💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
تن فروشی
در خیابان اصلی شهر
دامنش را بالا کشید و فریاد زد
من فقط تن خودم را می فروشم
تنها خودم و بس ...!
اما در همین خیابان میبینمشان
کسانی هستند که تن کوه و
تن دشت و، تن باغچه
تن خورشید و باران را
فروخته و
بدون شرمساری
بر روی کرسی شرافت این سرزمین
نشسته است!
#شیرکو_بیکس
#هیوا_حسینی
@seemorghbook
تن فروشی
در خیابان اصلی شهر
دامنش را بالا کشید و فریاد زد
من فقط تن خودم را می فروشم
تنها خودم و بس ...!
اما در همین خیابان میبینمشان
کسانی هستند که تن کوه و
تن دشت و، تن باغچه
تن خورشید و باران را
فروخته و
بدون شرمساری
بر روی کرسی شرافت این سرزمین
نشسته است!
#شیرکو_بیکس
#هیوا_حسینی
@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
هرچه در این مشرقزمین
کوشیدم روبروی آینه
و بر روی دو صندلی
«زن» و «آزادی» را
کنار یکدیگر ولی
به مهربانی بنشانم
بیهوده بود
همیشه
واژهی «مردم» به زور
میآمد و تسبیح بهدست
خود به جای زن مینشست...
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
هرچه در این مشرقزمین
کوشیدم روبروی آینه
و بر روی دو صندلی
«زن» و «آزادی» را
کنار یکدیگر ولی
به مهربانی بنشانم
بیهوده بود
همیشه
واژهی «مردم» به زور
میآمد و تسبیح بهدست
خود به جای زن مینشست...
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
مگر چه می خواهم از وطن؟
جز لقمه ای نان و خیالی آسوده.
چه می خواهم؟
جز تکه ای آفتاب وُ
بارانی که آهسته ببارد.
جز پنجره ای که رو به عشق و آزادی گشوده شود.
مگر چه خواستم از وطن که از من دریغش کردند؟
آه ای میهنِ مغموم
وطنِ از پا افتاده
بدرود
بدرود
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
مگر چه می خواهم از وطن؟
جز لقمه ای نان و خیالی آسوده.
چه می خواهم؟
جز تکه ای آفتاب وُ
بارانی که آهسته ببارد.
جز پنجره ای که رو به عشق و آزادی گشوده شود.
مگر چه خواستم از وطن که از من دریغش کردند؟
آه ای میهنِ مغموم
وطنِ از پا افتاده
بدرود
بدرود
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
هرچه در این مشرقزمین
کوشیدم روبروی آینه
و بر روی دو صندلی
«زن» و «آزادی» را
کنار یکدیگر ولی
به مهربانی بنشانم
بیهوده بود
همیشه
واژهی «مردم» به زور
میآمد و تسبیح بهدست
خود به جای زن مینشست...
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
هرچه در این مشرقزمین
کوشیدم روبروی آینه
و بر روی دو صندلی
«زن» و «آزادی» را
کنار یکدیگر ولی
به مهربانی بنشانم
بیهوده بود
همیشه
واژهی «مردم» به زور
میآمد و تسبیح بهدست
خود به جای زن مینشست...
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
در شبی طوفانی
به خانه ات یورش آوردند
و هر آنچه یادگاری از عشق ما بود
به تاراج بردند
حلقه، خواب، گردنبند
النگو، زمزمه، تبسم.
در غروبی مه آلود
در خیابانی عمومی
دوره ات کردند
به خاطر شعر من
چمدان دستی ات را بردند
زمانی که ترا به بند کشیدند
نامه و بوسه و عطر
و آه و عکس و فریاد و فضیلت ما را با خود بردند
اما نه در آن خانه
نه در آن خیابان
و نه در آن زندان
نه با بردن
و نه با به بند کشیدن
نتوانستند و نشد
ذره ای از عشق ما را به تاراج برند.
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
در شبی طوفانی
به خانه ات یورش آوردند
و هر آنچه یادگاری از عشق ما بود
به تاراج بردند
حلقه، خواب، گردنبند
النگو، زمزمه، تبسم.
در غروبی مه آلود
در خیابانی عمومی
دوره ات کردند
به خاطر شعر من
چمدان دستی ات را بردند
زمانی که ترا به بند کشیدند
نامه و بوسه و عطر
و آه و عکس و فریاد و فضیلت ما را با خود بردند
اما نه در آن خانه
نه در آن خیابان
و نه در آن زندان
نه با بردن
و نه با به بند کشیدن
نتوانستند و نشد
ذره ای از عشق ما را به تاراج برند.
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
در سرزمین من
روزنامه لال به دنیا میآید
رادیو کر
و تلویزیون کور...
و کسانی که طالبِ سالمْزادهشدنِ
این همه باشند را
لال میکنند، میکشند
کر میکنند، میکشند
کور میکنند، میکشند
در سرزمین من !
آه ! سرزمین من !
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
در سرزمین من
روزنامه لال به دنیا میآید
رادیو کر
و تلویزیون کور...
و کسانی که طالبِ سالمْزادهشدنِ
این همه باشند را
لال میکنند، میکشند
کر میکنند، میکشند
کور میکنند، میکشند
در سرزمین من !
آه ! سرزمین من !
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
کلیدی
گوشه ای دورافتاده می گریست
برای اینکه دنبالش نگشته بودند
و دروازه های شهر را
با توپ گشوده بودند..
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
گوشه ای دورافتاده می گریست
برای اینکه دنبالش نگشته بودند
و دروازه های شهر را
با توپ گشوده بودند..
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
تن فروشی
در خیابان اصلی شهر
دامنش را بالا کشید و فریاد زد
من فقط تن خودم را می فروشم
تنها خودم و بس ...!
اما در همین خیابان میبینمشان
کسانی هستند که تن کوه و
تن دشت و، تن باغچه
تن خورشید و باران را
فروخته و
بدون شرمساری
بر روی کرسی شرافت این سرزمین
نشسته است!
#شیرکو_بیکس
#هیوا_حسینی
@seemorghbook
تن فروشی
در خیابان اصلی شهر
دامنش را بالا کشید و فریاد زد
من فقط تن خودم را می فروشم
تنها خودم و بس ...!
اما در همین خیابان میبینمشان
کسانی هستند که تن کوه و
تن دشت و، تن باغچه
تن خورشید و باران را
فروخته و
بدون شرمساری
بر روی کرسی شرافت این سرزمین
نشسته است!
#شیرکو_بیکس
#هیوا_حسینی
@seemorghbook
بینشان
در برابر چشمهای آسمان
ابر را
در برابر چشمهای ابر
باد را
در برابر چشمهای باد
باران را
در برابر چشمهای باران
خاک را
دزدیدند،
و سرانجام در برابر همه چشمها
دو چشم زنده را زنده به گور کردند
چشمهایی که دزدها را دیده بود
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
در برابر چشمهای آسمان
ابر را
در برابر چشمهای ابر
باد را
در برابر چشمهای باد
باران را
در برابر چشمهای باران
خاک را
دزدیدند،
و سرانجام در برابر همه چشمها
دو چشم زنده را زنده به گور کردند
چشمهایی که دزدها را دیده بود
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
آزادی؟
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
سرزمین؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش می برند؟
آن دشتی که برهوتش کرده اند
یا آن شاخه ای
که تخته ی تابوت شد؟
کدامین است؟
آن سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟
نمی دانم میهن کدام است!
آزادی کدام است،
نمی دانم!
آن جویباری که در روز روشن
سرچشمه اش را غارت کردید؟
آن معشوقه ای که در خواب
چشم هایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شبِ چهارده اش را ربودید؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
سرزمین؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش می برند؟
آن دشتی که برهوتش کرده اند
یا آن شاخه ای
که تخته ی تابوت شد؟
کدامین است؟
آن سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟
نمی دانم میهن کدام است!
آزادی کدام است،
نمی دانم!
آن جویباری که در روز روشن
سرچشمه اش را غارت کردید؟
آن معشوقه ای که در خواب
چشم هایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شبِ چهارده اش را ربودید؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
آزادی؟
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
سرزمین؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش می برند؟
آن دشتی که برهوتش کرده اند
یا آن شاخه ای
که تخته ی تابوت شد؟
کدامین است؟
آن سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟
نمی دانم میهن کدام است!
آزادی کدام است،
نمی دانم!
آن جویباری که در روز روشن
سرچشمه اش را غارت کردید؟
آن معشوقه ای که در خواب
چشم هایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شبِ چهارده اش را ربودید؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
سرزمین؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش می برند؟
آن دشتی که برهوتش کرده اند
یا آن شاخه ای
که تخته ی تابوت شد؟
کدامین است؟
آن سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟
نمی دانم میهن کدام است!
آزادی کدام است،
نمی دانم!
آن جویباری که در روز روشن
سرچشمه اش را غارت کردید؟
آن معشوقه ای که در خواب
چشم هایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شبِ چهارده اش را ربودید؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
هر لذتی که میپوشم
یا آستینش دراز است
یا کوتاه
یا گُشاد
به قد من!
هر غمی که میپوشم
دقیق، انگار برای من بافته شده
هر کجا که باشم!
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
یا آستینش دراز است
یا کوتاه
یا گُشاد
به قد من!
هر غمی که میپوشم
دقیق، انگار برای من بافته شده
هر کجا که باشم!
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
در سرزمین من
روزنامه لال به دنیا میآید
رادیو کر
و تلویزیون کور...
و کسانی که طالبِ سالمْزادهشدنِ
این همه باشند را
لال میکنند، میکشند
کر میکنند، میکشند
کور میکنند، میکشند
در سرزمین من !
آه ! سرزمین من !
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
در سرزمین من
روزنامه لال به دنیا میآید
رادیو کر
و تلویزیون کور...
و کسانی که طالبِ سالمْزادهشدنِ
این همه باشند را
لال میکنند، میکشند
کر میکنند، میکشند
کور میکنند، میکشند
در سرزمین من !
آه ! سرزمین من !
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
هرچه در این مشرقزمین
کوشیدم روبروی آینه
و بر روی دو صندلی
«زن» و «آزادی» را
کنار یکدیگر ولی
به مهربانی بنشانم
بیهوده بود
همیشه
واژهی «مردم» به زور
میآمد و تسبیح بهدست
خود به جای زن مینشست...
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
هرچه در این مشرقزمین
کوشیدم روبروی آینه
و بر روی دو صندلی
«زن» و «آزادی» را
کنار یکدیگر ولی
به مهربانی بنشانم
بیهوده بود
همیشه
واژهی «مردم» به زور
میآمد و تسبیح بهدست
خود به جای زن مینشست...
#شیرکو_بیکس
@seemorghbook
میدانم
در نهایت من و تنهایی
باهم خواهیم ماند
او سیگارش خاموش خواهد شد و
من نیز برای همیشه
خواهم خوابید...
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
در نهایت من و تنهایی
باهم خواهیم ماند
او سیگارش خاموش خواهد شد و
من نیز برای همیشه
خواهم خوابید...
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
تن فروشی
در خیابان اصلی شهر
دامنش را بالا کشید و فریاد زد
من فقط تن خودم را می فروشم
تنها خودم و بس ...!
اما در همین خیابان میبینمشان
کسانی هستند که تن کوه و
تن دشت و، تن باغچه
تن خورشید و باران را
فروخته و
بدون شرمساری
بر روی کرسی شرافت این سرزمین
نشسته است!
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
تن فروشی
در خیابان اصلی شهر
دامنش را بالا کشید و فریاد زد
من فقط تن خودم را می فروشم
تنها خودم و بس ...!
اما در همین خیابان میبینمشان
کسانی هستند که تن کوه و
تن دشت و، تن باغچه
تن خورشید و باران را
فروخته و
بدون شرمساری
بر روی کرسی شرافت این سرزمین
نشسته است!
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
آزادی؟
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
سرزمین؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش می برند؟
آن دشتی که برهوتش کرده اند
یا آن شاخه ای
که تخته ی تابوت شد؟
کدامین است؟
آن سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟
نمی دانم میهن کدام است!
آزادی کدام است،
نمی دانم!
آن جویباری که در روز روشن
سرچشمه اش را غارت کردید؟
آن معشوقه ای که در خواب
چشم هایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شبِ چهارده اش را ربودید؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
سرزمین؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش می برند؟
آن دشتی که برهوتش کرده اند
یا آن شاخه ای
که تخته ی تابوت شد؟
کدامین است؟
آن سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟
نمی دانم میهن کدام است!
آزادی کدام است،
نمی دانم!
آن جویباری که در روز روشن
سرچشمه اش را غارت کردید؟
آن معشوقه ای که در خواب
چشم هایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شبِ چهارده اش را ربودید؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
مگر چه می خواهم از وطن؟
جز لقمه ای نان و خیالی آسوده.
چه می خواهم؟
جز تکه ای آفتاب وُ
بارانی که آهسته ببارد.
جز پنجره ای که رو به عشق و آزادی گشوده شود.
مگر چه خواستم از وطن که از من دریغش کردند؟
آه ای میهنِ مغموم
وطنِ از پا افتاده
بدرود
بدرود
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
مگر چه می خواهم از وطن؟
جز لقمه ای نان و خیالی آسوده.
چه می خواهم؟
جز تکه ای آفتاب وُ
بارانی که آهسته ببارد.
جز پنجره ای که رو به عشق و آزادی گشوده شود.
مگر چه خواستم از وطن که از من دریغش کردند؟
آه ای میهنِ مغموم
وطنِ از پا افتاده
بدرود
بدرود
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
در سرزمین من
روزنامه لال به دنیا میآید
رادیو کر
و تلویزیون کور...
و کسانی که طالبِ سالمْزادهشدنِ
این همه باشند را
لال میکنند، میکشند
کر میکنند، میکشند
کور میکنند، میکشند
در سرزمین من !
آه ! سرزمین من !
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
در سرزمین من
روزنامه لال به دنیا میآید
رادیو کر
و تلویزیون کور...
و کسانی که طالبِ سالمْزادهشدنِ
این همه باشند را
لال میکنند، میکشند
کر میکنند، میکشند
کور میکنند، میکشند
در سرزمین من !
آه ! سرزمین من !
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
هرچه در این مشرقزمین
کوشیدم روبروی آینه
و بر روی دو صندلی
«زن» و «آزادی» را
کنار یکدیگر ولی
به مهربانی بنشانم
بیهوده بود
همیشه
واژهی «مردم» به زور
میآمد و تسبیح بهدست
خود به جای زن مینشست...
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook
هرچه در این مشرقزمین
کوشیدم روبروی آینه
و بر روی دو صندلی
«زن» و «آزادی» را
کنار یکدیگر ولی
به مهربانی بنشانم
بیهوده بود
همیشه
واژهی «مردم» به زور
میآمد و تسبیح بهدست
خود به جای زن مینشست...
#شیرکو_بیکس
♦️@seemorghbook