فلسفه بدون سانسور
چگونگی تشکیل #حیات بر زمین #مقاله #بخش_سوم ســلول، نقطه آغازین پدیدارشــدن هــر نمونه از گونه های زیســتی اســت. هر ســلول به عنوان نقطه شــروع حیات، نیازمند دســتورالعمل، مــواد اولیه و انرژی بــرای ســاخت آن موجود زنده اســت. برای کشف ریشه مشــترک…
#تشکیل_حیات_بر_زمین
#مقاله
#بخش_چهارم
#علم
این گــروه ژنی در انــواع پرســلول یها از مگس ســرکه (1997) nature تا مرغ،خفاش، کوسه گربه، انسان
و... وجود دارد. بعد از کشــف این شــباهتهای ژنی در بیــن انواع گونه های موجودات زنده با یکدیگر به طور مثال انسان به عنوان گونه هوموساپینس با مرغ و موز حدود 60 درصد محتوای ژنتیکی مشترک دارد
(National Human Genome Research Institute)
و برخی خواص دیگر زیســتی مشــترک، توانسته اند درخت ارتباطی بین موجودات زنده را طراحی کنند.
ایــن درخــت در پایین تریــن قســمت خــود کــه بــا نام ریشــه درخــت حیات شــناخته میشــود به یک نقطــه خواهد رســید. ایــن نقطــه راآخرین (از
نزدیکتریــن اجــداد بــه دورتــر) جد مشــترک همه موجودات و با نام LUCA
(Last Universal Common Ancestor)
می نامنــد. در ســال 2016 در مقاله ای که در نشــریه nature microbiology منتشر شد دانشمندان اعلام کردنــد که تعــداد 355 ژن مشــترک که بــرای تمام
فعالیتهــای اولیه و حیاتــی در ابتداییترین موجود زنــده نیاز بوده و بیــن همه موجودات زنده مشــترک
اســت را شناســایی کرده اند. بر اســاس محاســبات انجام شده، دانشــمندان احتمال میدهند که این جد مشــترک حدود 3/8 میلیارد ســال قبل روی کره زمین به وجود آمده باشد. برای اینکه بتوانیم دیدگاه بهتری در مــورد وجود یک موجود تک ســلولی به عنوان جد
مشــترک همه موجودات زنده به دســت آوریم، اجازه دهید از زاویه دیگری به پیدایش هر نمونه از گونه های
زنــده نگاه کنیم. این موضوع قابل انکار نیســت که هر موجــود زنده در اولین نقطه تشــکیل خود، چیزی جز
یک سلول بارورشده نبوده است و این سلول بارورشده بر اساس دستورالعمل ساخت اندامها و فعالیت های
زیســتی موجود در کدهای ژنتیکی که در ســلول آن
وجود دارد تبدیل به یک موجود زنده کامل میشود. فارغ از هرگونه پیچیدگی زیســتی جانداران از انسان تا باکتری تک سلولی، دســتورالعمل ساخت موجودات
زنده میتواند از ســاده ترین کدهــا مثل 355 ژن برای اولیــن موجود زنده تــا چند هزار ژن بــرای گونه های
پیشرفته دیگر تغییر کند. ســلول اولیه با دسترسی به مواد مورد نیــاز و تأمین انرژی بر اساس دستورالعمل های ژنتیکی بدون نیاز بــه هیچ عامل اضافی
دیگری در طول زمــان میتواند
از یــک ســلول به یــک موجود
زنــده پیچیــده تبدیل شــود. این
مدت زمان برای هر گونه متفاوت
اســت به شــکلی کــه در گونه
هوموســاپینس (انسان) ۹ ماه به
طول می انجامد.
درک چگونگی فرایند پیدایش
حیات تا گسترش تنوع زیستی به
شکل امروزی کاری سخت است.
@philosophibisansoor
#مقاله
#بخش_چهارم
#علم
این گــروه ژنی در انــواع پرســلول یها از مگس ســرکه (1997) nature تا مرغ،خفاش، کوسه گربه، انسان
و... وجود دارد. بعد از کشــف این شــباهتهای ژنی در بیــن انواع گونه های موجودات زنده با یکدیگر به طور مثال انسان به عنوان گونه هوموساپینس با مرغ و موز حدود 60 درصد محتوای ژنتیکی مشترک دارد
(National Human Genome Research Institute)
و برخی خواص دیگر زیســتی مشــترک، توانسته اند درخت ارتباطی بین موجودات زنده را طراحی کنند.
