Forwarded from فلسفه علوم اجتماعی دانشگاه تهران
علوم اجتماعی دوپارادایمی در ایران
بیگمان، بعد از کتاب انقلابهای علمی توماس کوهن، مفهوم پارادایم با وجود ابهامهای فراوان بهدلیل کاربردهای زیاد در معناهای گوناگون، از جایگاه ویژهای در علم، از جمله علوم انسانی و علوم اجتماعی برخوردار شد؛ تا حدی که در علوم اجتماعی روشها و نظریههای گوناگون را بر اساس آن دستهبندی و فهم و نقد میکنند؛ زیرا چنانکه مورگان میگوید، از این مفهوم چهار برداشت در علوم اجتماعی وجود دارد: موضع هستیشناختی، موضع معرفتشناختی، باورهای مشترک در یک زمینۀ پژوهش و مثالهای نمونه. این چهار برداشت در کنار هم عملاً بیشتر گسترۀ علم اجتماعی را در بر میگیرند.
صرفنظر از این کاربردهای مفهومی گوناگون پارادایم در علوم اجتماعی، دربارۀ انواع آن نیز نظرهای بسیاری در بین فیلسوفان علوم اجتماعی وجود دارد؛ چنانکه بلیکی معتقد است یازده پارادایم در علوم اجتماعی وجود دارد، شش پارادایم کلاسیک و پنج پارادایم معاصر: اثباتگرایی، منفیگرایی، تاریخیگری، عقلگرایی، هرمنوتیک، تفسیرگرایی و نیز نظریۀ انتقادی، رئالیسم، هرمنوتیک معاصر، نظریۀ ساختیابی و فمنیسم. اما نیومن به وجود سه پارادایم اصلی در گسترۀ علوم اجتماعی باور دارد: اثباتگرایی و تفسیرگرایی و انتقادی. در هر صورت، علوم اجتماعی را به دو پارادایم و آن هم به شکل خاصی از آنها محدود نمیدانند.
جالب اینکه با وجود اینهمه بحث و درگیری نظری و تخصصی دربارۀ جایگاه پارادایم و چیستی و انواع آن در علوم اجتماعی، ما در ایران فارغ از همۀ این بحثها، دهههای متمادی به انجام پژوهشهایی ذیل پارادایم اثباتی مشغول بودیم. بالاخره، در یکیدو دهۀ اخیر کمکم بعد از ترجمۀ تعدادی از منابع روشهای کیفی، تا حدی پژوهشهای تفسیری هم در ایران رونق گرفت؛ اما بیگمان، هنوز پارادایم اثباتی بهصورت آشکار و پنهان بر ذهن و قلم ما در علوم اجتماعی مسلط است.
عجیب اینکه در این فضای اثباتیزدۀ جامعۀ علمی ما که انجامدادن پژوهشهایی ذیل پارادایم تفسیرگرایی، در برههای، به نوعی مد روز و مخالفت با جریان حاکم بر علوم اجتماعی در ایران تبدیل شده بود، پژوهشهای اجتماعی به همین دو پارادایم اثباتی و تفسیری محدود شد؛ گویا هیچ پارادایم دیگری در علوم اجتماعی وجود ندارد.
در ایران با پارادایم انتقادی تا چه اندازه آشناییم؟ چند کتاب ترجمهای و تألیفی در این زمینه در دسترس دانشجویان و پژوهشگران علوم اجتماعی در ایران قرار دارد؟ چند پژوهش ذیل این پارادایم انجام دادهایم یا دیدهایم که پژوهشگران دیگر انجام داده باشند؟ اگر باشد، آیا تعداد آنها با پژوهشهای اثباتی یا دستکم، پژوهشهای تفسیری قابلمقایسه است؟ همین پرسشها را میتوان دربارۀ پارادایمهای دیگر هم پرسید.
متأسفانه، ما پس از دوران اثباتگراییزدگی، امروزه گرفتار نگاه تنگ و محدود پارادایمی به پژوهشهای اجتماعی و بیتوجه و بیاعتنا به دیگر پارادایمها و نقد و اصلاح و بهبود پارادایمهای اثباتگرایی و تفسیرگرایی و البته تکرار کلیشهوار الگوهای حاضر پژوهش اجتماعی هستیم. البته آنچه گفتیم، بهمعنای نادیدهانگاشتن تلاشهای اهالی علوم اجتماعی در دهههای گذشته نیست؛ بلکه بهمعنای ضرورت نقد و بازبینی مداوم علوم اجتماعی از منظر فلسفۀ علوم اجتماعی است که میکوشد زمینۀ پویایی علوم اجتماعی را فراهم سازد.
سیدمحسن ملاباشی
#پارادایم
#روش_شناسی
#پوزیتیویسم
#تفسیرگرایی
#جستار
@philosophyofss
بیگمان، بعد از کتاب انقلابهای علمی توماس کوهن، مفهوم پارادایم با وجود ابهامهای فراوان بهدلیل کاربردهای زیاد در معناهای گوناگون، از جایگاه ویژهای در علم، از جمله علوم انسانی و علوم اجتماعی برخوردار شد؛ تا حدی که در علوم اجتماعی روشها و نظریههای گوناگون را بر اساس آن دستهبندی و فهم و نقد میکنند؛ زیرا چنانکه مورگان میگوید، از این مفهوم چهار برداشت در علوم اجتماعی وجود دارد: موضع هستیشناختی، موضع معرفتشناختی، باورهای مشترک در یک زمینۀ پژوهش و مثالهای نمونه. این چهار برداشت در کنار هم عملاً بیشتر گسترۀ علم اجتماعی را در بر میگیرند.
صرفنظر از این کاربردهای مفهومی گوناگون پارادایم در علوم اجتماعی، دربارۀ انواع آن نیز نظرهای بسیاری در بین فیلسوفان علوم اجتماعی وجود دارد؛ چنانکه بلیکی معتقد است یازده پارادایم در علوم اجتماعی وجود دارد، شش پارادایم کلاسیک و پنج پارادایم معاصر: اثباتگرایی، منفیگرایی، تاریخیگری، عقلگرایی، هرمنوتیک، تفسیرگرایی و نیز نظریۀ انتقادی، رئالیسم، هرمنوتیک معاصر، نظریۀ ساختیابی و فمنیسم. اما نیومن به وجود سه پارادایم اصلی در گسترۀ علوم اجتماعی باور دارد: اثباتگرایی و تفسیرگرایی و انتقادی. در هر صورت، علوم اجتماعی را به دو پارادایم و آن هم به شکل خاصی از آنها محدود نمیدانند.
جالب اینکه با وجود اینهمه بحث و درگیری نظری و تخصصی دربارۀ جایگاه پارادایم و چیستی و انواع آن در علوم اجتماعی، ما در ایران فارغ از همۀ این بحثها، دهههای متمادی به انجام پژوهشهایی ذیل پارادایم اثباتی مشغول بودیم. بالاخره، در یکیدو دهۀ اخیر کمکم بعد از ترجمۀ تعدادی از منابع روشهای کیفی، تا حدی پژوهشهای تفسیری هم در ایران رونق گرفت؛ اما بیگمان، هنوز پارادایم اثباتی بهصورت آشکار و پنهان بر ذهن و قلم ما در علوم اجتماعی مسلط است.
عجیب اینکه در این فضای اثباتیزدۀ جامعۀ علمی ما که انجامدادن پژوهشهایی ذیل پارادایم تفسیرگرایی، در برههای، به نوعی مد روز و مخالفت با جریان حاکم بر علوم اجتماعی در ایران تبدیل شده بود، پژوهشهای اجتماعی به همین دو پارادایم اثباتی و تفسیری محدود شد؛ گویا هیچ پارادایم دیگری در علوم اجتماعی وجود ندارد.
در ایران با پارادایم انتقادی تا چه اندازه آشناییم؟ چند کتاب ترجمهای و تألیفی در این زمینه در دسترس دانشجویان و پژوهشگران علوم اجتماعی در ایران قرار دارد؟ چند پژوهش ذیل این پارادایم انجام دادهایم یا دیدهایم که پژوهشگران دیگر انجام داده باشند؟ اگر باشد، آیا تعداد آنها با پژوهشهای اثباتی یا دستکم، پژوهشهای تفسیری قابلمقایسه است؟ همین پرسشها را میتوان دربارۀ پارادایمهای دیگر هم پرسید.
متأسفانه، ما پس از دوران اثباتگراییزدگی، امروزه گرفتار نگاه تنگ و محدود پارادایمی به پژوهشهای اجتماعی و بیتوجه و بیاعتنا به دیگر پارادایمها و نقد و اصلاح و بهبود پارادایمهای اثباتگرایی و تفسیرگرایی و البته تکرار کلیشهوار الگوهای حاضر پژوهش اجتماعی هستیم. البته آنچه گفتیم، بهمعنای نادیدهانگاشتن تلاشهای اهالی علوم اجتماعی در دهههای گذشته نیست؛ بلکه بهمعنای ضرورت نقد و بازبینی مداوم علوم اجتماعی از منظر فلسفۀ علوم اجتماعی است که میکوشد زمینۀ پویایی علوم اجتماعی را فراهم سازد.
سیدمحسن ملاباشی
#پارادایم
#روش_شناسی
#پوزیتیویسم
#تفسیرگرایی
#جستار
@philosophyofss