شنبه دوازدهم بهمنماه 1392، اولین برف زمستانی در صومعهسرا بارید. مردم شادمان به کوچه و خیابان آمدند و برفبازی کردند. همان روز، کارشناسان هواشناسی از تودۀ بارشیِ دیگری خبر دادند که دوشنبه، چهاردهم بهمن به صومعهسرا میرسید. موج جدید برف آغاز شد و تا سه روز بیوقفه ادامه یافت. منطقه زیر تودۀ سهمگینی از برف مدفون شد که ضخامت آن بعضی جاها از دو متر بیشتر بود. تمام راههای ارتباطی مسدود شدند. برق در اغلب مناطق قطع شد. آب شهری در لولهها منجمد شد و از حرکت ایستاد. از هر چهار خانه، سقف یکیشان از وزن برف و یخی که بر آن انباشته شده بود، فرو ریخت. وضعِ طویلهها که استحکام کمتری داشتند از این هم بدتر بود. صدها اسب و گاو و گوسفند، زیر برف یخ زده و مردند. محصول بیشترِ درختهای میوه یخ زد و گندم و برنج و نان نایاب شد. فاجعه فرا رسیده بود.
تا آمدنِ نیروهای هلال احمر و دیگر نیروهای کمکی، در این مناطق حادثهدیده، کسبوکارهای تازهای راه افتاده بود. پر سودترینشان برفروبی از سقف خانهها بود. پیرمردها و پیرزنهایی که توانایی پارو کردن سقف خانههایشان را نداشتند، اگر میخواستند همچنان سقفی بالای سرشان باشد، مجبور بودند مبالغ گزافی به کسانی بدهند که توانایی چنین کاری را دارند. نرخها در چهاردهم بهمنماه، دویست تا چهارصد هزارتومان به ازای یک سقف بود. فردای آن روز، قیمتها تا یک میلیون و دویست هزارتومان -مبلغی بسیار بیشتر از حقوق ماهانۀ کارمندان عادی دولت- رسید. فروشندگان گوشت، گندم، میوه یا دیگر خوراکیها قیمتها را بالا و بالاتر بردند. تاکسیهای معدودی که همچنان در شهر رفت و آمد میکردند، فقط مسافر دربست قبول میکردند و آنها که ناچار بودند از تاکسی استفاده کنند، ناچار بودند مبلغی بسیار بیشتر از معمول پرداخت کنند .
چه رخ داده بود؟ فرصتطلبها و سودجوها به جان مردم نیکوکار و پاکدامن افتاده بودند؟ یا همین مردم ناگهان ارزشهای اخلاقی و عواطف نوعدوستانهشان را فراموش کرده بودند و تلاش میکردند تا در چنین وضعیتِ دردناک و فاجعهباری بهترین سود اقتصادی را ببرند؟ پاسخ هر چه باشد، میدانیم که این اتفاقات، نادر یا مختص به این واقعه نیستند. تقریباً یکی از معضلات همیشگی بعد از هر حادثۀ غیرمترقبۀ وسیع و ویرانگر، افزایش تصاعدی قیمتها، احتکار، سرقت و غارت است.
اگر برای اقتصاددانی که عمر خود را صرف طرفداری از بازار آزاد و قوانین دست نامرئی کرده، چنین اتفاقاتی را شرح دهید، با خونسردی به شما خواهد گفت: «طبیعی است!» این کاری بود که توماس سوئل ، اقتصاددان دستِ راستیِ آمریکایی، تلاش کرد تا در مقالهای انجام دهد که دربارۀ رویداهای غیرمترقبه نوشته بود. سوئل نوشت: ممکن است در مواقعی، قیمتها بسیار بیشتر از قیمت همیشگی شود، اما باید توجه کرد که «آن سطحی از قیمتها که مردم به آن عادت داشتهاند، از لحاظ اخلاقی هیچ تقدسی نداشته است. آن قیمتها نسبت به قیمتهایی که شرایطِ بازار بعد از یک گردباد ایجاد میکند، هیچ چیز بخصوص یا منصفانهای در خود نداشتهاند». افزایش قیمت ناشی از کاهش عرضه و افزایش تقاضا بوده است. هیچ چیز ناعادلانهای در میان نیست. این قیمتها، قیمتهایی بودهاند که خریداران و فروشندگان بر سر آنها به توافق رسیدهاند.
