رفیقم ۵ سال نامزد کرده بود مخارج عروسی بالا رفته بود نمیتونست بره سر خونه زندگیش، نامزدش خیلی دوسش داره بهش گفته بود لازم نیست عروسی بگیریم یه مهمونی دور همی با لباس عروس و داماد میگیریم و میریم یه خونه کوچیک زندگی میکنیم حتی زیر زمین!دوستم گفت حرف مردم چی؟ قضاوتا؟ دوستات؟ فامیل؟
دختره گفته موقعی که من شبا تا صبح گریه میکنم که ازت دورم و بلاتکلیف کجان؟ آخرش میان میگن شام عروسیتون فلان بود آهنگاتون خز بود ولش کن نمیخواد! میگه چنتا از دوستاش یائسه زودرس شدن میترسید به خاطر حرف مردم حتی مادر هم نشه!
دوتایی رفتن یه زیر زمین نقلی دیدن تا برن زندگیشونو شروع کنن، صاحبخونه ماجرا رو شنیده بود گفته تا یه سال اجاره ندید. نصف قیمت رهن کردن، از طرف صاحبخونه رفتن وسیله بخرن بهشون تخفیف داده و یه لباسشویی کادو دادن، صاحبخونشون هماهنگ کرده تا ماه عسل برن ویلای یکی از دوستاش که کارخونه داره!
صاحب کارخونه گفته رفیقم مسئول فروش بشه توی کارخونه!
نامزدش بهش گفته شبی که خواستم بهت بگم بریم اون زیر زمینو اجاره کنیم دلم شکست و حالم بد شد اما دوسِت داشتم و عشقمونو انتخاب کردم فکر نمیکردم دل شکستم انقدر دنیا رو بهم بریزه که همچیز مثل دو مینو بخواد قلبمو ترمیم کنه.

✍️محمدم

#توییت
#عشق_عقل
#گذشت
#رضایت_خدا
⚠️از وقتش هم گذشته باید هرچه زودتر به وعده های الهی اعتماد کرد