مجتبیمینوی
مادرم هر روز برایم نان در دستمال میپیچید و دو عباسی پول قاتق هم در جیبم میگذاشت.... اما من فقط سه شاهی از این پول را پنیر یا حلوا میخریدم و پنج شاهی پسانداز میکردم، میرفتم به مسجد شاه در صحن و حیاط مسجد شاه گُله به گُله بساط کتابفروشی میچیدند من با یکی از کتابفروشهای مسجد شاه با آقارضا، قرار گذاشته بودم که روزی پنج شاهی به او بدهم وقتی پساندازم به حد کافی رسید به من بدهد.... کم کم آقارضا به من اعتماد پیدا کرد و کتابهایی را که میخواستم به من میداد، پولش را با اقساط روزانه پنج شاهی از من میگرفت.
از نیما تا روزگار ما
تاریخ ادب فارسی معاصر
یحیی آرینپور
ص۱۸۵
@vir486
مادرم هر روز برایم نان در دستمال میپیچید و دو عباسی پول قاتق هم در جیبم میگذاشت.... اما من فقط سه شاهی از این پول را پنیر یا حلوا میخریدم و پنج شاهی پسانداز میکردم، میرفتم به مسجد شاه در صحن و حیاط مسجد شاه گُله به گُله بساط کتابفروشی میچیدند من با یکی از کتابفروشهای مسجد شاه با آقارضا، قرار گذاشته بودم که روزی پنج شاهی به او بدهم وقتی پساندازم به حد کافی رسید به من بدهد.... کم کم آقارضا به من اعتماد پیدا کرد و کتابهایی را که میخواستم به من میداد، پولش را با اقساط روزانه پنج شاهی از من میگرفت.
از نیما تا روزگار ما
تاریخ ادب فارسی معاصر
یحیی آرینپور
ص۱۸۵
@vir486
❤1👍1🙏1
درگذشت کامران فانی
ایرج افشار دربارهٔ کامران فانی نوشته بود: «عزیزِ همه، کامران فانی». این تعبیر صمیمی، دقیقتر از توصیفات رسمی، جایگاه او را در میان اهل فرهنگ نشان میدهد. فانی از دوستکامترین چهرههای فرهنگی ایران بود.
بهاالدین خرمشاهی، با طیبتی دوستانه، او را «علامهٔ قزوینیِ ثانی» خوانده بود؛ لقبی که به جنم کتاببارگی او اشاره داشت. جالب آنکه در مدرسهٔ «علامهٔ قزوینی» قزوین درس خوانده بود و از کودکی ولع خواندن داشت؛ همهچیز میخواند و از خواندن لذت میبرد. دانشش گسترده بود، اما آن را به رخ نمیکشید.
منشی فرهنگی داشت. آرام و کنارهجو بود. اهل جلوهفروشی نبود. نقاد بود و در عین حال منصف و حقگزار. لبخند آرامش گاه رنگ نیشخندی نافذ داشت. طنزش ظریف و هوشیارانه بود. کمحرف بود و وقتی سخن میگفت، نکتهای تازه داشت.
به فانی «آقای کتابدار» میگفتند. روحیهٔ کتابداری و خدمت، به فعالیتهای فرهنگی او جهت میداد. ویراستار کارآزموده و مترجم خبرهای بود. مستشار مؤتمن اهل علم و نهادهای علمی و انتشاراتی بود. کمتر کسی را دیدهام که اینهمه طرح و ایده از ذهنش بجوشد. وقتی دربارهٔ موضوعی سخن میگفت، هم مآخذ تحقیق را خوب میشناخت و هم میتوانست چشماندازی کلی و منسجم ارائه دهد. راهبر و راهنما بود.
عبدالحسین آذرنگ بهدرستی گفته است که اگر نظام دانشگاهی ما قدرت تشخیص داشت، باید امکانی فراهم میکرد تا فانی در دانشگاهها درس دهد، سخنرانی کند و دانشجویان با او ارتباط مستقیم داشته باشند.
