کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.95K photos
1.64K videos
136 files
2.9K links
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ذکر بر دار کردنِ حسنک وزیر- تاریخ بیهقی


▪️امیر حسنک، واپسین وزیر سلطان محمود غزنوی بود که به دستور پسر او، سلطان مسعود، و به فتوای خلیفه‌ی وقت بغداد، به قرمطی بودن متهم گشت و به دار آویخته شد.

- تهیه و تنظیم و اجرا: ارژنگ آقاجری

- آواز و دوتار: مهدیه یوسفی

- طراح گرافیک و مشاور تولید: امیرمهدی مصلحی


@NazariyehAdabi
1
«نمایش شاهکارهای جهان» یکی از ماندگارترین و فرهنگی‌ترین پروژه‌های تاریخ انیمه در ژاپن است. این مجموعه تلویزیونی بین سال‌های 1969 تا 1997 از شبکه‌ «نیپون انیمیشن» پخش شد، و هر سال به اقتباس یکی از شاهکارهای ادبی جهان اختصاص داشت.

پروژه از اواخر دهه‌ 1960 با هدف پیوند دادن ادبیات و انیمیشن آغاز شد. نخستین فصل‌های آن شامل آثاری چون «هایدی دختر آلپ» (1974) بود، که به کارگردانی ایسائو تاکاهاتا و با طراحی‌های اولیهٔ هایائو میازاکی ساخته شد. این اثر نقطه‌ آغاز درخشش نسل طلایی انیماتورهای ژاپنی شد.
پس از آن آثاری چون «آنِ گرین گیبلز»، «دیوید کاپرفیلد»، «بچه‌های کوه آلپ»، «تام سایر» و «پینوکیو»، روی آنتن رفتند، و با وفاداری شگفت‌انگیز به متن اصلی و پرداخت شاعرانهٔ داستان‌ها، به محبوب‌ترین برنامه‌های کودکان ژاپن بدل شدند.
در بسیاری از کشورها نسخه‌های دوبله‌شدهٔ این آثار از تلویزیون پخش می‌شد، و بخشی از خاطرات نسل‌های دهه‌های 1970 تا 1990 را شکل داد. در ایران دوبلهٔ فارسی این آثار توسط بهترین صداپیشگان و با ترجمه‌هایی عالی انجام می‌گرفت، که باعث شد بینندگان کودک و بزرگسال هم‌زمان از آنها لذت ببرند.
https://ara.tv/bbzs1
2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ محمدرضا شجریان از درآمد تا فرود.


مثل هر هنرمند و چهره‌ی شاخصی، برای گفتن قصه‌ی زندگی اون هنرمند، باید برگردیم به دوران کودکیش. محمدرضا شجریان هم اون‌طور که توی شناسنامه‌ش اومده، متولد یکم مهر ماه ۱۳۱۹ست در مشهد. و مثل خیل عظیمی از چهره‌های این آب‌وخاک «وی در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود...

📮https://youtu.be/q2Eo9d5tOwY?si=TqnHaFfV_yCi68k_



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
1
اوج‌ بگیر‌ که ببینی‌
نه این که دیده شوی

ترجمه

https://t.me/deltaie_khon
1
گفتار ادبی


رستم و اسفندیار(قسمت نوزدهم)

محمدامین مروتی


فردا صبح اين رستم است كه زودتر از اسفنديار به ميدان درمي آيد. اسفنديار كه او و رخش را سالم مي بيند، تعجب مي كند و پي مي برد كه دست زال دستان در كار بوده است و به رستم مي گويد شنيده بودم كه زال جادوگر در موقع لزوم به خورشيد هم، دست پيدا مي كند ولي اين ادعا با عقل من جور درنمي آمد:
بـپـوشـيـد رسـتـم، سـلـيحِ نـبـرد
همي از جـهـان آفــريـن، يـاد كـرد
چـو آمــد بــرِ لـشـكـرِ نــامــدار
كـه كـيـن جويد از رزمِ اسـفنديـار،
چــو بـشنـيد آوازش اسـفـنـديـار
سـليحِ جـهـان پيشِ او گـشت، خوار
چنين گفت پس با پشوتن، كه شير،
بـپـيـچيد زِ چـنـگالِ مــردِ دلـيــر
شـنـيـدم كه دستانِ جـادوپـرسـت
به هـنگـام،2 يازد به خورشيد، دسـت
چــو خـشم آرد، از جــادوان بگذرد
بـرابـر نـكردم پـس ايـن بـا خـرد