چنین مناقشاتی را تقریباً در سراسر جهان اقتصاد میتوان یافت. آیا شرکتهای دارویی میتوانند با انحصار تولید داروهای خاص و پایین نگه داشتن میزان عرضۀ آنها، به بهای جاندادن بیماران فقیر، ثروت و قدرت خود را حفظ کنند؟ آیا شرکتهای چندملیتی حق دارند به خاطر فقیر بودن مردم در کشورهای جهان سوم، از کارگران آنها کار بکشند، اما حقوقی بسیار پایینتر از همتایان اروپایی و آمریکاییشان بپردازند؟ در این شرایط و نمونههای فراوان دیگری که شبانهروز زندگی ما را دربرمیگیرند، همواره یک مفهوم است که تکرار میشود: «عدالت». عدالت چیست؟ عادل کیست؟ عادلانه کدام است؟
از مقدمه مترجم بر کتاب #لیبرالیسم_و_مساله_عدالت
#انتشارات_ترجمان_علوم_انسانی
تا آمدنِ نیروهای هلال احمر و دیگر نیروهای کمکی، در این مناطق حادثهدیده، کسبوکارهای تازهای راه افتاده بود. پر سودترینشان برفروبی از سقف خانهها بود. پیرمردها و پیرزنهایی که توانایی پارو کردن سقف خانههایشان را نداشتند، اگر میخواستند همچنان سقفی بالای سرشان باشد، مجبور بودند مبالغ گزافی به کسانی بدهند که توانایی چنین کاری را دارند. نرخها در چهاردهم بهمنماه، دویست تا چهارصد هزارتومان به ازای یک سقف بود. فردای آن روز، قیمتها تا یک میلیون و دویست هزارتومان -مبلغی بسیار بیشتر از حقوق ماهانۀ کارمندان عادی دولت- رسید. فروشندگان گوشت، گندم، میوه یا دیگر خوراکیها قیمتها را بالا و بالاتر بردند. تاکسیهای معدودی که همچنان در شهر رفت و آمد میکردند، فقط مسافر دربست قبول میکردند و آنها که ناچار بودند از تاکسی استفاده کنند، ناچار بودند مبلغی بسیار بیشتر از معمول پرداخت کنند .
چه رخ داده بود؟ فرصتطلبها و سودجوها به جان مردم نیکوکار و پاکدامن افتاده بودند؟ یا همین مردم ناگهان ارزشهای اخلاقی و عواطف نوعدوستانهشان را فراموش کرده بودند و تلاش میکردند تا در چنین وضعیتِ دردناک و فاجعهباری بهترین سود اقتصادی را ببرند؟ پاسخ هر چه باشد، میدانیم که این اتفاقات، نادر یا مختص به این واقعه نیستند. تقریباً یکی از معضلات همیشگی بعد از هر حادثۀ غیرمترقبۀ وسیع و ویرانگر، افزایش تصاعدی قیمتها، احتکار، سرقت و غارت است.
اگر برای اقتصاددانی که عمر خود را صرف طرفداری از بازار آزاد و قوانین دست نامرئی کرده، چنین اتفاقاتی را شرح دهید، با خونسردی به شما خواهد گفت: «طبیعی است!» این کاری بود که توماس سوئل ، اقتصاددان دستِ راستیِ آمریکایی، تلاش کرد تا در مقالهای انجام دهد که دربارۀ رویداهای غیرمترقبه نوشته بود. سوئل نوشت: ممکن است در مواقعی، قیمتها بسیار بیشتر از قیمت همیشگی شود، اما باید توجه کرد که «آن سطحی از قیمتها که مردم به آن عادت داشتهاند، از لحاظ اخلاقی هیچ تقدسی نداشته است. آن قیمتها نسبت به قیمتهایی که شرایطِ بازار بعد از یک گردباد ایجاد میکند، هیچ چیز بخصوص یا منصفانهای در خود نداشتهاند». افزایش قیمت ناشی از کاهش عرضه و افزایش تقاضا بوده است. هیچ چیز ناعادلانهای در میان نیست. این قیمتها، قیمتهایی بودهاند که خریداران و فروشندگان بر سر آنها به توافق رسیدهاند.
چنین مناقشاتی را تقریباً در سراسر جهان اقتصاد میتوان یافت. آیا شرکتهای دارویی میتوانند با انحصار تولید داروهای خاص و پایین نگه داشتن میزان عرضۀ آنها، به بهای جاندادن بیماران فقیر، ثروت و قدرت خود را حفظ کنند؟ آیا شرکتهای چندملیتی حق دارند به خاطر فقیر بودن مردم در کشورهای جهان سوم، از کارگران آنها کار بکشند، اما حقوقی بسیار پایینتر از همتایان اروپایی و آمریکاییشان بپردازند؟ در این شرایط و نمونههای فراوان دیگری که شبانهروز زندگی ما را دربرمیگیرند، همواره یک مفهوم است که تکرار میشود: «عدالت». عدالت چیست؟ عادل کیست؟ عادلانه کدام است؟
از مقدمه مترجم بر کتاب #لیبرالیسم_و_مساله_عدالت
#انتشارات_ترجمان_علوم_انسانی