ایــن درخــت در پایین تریــن قســمت خــود کــه بــا نام ریشــه درخــت حیات شــناخته میشــود به یک نقطــه خواهد رســید. ایــن نقطــه راآخرین (از
نزدیکتریــن اجــداد بــه دورتــر) جد مشــترک همه موجودات و با نام LUCA
(Last Universal Common Ancestor)
می نامنــد. در ســال 2016 در مقاله ای که در نشــریه nature microbiology منتشر شد دانشمندان اعلام کردنــد که تعــداد 355 ژن مشــترک که بــرای تمام
فعالیتهــای اولیه و حیاتــی در ابتداییترین موجود زنــده نیاز بوده و بیــن همه موجودات زنده مشــترک
اســت را شناســایی کرده اند. بر اســاس محاســبات انجام شده، دانشــمندان احتمال میدهند که این جد مشــترک حدود 3/8 میلیارد ســال قبل روی کره زمین به وجود آمده باشد. برای اینکه بتوانیم دیدگاه بهتری در مــورد وجود یک موجود تک ســلولی به عنوان جد
مشــترک همه موجودات زنده به دســت آوریم، اجازه دهید از زاویه دیگری به پیدایش هر نمونه از گونه های
زنــده نگاه کنیم. این موضوع قابل انکار نیســت که هر موجــود زنده در اولین نقطه تشــکیل خود، چیزی جز
یک سلول بارورشده نبوده است و این سلول بارورشده بر اساس دستورالعمل ساخت اندامها و فعالیت های
زیســتی موجود در کدهای ژنتیکی که در ســلول آن
وجود دارد تبدیل به یک موجود زنده کامل میشود. فارغ از هرگونه پیچیدگی زیســتی جانداران از انسان تا باکتری تک سلولی، دســتورالعمل ساخت موجودات
زنده میتواند از ســاده ترین کدهــا مثل 355 ژن برای اولیــن موجود زنده تــا چند هزار ژن بــرای گونه های
پیشرفته دیگر تغییر کند. ســلول اولیه با دسترسی به مواد مورد نیــاز و تأمین انرژی بر اساس دستورالعمل های ژنتیکی بدون نیاز بــه هیچ عامل اضافی
دیگری در طول زمــان میتواند
از یــک ســلول به یــک موجود
زنــده پیچیــده تبدیل شــود. این
مدت زمان برای هر گونه متفاوت
اســت به شــکلی کــه در گونه
هوموســاپینس (انسان) ۹ ماه به
طول می انجامد.
درک چگونگی فرایند پیدایش
حیات تا گسترش تنوع زیستی به
شکل امروزی کاری سخت است.
@philosophibisansoor
ولی، آتنیان، افسوس که من از آن فن بی بهره ام و آن توانائی را در خود نمی یابم.
شاید یکی از شما بگوید: سقراط، پیشه ی تو چیست و چه سبب شده است که مردم درباره ی تو بدان گونه بیندیشند؟ اگر رفتاری غیر از رفتار دیگر مردمان پیش نمی گرفتی و پیش چشم دیگران کاری معین نمی کردی چنان شهرتی نمی یافتی و نامت بر سر زبان ها نمی افتاد. پس بگو چه کرده ای، تا درباره ی تو ندانسته و نسنجیده داوری نکنیم. این پرسش بجاست. از این رو می کوشم تا علت بدنامی خود را بر شما روشن کنم. اکنون گوش فرا دارید و گمان مبرید مزاح می کنم زیرا نکته ای که می گویم عین راستی است.
آتنیان، علت بدنامی من دانش خاصی است که دارم. می دانید آن دانش کدام است؟ دانش من دانشی است بشری، و من تنها در این دانش صاحب نظرم. دانش کسانی که اندکی پیش نام بردم از حد بشر بیرون است و اگر چنین نباشد نمی دانم آن را چگونه باید وصف کرد زیرا از آن بهره ای ندارم و هر کس جز این ادعا کند دروغ می گوید.
آتنیان اگر در سخن پای از دایره ی فروتنی بیرون نهم، گمان مبرید که گزاف می گویم و فریاد و هیاهو می کنید. سخنی که خواهم گفت، از من نیست بلکه از مقامی است که همه ی شما به آن اعتقاد دارید. زیرا گواهی که برای اثبات دانائی خود به گفته ی او استناد می جویم خدای دلفی است. کرفون را می شناسید. او از روزگار جوانی دوست من بود و با همه ی شما نیز دوستی داشت. با شما تبعید شد و همراه شما به آتن بازگشت. می دانید که او در همه کار شور و حرارتی بیش از اندازه داشت. یک بار که به دلفی رفته بود، گستاخی را به جائی رساند که به اصرار پرسشی از خدای دلفی کرد. به یاد بیاورید که تقاضا کردم همهمه مکنید. از خدای دلفی پرسید: «کسی داناتر از سقراط هست؟» از پرستشگاه پاسخ آمد ه هیچ کس داناتر از سقراط نیست. اگر باور ندارید برادر کرفون که اینجا نشسته است می تواند گواهی دهد چون خود او از دنیا رفته.
مرادم از بیان این ماجرا این است که منشاَ تهمتی را که بر من نهاده اند روشن کنم.
همینکه این خبر بگوشم رسید به خود گفتم: «منظور خدا از این سخن چیست و در این بیان چه معنائی نهفته است؟ من خود می دانم که از دانائی کمترین بهره ای ندارم. پس منظور خدا باید چیزی دیگر باشد زیرا خدا دروغ نمی گوید و دروغگوئی در شأن او نیست».
#بخش_چهارم
@philosophibisansoor
شاید یکی از شما بگوید: سقراط، پیشه ی تو چیست و چه سبب شده است که مردم درباره ی تو بدان گونه بیندیشند؟ اگر رفتاری غیر از رفتار دیگر مردمان پیش نمی گرفتی و پیش چشم دیگران کاری معین نمی کردی چنان شهرتی نمی یافتی و نامت بر سر زبان ها نمی افتاد. پس بگو چه کرده ای، تا درباره ی تو ندانسته و نسنجیده داوری نکنیم. این پرسش بجاست. از این رو می کوشم تا علت بدنامی خود را بر شما روشن کنم. اکنون گوش فرا دارید و گمان مبرید مزاح می کنم زیرا نکته ای که می گویم عین راستی است.
آتنیان، علت بدنامی من دانش خاصی است که دارم. می دانید آن دانش کدام است؟ دانش من دانشی است بشری، و من تنها در این دانش صاحب نظرم. دانش کسانی که اندکی پیش نام بردم از حد بشر بیرون است و اگر چنین نباشد نمی دانم آن را چگونه باید وصف کرد زیرا از آن بهره ای ندارم و هر کس جز این ادعا کند دروغ می گوید.
آتنیان اگر در سخن پای از دایره ی فروتنی بیرون نهم، گمان مبرید که گزاف می گویم و فریاد و هیاهو می کنید. سخنی که خواهم گفت، از من نیست بلکه از مقامی است که همه ی شما به آن اعتقاد دارید. زیرا گواهی که برای اثبات دانائی خود به گفته ی او استناد می جویم خدای دلفی است. کرفون را می شناسید. او از روزگار جوانی دوست من بود و با همه ی شما نیز دوستی داشت. با شما تبعید شد و همراه شما به آتن بازگشت. می دانید که او در همه کار شور و حرارتی بیش از اندازه داشت. یک بار که به دلفی رفته بود، گستاخی را به جائی رساند که به اصرار پرسشی از خدای دلفی کرد. به یاد بیاورید که تقاضا کردم همهمه مکنید. از خدای دلفی پرسید: «کسی داناتر از سقراط هست؟» از پرستشگاه پاسخ آمد ه هیچ کس داناتر از سقراط نیست. اگر باور ندارید برادر کرفون که اینجا نشسته است می تواند گواهی دهد چون خود او از دنیا رفته.
مرادم از بیان این ماجرا این است که منشاَ تهمتی را که بر من نهاده اند روشن کنم.
همینکه این خبر بگوشم رسید به خود گفتم: «منظور خدا از این سخن چیست و در این بیان چه معنائی نهفته است؟ من خود می دانم که از دانائی کمترین بهره ای ندارم. پس منظور خدا باید چیزی دیگر باشد زیرا خدا دروغ نمی گوید و دروغگوئی در شأن او نیست».
#بخش_چهارم
@philosophibisansoor
Forwarded from بینام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM