⚠️ حکایتی آشنا در این روزها
جلوداری الاغ!
شخصی در بستر #مرگ بود، دستور داد همه بستگان و دوستانش كنار بسترش بیایند تا او از همه آنها #حلالیت بطلبد، این كار انجام شد، و در آخر گفت: شتر ، سواری مرا نیز بیاورند تا از او حلالیت بطلبم، شترش را آوردند، او دست بر گردن و صورت شتر كشید و گفت: من مدتها بر تو سوار میشدم، تو برای من #زحمت فراوان كشیدی، اگر در این مدت از من آزار و زحمتی دیدی و در علوفه تو كوتاهی كردم، مرا #ببخش و حلال كن.
شتر گفت: هر چه آزار و بدی به من كردی همه را بخشیدم، مگر این گناه را كه گاهی #افسار مرا به پالان الاغی میبستی و خودت سوار بر #الاغ میشدی و مرا به دنبال الاغ میبردی، و مردم نگاه میكردند و میدیدند كه جلودار من الاغی شده است، من هرگز این #گناه تو را نمی بخشیدم، تو چرا هتك احترام من نمودی و الاغی را بر من مقدم داشتی، مگر نمی دانستی كه مقدم داشتن نادان و ابله بر بزرگ و دانا، جنایتی نابخشودنی است!
📚منبع:کتاب داستان دوستان
جلوداری الاغ!
شخصی در بستر #مرگ بود، دستور داد همه بستگان و دوستانش كنار بسترش بیایند تا او از همه آنها #حلالیت بطلبد، این كار انجام شد، و در آخر گفت: شتر ، سواری مرا نیز بیاورند تا از او حلالیت بطلبم، شترش را آوردند، او دست بر گردن و صورت شتر كشید و گفت: من مدتها بر تو سوار میشدم، تو برای من #زحمت فراوان كشیدی، اگر در این مدت از من آزار و زحمتی دیدی و در علوفه تو كوتاهی كردم، مرا #ببخش و حلال كن.
شتر گفت: هر چه آزار و بدی به من كردی همه را بخشیدم، مگر این گناه را كه گاهی #افسار مرا به پالان الاغی میبستی و خودت سوار بر #الاغ میشدی و مرا به دنبال الاغ میبردی، و مردم نگاه میكردند و میدیدند كه جلودار من الاغی شده است، من هرگز این #گناه تو را نمی بخشیدم، تو چرا هتك احترام من نمودی و الاغی را بر من مقدم داشتی، مگر نمی دانستی كه مقدم داشتن نادان و ابله بر بزرگ و دانا، جنایتی نابخشودنی است!
📚منبع:کتاب داستان دوستان