میگفت در میان قدما، خیام در رباعیات و ابنخلدون در مقدمه، ذهنیتی «مدرن» داشتند. فانی نیز در واقع انسانی عمیقاً مدرن بود؛ بیادا و اطوار، بیفرنگیمآبی و بیستیز با سنت؛ در پی شناخت دقیق سنت ایرانی بود و قدردان کسانی که معارف سنتی را به شیوهای عالمانه معرفی میکنند. خمیرهٔ شخصیتش عقلباور و علممحور بود؛ علم و عقلی که هنر و ادبیات آن را ورز میداد و زنده و پوینده نگه میداشت.
فانی با موسیقی کلاسیک بسیار مأنوس بود و کتابی هم دربارهٔ بتهوون ترجمه کرده بود. دربارهٔ سینما نیز کتاب و مقاله ترجمه کرده بود و شعر معاصر را بهخوبی میشناخت. یکبار دربارهٔ حسین منزوی سخن گفت که تعجب کردم؛ احتمالاً صدایش را باید ضبط کرده باشم. رمانخوان و رمانشناس قهاری بود. از نوجوانی دل به رمان سپرده بود. زبان انگلیسی را نیز از راه خواندن رمانها آموخته بود. رمان غربی و موسیقی کلاسیک را مهمترین مدخل شناخت فرهنگ غرب میدانست و معتقد بود آشنایی با ادبیات جهان کمک میکند قدر و مقام ادبیات خودمان را بهتر بشناسیم.
یک روز، در میان گفتوگویی دوستانه، به سایه گفت کاش اختراعی میشد که بشر بهجای خوردن غذا، کپسولی میخورد و کلاً از دنگوفنگ خوردن میرست. این شوخی ساده، روحیهٔ او را بهخوبی نشان میدهد. همانجا به یاد حکیمان رواقی دنیای کهن افتادم؛ آنان که فانی دربارهشان بسیار میدانست و بیآنکه ادعایی کند، به شیوهای نزدیک به آنان زندگی میکرد.
کامران فانی در شب مجلهٔ بخارا گفت: چرا میگویید کمکارم؟ و حقا هم کم ننوشت، اما نسبت به آنچه میدانست، نوشتههایش اندک بود. کامران فانی خلاف مذهب مختار زمانه، دانش را به ابزار شهرت و برتری بدل نکرد؛ و باید بکشد عذابِ تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد.
https://t.me/n00re30yah
ایرج افشار دربارهٔ کامران فانی نوشته بود: «عزیزِ همه، کامران فانی». این تعبیر صمیمی، دقیقتر از توصیفات رسمی، جایگاه او را در میان اهل فرهنگ نشان میدهد. فانی از دوستکامترین چهرههای فرهنگی ایران بود.
بهاالدین خرمشاهی، با طیبتی دوستانه، او را «علامهٔ قزوینیِ ثانی» خوانده بود؛ لقبی که به جنم کتاببارگی او اشاره داشت. جالب آنکه در مدرسهٔ «علامهٔ قزوینی» قزوین درس خوانده بود و از کودکی ولع خواندن داشت؛ همهچیز میخواند و از خواندن لذت میبرد. دانشش گسترده بود، اما آن را به رخ نمیکشید.
منشی فرهنگی داشت. آرام و کنارهجو بود. اهل جلوهفروشی نبود. نقاد بود و در عین حال منصف و حقگزار. لبخند آرامش گاه رنگ نیشخندی نافذ داشت. طنزش ظریف و هوشیارانه بود. کمحرف بود و وقتی سخن میگفت، نکتهای تازه داشت.
به فانی «آقای کتابدار» میگفتند. روحیهٔ کتابداری و خدمت، به فعالیتهای فرهنگی او جهت میداد. ویراستار کارآزموده و مترجم خبرهای بود. مستشار مؤتمن اهل علم و نهادهای علمی و انتشاراتی بود. کمتر کسی را دیدهام که اینهمه طرح و ایده از ذهنش بجوشد. وقتی دربارهٔ موضوعی سخن میگفت، هم مآخذ تحقیق را خوب میشناخت و هم میتوانست چشماندازی کلی و منسجم ارائه دهد. راهبر و راهنما بود.
عبدالحسین آذرنگ بهدرستی گفته است که اگر نظام دانشگاهی ما قدرت تشخیص داشت، باید امکانی فراهم میکرد تا فانی در دانشگاهها درس دهد، سخنرانی کند و دانشجویان با او ارتباط مستقیم داشته باشند.
میگفت در میان قدما، خیام در رباعیات و ابنخلدون در مقدمه، ذهنیتی «مدرن» داشتند. فانی نیز در واقع انسانی عمیقاً مدرن بود؛ بیادا و اطوار، بیفرنگیمآبی و بیستیز با سنت؛ در پی شناخت دقیق سنت ایرانی بود و قدردان کسانی که معارف سنتی را به شیوهای عالمانه معرفی میکنند. خمیرهٔ شخصیتش عقلباور و علممحور بود؛ علم و عقلی که هنر و ادبیات آن را ورز میداد و زنده و پوینده نگه میداشت.
فانی با موسیقی کلاسیک بسیار مأنوس بود و کتابی هم دربارهٔ بتهوون ترجمه کرده بود. دربارهٔ سینما نیز کتاب و مقاله ترجمه کرده بود و شعر معاصر را بهخوبی میشناخت. یکبار دربارهٔ حسین منزوی سخن گفت که تعجب کردم؛ احتمالاً صدایش را باید ضبط کرده باشم. رمانخوان و رمانشناس قهاری بود. از نوجوانی دل به رمان سپرده بود. زبان انگلیسی را نیز از راه خواندن رمانها آموخته بود. رمان غربی و موسیقی کلاسیک را مهمترین مدخل شناخت فرهنگ غرب میدانست و معتقد بود آشنایی با ادبیات جهان کمک میکند قدر و مقام ادبیات خودمان را بهتر بشناسیم.
یک روز، در میان گفتوگویی دوستانه، به سایه گفت کاش اختراعی میشد که بشر بهجای خوردن غذا، کپسولی میخورد و کلاً از دنگوفنگ خوردن میرست. این شوخی ساده، روحیهٔ او را بهخوبی نشان میدهد. همانجا به یاد حکیمان رواقی دنیای کهن افتادم؛ آنان که فانی دربارهشان بسیار میدانست و بیآنکه ادعایی کند، به شیوهای نزدیک به آنان زندگی میکرد.
کامران فانی در شب مجلهٔ بخارا گفت: چرا میگویید کمکارم؟ و حقا هم کم ننوشت، اما نسبت به آنچه میدانست، نوشتههایش اندک بود. کامران فانی خلاف مذهب مختار زمانه، دانش را به ابزار شهرت و برتری بدل نکرد؛ و باید بکشد عذابِ تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد.
https://t.me/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
❤1👏1🙏1
گفتار دینی
تقوی چیست؟
محمدامین مروتی
ترجمه سرراست تقوی، پرهیز کردن است. اما پرهیز کردن از عمل زشت.
ترجمه زیبای دیگر برای کلمه تقوی، خویشتنداری یعنی مهار زدن بر نفس و کنترل آن است.
معنای عمیق تر تقوی این است که نه از ترس خدا بلکه از شرم او کار بد نکنی.
پرهیز از عمل زشت، می تواند دو انگیزه داشته باشد. یکی ترس از خدا و قانون که حکایت اکثر قریب به اتفاق مردمان است و دیگری شرم از خدا و مردم و عذاب وجدان که این دومی با روان سالم و انسان سلیم نسبت محکمتری دارد.
تقوی نوعی فضیلتِ درونی شدة اخلاقی است. تقوی نوعی اخلاقِ نهادینه شده و نوعی ترمز و مهارِ درونی است که از آن به وجدان و شرم هم تعبیر کرده اند. به همین دلیل برخی اندیشمندان بر آنند که در معادل گزینی برای کلمة "تقوی" بهتر است به جای "ترس" از "شرم" استفاده کنیم.
از منظری دیگر می توان گفت تقوی ذومراتب است. در مراتب پایین تر و در دینداری عوامانه معادل ترس و در مراتب بالاتر و در دینداری عارفانه معادل شرم است.