رستم دوباره خواهش از سر مي گيرد كه از جنگ رو بگردان تا من هرچه دارم به پايت بريزم و پس از آن به نزد شاه مي رويم و هر بلايي كه خواست بر سرم بياورد، قبول مي كنم ولي نخواه كه بر دستم بند زني:
چـنـين گفت رسـتـم به اسـفـنـديـار
كــه اي سـيـر نــاگـشـته از كــارزار
بـتـرس از جـهـانـدار˚ يـزدانِ پــاك
خــرد را مـكـن بـا دل اندر مــغـاك
مـن امــروز، نَز بـهــرِ جـنـگ آمدم
پـي پــوزش و نــام و نـنـگ آمدم
تـو بـا مـن بـه بيداد، كـوشــي همي
دو چـشــمِ خــرد را بـپوشـي هـمـي
به خـورشيد و ماه و به اِسـتــا و زَنـد
كــه دل را نـيـابـي بــه راهِ گــزنـد
بـرابـر هـمـي بـا تـو آيــم بـــه راه
كـنم هرچه فرمان دهي، پيشِ شــاه
اگــر كُشتنيم ، او كُشد ، شــايــدم
هـمـان نـيز، اگـر بـنـد فـرمـايــدم
نگه كن كه دانـايِ پيشين چه گفت:
كـه هرگـز مباد، اخـتـرِ شوم، جـفت
مكن نام من در جهان، زشت و خوار
كـه جُـز بد نيـايـد ازيــن كــارزار
جُز از بند، ديـگر تو را دسـت هست
به من بر، كه شاهي و يزدان پرست
كــه از بَـنـد، تا جـاودان، نــامِ بد
بـمـاند بـه مـن وَز تو انـجـامِ بــد

اما اسفندیار جواب می دهد:
بـه رسـتـم چـنـين گفت اسفنديار
كـه تـا چند گويي، سـخـن نابكار؟
مـرا گـويـي از راهِ يــزدان بـگرد؟
زِ فــرمـانِ شـاهِ جهانبان، بـگرد؟
كه هــر كو زِ فـرمـانِ شـاهِ جهان
بـگـردد، سـرآيـد بَر او بَر، زمــان
جز از بند گر1 كوشـش و كـارزار،
بـه پـيـشم دگرگونه پاسخ مـيـار

اسفنديار مي گويد چقدر فريب كاري و دفع الوقت مي كني. روز به پايان رسيد و رستم نااميد تير در كمان مي كند ولي مدتي درنگ مي كند و از خدا طلب مغفرت مي نمايد:
چـنين داد پاسخ كه چند از فريب
هـمـانا به تنگ اندر آمد، نشيـب
بدانست رستم كه لابه، بـه كــار
نـيايـد هـمي پيشِ اسـفـنـديـار
كـمان را بــه زه كرد و آن تيرِ گز
كــه پـيكانْـشْ را داده بُـد آبِ رَز
هـمي رانـد تـير گـز اندر كـمـان
سـر خـويـش كرده، سوي آسمان:
بــه پادافـرهِ2 ايــن گناهم مگير
تـويي آفـريـننده ي مـاه و تـيـر

اسفنديار كه مي بيند رستم براي شروع جنگ اين دست آن دست مي كند مي گويد انگار از تير و كمان سير نشده اي و تير اول را او بر رستم مي اندازد:
يـكـي تـيـر، بـر تـركِ رسـتـم بــزد
چـنــان كـز كـمـانِ ســواران، سِـزَد
تـهــمـتـن، گـز اندر كمان راند، زود
برآن سان كه سـيـمرغ، فـرموده بود
بـزد راست بـر چــشـمِ اسـفـنـديـار
سيه شد جهان، پـيـشِ آن نـامــدار
خــم آورد، بــالايِ ســــروِ ســهـي
ازو دور شـــد دانـــش و فـــرّهــي
چنين گفت رسـتـم به اسـفـنـديـار
كــه آوردي آن تـخمِ زُفتي1 به بــار
تــو آني كه گفتي كــه روئين تـنـم
بلند آسـمــان، بــر زمـيــن، بـرزنم
من از شستِ تو، هشت تيـرِ خـدنـگ
بـخــوردم، نـنـاليدم از نــام و ننـگ
بـه يـك تير، برگــشتـي از كــارزار
بـخـفـتـي بــر آن بــاره ي نـامـدار
هم اكنون به خاك انـدر آيد، سـرت
بـــســوزد دلِ مــهــربـان مـادرت
دنباله دارد....
1
نکته:

