#شعر
در سرزمین من زنی از جنس آه نیست
این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست
این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست
راندند مردم از دل پر کینه، عشق را
گفتند: جای مست در این خانقاه نیست
دنیا بدون عشق، چه دنیای مضحکیست
شطرنج، مسخرهست زمانی که شاه نیست
زن یک پرنده است که در عصر احتمال
گاهی میان پنجرهها هست و گاه نیست
افسرده میشوی اگر ای دوست، حس کنی
جز میله های سرد قفس تکیهگاه نیست
در عشق آن که یکسره دل باخت، بُرده است
در این قمار، صحبتی از اشتباه نیست
فردا که گسترند، ترازوی داد را،
آنجا که کوه بیشتر از پر کاه نیست،
سوادبه روسپید و سیاووش روسفید
در رستخیز عشق، کسی روسیاه نیست
#علیرضا_بدیع
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
در سرزمین من زنی از جنس آه نیست
این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست
این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست
راندند مردم از دل پر کینه، عشق را
گفتند: جای مست در این خانقاه نیست
دنیا بدون عشق، چه دنیای مضحکیست
شطرنج، مسخرهست زمانی که شاه نیست
زن یک پرنده است که در عصر احتمال
گاهی میان پنجرهها هست و گاه نیست
افسرده میشوی اگر ای دوست، حس کنی
جز میله های سرد قفس تکیهگاه نیست
در عشق آن که یکسره دل باخت، بُرده است
در این قمار، صحبتی از اشتباه نیست
فردا که گسترند، ترازوی داد را،
آنجا که کوه بیشتر از پر کاه نیست،
سوادبه روسپید و سیاووش روسفید
در رستخیز عشق، کسی روسیاه نیست
#علیرضا_بدیع
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
📃 #شعر
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم...
🖌سعدی
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم...
🖌سعدی
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat