دبستانش در #کرمانشاه بود ،
نزدیک مدرسه شون رو #موشک زدن،
باباش تو جبهه بود کرمانشاه نبود.
همه بچه هارو بابا مامانا شون بردن.
اون مونده بود و یه بلوار طولانی و صدای ضد هوایی.
بعد نیم ساعت عموش اومد.
سرباز بود.
دید یک لنگه کفش پاشنه نیست،
گفت کفشت کو؟
تازه فهمید یه لنگه کفشش تو هیاهو گم شده.
عمو ناچار بغلش کرد.
چند کیلومتر تا خونه.
تا جنگ ندیدی،
#عربده_جنگ_نکش
#جنگ_شوخی_نیست.
نزدیک مدرسه شون رو #موشک زدن،
باباش تو جبهه بود کرمانشاه نبود.
همه بچه هارو بابا مامانا شون بردن.
اون مونده بود و یه بلوار طولانی و صدای ضد هوایی.
بعد نیم ساعت عموش اومد.
سرباز بود.
دید یک لنگه کفش پاشنه نیست،
گفت کفشت کو؟
تازه فهمید یه لنگه کفشش تو هیاهو گم شده.
عمو ناچار بغلش کرد.
چند کیلومتر تا خونه.
تا جنگ ندیدی،
#عربده_جنگ_نکش
#جنگ_شوخی_نیست.