دزدی از بانک کار دله‌دزدهاست، دزدهای حرفه ای، بانک تاسیس می کنند. (برتولت برشت)
👌7
Jame Tohi
MohammadReza Shajarian
پر کن پیاله را
شاعر فریدون مشیری
آهنگ‌ساز فریدون شهبازیان
تکنواز ویلن حبیب‌الله بدیعی
خواننده محمدرضا #شجریان
گوینده آذر پژوهش

پر کن پیاله را
كاین آبِ آتشین
دیری‌ست ره به حالِ خرابم نمی‌برد
این جام‌ها كه در پیِ هم می‌شود تهی
دریای آتش است كه ریزم به كام خویش
گرداب می‌رباید و آبم نمی‌برد

من با سمندِ سركش و جادوییِ شراب
تا بی‌كرانِ عالمِ پندار رفته‌ام
تا دشتِ پر‌ستارۀ اندیشه‌های ژرف
تا مرزِ ناشناختۀ مرگ و زندگی
تا كوچه‌باغِ خاطره‌های گریز‌پا
تا شهرِ یادها
دیگر شراب هم
جز تا كنارِ بسترِ خوابم نمی‌برد
پر كن پیاله را

هان ای عقابِ عشق
از اوجِ قله‌های مه‌آلودِ دور‌دست
پرواز كن به دشتِ غم‌انگیزِ عمرِ من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمی‌برد
آن بی‌ستاره‌ام كه عقابم نمی‌برد

در راهِ زندگی
با این‌همه تلاش و تقلا و تشنگی
با اینكه ناله می‌كشم از دل كه آب! آب!
دیگر فریب هم به سرابم نمی‌برد
پر كن پیاله را!

#گل‌های_تازه (شمارۀ ۷۷) در دستگاه ماهور

💐 سوم آبان‌ماه سالروز درگذشت فریدون مشیری (۱۳۰۵-۱۳۷۹)
@GolhayeTaze3
و بسیار خردمند باشد که مردم را بر آن دارد که بر راه صواب بروند، امّا خود بر آن راه که نموده است، نرود. و چه بسیار مردم بینم که امر به معروف‌ کنند و نهی از منکر و گویند بر مردمان که فلان کار نباید کرد و فلان کار بباید کرد، و خویشتن را از آن دور بینند، همچنان که بسیار طبیبانند که گویند فلان‌چیز نباید خورد که از آن چنین علّت به‌حاصل آید و آنگاه از آن‌چیز بسیار بخورند. و نیز فیلسوفان هستند- و ایشان را طبیبان اخلاق دانند- که نهی کنند از کارهای سخت زشت، و جایگاه چون خالی شود آن کار بکنند‌.
و جمعی نادان که ندانند که غور و غایت چنین کارها چیست؟ چون نادانند، معذور‌ند، ولکن دانایان که دانند معذور نیستند.

تاریخ بیهقی/ابوالفضل بیهقی
@Tafakkor
1
گفتار دینی


تفسير پديدارشناسانه‌ی قرآن

محمدامین مروتی


تفسير پديدارشناسانه‌ی قرآن یعنی فهم قرآن آن چنان که هست و به نظر می آید و فارغ از تئاویل و تفاسیر دور و دراز و مِن عِندی. یعنی خواندن قرآن با همان فراغ و ذهن بازی که یک متن دیگر را می خوانیم.

چنین تفسیر برای تقریب حداکثری به معنای متن، باید سه ویژگی مهم و اساسی داشته باشد:
اول اولویت دادن به نص، دوم لحاظ کردنِ فرهنگ روزگار نزول و سوم تامل در روح کلی و مشترک آیات (شرح منظومه ای قرآن).
این روش، تاویل غیرضروری را برنمی تابد و بنا را بر نص زبانی و فرهنگ آن زمان و روح کتاب می گذارد. این روش در مقابل روش هایی قرار دارد که می خواهند معانی مورد نظر خود را بر متن تحمیل کنند. (استثمار متن یا همان تفسیر به رای)
این روش همچنین در مقابل روش هایی است که بدون توجه به اسباب نزول و شرایط و کانتکست می خواهد حکمی جزئی و دلبخواه را به صورت گزینشی برکشد و به همه زمان ها و مکان ها سرایت دهد.
1
نکته:

اگر هر کس به اندازه دانشش سخن می گفت، سکوت عمیقی بر جهان حاکم می شد. (ناپلئون)
1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفت: دانایی که گرگی خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!