👍1🙏1
نکته:
همهمان خواهیم مرد و این مساله بهتنهایی باید کاری کند که یکدیگر را دوست بداریم، و کاری نمیکند...!! (چارلز_بوکوفسکی)
ز مادر همه مرگ را زاده ایم
به ناچار، گردن بدو داده ایم
همه مرگ راییم پیر و جوان
به گیتی نماند کسی جاودان (فردوسی)
❤🔥7👌2
نکته:
ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺗﭙﻪﻫﺎ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ، ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭼﺘﺮ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ. (آنتوان چخوف)
حال که تنها شدهام میروی
واله و رسوا شدهام میروی
حال که غیر از تو ندارم کسی
اینهمه تنها شدهام میروی
حال که چون پیکرِ سوزان شمع
شعله سراپا شدهام میروی
حال که در بزم خراباتیان
همدم صهبا شدهام میروی
حال که در وادی عشق و جنون
لالهی صحرا شدهام میروی
حال که نادیده خریدار آن
گوهر یکتا شدهام میروی!
حال که در بحر تماشای تو
غرق تماشا شدهام میروی
اینهمه رسوا تو مرا خواستی
حال که رسوا شدهام میروی
عماد خراسانی
@vir486
واله و رسوا شدهام میروی
حال که غیر از تو ندارم کسی
اینهمه تنها شدهام میروی
حال که چون پیکرِ سوزان شمع
شعله سراپا شدهام میروی
حال که در بزم خراباتیان
همدم صهبا شدهام میروی
حال که در وادی عشق و جنون
لالهی صحرا شدهام میروی
حال که نادیده خریدار آن
گوهر یکتا شدهام میروی!
حال که در بحر تماشای تو
غرق تماشا شدهام میروی
اینهمه رسوا تو مرا خواستی
حال که رسوا شدهام میروی
عماد خراسانی
@vir486
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معضل بانکهای دولتی.....واقعیت این است که تعداد امضاهای هیئتمدیرهای که باید انجام بدهم از شمارش خارج است. یعنی من و وزیر رفاه جمعاً باید بالغ بر ۷۰۰۰ هیئت مدیره در بزرگترین بنگاههای کشور منصوب کنیم. اگر من در ۳۶۵ روز سال، بنشینم و فقط هیئت مدیره انتخاب کنم، میبایست روزی ۶ مدیر منصوب کنم. اینگونه میشود کشور را اداره کرد؟
مدنیزاده؛ وزیر اقتصاد
مدنیزاده؛ وزیر اقتصاد
👍1
گفتار اجتماعی 1
نیم نگاهی به خاطرات هوشنگ نهاوندی (1311-1404)
محمدامین مروتی
هوشنگ نهاوندی، علیرغم نام فامیلیش، در رشت به دنیا آمد. او از تکنوکرات های جوانی بود که حسنعلی منصور برای جوان گرایی در مدیریت کشور، به دور خود و در حزب ایران نوین جمع کرده بود. سابقه وزارت آبادنی ومسکن در کابینه هویدا و ریاست دانشگاه شیراز و تهران در زمان اسدالله علم و نهایتاً ریاست دفتر فرح پهلوی را داشت.
نهاوندی در سال 64 خاطراتش را در مصاحبه با شاهرخ مسکوب، در چارچوب پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد بیان کرده است که نکته های مهم و جالبی در باره در هم ریختگی مدیریت کشور در اواخر حکومت پهلوی دارد:
نهاوندی به شاه پیشنهاد یک کابینه ائتلافی از نظامیان خوشنام، عده ای تکنوکرات و مصدقی ها و منتقدان خوشنام حکومت را می دهد. شاه موافقت می کند و نهاوندی موافقت آیت الله نجفی مرعشی و آیت الله شریعتمداری و داریوش فروهر و دکتر غلامحسین صدیقی، ایرج افشار و جمعی دیگر را می گیرد. با این تبصره که اگر این کابینه جواب نداد، سرکوب در دستور کار قرار گیرد. نهاوندی پس از گرفتن تایید این افراد، نتیجه را به شاه گزارش می کند. شاه با اظهار رضایت، موضوع را با فرح در میان می نهد اما فرح و اطرافیانش از شهریور در حال جلب نظر شاپور بختیار برای نخست وزیری بودند و طرح نهاوندی فراموش می شود.
