برف پيري
برف پيري برسرم آمد نشست
كم توان بينم عزيزان پا و دست
تا كه فعال است اين مغز وزبان
ناتواني را نبينم درجهان
گر كنم عقل وزبان را داربست
كم تواني نيست بهر من شكست
اي جوانان اين جواني سايه است
پيري ازبهر شما همسايه است
گرببينيد دايما همسايه را
قدر دانيد اي عزيزان سايه را
آن جواناني كه هستند پيش بين
وقت پيري مي نشينند روي زين
آخر شعرم بگويم اين كلام
سالمندان را بگيريد احترام
برگرفته از كتاب نسيم سحر
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
برف پيري برسرم آمد نشست
كم توان بينم عزيزان پا و دست
تا كه فعال است اين مغز وزبان
ناتواني را نبينم درجهان
گر كنم عقل وزبان را داربست
كم تواني نيست بهر من شكست
اي جوانان اين جواني سايه است
پيري ازبهر شما همسايه است
گرببينيد دايما همسايه را
قدر دانيد اي عزيزان سايه را
آن جواناني كه هستند پيش بين
وقت پيري مي نشينند روي زين
آخر شعرم بگويم اين كلام
سالمندان را بگيريد احترام
برگرفته از كتاب نسيم سحر
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
رمضان ماه مهماني خدا
اي كه هستي روزه در ماه صيام
قهر كردي با غذا وآب و جام
گر دهان بستي تو بر روي غذا
قبل از آن دل را ببر نزد خدا
روزه گر كردي دل وگوش وزبان
نزد نفس خود تو هستي قهرمان
لب چو بستي چشم دل را باز كن
بعد از آن حمد خدا آغاز كن
اين چنين گفته به ما پروردگار
روزه گيريد تاشويد پرهيزكار
روزه داران روزه تان باشد قبول
كربگيريد حرف قرآن و رسول
كتاب مرغ سحر
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
اي كه هستي روزه در ماه صيام
قهر كردي با غذا وآب و جام
گر دهان بستي تو بر روي غذا
قبل از آن دل را ببر نزد خدا
روزه گر كردي دل وگوش وزبان
نزد نفس خود تو هستي قهرمان
لب چو بستي چشم دل را باز كن
بعد از آن حمد خدا آغاز كن
اين چنين گفته به ما پروردگار
روزه گيريد تاشويد پرهيزكار
روزه داران روزه تان باشد قبول
كربگيريد حرف قرآن و رسول
كتاب مرغ سحر
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
اول ارديبهشت روز بزرگداشت سعدي
اي سعدي دانا كه سرودن هنرت بود
سرهاي اديبان همه خم پيش سرت بود
هرفصل گلستان تو مانند بهار است
اشعار تو در زندگي هرروز بكار است
گشتي تو جهان را وز آن پند گرفتي
غم هاي دلت دادي و لبخند گرفتي
توعمر گران دادي و بردي زجهان سود
اشعار تو جاريست دراين دايره چون رود
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
اي سعدي دانا كه سرودن هنرت بود
سرهاي اديبان همه خم پيش سرت بود
هرفصل گلستان تو مانند بهار است
اشعار تو در زندگي هرروز بكار است
گشتي تو جهان را وز آن پند گرفتي
غم هاي دلت دادي و لبخند گرفتي
توعمر گران دادي و بردي زجهان سود
اشعار تو جاريست دراين دايره چون رود
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
روز كارگر بر تمامي كارگران مبارك باد
اين دست پر از پينه سخن ها دارد
در سينه خود دلي ممصفا دارد
مانند همين دست پيمبر بوسيد
مجروح زكاراست ولي فردا دارد
وقتي كه رود بسوي درگاه خدا
كس شك نكند نزد خدا جا دارد
اي كارگران درود بر همتتان
هر خوبي بگويم ز شما جا دارد
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
اين دست پر از پينه سخن ها دارد
در سينه خود دلي ممصفا دارد
مانند همين دست پيمبر بوسيد
مجروح زكاراست ولي فردا دارد
وقتي كه رود بسوي درگاه خدا
كس شك نكند نزد خدا جا دارد
اي كارگران درود بر همتتان
هر خوبي بگويم ز شما جا دارد
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
Forwarded from کانال ادبی شاکر نایینی
روز معلم بر تمامي معلمان مبارك
مرا لوحي ايست در سر زرنگار است
قلم زن بر سرم أموزگار است
معلم پرورش دادي روانم
چوعلمت را بگيرم قهرمانم
قلم در دست من كردي توانا
نوشتم روي كاغذ من سخن ها
نشان من تو دادي اين الف با
نوشتم با الفبا حرف دل را
تو چشمان مرا پر نور كردي
جهالت را زمغزم دور كردي
چو دانش را تو دادي بر وجودم
شده روشن بدنيا تار و پودم
معلم تو رسول بي كتابي
منم دشت و تو رود پر ز أبي
نعمت الله پاكدامن شاكرناييني
مرا لوحي ايست در سر زرنگار است
قلم زن بر سرم أموزگار است
معلم پرورش دادي روانم
چوعلمت را بگيرم قهرمانم
قلم در دست من كردي توانا
نوشتم روي كاغذ من سخن ها
نشان من تو دادي اين الف با
نوشتم با الفبا حرف دل را
تو چشمان مرا پر نور كردي
جهالت را زمغزم دور كردي
چو دانش را تو دادي بر وجودم
شده روشن بدنيا تار و پودم
معلم تو رسول بي كتابي
منم دشت و تو رود پر ز أبي
نعمت الله پاكدامن شاكرناييني
گويند شب قدر شب بيداريست
از نفس درون دور شدن بيزاريست
خواهي چو نهي قدم به درگاه خدا
اول حركت نيكي و مردم داريست
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
از نفس درون دور شدن بيزاريست
خواهي چو نهي قدم به درگاه خدا
اول حركت نيكي و مردم داريست
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
بت سازان
در عمل ما چون خدا نشناختيم
هرزمان با دست خود بت ساختيم
يك زمان با چوب وسنگ وخشت خام
بت تراشيديم و برديم ما به بام
بعد از آن بت ساختيم مااز بشر
آن بت خود ساز نهاديم روي سر
چون اجل آمد بت مارا شكست
آن بت خود ساز را داديم زدست
يك بتي داريم اما در درون
هست دنبال همه مانند خون
نفس باشد اين بت همراه ما
هست زنجيري به دست وپاي ما
چشم دل بستيم ومستي ميكنيم
حق نبينيم بت پرستي ميكنيم
تا كه بت سازيم وبت مي پروريم
مجرم دنياو دور از داوريم
برگرفته از كتاب نسيم سحر
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
در عمل ما چون خدا نشناختيم
هرزمان با دست خود بت ساختيم
يك زمان با چوب وسنگ وخشت خام
بت تراشيديم و برديم ما به بام
بعد از آن بت ساختيم مااز بشر
آن بت خود ساز نهاديم روي سر
چون اجل آمد بت مارا شكست
آن بت خود ساز را داديم زدست
يك بتي داريم اما در درون
هست دنبال همه مانند خون
نفس باشد اين بت همراه ما
هست زنجيري به دست وپاي ما
چشم دل بستيم ومستي ميكنيم
حق نبينيم بت پرستي ميكنيم
تا كه بت سازيم وبت مي پروريم
مجرم دنياو دور از داوريم
برگرفته از كتاب نسيم سحر
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
حق باطل
آدمي يعني كه يك آه ودم است
پشت شادي ها نمي داند غم است
آدمي گر سيم وزر را قبله كرد
عقل و دانش در وجود او كم است
گر برون ريزيم جهل از مغر خود
با دل ما عقل ودانش همدم است
چشم را بينا كن و حق راببين
هر زماني حق و باطل درهم است
خاك ايران را ببين با چشم دل
هرچه بر داري ز اولاد جم است
هركسي آمد به دنيا دل نداد
اي عزيزان او به دنيا آدم است
هركه شد دلداده حق در جهان
شاكرا پايش در اين ره محكم است
برگرفته از كتاب مرغ سحر
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
آدمي يعني كه يك آه ودم است
پشت شادي ها نمي داند غم است
آدمي گر سيم وزر را قبله كرد
عقل و دانش در وجود او كم است
گر برون ريزيم جهل از مغر خود
با دل ما عقل ودانش همدم است
چشم را بينا كن و حق راببين
هر زماني حق و باطل درهم است
خاك ايران را ببين با چشم دل
هرچه بر داري ز اولاد جم است
هركسي آمد به دنيا دل نداد
اي عزيزان او به دنيا آدم است
هركه شد دلداده حق در جهان
شاكرا پايش در اين ره محكم است
برگرفته از كتاب مرغ سحر
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
در خواست
از بخيلان گر كني در خواستي
ارزش خود را بدان خود كاستي
حاجت خود را ببر نزد فهيم
چون فهيمان درجهان هستند كريم
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
از بخيلان گر كني در خواستي
ارزش خود را بدان خود كاستي
حاجت خود را ببر نزد فهيم
چون فهيمان درجهان هستند كريم
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
قوي پنجه
گر قوي پنجه شديد دست ضعيفان مزنيد
باستم خشت طلا بر در و ايوان مزنيد
همچو موران سيه دانه خود برداريد
دست بر بارگه و كاخ سليمان مزنيد
گر شروران جهان دست شما را بستند
پشت پا باعمل خويش به ايمان مزنيد
نفس اگر خواست شما در براو برده شويد
بر سيه ديو درون هي بله قربان مزنيد
گر خطا كار شديد در ره حق لغزيديد
خود خطا كرده دگر ضربه به قرآن مزنيد
شعر شاكر بود اينگونه اگر گوش كنيد
درهر خانه به جز خانه يزدان مزنيد
بر گرفته از كتاب چشمه اي در كوير
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
گر قوي پنجه شديد دست ضعيفان مزنيد
باستم خشت طلا بر در و ايوان مزنيد
همچو موران سيه دانه خود برداريد
دست بر بارگه و كاخ سليمان مزنيد
گر شروران جهان دست شما را بستند
پشت پا باعمل خويش به ايمان مزنيد
نفس اگر خواست شما در براو برده شويد
بر سيه ديو درون هي بله قربان مزنيد
گر خطا كار شديد در ره حق لغزيديد
خود خطا كرده دگر ضربه به قرآن مزنيد
شعر شاكر بود اينگونه اگر گوش كنيد
درهر خانه به جز خانه يزدان مزنيد
بر گرفته از كتاب چشمه اي در كوير
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
آدميت
آدميت گر رود از بين ما
هيچ حيواني نباشد عين ما
آدميت ميدهد بر ما مقام
هر كه آدم هست دارد احترام
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
آدميت گر رود از بين ما
هيچ حيواني نباشد عين ما
آدميت ميدهد بر ما مقام
هر كه آدم هست دارد احترام
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
عيد سعيد قربان بر مسلمانان مبارك باد
عيد سعيد قربان دان روز روشنايي است
نفس درون چو كشتي بعدش بدان رهايي است
حاجي به مكه رفتي سنگي زدي ستون را
شيطان درون دلهاست رو پاك كن درون را
چرخيدي دور كعبه با حاجيان بسيار
دل را نما تو كعبه تا او شود تو را يار
بين صفا و مروه با پاي خود دويدي
لطف خدا به هاجر درآن مكان تو ديدي
حج است دل بريدن تنها خدا را ديدن
مانند مرغ عاشق در آسمان پريدن
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
عيد سعيد قربان دان روز روشنايي است
نفس درون چو كشتي بعدش بدان رهايي است
حاجي به مكه رفتي سنگي زدي ستون را
شيطان درون دلهاست رو پاك كن درون را
چرخيدي دور كعبه با حاجيان بسيار
دل را نما تو كعبه تا او شود تو را يار
بين صفا و مروه با پاي خود دويدي
لطف خدا به هاجر درآن مكان تو ديدي
حج است دل بريدن تنها خدا را ديدن
مانند مرغ عاشق در آسمان پريدن
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
Forwarded from 📚شاکر نائینی📖
🏴🏴🏴درسهاي كربلا 🏴🏴🏴
اي كه دانش نزد تو دارد بها
كربلا باشد چو يك دانشسرا
كربلا باشد پر از آموزگار
درسهايش هست دايم ماندگار
اولين درسش طريق بندگي است
بنده گشتي، بعد آن آزادگي است
گر به سر داري تو لوحي زرنگار
هست حسين اين درس را آموزگار
درسي كه آموزگارش زينب است
استقامت، نور دادن درشب است
درس ماندن در صراط مستقيم
رو بياموز از ابوالفضل اي فهيم
چون حقيقت ديد و كرد آنرا يقين
حر در آنجا نفس خود را زد زمين
چون حسين عزت گرفته از خدا
گريه كردن نيست درس كربلا
رو كلاس بندگي داير كن اندر هر سرا
تا بگريند دشمنان شيعه از اين ماجرا
نعمت الله پاكدامن (شاكر ناييني)
اي كه دانش نزد تو دارد بها
كربلا باشد چو يك دانشسرا
كربلا باشد پر از آموزگار
درسهايش هست دايم ماندگار
اولين درسش طريق بندگي است
بنده گشتي، بعد آن آزادگي است
گر به سر داري تو لوحي زرنگار
هست حسين اين درس را آموزگار
درسي كه آموزگارش زينب است
استقامت، نور دادن درشب است
درس ماندن در صراط مستقيم
رو بياموز از ابوالفضل اي فهيم
چون حقيقت ديد و كرد آنرا يقين
حر در آنجا نفس خود را زد زمين
چون حسين عزت گرفته از خدا
گريه كردن نيست درس كربلا
رو كلاس بندگي داير كن اندر هر سرا
تا بگريند دشمنان شيعه از اين ماجرا
نعمت الله پاكدامن (شاكر ناييني)
محرم ماه پيروزي خون بر شمشير
محرم است و رسيده است بين عزاي حسين
حقيقت است به دنيا بدان صداي حسين
صداي حق وحقيقت بدان رسد تا عرش
تفگري بنما و ببين وفاي حسين
حسين در ره حق جسم وجان خود را داد
بهشت قسمتي باشد زخون بهاي حسين
عمل به حق چونمودي وآن بيان كردي
دل تو رفته زيارت به كربلاي حسين
توگر مريدي ومخلص نگه كن اعمالش
برو به راهي كه خواهد زتو خداي حسين
ز شر نفس رها گر شدي تو آزادي
قدم گذار همیشه تو پشت پاي حسين
هرآنچه هست به دل گفتي شاكر اندر شعر
كم است هرچه بگويم غزل براي حسين
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
محرم است و رسيده است بين عزاي حسين
حقيقت است به دنيا بدان صداي حسين
صداي حق وحقيقت بدان رسد تا عرش
تفگري بنما و ببين وفاي حسين
حسين در ره حق جسم وجان خود را داد
بهشت قسمتي باشد زخون بهاي حسين
عمل به حق چونمودي وآن بيان كردي
دل تو رفته زيارت به كربلاي حسين
توگر مريدي ومخلص نگه كن اعمالش
برو به راهي كه خواهد زتو خداي حسين
ز شر نفس رها گر شدي تو آزادي
قدم گذار همیشه تو پشت پاي حسين
هرآنچه هست به دل گفتي شاكر اندر شعر
كم است هرچه بگويم غزل براي حسين
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
فرهنگ ما
حق پرستي آدميت جمع در فرهنگ ماست
دست نزد اجنبي بردن هميشه ننگ ماست
هست ايران تك درختي پر زگل هاي قشنگ
باغبان مايم با دشمن كنيم هر لحظه جنگ
مي رسيم بربي نيازي باتلاش وپشت كار
چونكه ايران را نموده پر زنعمت كردگار
ما همه نخهاي الوانيم وايران هم كلاف
لهجه هامان فرق دارد نيست درما اختلاف
بوده ايم ما از ازل يردان پرست
بت پرستان را نمي گيريم دست
برگرفته ا زكتاب مرغ عشق
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
حق پرستي آدميت جمع در فرهنگ ماست
دست نزد اجنبي بردن هميشه ننگ ماست
هست ايران تك درختي پر زگل هاي قشنگ
باغبان مايم با دشمن كنيم هر لحظه جنگ
مي رسيم بربي نيازي باتلاش وپشت كار
چونكه ايران را نموده پر زنعمت كردگار
ما همه نخهاي الوانيم وايران هم كلاف
لهجه هامان فرق دارد نيست درما اختلاف
بوده ايم ما از ازل يردان پرست
بت پرستان را نمي گيريم دست
برگرفته ا زكتاب مرغ عشق
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
غرور وشعور
درجهان هر كس دراو باشد شعور
ميكند از مشكلات خود عبور
هركسي بي عقل باشد پر غرور
خود ببيند يك عقاب و هست كور
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
درجهان هر كس دراو باشد شعور
ميكند از مشكلات خود عبور
هركسي بي عقل باشد پر غرور
خود ببيند يك عقاب و هست كور
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
نسيم سحر
يارم قدح به دست بسويم گذر چو كرد
دل را زمن گرفت به من يك نظر نكرد
وقتي كه رفت مرغ دلم زار مي كريست
آه از دلم كشيدم و بر او اثر نكرد
دشمن هدف گرفت دلم را به تيغ كين
ديدم نظاره كرد خودش را سپر نكرد
گفتم به مرغ دل كه مشو عاشق كسي
حرف دلم شنيد وليكن حذر نكرد
عقلم نهيب زد به دلم گفت صبر كن
كاري كه صبر كرد نسيم سحر نكرد
شاكر دلت مبند به ياران بي وفا
دلداده نيست هركه دلش را قمر نكرد
بر گرفته از كتاب نسيم سحر نعمت الله پاكدامن
شاكر ناييني
يارم قدح به دست بسويم گذر چو كرد
دل را زمن گرفت به من يك نظر نكرد
وقتي كه رفت مرغ دلم زار مي كريست
آه از دلم كشيدم و بر او اثر نكرد
دشمن هدف گرفت دلم را به تيغ كين
ديدم نظاره كرد خودش را سپر نكرد
گفتم به مرغ دل كه مشو عاشق كسي
حرف دلم شنيد وليكن حذر نكرد
عقلم نهيب زد به دلم گفت صبر كن
كاري كه صبر كرد نسيم سحر نكرد
شاكر دلت مبند به ياران بي وفا
دلداده نيست هركه دلش را قمر نكرد
بر گرفته از كتاب نسيم سحر نعمت الله پاكدامن
شاكر ناييني
طلب باران
نگر افتاده ايم يارب به زحمت
بده بر ما كنون باران رحمت
همي دانيم بسي اسراف كردند
ره شيطان به دنيا صاف كردند
كشاورزان همه چشم انتظارند
به صحرا چهار پايان بي قرارند
اگر چه مستحق هر عذابيم
كنون محتاج بارانيم و آبيم
بده دستور بر ابر و مه وباد
ببارند بر زمين مارا كنند شاد
خداوند تو ستار العيوبي
كريمي ورحيمي غفوري
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
نگر افتاده ايم يارب به زحمت
بده بر ما كنون باران رحمت
همي دانيم بسي اسراف كردند
ره شيطان به دنيا صاف كردند
كشاورزان همه چشم انتظارند
به صحرا چهار پايان بي قرارند
اگر چه مستحق هر عذابيم
كنون محتاج بارانيم و آبيم
بده دستور بر ابر و مه وباد
ببارند بر زمين مارا كنند شاد
خداوند تو ستار العيوبي
كريمي ورحيمي غفوري
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
گفتگو با دل
گفتم به دلم غصه تو انبار مكن
گر باخردي بيا وغم بار مكن
با خوب وبد زمانه همواره بساز
بي قوت بمان ولي خودت خوار مكن
تو برتري از فرشتگان عالم
تزوير وريا مايه هر كار مكن
گفتي به همه فاضل وهوشيار منم
كاري كه نكو نيست تو هوشيار مكن
همسايه بيخرد مشو در دنيا
بي عقل وخرد راهي بازار مكن
شاكر دل دانا وخردمند بگير
از بهر دلت بيخردان يار مكن
بر گرفته از كتاب چشمه اي در كوير
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني
گفتم به دلم غصه تو انبار مكن
گر باخردي بيا وغم بار مكن
با خوب وبد زمانه همواره بساز
بي قوت بمان ولي خودت خوار مكن
تو برتري از فرشتگان عالم
تزوير وريا مايه هر كار مكن
گفتي به همه فاضل وهوشيار منم
كاري كه نكو نيست تو هوشيار مكن
همسايه بيخرد مشو در دنيا
بي عقل وخرد راهي بازار مكن
شاكر دل دانا وخردمند بگير
از بهر دلت بيخردان يار مكن
بر گرفته از كتاب چشمه اي در كوير
نعمت الله پاكدامن شاكر ناييني