصل_بیهقی
به آبان خوش آمدید. 🍂
@molanatarighat
و بسیار خردمند باشد که مردم را بر آن دارد که بر راه صواب بروند، امّا خود بر آن راه که نموده است، نرود. و چه بسیار مردم بینم که امر به معروف کنند و نهی از منکر، و گویند بر مردمان که فلان کار نباید کرد و فلان کار بباید کرد، و خویشتن را از آن دور بینند، همچنان که بسیار طبیباناند که گویند، فلان چیز نباید خورد که از آن چنین علّت بهحاصل آید و آنگاه از آن چیز بسیار بخورند. و نیز فیلسوفان هستند- و ایشان را طبیبان اخلاق دانند- که نهی کنند از کارهای سخت زشت و جایگاه چون خالی شود، آن کار بکنند. و جمعی نادان که ندانند که غور و غایتِ چنین کارها چیست، چون نادانند، معذوراند، و لکن دانایان که دانند معذور نیستند.
تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیبرهبر، تهران: انتشارات مهتاب
#یکم_آبان_بزرگداشت_ابوالفصل_بیهقی
به آبان خوش آمدید. 🍂
@molanatarighat
🙏2
خودشناسی و سبک زندگی
نسبت سلامت و مسئولیت پذیری
محمد امین مروتی
عدم قبول مسئولیت و فرافکنی تقصیرات، نه تنها در میان افراد بلکه به شکل حادتری در میان جریانات سیاسی و فکری دیده می شود. اگر عیبی و نقصی در کارشان باشد، گردن دشمن و رقیب یا در بهترین حالت گردن تقدیر و جبر می اندازند. اما مسئولیتِ موفقیت ها و پیشرفت ها را با کمال افتخار می پذیرند. مولوی می گوید:
در هر آن كاري كه ميل استت بدان
قدرت خود را همي بيني عيان
وندر آن كاري كه ميلت نيست و خواست
خويش را جبري كني، كين از خداست
خیلی از جریانات سیاسی علت کوچک ترین نارسایی در کشورهای دیگر را گردن رژیم ها و نظام های آنان می اندازند، ولی وقتی نوبت به مشکلات کشور خودشان می شود، هزار بهانه برایش می تراشند یا می گویند استثنایی است که ربطی به نظام ما ندارد.
در حالی که یک انسان سالم اولاً می داند و اذعان می کند که دیگران و شرایط مساعد چقدر در موفقیت او نقش داشته اند و از آن طرف حتی فکر می کند نکند من در گناهان دیگران نقشی داشته باشم. برتولت برشت می گفت:
"من خود را مسئول بسياري از نقيصهها ميدانم كه ظاهرا تقصيرش از من نيست. مثلا شيوع بيماريها و حتي جنگ مرا به فكر مياندازد كه اشتباه من در اين ميان چه بوده است؟"
❤3