آینه. گوید بتو آنچه نشانش دهی
غیر حقیقت نگوید چو جهانش دهی
آینه بین می شود از همه زشتی جدا
آینه باش درجهان تا که . ببینی خدا
شاکر نایینی
غیر حقیقت نگوید چو جهانش دهی
آینه بین می شود از همه زشتی جدا
آینه باش درجهان تا که . ببینی خدا
شاکر نایینی
روز جهانی سالمند بر سالمندان مبارک
سالمندان را بگیرید احترام
هم به رفتار و به کردار و کلام
تجربه علمی است آید از زمان
پیر دارد در وجود خود همان
در وجود او بود فن بیان
رهرو او باش در دنیا جوان
ای جوانی که تو مشغولی به کار
پند پیران گوش کن در روزگار
ریل پیر است وجوان باشد. قطار
رهرویی از پیر کن با افتخار
هر جوانی حرمت پیری شکست
از وجودش عقل وایمان بار بست
پیر خورشید وجوان باشد زمین
هرکه این معنی بفهمد آفرین
از کتاب پیک صبا شاکر نایینی
سالمندان را بگیرید احترام
هم به رفتار و به کردار و کلام
تجربه علمی است آید از زمان
پیر دارد در وجود خود همان
در وجود او بود فن بیان
رهرو او باش در دنیا جوان
ای جوانی که تو مشغولی به کار
پند پیران گوش کن در روزگار
ریل پیر است وجوان باشد. قطار
رهرویی از پیر کن با افتخار
هر جوانی حرمت پیری شکست
از وجودش عقل وایمان بار بست
پیر خورشید وجوان باشد زمین
هرکه این معنی بفهمد آفرین
از کتاب پیک صبا شاکر نایینی
وقتی به افراد کوچک کار های بزرگ واگذار شود و خردمندان خانه نشین شوند نظم جامعه. بهم می ریزند
شاکر نایینی
شاکر نایینی
👍1
کاسبان تحریم
جمعی شهید گشتند جان را نموده تقدیم
جمعی شدند ارباب از راه جنگ و تحریم
رفتند آن شهیدان دیدند فقط خدا را
این کاسبان تحریم خوردند شرم و حیا را
شاکر نایینی
جمعی شهید گشتند جان را نموده تقدیم
جمعی شدند ارباب از راه جنگ و تحریم
رفتند آن شهیدان دیدند فقط خدا را
این کاسبان تحریم خوردند شرم و حیا را
شاکر نایینی
Forwarded from 📚شاکر نائینی📖 (Pakdaman naeini)
به مناسبت هفتم آبان روز بزرگ داشت کوروش. کبیر
کوروش ای. شاهنشه با معرفت
ایکه. در دنیا. تو دیدی . آخرت
مرزایران را تو بردی تا به نیل
حق موران را طلب کردی ز فیل
اولین. منشور آزادی. ز توست
اسب های تیز پا دادی به. پست
تو ترحم کردی بر مغلوب. جنگ
آهو را بگرفتی. از چنگ پلنگ
. از تمام. حاکمان. تو بهتری
خاک ایران. معدن و تو. گوهری
نام تو جاریست در دنیا. چو رود
نام تو آید فرستیم ما درود
نعمت الله. پاکدامن. شاکر نایینی
کوروش ای. شاهنشه با معرفت
ایکه. در دنیا. تو دیدی . آخرت
مرزایران را تو بردی تا به نیل
حق موران را طلب کردی ز فیل
اولین. منشور آزادی. ز توست
اسب های تیز پا دادی به. پست
تو ترحم کردی بر مغلوب. جنگ
آهو را بگرفتی. از چنگ پلنگ
. از تمام. حاکمان. تو بهتری
خاک ایران. معدن و تو. گوهری
نام تو جاریست در دنیا. چو رود
نام تو آید فرستیم ما درود
نعمت الله. پاکدامن. شاکر نایینی
❤2
پیر و جوان
پیر ها می سوزند از درد جوان
چون. جوانان را ببینند ناتوان
خاطر آسوده می خواهد جوان
غصه او نیست تنها آب ونان
پاکدامن (شاکر نایینی )
پیر ها می سوزند از درد جوان
چون. جوانان را ببینند ناتوان
خاطر آسوده می خواهد جوان
غصه او نیست تنها آب ونان
پاکدامن (شاکر نایینی )
❤1
درخواست از باران
باران چرا با کل ایران قهر کردی ؟
کام درختان چهار پایان زهر کردی ؟
گر ما گنهکاریم آنها بی گناهند
زاینده رود وگاوخونی چشم به راهند
باران بیا و رود ها را کن خروشان
اکنون درختان تشنه اند آبی بنوشان
باران توهستی آیتی از سوی داور
کن دشت وصحرا را به آب خود شناور
پاکدامن (شاکر نایینی )
باران چرا با کل ایران قهر کردی ؟
کام درختان چهار پایان زهر کردی ؟
گر ما گنهکاریم آنها بی گناهند
زاینده رود وگاوخونی چشم به راهند
باران بیا و رود ها را کن خروشان
اکنون درختان تشنه اند آبی بنوشان
باران توهستی آیتی از سوی داور
کن دشت وصحرا را به آب خود شناور
پاکدامن (شاکر نایینی )
شیطان نفس
شیطان ونفس بیخردان را برادرند
در شوره زار دانه و شن بین برابرند
آنانکه در جهان به ره حق قدم نهند
کم لطفی جهان را شنیدند وباورند
درنزد ظالمین به نصیحت سخن مگو
چون این ستمگران همگی ضد داورند
آنانکه نفس خویش نهادند زیر پا
باشند قهرمان و بگویم دلاورند
آنانکه. آدمند ومرید خدا شدند
چون با خدا. شدند بدان. از ملک سرند
شاکر بهشت را به بشر. با عمل دهند
این ناطقان بی عمل همه بنگر سخن ورند
از کتاب چشمه ای در کویر پاکدامن. (شاکر نایینی
شیطان ونفس بیخردان را برادرند
در شوره زار دانه و شن بین برابرند
آنانکه در جهان به ره حق قدم نهند
کم لطفی جهان را شنیدند وباورند
درنزد ظالمین به نصیحت سخن مگو
چون این ستمگران همگی ضد داورند
آنانکه نفس خویش نهادند زیر پا
باشند قهرمان و بگویم دلاورند
آنانکه. آدمند ومرید خدا شدند
چون با خدا. شدند بدان. از ملک سرند
شاکر بهشت را به بشر. با عمل دهند
این ناطقان بی عمل همه بنگر سخن ورند
از کتاب چشمه ای در کویر پاکدامن. (شاکر نایینی
دنیا
خرد حاکم شود آسانه دنیا
ستم حاکم شود زندانه دنیا
شهان رفتند و گشتند طعمه مور
گذرگه بهر هر انسانه دنیا
کسانیکه سپردند دل به دنیا
رسد بر فکرشان درمانه دنیا
چو گشتند حاکمان مغرور وظالم
پر از گل باشه قبرستان دنیا
درون آن بسی دانا ببینی
گهی هم خانه شیطانه دنیا
اجل از جملگی جان را بگیرد
بفهمی. آن زمان یک آنه دنیا
همه مستاجران این جهانیم
بدانید مالکش یزدانه دنیا
بگو شاکر تو دنیا را چه بینی
نباشند ابلهان رضوانه دنیا
پاکدامن. شاکر نایینی
خرد حاکم شود آسانه دنیا
ستم حاکم شود زندانه دنیا
شهان رفتند و گشتند طعمه مور
گذرگه بهر هر انسانه دنیا
کسانیکه سپردند دل به دنیا
رسد بر فکرشان درمانه دنیا
چو گشتند حاکمان مغرور وظالم
پر از گل باشه قبرستان دنیا
درون آن بسی دانا ببینی
گهی هم خانه شیطانه دنیا
اجل از جملگی جان را بگیرد
بفهمی. آن زمان یک آنه دنیا
همه مستاجران این جهانیم
بدانید مالکش یزدانه دنیا
بگو شاکر تو دنیا را چه بینی
نباشند ابلهان رضوانه دنیا
پاکدامن. شاکر نایینی
❤1
آنچه می بینم
ناتوانان بکار می بینم
بینوایان خمار می بینم
دردمندان بی کس تنها
همه در انتظار می بینم
باخرد ها پیاده در میدان
بیخرد ها سوار می بینم
چند رنگی که آفت دین است
من در این روزگار می بینم
عاشقان خدا در این دنیا
همه. را غصه دار می بینم
آن شهیدان که جان بحق دادند
حال من نزد یار می بینم
ناطقانی که بی عمل هستند
جمله مرد. شعار می بینم
زرپرستان خام قدرت بین
برمرض من دچار می بینم
بس قوی پنجه های بی تقوا
پشت خم. شرمسار می بینم
جاودان نیست عمر انسانها
ذات حق ماندگار می بینم
از کتاب. نوای دل شاکر نایینی
ناتوانان بکار می بینم
بینوایان خمار می بینم
دردمندان بی کس تنها
همه در انتظار می بینم
باخرد ها پیاده در میدان
بیخرد ها سوار می بینم
چند رنگی که آفت دین است
من در این روزگار می بینم
عاشقان خدا در این دنیا
همه. را غصه دار می بینم
آن شهیدان که جان بحق دادند
حال من نزد یار می بینم
ناطقانی که بی عمل هستند
جمله مرد. شعار می بینم
زرپرستان خام قدرت بین
برمرض من دچار می بینم
بس قوی پنجه های بی تقوا
پشت خم. شرمسار می بینم
جاودان نیست عمر انسانها
ذات حق ماندگار می بینم
از کتاب. نوای دل شاکر نایینی
گفتگوی چوب دار. بامنبر
منبری گفتا چنین با چوب دار
من گلی هستم تویی مانند خار
منم آن جنس تحفه بازار
همه هستند از تو بین بیزار
دارگفتا به منبر خود بین
سخنی گویمت. بجا. بنشین
جلب میکردی گر جوانان را
آنچه میگفتی میکردی آن را
خلق را. از برت نمی راندی
سخن نابجا نمی خواندی
بود اوضاع مملکت عالی
چوب من بود دار یک قالی
خویشتن را اگر کنی درمان
کس نبینی به من تو آویزان
از کتاب نسیم سحر شاکر نایینی
منبری گفتا چنین با چوب دار
من گلی هستم تویی مانند خار
منم آن جنس تحفه بازار
همه هستند از تو بین بیزار
دارگفتا به منبر خود بین
سخنی گویمت. بجا. بنشین
جلب میکردی گر جوانان را
آنچه میگفتی میکردی آن را
خلق را. از برت نمی راندی
سخن نابجا نمی خواندی
بود اوضاع مملکت عالی
چوب من بود دار یک قالی
خویشتن را اگر کنی درمان
کس نبینی به من تو آویزان
از کتاب نسیم سحر شاکر نایینی
زمین
زمین گر پر شود از عشق و امید
به رقص آید بدان بر گرد خورشید
زمین روزی شود همچون جهنم
که ایمان وخرد گردد در آن کم
شاکر نایینی
زمین گر پر شود از عشق و امید
به رقص آید بدان بر گرد خورشید
زمین روزی شود همچون جهنم
که ایمان وخرد گردد در آن کم
شاکر نایینی
❤2
فواید خرد
گر ما خرد بندیم بکار بر چرخ گردونیم سوار
در نزد ما زانو زنند گردنکشان روزگار
گر ما منیت را نهیم بر زیر پا و ما شویم
با یاری رب عظیم آقای این دنیا شویم
شاکر نایینی
گر ما خرد بندیم بکار بر چرخ گردونیم سوار
در نزد ما زانو زنند گردنکشان روزگار
گر ما منیت را نهیم بر زیر پا و ما شویم
با یاری رب عظیم آقای این دنیا شویم
شاکر نایینی
📚شاکر نائینی📖 pinned «فواید خرد گر ما خرد بندیم بکار بر چرخ گردونیم سوار در نزد ما زانو زنند گردنکشان روزگار گر ما منیت را نهیم بر زیر پا و ما شویم با یاری رب عظیم آقای این دنیا شویم شاکر نایینی»
📚شاکر نائینی📖 pinned «فواید خرد گر ما خرد بندیم بکار بر چرخ گردونیم سوار در نزد ما زانو زنند گردنکشان روزگار گر ما منیت را نهیم بر زیر پا و ما شویم با یاری رب عظیم آقای این دنیا شویم شاکر نایینی»
غصه نسل جوان
تانفس دارم به تن ای دوستان پرسشگرم
غصه نسل جوان را میخورند با کشورم
سر زمین آریایی سرزمین ماد ها
کم ببینم در درون آن کنون دلشاد ها
زیر پامان پز زنفت و معدن مس یا طلا
اکثر مردم ببینم من به دردی مبتلا
در شمال ودر جنوب داریم دریای پرآب
دشت ها و باغ ها از تشنگی رفتند بخواب آب
از گرانی من چه گویم چونکه من نان آورم
بعضی از اوقات گیرم با دودست خود سرم
نیستم اما عزیزان سر به زیر ونا امید
چون بهار و فصل رویش را همی بینم به دید
گر کنیم ما جملگی عقل وخرد. آموزگار
باز هم شیرین شود از بهر ما این روزگار
بشنوید این جمله یک حرف نگوست
جهل دشمن باشد و عقل است دوست
نعمت الله پاکدامن شاکر نایینی
تانفس دارم به تن ای دوستان پرسشگرم
غصه نسل جوان را میخورند با کشورم
سر زمین آریایی سرزمین ماد ها
کم ببینم در درون آن کنون دلشاد ها
زیر پامان پز زنفت و معدن مس یا طلا
اکثر مردم ببینم من به دردی مبتلا
در شمال ودر جنوب داریم دریای پرآب
دشت ها و باغ ها از تشنگی رفتند بخواب آب
از گرانی من چه گویم چونکه من نان آورم
بعضی از اوقات گیرم با دودست خود سرم
نیستم اما عزیزان سر به زیر ونا امید
چون بهار و فصل رویش را همی بینم به دید
گر کنیم ما جملگی عقل وخرد. آموزگار
باز هم شیرین شود از بهر ما این روزگار
بشنوید این جمله یک حرف نگوست
جهل دشمن باشد و عقل است دوست
نعمت الله پاکدامن شاکر نایینی
❤1