لاجرم جاری است پیکاری سترگ
روز و شب، مابین این انسان و گرگ

هرکه گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک

آنکه با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند

و آن که از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان می نماید گرگ هست!

در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری، گرکه باشی همچو شیر
ناتوانی در مصافِ گرگ پیر

مردمان گر یکدیگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند

این که انسان است این سان دردمند
گرگ ها فرمانروایی می کنند،

و آن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنایان هم اند

گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این، این حال عجیب؟!!!

#فریدون_مشیری

سوم آبان سالگرد درگذشت فریدون مشیری است.
4
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
 Ⓜ️ دنیا از دید حیوانات


وقتی با چشم حیوانات مختلف به دنیا نگاه میکنیم، تصاویر متفاوتی میبینیم.


mehrdadbeigloo




🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
👍32
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خوشه‌چین!

پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را

خویش خویش من هم اینک از در صلح آمده است
بس که گوش از خلق بستم تا شنیدم خویش را
 
 خویش خویش من مرا و هر چه من‌ها بود سوخت
کشتم آن خویش و زخاکش پروریدم خویش را
 
معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
خویش بینی را گزیدم تا گزییدم خویش را
 
می ‌شدم ساقی شدم ساغر شدم مستی شدم
تا زتاکستان هستی خوشه چیدم خویش را
 
سردی کاشانه را با آه گرمی داده‌ام
راه بر خورشید بستم تا دمیدم خویش را
 
برده داران زمان‌ها چوب حراجم زدند
دست اول تا برآمد خود خریدم خویش را
 
بزم سازان جهان می از سبوی پر خورند
من تهی پیمانه بودم سر کشیدم خویش را
 
اشک و من با یک ترازو قدر هم بشناختیم
ارزش من بین که با گوهر کشیدم خویش را
 
شمعم و با سوختن تا آخرین دم زنده‌ام
قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را

هوی هوی بزم درویشان «کرمانشه» خوش است
چون به «دالاهو» رسیدم، وا رسیدم خویش را

#معینی_کرمانشاهی

@molanatarighat

«مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»
.
گفتار اجتماعی 1


اشتباه مصدق: استراتژیک یا تاکتیکی؟

محمدامین مروتی


امروزه با نگاهی فاصله مند و هفتاد ساله به وقایع نهضت ملی کردن نفت، توافقی نسبی در باره اشتباهات مصدق وجود دارد. اما در این باب که این اشتباهات تاکتیکی بود یا استراتژکی اتفاق نظر وجود ندارد. در شماره 98 اندیشه پویا گفتگویی بین احمد زیدآبادی و محسن میلانی وجود دارد که اولی معتقد به استراتژیک بودن این اشتباهات است و دومی به تاکتیکی بودنشان.
هر دو باور دارند که مصدق باید با ترومن دموکرات کنار می آمد تا گرفتار آیزنهاور جمهوری خواه نشود.
در عین حال هر دو می گویند مصدق از اهمیت مناسبات بین المللی در جنگ سرد اطلاع نداشت و مرتب به آمریکایی ها گوشزد می کرد که اگر با من کنار نیایید، توده ای ها قدرت را می گیرند و اتفاقاً همین هراس، آمریکا را با انگلستان همراه کرد. مصدق نمی دانست فعالیت حزب توده در دروان جنگ سرد چقدر برای آمریکا مهم بود.

تصور مصدق از استقلال، ایدئالیستی بود و با مقتضیات جهان جدید وفق نمی داد. سیاست "موازنه منفی"(نه شرقی- نه غربی) او بیشتر به انزوای کشور می انجامید تا استقلال. کشورهای منزوی مثل کره شمالی، استقلال بیشتری دارند یا کشور دوقلویشان در کره جنوبی؟ مصدق می خواست ایران تصمیم گیرنده نهایی در مورد نفت خود باشد، ولی توجه نداشت که فروش آن دیگر به دست او نیست و قدرت های بزرگ نفتی با تحریم، عملاً منافع ناشی از ملی شدن نفت را مسدود و منتفی می کردند. میراث او از دایره و مدار منافع ملی عبور کرد و به نوعی تقابل ضدامپریالیستی و حتی ضد سرمایه داری و ضدغربی به عنوان ارزش سیاسی و به عنوان استقلال خواهی منجر شد.
مصدق با آمریکا مذاکره می کرد ولی به پرستیژ خود بیش از نتیجه عملی اهمیت می داد. او قهرمان ملی شدن را بر منافع ملی ترجیح می داد.
برای تبدیل نشدن اشتباهات تاکتیکی به اشتباهات استراتژیک ما نیاز به اطاق فکری از اندیشمندان مستقل و میهن دوست داریم تا موضع گیری سیاسی را تابع منافع ملی و واقع بینی نمایند نه ایده ی ذهنی "حق و باطل".

اما مصدق دارای تفکر ایدئولوژیک نبود. به این معنی که-برخلاف حزب توده- ذاتاً ضد آمریکا و غرب و همچنین ضد شاه و سلطنت نبود. دنبال ساختن مدینه فاضله نبود. اهل مذاکره بود ولی در آن به دلایل شخصیتی و محیطی، سرسخت بود. لذا اشتباهاتش بیشتر تاکتیکی بودن تا استراتژیک. در واقع استراتژی و ایدئولوژی، تن به نقد نمی دهد و بنابراین واژه ی"اشتباه" – که روی دیگر اصلاح و امکان اصلاح است- بیشتر صفت تاکتیک می تواند باشد نه استراتژی. استراتژی به معنای ایدئولوژیک، اصلاح پذیر نیست.

منبع:

اندیشه پویا شماره 98 (مهر 1404)

2 آبان 1404
1👌1
گفتار اجتماعی 2


مصدق و کاپیتولاسیون

محمدامین مروتی


حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون، حقی بود که کشورهای خارجی برای اتباعشان از کشورهای توسعه نیافته درخواست می کردند. مبنای توجیه هم این بود که یک کارشناس خارجی، از مزایای کشور من جمله حقوق مندرج در قانون پیشرفته خود چشم می پوشد و توقع ندارد با قوانین عقب مانده تر مورد قضاوت قرار گیرد. از این رو عده ای آن را به حق تمدن و عده ای از منظری منفی آن را به حق توحش تعبیر کرده اند. یعنی حق زندگی در میان وحشیان. یا چیزی مثل حق بدی آب و هوا در قوانین خودمان.
مصدق به عنوان یک کارشناس حقوق همیشه با این حق مخالفت می کرد و در پایان نامه اش که در باره ارث در اسلام است، استدلال می کند که در فقه شیعی، عقل یک منبع تشریع است که می تواند در قوانین دینی دخل و تصرف کند کم اینکه ربا در دین حرام است ولی بدون آن چرخ اقتصاد نمی گردد و مثلاً نمی توان از خارجی ها وام گرفت. یا میرزای شیرازی در برهه ای از زمان مصرف تنباکو را حرام کرد در حالی که در شرع چنین حرمتی برای تنباکو تعریف نشده است. برده داری در عرف جدید منسوخ است در حالی که شرعاً نسخ نشده و علما با تکیه بر عقل می توانند نسخش کنند. بر همین مبنا اقلیت های دینی که هم مالیات می دهند و هم قوانین کشور التزام دارند، باید حقوقی مساوی با سایر هموطنانشان داشته باشند. از آن سو هستند مسلمانان ریاکاری که به قانون ملتزم نیستند و توسط آن حمایت می شوند و این نوعی تناقض غیرقابل قبول است. مصدق نوشت اصلاح این قوانین و تسری شان به اتباع خارجی، حربه عقب مانده بودن قوانین و بنابراین حربه کاپیتولاسیون را از آن ها می گیرد.
لغو کاپیتولاسیون توسط دولت عثمانی در سال 1914، کشورهای دیگر من جمله ایران را در این مسیر مصمم تر ساخت.
رضا شاه هم مصر به لغو این حق بود و دستورش را به مجلس داد و در 1307 مجلس آنر ا لغو کرد. مجددا در سال 1343 این حق برای نظامیان آمریکایی به رسمیت شناخته شد که با مخالفت آیت الله خمینی مواجه شد.

منبع:
اندیشه پویا شماره 98 (مهر 1404) محمد مصدق و معیار تمدن، هوشنگ اسفندیار شهابی

3 آبان 1404
👍1
نکته:

بعد از هیتلر، تمام آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهایش آورده است.
یک چیز دیگر هم نابود شده بودچیزی که هر کسی متوجه آن نمی‌شد ...و آن، خیانت هیتلر به «واژه‌ها» بود.
بسیاری از کلمات با عظمت، دیگر معنای خودشان را از دست داده بودند، کلماتی مانند: آزادی، آگاهی، پیشرفت، عدالت! (هاینریش بل)
🙏5👌3👎1