طرح دیگری که همان روزها مطرح بود به "طرح خاش" معروف شده بود که طبق آن می بایستی حدود چهار هزار نفر از مخالفان دستگیر و به جزیره خاش برده شوند و بعد حکومت نظامی اعلام شود. این طرح هم کنار گذاشته شد.
طرح دیگری که در اواخر مهر، نهاوندی از قول محمدعلی قطبی(دایی فرح) با شاه مطرح می کند نخست وزیری دکتر صدیقی از جبهه ملی است. شاه اول مخالفت می کند و لی پس از 15 روز می گوید برو با صدیقی صحبت کن. صدیقی آمد و شرط اصلی اش این بود که شاه کشور را ترک نکند تا ارتش متلاشی نشود. اما شاه نپذیرفت. نهاوندی می گوید بالخاره بختیار تازه به قدرت رسیده بود که روزی همراه عده ای من جمله دکتر باهری، دکتر مظاهر مصفا و خانمش و عده ای دیگر نزد شاه رفتیم تا او را از ترک کشور منصرف کنیم. حتی دکتر مصفا که خود مصدقی بود شعری خواند با این مضمون که پدر بچه اش را رها نمی کند و بعد زد زیر گریه. شاه عصبانی شد که "شما می خواهید به ما درس سیاست بدهید که برویم یا نرویم؟" ما هم ترسیدیم و جا زدیم و مثل سگ دممان را روی کولمان گذاشتیم و آمدیم بیرون.
روز بعد دوباره پیش شاه رفتم و تقاضایمان را تکرار کردیم. شاه دوباره عصبانی شد و گفت: : آقای نهاوندی! این کله را می بینید؟ دیگر کار نمی کند. ولم کنید. می خواهم بروم. ارتش هم هر غلطی می خواهد برای خودش بکند. از دست من کاری برنمی آید."
منبع:
اندیشه پویا شماره 99 (آذر 1404)
24 آذر 1404
نیم نگاهی به خاطرات هوشنگ نهاوندی (1311-1404)
محمدامین مروتی
هوشنگ نهاوندی، علیرغم نام فامیلیش، در رشت به دنیا آمد. او از تکنوکرات های جوانی بود که حسنعلی منصور برای جوان گرایی در مدیریت کشور، به دور خود و در حزب ایران نوین جمع کرده بود. سابقه وزارت آبادنی ومسکن در کابینه هویدا و ریاست دانشگاه شیراز و تهران در زمان اسدالله علم و نهایتاً ریاست دفتر فرح پهلوی را داشت.
نهاوندی در سال 64 خاطراتش را در مصاحبه با شاهرخ مسکوب، در چارچوب پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد بیان کرده است که نکته های مهم و جالبی در باره در هم ریختگی مدیریت کشور در اواخر حکومت پهلوی دارد:
نهاوندی به شاه پیشنهاد یک کابینه ائتلافی از نظامیان خوشنام، عده ای تکنوکرات و مصدقی ها و منتقدان خوشنام حکومت را می دهد. شاه موافقت می کند و نهاوندی موافقت آیت الله نجفی مرعشی و آیت الله شریعتمداری و داریوش فروهر و دکتر غلامحسین صدیقی، ایرج افشار و جمعی دیگر را می گیرد. با این تبصره که اگر این کابینه جواب نداد، سرکوب در دستور کار قرار گیرد. نهاوندی پس از گرفتن تایید این افراد، نتیجه را به شاه گزارش می کند. شاه با اظهار رضایت، موضوع را با فرح در میان می نهد اما فرح و اطرافیانش از شهریور در حال جلب نظر شاپور بختیار برای نخست وزیری بودند و طرح نهاوندی فراموش می شود.
طرح دیگری که همان روزها مطرح بود به "طرح خاش" معروف شده بود که طبق آن می بایستی حدود چهار هزار نفر از مخالفان دستگیر و به جزیره خاش برده شوند و بعد حکومت نظامی اعلام شود. این طرح هم کنار گذاشته شد.
طرح دیگری که در اواخر مهر، نهاوندی از قول محمدعلی قطبی(دایی فرح) با شاه مطرح می کند نخست وزیری دکتر صدیقی از جبهه ملی است. شاه اول مخالفت می کند و لی پس از 15 روز می گوید برو با صدیقی صحبت کن. صدیقی آمد و شرط اصلی اش این بود که شاه کشور را ترک نکند تا ارتش متلاشی نشود. اما شاه نپذیرفت. نهاوندی می گوید بالخاره بختیار تازه به قدرت رسیده بود که روزی همراه عده ای من جمله دکتر باهری، دکتر مظاهر مصفا و خانمش و عده ای دیگر نزد شاه رفتیم تا او را از ترک کشور منصرف کنیم. حتی دکتر مصفا که خود مصدقی بود شعری خواند با این مضمون که پدر بچه اش را رها نمی کند و بعد زد زیر گریه. شاه عصبانی شد که "شما می خواهید به ما درس سیاست بدهید که برویم یا نرویم؟" ما هم ترسیدیم و جا زدیم و مثل سگ دممان را روی کولمان گذاشتیم و آمدیم بیرون.
روز بعد دوباره پیش شاه رفتم و تقاضایمان را تکرار کردیم. شاه دوباره عصبانی شد و گفت: : آقای نهاوندی! این کله را می بینید؟ دیگر کار نمی کند. ولم کنید. می خواهم بروم. ارتش هم هر غلطی می خواهد برای خودش بکند. از دست من کاری برنمی آید."
منبع:
اندیشه پویا شماره 99 (آذر 1404)
24 آذر 1404
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندهیاد جلال ذوالفنون در حال اجرای تصنیف "اندک اندک"
این اثر از جمله آثار ماندگاری است که توسط شهرام ناظری در آلبوم "گل صدبرگ" آهنگسازی و اجرا شده است.در این آلبوم ذوالفنون به عنوان سرپرست گروه حضور دارد.
کانال موسیقی سنتی "کُرُن موزیک" @koronmusic
این اثر از جمله آثار ماندگاری است که توسط شهرام ناظری در آلبوم "گل صدبرگ" آهنگسازی و اجرا شده است.در این آلبوم ذوالفنون به عنوان سرپرست گروه حضور دارد.
کانال موسیقی سنتی "کُرُن موزیک" @koronmusic
👏2❤1
گفتار اجتماعی 2
سیاست در عصر هوش مصنوعی
محمدامین مروتی
اگر پیشرفت تکنولوژی موجب عدم نیاز به نیروی کار شود، عملاً فاتحه تئوری استثمار مارکس خوانده است و عصر سوسیالیسم نه تنها در عمل که در تئوری هم به پایان می رسد.
حالا گفته می شود تکنولوژی ممکن است عصر دموکراسی و نیاز به انتخابات را هم به پایان برساند. مثلاً اگر هوش مصنوعی بتواند بهترین راه حل ها را برای مسائل پیش پا نهد، اختلاف نظرات سیاسی به حداقل می رسد. اگر همه در سایه پیشرفت های اقتصادی به رفاه مورد نظرشان دست یابند، اختلاف کاندیدهای مختلف به حدی کم می شود که انتخاب بین ایشان منتفی گردد. البته این نوعی گمانه زنی است و تا رسیدن به عالم واقع فاصله دارد.
منبع:
اندیشه پویا شماره 99 (آذر 1404)
20 آذر 1404
❤1👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آغوش ؛ وسیع ترین
مکان کوچک دنیاست
" انسان ، پناه انسان است .
مکان کوچک دنیاست
" انسان ، پناه انسان است .
❤6
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ی سری خصلت ها از بدو تولد همراه ماست که در طول بزرگ شدن میتونه قوت بگیره یا تضعیف بشه .... .
❤3